(حکمت ۱۰۸ نهج البلاغه)
استاد نوقانی/ تنظیم: شفیقه رأفت
مولا میفرمایند: «لَقَدْ عُلِّقَ بِنِیَاطِ هَذَا الْإِنْسَانِ بَضْعَهٌ هِیَ أَعْجَبُ مَا فِیهِ وَ [هُوَ] ذَلِکَ الْقَلْبُ، وَ ذَلِکَ أَنَّ لَهُ مَوَادَّ مِنَ الْحِکْمَهِ وَ أَضْدَاداً مِنْ خِلَافِهَا؛ فَإِنْ سَنَحَ لَهُ الرَّجَاءُ أَذَلَّهُ الطَّمَعُ، وَ إِنْ هَاجَ بِهِ الطَّمَعُ أَهْلَکَهُ الْحِرْصُ، وَ إِنْ مَلَکَهُ الْیَأْسُ قَتَلَهُ الْأَسَفُ، وَ إِنْ عَرَضَ لَهُ الْغَضَبُ اشْتَدَّ بِهِ الْغَیْظُ، وَ إِنْ أَسْعَدَهُ [الرِّضَا] الرِّضَى نَسِیَ التَّحَفُّظَ، وَ إِنْ غَالَهُ الْخَوْفُ شَغَلَهُ الْحَذَرُ، وَ إِنِ اتَّسَعَ لَهُ الْأَمْرُ اسْتَلَبَتْهُ الْغِرَّهُ، وَ إِنْ أَفَادَ مَالًا أَطْغَاهُ الْغِنَى، وَ إِنْ أَصَابَتْهُ مُصِیبَهٌ فَضَحَهُ الْجَزَعُ، وَ إِنْ عَضَّتْهُ الْفَاقَهُ شَغَلَهُ الْبَلَاءُ، وَ إِنْ جَهَدَهُ الْجُوعُ [قَعَدَتْ بِهِ الضَّعَهُ] قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ، وَ إِنْ أَفْرَطَ بِهِ الشِّبَعُ کَظَّتْهُ الْبِطْنَهُ؛ فَکُلُّ تَقْصِیرٍ بِهِ مُضِرٌّ وَ کُلُّ إِفْرَاطٍ لَهُ مُفْسِد»؛ به رگهاى درونى انسان پاره گوشتى آویخته که شگرفترین اعضاى درونى اوست و آن قلب است که چیزهایى از حکمت و چیزهایى متفاوت با آن، در او وجود دارد. پس اگر در دل امیدى پدید آید، طمع آن را خوار گرداند و اگر طمع بر آن هجوم آورد حرص آن را تباه سازد و اگر نومیدى بر آن چیره شود، تأسّف خوردن آن را از پاى در آورد و اگر خشمناک شود کینهتوزى آن فزونى یابد و آرام نگیرد و اگر به خشنودى دست یابد، خویشتندارى را از یاد برد و اگر ترس آن را فراگیرد پرهیزکردن آن را مشغول سازد و اگر به گشایشى برسد، دچار غفلتزدگى شود و اگر مالى به دست آورد، بىنیازى آن را به سرکشى کشاند و اگر مصیبت ناگوارى به آن رسد، بىصبرى رسوایش کند و اگر به تهیدستى مبتلا گردد، بلاها او را مشغول سازد و اگر گرسنگى بىتابش کند، ناتوانى آن را از پاى درآورد و اگر زیادى سیر شود، سیرى آن را زیان رساند.
پس هر گونه کندروى براى آن زیانبار و هر گونه تندروى براى آن فسادآفرین است.
جلوگیری از افراط و تفریط قلب
مولا ع در این بیان حکمتآمیز بعضی از بیماریهای قلب و روح را با تشبیه به قلب مادی و جسمانی بیان فرمودند؛ یعنی همان گونه که سلامت و اعتدال قلب نقش مؤثری در جسم ما دارد، سلامت و اعتدال روحی به مراتب، نقش مؤثرتری در سلامت عقل و اندیشه و ایمان و عقیده و عملکرد انسان دارد. روح انسان تا وقتی که در این بدن فعال است هم مؤثر است و هم مثأثر. اگر روح به وسیلهی ایمان به خدا و اعتقاد صحیح و علم و حکمت و معرفت یعنی خودشناسی قوی باشد غرایز و احساسات را کنترل نموده و در حد اعتدال نگه میدارد؛ لذا اعمال و رفتار انسان عاقلانه و با تدبیر و اندیشه انجام میپذیرد. اما اگر غرایز و احساسات و شهوات قویتر از جنبههای روحی و معنوی شد، افراط و تفریط در خلقوخوی انسان پدید خواهد آمد؛ لذا مولا به طور کنایه با اشاره به قلب مادی میفرمایند در قلب انسان، هم مواردی از حکمت است و هم ضد آن.
