نگاهی به شیوه مبارزاتی امام سجاد (ع)/ استاد طیبه رثایی
در ماه شعبان، خداوند، تبارک و تعالی، ستاره های درخشانی را از آسمان ولایت و امامت به جهانیان عنایت فرموده که فرزند پاک و والای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) امام چهارم شیعیان از جمله ی آنان می باشد.
اسم مبارک آن بزرگوار علی (علیه السلام) و مشهورترین القاب آن حضرت زین العابدین و سجاد است و معروف ترین کنیه ی او ابامحمد و ابوالحسن. ایشان در روز پنج شنبه پنجم شعبان نیمه ی اول ماه جمادی الاول یا جمادی الاخر سال سی و هفت هجری قمری در مدینه به دنیا آمد. حضرت سجاد (علیه السلام) پدری چون امام حسین (علیه السلام) دارد و مادر بزرگوارش شهربانو دختر یزدگرد، پادشاه ایران است که دست عنایت حق، به طور خارق العاده این دختر را به امام حسین (علیه السلام) رساند. شرافت این زن آن است که مادر نه نفر از ائمه ی طاهرین (علیهم السلام) می شود و چنان چه امام حسین (علیه السلام) اب الائمه است، این بانوی بزرگوار نیز ام الائمه می باشد.
درباره ی امام سجاد (علیه السلام) سخن گفتن و سیره نوشتن کار دشواری است، زیرا زمینه ی معرفت و آشنایی مردم با این بزرگوار اندک است برخی از عوام لقب بیمار به این بزرگوار می دهند و متأسفانه در ذهن اغلب تحلیل گران و سیره نویسان این طور وارد شده که امام سجاد (علیه السلام) در گوشه ای نشسته و به عبادت مشغول بوده و کاری به حکومت و سیاست نداشته اند. در حالی که بیماری ایشان همان چند روز واقعه ی عاشورا بود و ادامه پیدا نکرد، مثل هر کس که در مدت عمرش چند روزی بیمار می شود. گرچه بیماری امام (علیه السلام) مصلحتی خدایی بود که وظیفه ی دفاع و جهاد در راه خدا در آن روز از ایشان برداشته شود. تا در آینده بتواند بار سنگین امانتِ امامت را بر دوش بکشد و سی و پنج سال پس از پدر زنده بماند و دشوارترین دوران امامت شیعه را بگذراند.
صفات و فضایل امام سجاد (علیه السلام)
امامان بزرگوار شیعه همگی دارای سجایای اخلاقی و فضایل انسانی هستند و در این امر همه با هم مشترکند و هیچ فرقی میان آنان از نظر صفات و فضایل نیست. اما امام سجاد (علیه السلام) از نظر گفتار و کردار شباهت زیادی به جد بزرگوارش امیر مؤمنان (علیه السلام) دارد که به چند نمونه ی آن اشاره می کنیم.
ایمان: امیرمؤمنان (علیه السلام) در دعای صباح می فرمایند: «یامن دل علی ذاته بذاته»: ای کسی که دلیل و برهان وجود خود هستی. حضرت سجاد (علیه السلام) نیز در دعای ابوحمزه می فرماید: «بک عرفتک و انت دللتنی علیک» تو را به خودت شناختم و تو مرا بر خودت دلالت نمودی. این گونه کلمات منتهای ایمان را می رساند و این همان ایمان شهودی است.
علم: اگر علی (علیه السلام) می فرماید: «از من بپرسید هر چه می خواهید، به خدا قسم تمام وقایع را تا روز قیامت می دانم»؛ حضرت علی بن الحسین (علیه السلام) نیز می فرماید: «اگر نمی ترسیدم که مردم در حق ما غلو کنند وقایع را تا روز قیامت می گفتم».
تقوا: امیرمؤمنان علی (علیه السلام) می فرمود: «به خدا قسم اگر تمام عالم هستی را به من بدهند که به مورچه ای ظلم کنم و بی جهت پوست جوی را از دهان آن بگیرم، نمی کنم». حضرت امام سجاد (علیه السلام) می فرمود: «خداوندی را معصیت می کنی که او را دوست داری، به جان من این دعا از عجایب امور است، اگر به راستی خدا را دوست داشتی او را اطاعت می کردی زیرا محب همیشه مطیع محبوب است». و اگر گفتار امام سجاد (علیه السلام) را در مجلس ابن زیاد و در مجلس یزید و به ویژه خطبه ی آن بزرگوار را در مسجد شام در نظر بگیریم، شجاعت این بزرگوار نیز بر ما روشن می شود هم چنین است عبادت، سخاوت، فتوت، رأفت، زهد، سیاست، حلم، تواضع، فصاحت، بلاغت، جهاد، عفو، جوانمردی، ابهت و شخصیت و تمام زندگی امام سجاد (علیه السلام) که شباهت بسیاری با تمام حضرات معصومین (علیهم السلام)، بالأخص جد بزرگوارش مولی امیر مؤمنان (علیه السلام) دارد.
