تاریخ ارسال خبر: 01 اسفند 1396 | گروه خبری:
دخترانه
فاطمه اکبری
سلامش کردم. جواب سردی داد و بدون این که به من نگاه کند رفت روی تختش دراز کشید و با گوشی جدیدش سرگرم شد. گفتم: حالت خوبه؟ سرش را کمی به جلو خم کرد و صدای خفهای از ته حنجرهاش بیرون داد. با این برخوردها دیگر ایستادن و صحبت کردن با او معنی ندارد. رفتم به آشپزخانه و دیگ را بار گذاشتم. آب به جوش آمد. به صدای قل قل آن گوش دادم. برنجهای خیس شده را در آب جوش ریختم. صدای زنگ در دوباره بلند شد. چهرهی دخترم بود. دکمهی آیفون را زدم تا در باز شود. منتظرش نماندم و به ...
ادامه »