گزارشی مختصر از شعبات مدرسه ی علمیه ی نرجس (س)
وقتی به زندگی بزرگان می نگری می بینی که گروهی مثل درختانی پر بارند، همه از سایه و میوه ی آن ها بهره می برند و برخی چون رودی هستند که در مسیر خود به پای اهل رویش می دوند و گروهی دیگر باغبانند. در این میان استاد طاهایی چون باغبانی بود که اگر زمینی را آماده می یافت بذری بر آن می پاشید، مراقبتش می کرد و آن را به ثمر می نشانید. برای آشنایی بیشتر با گلستانی که این استاد عزیز در طول عمر پر برکت خود پرورش دادند. گشتی می زنیم کوتاه در گلستان طاهایی.
۱ـ زاهدان
این جا زاهدان است، سال ۱۳۴۶، امروز شهر میهمان بسیار عزیزی دارد، میهمانی که با درد مردم آشناست و می داند اگر این مردم بخواهند رشد کنند نیاز به علم و دانایی دارند. آن هم نه هر علمی، اول خودشناسی، دوم خداشناسی و سوم شناخت تکلیف.۱
حالا او از راهی دور آمده تا راه را برای دانستن باز کند و قفل در جهل و نادانی را بشکند و دست ها را در دست هم بگذارد، آمده تا اختلاف ها را از میان بردارد و آشتی و وفاق را جایگزین آن کند.
خانم درودی با چشمانی اشک بار قامت او را که چون کوه تفتان بر سینه ی شهر ایستاده می نگرد و می بیند که در این شهر ماتم زده، جهل را کنار زده، نور علم می تابد، شیعیان علی(علیه السلام) به خودشناسی رسیده و حالا ولی شناس شده اند.
و امروز خانم رخشانی، رؤیای دوست خود را می بیند که هزار بار عالی تر و متعالی تر تحقق یافته و آن نهال نوپا، درختی تناور شده و مدرسه ی کوچک بانوان شیعه، مرجع و ملجاء تشیع در این دیار تفدیده گردیده است. و مردم شهر از یاد نمی برند حضور غرور آفرین استاد را به سالهای ۶۵ تا ۶۷ که در ایام میلاد مسعود پیامبر رحمت، همراه با کاروانی بزرگ از طلبه ها و اساتید مکاتب نرجس سراسر کشور، به زاهدان آمده می آمدند، کاروانی که پیامش وحدت بود شعارشان یا ایها المسلمون اتحدوا اتحدوا. و در پایان راه پیمایی بزرگ خواهران شیعه و سنی زاهدان، سخنرانی های وحدت بخش ائمه جمعه و جماعت شیعه و سنت آقایان عبادی و نذیر احمد جانی دوباره به روح پژمرده ی وحدت جامعه ی بانوان استان بخشید. این جا مدرسه ی علمیه نرجس زاهدان است که تا سال های سال برنامه ی درسی و مدرّسانش از مشهد تأمین می شد و تا امروز هادی و سکان دارش استاد طاهایی بود، که مدام می فرمود بیایید و ببینید، تازه های مدرسه نرجس را و به عا لی ترین وجه پیاده کنید و بارها آمدند، دیدند و هر بار آموختند و مُجدّانه عمل کردند.
۲ـ زابل
سال ۴۷ بود، استاد برای سرکشی به مدرسه زاهدان تشریف بردند در همین زمان، یکی از علمای برجسته زابل، از استاد دعوت می کنند که به شهرشان بروند و استاد، ده روز در منزل ایشان اقامت و سخنرانی کردند و ۱۴ قرن رشد و تعالی شیعه را به این سرزمین بردند، و چشمه های معرفت را در این غریبستان شیعه که خیلی ها فکر می کردند خشکیده است دوباره جاری ساختند. دروس استاد در این ده روز مورد توجه بسیاری از مردم واقع شد و به خواست علما و اصرار زیاد مردم، خانه عالم به مهد علم بدل شد و شاگردان استاد از مشهد به زابل رفتند و مدرسه علمیه نرجس زابل را تحت مدیریت و نظارت دقیق ایشان برقرار کردند و استاد هر ۲ سال یک مدیر برای آن جا می فرستادند و مرتب به زابل سفر می کردند و این اواخر هم که دیگر توان نداشتند، از طریق تلفن و یا دعوت مسؤولین مدرسه به مشهد در روند کار قرار می گرفتند.