تشکیل حکومت اسلامی، هدف امام سجاد (علیه السلام)
تمام امامان معصوم (علیهم السلام) همواره برای تشکیل حکومت اسلامی تلاش می کردند و مسؤولیت امام سجاد (علیه السلام) نیز درست از همان لحظه که امام حسین (علیه السلام) در ماجرای کربلا به شهادت رسیدند و ایشان با آن وضع به اسارت در آمدند، آغاز شد. اگر تا آن تاریخ قرار بر آن بود که امام حسن و امام حسین (علیه السلام) آینده را تأمین کنند، از آن وقت قرار شد که امام سجاد (علیه السلام) قیام به امر کنند و سپس امامان دیگر پس از آن بزرگوار ادامه دهنده ی راه ایشان باشند. پس تمام زندگی امام (علیه السلام) تحقق همان آرمانی بود که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و سپس علی (علیه السلام) و دو فرزند گرامی اش آن را دنبال می کردند.
زندگی امام سجاد (علیه السلام) فصلی کوتاه و تعیین کننده دارد که دوران پس از کربلاست. فصل اسارت که فصل کوتاه، پر هیجان، زیبا و عبرت انگیز و در عین حال سرسختانه و پرخاشگرانه است. امام (علیه السلام) در حال اسارت و بیماری همانند قهرمانی بزرگ با گفتار و رفتار خویش حماسه می آفریند. در این دوران، امام وضعیتی کاملاً متفاوت با فصل اصلی یا دوران اصلی زندگی خود دارد. در این فصل امام را به صورت یک انقلابی پرخروش می بینید که کمترین سختی را تحمل نمی کند و در برابر چشم همه، پاسخ های دندان شکن به دشمنان مقتدر خود می دهد. در کوفه در مقابل عبیدالله بن زیاد، آن وحشی خونخواری که از شمشیرش خون می چکد و سرمست از باده ی غرورِ کشتن فرزند پیامبر و پیروزی است، آن چنان سخن می گوید که وی دستور می دهد او را بکشید. و اگر زینب (سلام الله علیها) نبود که خودش را بر روی حضرت سجاد (علیه السلام) انداخت و گفت نمی گذارم او را بکشید و این که دیدند بایستی یک زن را بکشند و از طرفی باید اسرا را به شام ببرند، اگر این نبود به احتمال زیاد مرتکب قتل امام (علیه السلام) نیز می شدند.
امام سجاد (علیه السلام) در شام، چه در مجلس یزید و چه در مسجد در برابر انبوه جمعیت حقایق را بیان می فرماید که این گفتارها و خطبه ها متضمن حقانیت اهل بیت (علیهم السلام) برای خلافت و حکومت و افشای جنایت های دستگاه حاکم و هشدار تلخ و زننده به آن مردم غافل و نا آگاه است.
دوران پس از اسارت
این سؤال وجود دارد که چرا امام سجاد (علیه السلام) در دوران پس از اسارت، بنا را بر ملایمت و نرمش می گذارند و مایلند پوششی از دعا و روشی ملایم بر روی حرکات تند و انقلابی خود بگذارند، در حالی که در دوران اسارت به آن نحو به کارهای تند و پرخاشگرانه و آشکارا دست زده بودند؟
در پاسخ باید گفت که در فصل اول، آن جا که امام سجاد (علیه السلام) با علم امامت، باید زمینه ی کارهای آینده را برای حکومت الهی و اسلامی فراهم نماید، زبان گویایی برای خون های ریخته شده ی عاشوراست امام در این جا در حقیقت زبان خاموش امام حسین (علیه السلام) است که در سیمای انقلابی ایشان در شام و کوفه تجلی پیدا کرده است. اگر امام آن چنان تند و برنده و صریح مسائل را بیان نمی کرد در حقیقت زمینه ای برای کار آینده ی وی باقی نمی ماند. زمینه ی کار آینده ی امام سجاد (علیه السلام) خون جوشان امام حسین (علیه السلام) بود چنان چه همان مقدمه ای شد برای همه ی قیام های تشیع در طول تاریخ اسلام.