شگفتیهای روح آدمی
«فَإِنْ سَنَحَ لَهُ الرَّجَاءُ أَذَلَّهُ الطَّمَعُ»؛ اگر در دل امیدى پدید آید، طمع آن را خوار گرداند.
رجا و امیدواری یکی از حکمتهای بزرگ است که خداوند در روح و قلب انسان قرار داده؛ امید به رحمت الهی، امید به آیندهی بهتر، امید به رسیدن به نتیجهی تلاش و کوشش مثل تحصیل علم.
اگر در زندگی امید نباشد انسان هیچ تلاش و کوششی نمیکند. اما این امید نباید جنبهی افراط پیدا کند و به طمع منتهی شود و به امل و آرزوهای بیحدوحصر مبدل گردد.
«وَ إِنْ هَاجَ بِهِ الطَّمَعُ أَهْلَکَهُ الْحِرْصُ»؛ و اگر طمع بر آن هجوم آورد حرص آن را تباه سازد.
اگر طمع زیاد شود، قلب انسان را اشغال میکند و به حرص که یکی از بیماریهای خطرناک روحی است گرفتارش میگرداند.
شخص حریص تعادل روحیاش را از دست میدهد و از هر راه و طریقی که شده میخواهد غریزهی حرص را ارضا کند؛ لذا طمع و حرص موجب خواری و ذلت است.
«وَ إِنْ مَلَکَهُ الْیَأْسُ قَتَلَهُ الْأَسَفُ»؛ و اگر نومیدى بر آن چیره شود، تأسّف خوردن آن را از پاى درآورد.
اگر ناامیدی و یأس که یکی از بیماریهای روحی و قلبی بوده و ضد رجاء است، بر انسان غالب شود تأسف بر گذشته و ناامیدی به آینده، تعادل روحی و روانی را مختل نموده و او را دچار افسردگی و انزواطلبی خواهد نمود که جنبهی تفریط در یأس و ناامیدی است.
«وَ إِنْ عَرَضَ لَهُ الْغَضَبُ اشْتَدَّ بِهِ الْغَیْظُ»؛ اگر خشمناک شود کینهتوزى آن فزونى یابد و آرام نگیرد.
اگر قوهی غضبیه که در حد اعتدال برای دفاع و احقاق حق لازم است از حد بگذرد و شدید شود، جنبهی افراط پیدا کرده و به کینهتوزی و انتقامجویی میانجامد و حالت روحی و روانی را برهم زده و خوی درندگی را تشدید میکند که این هم یکی از امراض خطرناک روانی محسوب میشود و چه بسا به حدی برسد که موجب قتل و جنایتهای جنونآمیز گردد.
«وَ إِنْ أَسْعَدَهُ [الرِّضَا] الرِّضَى نَسِیَ التَّحَفُّظَ»؛ اگر به خشنودى دست یابد، خویشتندارى را از یاد برد.
اگر موردی او را راضی و خشنود سازد (به خواسته و مرادش برسد) سر از پا نمیشناسد و خویشتنداری که یکی از کرامتهای روحی و روانی است را از یاد میبرد و چه بسا اعمالی از او سر بزند که با عقل سلیم سازگار نباشد. خود باختگی در چنین مواردی یکی از بیماریهای روحی و قلبی است.
«وَ إِنْ غَالَهُ الْخَوْفُ شَغَلَهُ الْحَذَرُ»؛ و اگر ترس او را فراگیرد پرهیزکردن مشغولش سازد.
اگر ترس بر انسان غالب شود؛ او را از کار سازنده و مفید باز میدارد و فکرش را مشغول میکند.
ترس سه قسم است: ۱. ترس طبیعی. ۲.ترس ممدوح. ۳.ترس مذموم.
۱. ترس طبیعی؛ مثل برحذر بودن از سیل و زلزله و بیماریهای ویروسی که باید از آنها برحذر بود و با آنها برخورد عاقلانه کرد. زیرا عقل اجازه نمیدهد انسان خود را بیجهت در معرض خطر قرار دهد؛ چرا که این کار، شجاعت نیست بلکه حماقت است.
۲. ترس ممدوح؛ مثل ترس از معصیت و نافرمانی خدا و ترس از عذاب الهی که اینگونه ترس انسان را از اعمالی که موجب عذاب و عقاب الهی هستند برحذر میدارد. این ترس ناشی از علم و معرفت و ایمان به خداست؛ لذا قلب سالم چنین خوف و خشیتی دارد که قرآن کریم میفرماید: «إِنَّمَا یخْشَی اللّه مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء» (فاطر/۲۸)؛ حقیقت چنین است؛ از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او میترسند.