اما کار به این جا هم ختم نمی شد، استاد به فرستادن مدرّس، مدیر، طرح و برنامه درسی و کتاب بسنده نمی کردند و نخبگان مدرسه را برای یک دوره ۲ ساله به مشهد می آوردند و تخصصی روی آن ها کار می کردند. حالا تمام بانوان زابل، استاد طاهایی را می شناسند و رشد علمی و معرفتی خود را مدیون ایشان می دانند. ایشان شاگردان زبده ای تربیت کردند که امروز تمام سیستان را تحت پوشش قرار داده اند.
۳ـ تربت جام
سال ۱۳۴۸ بود که استاد طاهایی برای نخستین بار به تربت جام سفر کردند. با حضور استاد در تربت، خانم خزایی و همسرشان که میزبانان استاد بودند و با اصرار مسؤول آموزش و پرورش وقت، از ایشان خواهش کردند که در تربت جام نیز برای تقویت شیعه و ایجاد اتحاد بین خواهران مسلمان مدرسه علمیه نرجس را احداث کنند و استاد نیز بزرگوارانه پذیرفتند و در سال ۱۳۵۰ اولین مدرسه علمیه خواهران تربت جام افتتاح شد و باز هم جاری زلال معرفت اهل بیت (علیهم السلام) بود که از مشهد می جوشید و جویباری تازه تا تربت جام که سرازیر شد و جام وجود شیعیان این دیار را از شراب طهور اندیشه ی نبوی پر کرد. استاد که چون فرزندی دردانه به مدارسی که می گشود عشق می ورزید و هر ماه به تربت سفر می کرد و تا فرزند نوپایش برومند شود، برای تربیتش استاد، کتاب ها، برنامه های آموزشی ـ پژوهشی و فرهنگی را از مشهد می فرستاد و هر هفته استادی را که از خیل شاگردان زبده اش بود برای سرکشی به تربت می فرستاد، و چه زیبا بود عمق ولایت پذیری و فرمان برداری شاگرد گرانمایه استاد طاهایی مرحوم فاطمه اعتمادی که چون مدرسه ای در شهری احداث می شد، استاد او را به نیابت از خویش به طور مداوم برای سرکشی به آن مدارس می فرستاد تا آن که دستان آسمان گشوده شد و قلب سرشار از عشق فاطمی (علیها السلام) او را در آغوش کشید.
۴ـ کاشمر
کاشمر نیز از جمله شهرهایی بود که با نام مقدس مادر بزرگوار امام زمان (عجل الله تعالی فرجه و الشریف) و به نام مکتب نرجس آذین شد. وقتی خدا اراده می کند بندگان خود را هدایت نماید و سیله قرار می دهد، در این جا هم سلاله ی پاک نبوی، استاد طاهایی واسطه ی این خیر کثیر بود. حاج خانم مظفری از دوستان دیرین استاد طاهایی بودند که مشهد خدمت استاد رسیده و جرعه نوش چشمه معرفت طاهایی شد و چون به کاشمر برگشت از استاد دعوت کرد تا مسافر کاشمر شود، سفری مبارک که نتیجه اش احداث مدرسه علمیه نرجس (س) کاشمر در سال ۱۳۴۹ هجری شمسی شد.
استاد مرتب مسافر کاشمر می شدند و از نزدیک کارها را پی گیری می کردند و هر هفته اساتیدی را به کاشمر اعزام می کردند.
فعالیت های درسی، کتاب ها و سایر فعالیت ها زیر نظر ایشان و از مشهد ارایه می شد و طی ۱۰ سال اخیر نیز هر سال استاد گرانقدر مرحوم اعتمادی به نیابت از استاد به کاشمر سفر می کردند.
۵ـ شعبه یک فاطمه الزهراء- سال ۱۳۵۱- خیابان دریادل مشهد مقدس
مردم مکرر از استاد درخواست تأسیس یک مدرسه در این ناحیه را دارند، یکی از خیرین ساختمانی را که متعلّق به خودشان است در اختیار استاد قرار می دهند. اما از آن جا که وقتی خدا می خواهد کسی را منشاء خیرات قرار دهد هیچ کس نمی تواند جلوی آن را بگیرد شعبه یک مدرسه علمیه نرجس با نام الزهرا و با مدیریت یار همیشگی استاد طاهایی مرحوم خانم اعتمادی احداث شد، مکان مدرسه در طول عمر پربرکت ایشان، چهار بار تغییر کرد و همین امر باعث شد تا گروه های بیشتری از بانوان شهر از برکت وجود این مائده ی آسمانی بهره مند شوند. تا این که بالاخره این طبق بهشتی در مکان دائمی خود در خیابان شهید مطهری ساکن شد.