نقش امام سجاد (علیه السلام) در این سفر، نقش حضرت زینب (سلام الله علیها)ست، یعنی وی پیام آور انقلاب امام حسین (علیه السلام) است. اگر مردم بدانند که امام حسین (علیه السلام) چرا کشته شد و چگونه کشته شد؟ آینده ی اسلام و آینده ی دعوت اهل بیت (علیهم السلام) به نوعی خواهد بود و اگر ندانند نوع دیگری. لذا امام سجاد (علیه السلام) مانند خواهران بزرگوارش (سکینه، فاطمه صغری) و مانند عمه های عزیزش و مانند تک تک اسیران کربلا، هر کس به قدر توان خویش یک پیام آور است. همه ی این نیروها باید گرد هم آیند تا بتوانند پیام خون جوشان به غربت ریخته ی امام حسین (علیه السلام) را به تمام نقاط بزرگ اسلامی برسانند.
لذا پس از این فصل کوتاه زندگی حضرت سجاد (علیه السلام) ایشان به مدینه وارد شده و به عنوان یک شهروند مشغول زندگی می شود و کارش را از خانه ی پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) و حرم ایشان آغاز می کند.
مدینه و حجازی که پس از خبر شهادت امام حسین (علیه السلام) مملو از رعب و وحشت است و کسانی که طرفدار ائمه (علیهم السلام) بودند و بالقوه مخالف دستگاه خلافت بنی امیه به شمار می آمدند در حال ضعف و تردید به سر می بردند؛ امام سجاد (علیه السلام) می فرمایند: «ما بمکه و المدینه عشرون رجلاً محبینا» در همه ی مکه و مدینه ۲۰ نفر نیستند که ما را دوست داشته باشند (بحارالانوار، ۴۶/۱۴۳).
با این حدیث روشن می شود خفقان موجود چه حالتی را برای طرفداران ائمه (علیهم السلام) از تفرق و پراکندگی و یأس و ترس ایجاد کرده بود که امکان یک حرکت جمعی برای آنان نبود.
مواضع امام در دوران خفقان
بعضی فکر می کنند امام سجاد (علیه السلام) برای مقابله با بنی امیه باید عَلَم مخالفت را برمی داشت و رهبری قیام را به دست می گرفت و آشکارا مقاومت مسلحانه می کرد با در نظر گرفتن وضعیت زمان حضرت می فهمیم که این تفکر با توجه به هدف ائمه (علیهم السلام) تفکر نادرستی است. اگر امام سجاد (علیه السلام) در آن شرایط می خواستند دست به چنین حرکات آشکار و قهرآمیزی بزنند، به یقین ریشه ی شیعه برکنده می شد و هیچ زمینه ای برای رشد مکتب اهل بیت (علیهم السلام) و دستگاه ولایت و امامت در دوران بعد، باقی نمی ماند، بنابراین امام سجاد (علیه السلام) در قضیه ی مختار اعلام هماهنگی نمی کند، گر چه در بعضی از روایات آمده است که ارتباطاتی پنهانی با مختار داشته اند، ولی هیچ شکی نیست که آشکارا با او هیچ مراواده ای نداشتند و حتی در بعضی از روایات گفته می شود که امام (علیه السلام) نسبت به مختار بدگویی می کنند که این عمل تقیه آمیز بوده است تا رابطه ای بین آن ها احساس نشود. البته اگر مختار پیروز می شد حکومت را به دست اهل بیت (علیهم السلام) می داد اما در صورت شکست، به یقین نقمت آن دامن امام (علیه السلام) و شیعیان مدینه را هم می گرفت و ریشه ی تشیع به کل قطع می شد.
اهداف امام (علیه السلام)
هدف نهایی امام سجاد و سایر ائمه (علیهم السلام) ایجاد یک حکومت اسلامی بود اما حکومت اسلامی در آن شرایط چگونه به وجود می آمد؟ برای ایجاد چنین حکومتی زمینه هایی لازم بود که در ادامه به تبیین این زمینه ها و موضع امام (علیه السلام) در این باره می پردازیم:
۱- تدوین اندیشه اسلامی به صورت درست و طبق ما انزل الله، از آن جا که پس از رحلت پیامبر و بعد از شهادت امام علی (علیه السلام) در جامعه ی اسلامی انحرافات عمیقی در زمینه ی اندیشه اسلامی به وجود آمده بود، دیگر امکان ایجاد یک حکومت بر مبنای تفکر اصیل اسلامی نبود و از آن جا که پس از واقعه ی عاشورا عملاً خاندان پیامبر و دوستداران اهل بیت (علیهم السلام) به انزوا رفتند، مهم ترین نقش امام سجاد (علیه السلام) این بود که تا می تواند مردم و جامعه ی اسلامی را با حقایق و اصول اسلام آشنا سازد. این آشنا سازی نیز تنها از راه تبیین معارف بلند الهی در قالب دعا و مناجات امکان پذیر بود. صحیفه ی سجادیه اولین گام امام سجاد (علیه السلام) در تدوین اندیشه ی اسلامی بر طبق اصول قرآن و سنت بود.