۳. ترس مذموم؛ مثل ترس از میدان جنگ و مبارزه با دشمن و دفاع از حق. چنین ترسی از ضعف ایمان بوده و خلاف توکل و از بیماریهای قلبی میباشد. در جنگ بدر ابوسفیان یک نفر را فرستاد تا مسلمانان را از جنگ با کفار و مشرکین بترساند، خداوند در سورهی آل عمران آیهی ۱۷۵ در این باره فرمود: «إِنَّمَا ذَلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءَهُ فَلَا تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ»؛ این فقط شیطان است که پیروان خود را (با سخنان و شایعات بیاساس) میترساند. از آنها نترسید و تنها از من بترسید اگر ایمان دارید.
«وَ إِنِ اتَّسَعَ لَهُ الْأَمْرُ اسْتَلَبَتْهُ الْغِرَّهُ»؛ و اگر به گشایشى برسد، دچار غفلتزدگى شود.
اگر وسعت و رفاه یا امنیت در زندگی پیدا کند به سرگرمی و غفلت از یاد خدا و انجام وظیفه مبتلا میشود. غفلت از خدا ضد تذکر و یکی از بیماریهای قلب و روح است و معمولاً منشأ آن رفاه، آسایش و خوشگذرانی است.
قرآن کریم در سورهی کهف آیهی ۲۸ میفرماید: «وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاهِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ ۖ وَلَا تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَهَ الْحَیَاهِ الدُّنْیَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا»؛ با کسانی باش که پروردگار خود را صبح و عصر میخوانند و تنها رضای او را میطلبند و هرگز به خاطر زیورهای دنیا، چشمان خود را از آنها برمگیر و از کسانی که قلبشان را از یاد خود غافل ساختیم اطاعت مکن؛ همانها که از هوای نفس پیروی کردند و کارهایشان افراطی است.
لذا اگر آسایشطلبی مفرط پدید آید قلب، به بیماری غفلت از یاد خدا گرفتار میشود.
«وَ إِنْ أَفَادَ مَالًا أَطْغَاهُ الْغِنَى»؛ و اگر مالى به دست آورد، بىنیازى آن را به سرکشى کشاند.
کوشش برای کسب مال حلال و وسعتدادن در زندگی ممدوح است. پیامبراکرم ص میفرمایند: «الکادُ علی عَیاله مِن حلال کَالمجاهد فی سبیل الله» (بحارالانوار/ج۳/۱۳)؛ کسی که برای [کسب روزیِ] خانوادهاش زحمت بکشد، مانند کسی است که در راه خدا جهاد میکند. ولی اگر مقصودش مالاندوزی و تکاثر باشد و جنبهی افراطی پیدا کند، به سرکشی میانجامد و اگر تجاوز به حق دیگران باشد ضد حکمت و ملکات انسانی است.
قرآن هم در این باره میفرماید: «کَلَّا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَ* أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى» (علق/۶و۷)؛ به یقین انسان طغیان میکند، از این که خود را بینیاز ببیند.
راغب میگوید: «طغیان تجاوز از حد است همچنان که دربارهی آب گفته میشود: آب طغیان کرده؛ یعنی از حد تجاوز کرده». لذا دربارهی انسان تجاوز از حد درگناه است. حد انسان «انسانیت» است؛ یعنی رحم و عطوفت، خیراندیشی و نیکوکاری وقتی از این حدود تجاوز کند طغیان است.
«وَ إِنْ أَصَابَتْهُ مُصِیبَهٌ فَضَحَهُ الْجَزَعُ»؛ و اگر مصیبت ناگوارى به او رسد، بىصبرى رسوایش کند.
انسانی که ایمانش ضعیف است و تکیهگاه محکمی ندارد ظرفیت روحیاش کم است و در برابر مصایب و مشکلات خوددار نیست؛ چه بسا حالاتی از خود بروز دهد که اسرار درونیاش فاش گردد و موجب ملامت و شماتت دشمنان و سوءاستفادهی آنان شود.
– «إِنَّ الْإِنْسَانَ خُلِقَ هَلُوعًا. إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعً. وَإِذَا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعًا» (معارج/۱۹-۲۱)؛ به راستى که انسان سخت آزمند [و بىتاب] خلق شده است. چون صدمهاى به او رسد عجز و لابه کند و چون خیرى به او رسد بخل ورزد.
– «الجَزَعُ عندَ المُصیبَهِ أشَدُّ مِن المُصیبَهِ» (غررالحکم/۱۵۶۲)؛ بیتابىکردن در مصیبت، سختتر از خود مصیبت است.