مجتمع سمانه فرزند کوچک تر شعبه یک است که عاشقان علم را به معدن علم اهل بیت یعنی قم مقدس متصل می کند. و گلستان طاهایی را به رود همیشه روان معرفت اهل بیت که از قم می جوشد متصل می کند.
۶ـ سبزوار
از سال ۱۳۴۷ شهر سبزوار پذیرای حضور استاد طاهایی بود که در منازل برخی بزرگان به طور خصوصی و عمومی جلساتی را برگزار می نمودند. ایشان علاقه و شوق زیادی در مردم شهر نسبت به آموختن معارف اسلامی ایجاد کردند و این معرفت شیرین باعث شد مردم ضرورت تشکیل مکانی را که از خدمتکار تا استاد و مدیرش همه بانو باشند و در عالی ترین شکل بتواند بانوان سبزواری را از سرچشمه معرفت علوی و شور زینبی سرشار کند احساس نمایند و چنین شد که در سال ۱۳۵۳ مکتب نرجس سبزوار به کمک برخی خیرین شهر و همت خانم آقا بابایی که معلم برجسته قرآن سبزوار بودند تأسیس گردید.
استاد همواره سبزوار را مورد توجه قرار می دادند و تمام برنامه های درسی و فرهنگی را با دقت پی گیری می نمودند و در سال، چندین بار به این شهر سفر کرده و هر از چند گاهی طلاب و اساتید این مدرسه را به مشهد دعوت می کردند تا از جدیدترین فعالیت های مدرسه بازدید نموده و از تجربیات آن استفاده نمایند.
به گفته مدیریت فعلی مدرسه۲ همه ساله به مناسبت شروع کلاس های درسی، استاد طاهایی در جمع طلاب و اساتید مدرسه حضور پیدا می کردند و با ایراد سخنرانی و پند و موعظه، ایشان را از رهنمودهای خود بهره مند می ساختند. در این ایام آغازین سال، شب هنگام مدرسه با نوای دلنشین نماز شبش بیدار و قلب ها را با دعای حزینش هشیار می نمود که:
«رب اناجیک یا موجودا فی کل مکان، لعلک تسمع ندایی فقد عظم بجرمی و قل حیایی، مولای مولای…» با این ندا مولایش را یاد می کرد و حاجاتش را در نظر می آورد و به طلبه ها سفارش می کرد فراموش نکنید در محضر مولایید.
۷ـ شعبه دو (زهرای اطهر)
آقای اسلامی امام جماعت مسجد ۱۴ معصوم سمزقند بود و همسرش خانم صدیقه قناد شاگرد سال سوم حوزه، تازه منزلشان را نزدیک مسجد ساخته بودند. یکی از روزهای سال ۱۳۵۸، آقای اسلامی خدمت استاد آمد و گفت: خانه ما آماده است بفرمایید حوزه ای را تأسیس کنید و شد آن چه شد. دوباره جویباری از مهد استاد تا آن سوی شهر کشیده شد، همسو با انقلاب و دفاع مقدس سیل کمک رسانی به جبهه ها، مجروحین و جنگ زده ها راهی شد.
برگزاری جلسات پرسش و پاسخ و کلاس های جهان بینی اسلامی که در مقابله مستقیم با کمونیسم بود، هدفدار کردن اردوهای کوه که از سال های پیش از طرف استاد برگزار می شد، اجرای نمایشنامه هایی که مرتبط با اتفاقات روز بود همه و همه بیانگر دید وسیع استاد نسبت به ابزارهای تبلیغ و شیوه های استفاده از آن بود.
با موافقت استاد در مدت زمان بین تصویب تا رأی گیری قانون اساسی در مدرسه، اقدام به برگزاری کلاس تبیین قانون اساسی و مسئله ولایت فقیه کرد. خط فکری و هدف سیاسی استاد کاملاً روشن شد.
۸ـ صحنه
حدود سال ۶۷ بود که امام جمعه محترم شهر مدرسه علمیه ای را در شهر بنا می کنند و با آشنایی که از استاد طاهایی داشتند از ایشان تقاضای مدیر می کنند و استاد، خانم یوسفی را برای مدیریت معرفی کردند. خانم یوسفی خود چنین روایت می کند: کرمانشاهی نبودم، درسم که در مدرسه ی علمیه ی نرجس تمام شد، استاد از من خواستند که به صحنه بروم و زمانی که این موضوع را با همسرم در میان گذاشتم به خاطر علاقه وافر ایشان به استاد زود پذیرفتند و ما مهاجر صحنه شدیم.
وقتی مستقر شدم طبق نظر استاد، دو تن دیگر از شاگردان فارغ التحصیل ایشان را که بومی صحنه بودند، دعوت به همکاری کردم و سپس با فراغ بال و خاطری آسوده شیوه ی مدیریت استاد را در این مدرسه به طور جامع پیاده کردم. تا زمانی که مرکز مدیریت قم شروع به کار کرد، تمام برنامه ریزی درسی و کتب درسی ما از مشهد می آمد، استاد نمی توانستند به صحنه بیایند اما مرتب با تلفن با استاد در ارتباط بودم و هر از چند گاهی به مشهد می آمدم و گزارش کارمان را مستقیم خدمت استاد می دادم و با جدیدترین ره یافت های علمی، پژوهشی و فرهنگی استاد که در مدرسه ی علمیه ی نرجس پیاده می شد آشنا می شدم و آن را در صحنه پیاده می کردم. و همین باعث شد که مدرسه، صحنه چندین مرتبه به عنوان موفق ترین مدرسه و خود من به عنوان مدیر نمونه کشوری انتخاب شدم. ناگفته نماند که اگر چه ما تحت پوشش هم قرار گرفتیم اما باز استاد مراقب ما بودند و در انجام کارها و برنامه ها ما را ارشاد می کردند.
۹ـ قوچان
مردم شهر، بسیار دیندارند و همیشه آمادگی لازم برای تأسیس حوزه ی علمیه خواهران را داشتند، لذا بانوان قوچانی نزد امام جمعه قوچان رفتند و درخواست کردند برای آن ها حوزه ای بزنند. امام جمعه محترم نیز از استاد طاهایی و استاد اعتمادی دعوت کردند که برای تأسیس حوزه تشریف بیاورند. اما استاد نپذیرفتند و گفتند خود امام جمعه مدرسه را تأسیس کنند. و چنین شد که در سال ۱۳۷۵ مدرسه علمیه فاطمه الزهراء قوچان احداث شد.
خانم خرّم دین اولین مدیر مدرسه ی علمیه قوچان می گوید:
استاد مرا به عنوان مدیر مدرسه قوچان به این شهر فرستادند. از همان ابتدا تمام اساتید، دروس، طرح های آموزشی، فرهنگی ـ اجتماعی و سیاسی از طرف مشهد می آمد و استاد با دقت نظر بسیار برنامه های ما را دنبال می کردند. مرتب نیز به قوچان سر می زدند و با روشنگری های خود اذهان مردم را در مورد وقایع و مسایل فرهنگی و سیاسی آگاه می کردند.
۱۰ـ ایرانشهر
ایرانشهر از دیگر مراکز مورد عنایت استاد بود که ایشان ضرورت ایجاد حوزه ی علمیه در این شهر را احساس نمودند. حوزه علمیه زینبیه ایرانشهر چند سال بعد از انقلاب توسط استاد طاهایی تأسیس شد. ایشان هر سال مبلغان و مدرسان برجسته را که زیر نظر خودشان تعلیم دیده بودند برای اقامت یک ساله با خانواده هایشان به این شهر اعزام می نمودند تا حوزه را از نظر علمی، فرهنگی و تبلیغی پشتیبانی نمایند.
استاد نیز طی سفرهای استانی خود به سیستان و بلوچستان از این شهر نیز بازدید کرده و از نزدیک بر روند کار و پیشرفت حوزه نظارت می نمودند. حضورشان در شهر کوتاه بود اما ایشان از حداقل فرصت ها بهره می بردند و در جلسات متعددی که با هماهنگی امام جمعه محترم آن شهر برگزار می شد به ایراد سخنرانی پرداخته، حقایق دینی و مبانی مکتب تشیع را متناسب با نیاز جامعه بازگو می کردند.
شایان ذکر است این حوزه با حمایت سازمان تبلیغات اسلامی این شهر و فعالیت های گسترده ای خارج از مدرسه در سطح شهر و مدارس، آموزش و پرورش و با برگزاری جشن های عمومی در مناسبت های مختلف به تبلیغ و نشر معارف اسلامی ترویج مبانی فرهنگی می پردازند.
پی نوشت ها
۱ـ عده زیادی از بانوان برای استقبال به فرودگاه آمده بودند و با این که نظام شاهنشاهی بود به خاطر محبت خانم درودی و ارادت پدر بزرگوارشان نسبت به استاد و نفوذ ایشان در شهر حتی همسر فرماندار هم در مراسم استقبال حضور داشتند.
۲ـ خانم زمردیان، مادر شهید بزرگوار زمردیان که خود تعلیم یافته مکتب استاد هستند از سال ۱۳۵۳ تاکنون مدیریت مکتب نرجس سبزوار را به عهده دارند.