«وَ إِنْ عَضَّتْهُ الْفَاقَهُ شَغَلَهُ الْبَلَاءُ»؛ و اگر به تهیدستى مبتلا گردد، بلاها او را مشغول سازد.
انسان بنا به طبیعت مادیاش خواهان رفاه و آسایش است و فقر و ضعف اقتصادی را به سختی تحمل میکند، ولی نه به حدی که دل و قلب انسان را به خود مشغول کند. انسان نباید مانند حیوان باشد که همهی تلاشش در راستای امور مادی است؛ تا آنجا که حتی برای زدودن فقر به هر گناه و ذلتی تن دهد.
شاید در اینجا کلمهی بلا به معنای آزمایش باشد؛ چون خداوند اغنیا را به مال و ثروت آزمایش کند و فقرا را به فقر و تنگدستی؛ لذا اگر انسان فقیر، ایمان قوی و توکل به خدا داشته باشد روح بزرگواری و ابای نفس را از دست نمیدهد و خدا را روزیرسان میداند.
چنان که قرآن کریم میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّهِ الْمَتِینُ» (ذاریات/۵۸)؛ خداوند روزیدهنده و صاحب قوّت و قدرت است» اما هرگاه قلب بیمار شود، فرد ثروت جهانی را هم داشته باشد گرفتار حرص و طمع خواهد بود.
«وَ إِنْ جَهَدَهُ الْجُوعُ [قَعَدَتْ بِهِ الضَّعَهُ] قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ»؛ و اگر گرسنگى بىتابش کند، ناتوانى او را از پاى درآورد.
اگر گرسنه شود بنا به اقتضای طبیعت از ناتوانی زمینگیر میشود. گرسنه ماندن و غذا نخوردن موجب ضعف جسمانی خواهد شد و بیتأثیر در روح انسان هم نخواهد بود؛ زیرا بدن انسان در فعالیتهای خود انرژی مصرف میکند؛ چه فعالیتهای فیزیکی و چه فکری که انرژی مصرف شده باید به وسیلهی غذا تأمین شود. خداوند برای ادامهی حیات و بقای زندگی میل به غذا و غریزهی لذت از خوردن و آشامیدن را در انسان قرار داده تا زندگی و حیات او تا مدت معلوم باقی بماند؛ لذا مبارزه با این میل غریزی و طبعی تفریط از حد تعادل است و انسان را ضعیف و ناتوان نموده و از انجام وظایف روزمرهی زندگی بازمیدارد.
«وَ إِنْ أَفْرَطَ بِهِ الشِّبَعُ کَظَّتْهُ الْبِطْنَهُ»؛ و اگر زیادى سیر شود، سیرى او را زیان رساند.
اگر انسان در خوردن افراط کند یعنی پرخوری کند به رنج و تعب گرفتار میشود. اشباع و افراط در شهوت خوردن یعنی با سیری و بیمیلی غذا خوردن و یا بیش ازحد نیاز مصرف نمودن، خطرش برای سلامت بدن از جوع و گرسنگی بیشتر است. چون افراط در خوردن موجب بیماریهای مختلف و مرگ زودهنگام میشود. لذا سلامت جسم انسان در تعامل این مورد است و هرگونه افراط و تجاوز از حد و هر گونه تفریط یعنی تقصیر و کمبودی موجب زیان و فساد در سلامت انسان خواهد شد.
– «التُّخمَهُ تُفْسِدُ الحِکمَهَ، البِطْنَهُ تَحْجُبُ الفِطْنَه»؛ پرخورى، حکمت را تباه مىکند؛ شکمبارگى، هوش و ذکاوت را مىبرد. تخمه بیماری است که غالباً از پرخوری و سوء هاضمه عارض میشود.
– حضرت رسول الله نیز میفرمایند: «مَن أکَلَ طَعاما للشَّهْوَهِ حَرّمَ اللّه ُ على قَلبِهِ الحِکمَهَ» (ورّام بن أبی فراس، ۱۴۰۱، ج۲ ، ص۱۱۶)؛ هر کس غذایى را براى شهوت [و لذت و نه رفع گرسنگی] بخورد، خداوند حکمت را بر دل او حرام گرداند.
منابع
* قرآن کریم، ترجمه: ناصر مکارم شیرازی، قم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف الاسلامی، ۱۳۷۳ش.
* سید رضی؛ نهج البلاغه، بیروت، دارلعلوم، ۱۴۲۶ق.
۱. عبدالواحد آمدی تمیمی؛ غررالحکم دررالکلم، قم، دارالکتاب الاسلامی، ۱۴۱۰ق.
۲. مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
۳. ورّام بن أبی فراس؛ مجموعه ورّام (تنبیه الخواطر و نزهه النواظر)، قم، مکتبه الفقیه، ۱۴۰۱ق.