۲- اثبات حقانیت و استحقاق اهل بیت (علیهم السلام) نسبت به خلافت، ولایت و امامت: آشنا کردن مردم نسبت به حقانیت کسانی که حکومت باید به دست آن ها تشکیل شود در حالی که تبلیغات ضد اهل بیت (علیهم السلام) در طول ده ها سال تا دوران امام سجاد (علیه السلام) عالم اسلام را پر کرده بود، کار را حتی نبود. احادیث جعلی فراوانی از قول پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در خلاف جهت حرکت اهل بیت (علیهم السلام) و حتی در مواردی بر سب و لعن ایشان جعل شده و در بین مردم پخش گردید، بود و مردم هیچ گونه آگاهی از مقام معنوی واقعی اهل بیت (علیهم السلام) نداشتند. در این شرایط چگونه می توان حکومتی به دست اهل بیت تشکیل داد؟ باید حاکمیت حکام حقیقی اسلام برای مردم روشن می شد و مردم از آن چه در جامعه ی آن روز می گذشت؛ یعنی حاکمیت حاکمان زور و کفر و فسق و نفاق آگاه می شدند پس تا مردم نسبت به این مسأله هوشیار نمی شدند و به خود نمی آمدند، این حاکمیت که مورد نظر امام سجاد (علیه السلام) بود ممکن نبود. خون ریخته شده ی امام حسین (علیه السلام) و یارانش و اسارت خاندان نبوت (علیهم السلام) آغازگر این روشنگری بود.
۳- ایجاد تشکیلات منسجم برای پیروان آل محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)؛ امام (علیه السلام) باید با کمک پیروان تشیع تشکیلاتی به وجود می آورد که بتواند محور اصلی حرکت های سیاسی آینده باشد. در جامعه ای مردم بر اثر اختناق و فقر و فشارهای مادی و معنوی، به تنهایی، جدایی و دوری و از هم گسستگی عادت کرده بودند، حتی شیعیان زیر فشار و ارعابی قرار گرفته بودند که تشکیلاتشان متلاشی شده بود.
پس امام (علیه السلام) باید جمعیتی را تشکیل می داد و گروهی را به وجود می آورد که اعضای آن، کادرهای ساخته و پرداخته ی دستگاه امامت باشند. با این سه کار زمینه برای تشکیل حکومت اسلامی و نظام علوی امکان پذیر می شد.
نکته ی بسیار مهم این که امام سجاد (علیه السلام) نظرشان این نبود که در زمان خودشان این حاکمیت ایجاد بشود و حکومت اسلامی برقرار شود، چرا که ظلم و اختناق و تاریکی و فشار بیش از این ها بود که در ظرف سی سال امامت ایشان بتوان آن ها را برطرف کرد؛ بلکه امام (علیه السلام) بیشتر سعی در زمینه سازی برای احیای اسلام داشت. این روند در دوره ی ائمه ی بعد نیز ادامه داشت. و از آن جا که اختناق و فشار در دوران ایشان بسیار شدید بود و امام از هر جهت زیر نظر حکومت وقت بود، ایشان راهِ موعظه، نصیحت و دعا را در پیش گرفتند و بدین وسیله آن چه را می خواستند، به ذهن مردم القا نمودند.
بیانات این امام همام (علیه السلام) را می توان به چند بخش تقسیم کرد:
الف: یک نوع آن بیاناتی است که خطاب به عامه ی مردم است. در این نوع سخنان، امام پیوسته به آیات استناد می کنند چرا که نگاه عامه ی مردم به حضرت نگاه به یک امام نیست؛ بنابراین استدلال می خواهند. در این بیانات حضرت به آیات قرآن به صورت مستقیم یا به صورت استعاره استناد می کنند؛ ولی در سخنان دیگری چون مخاطب مؤمنین، هستند آیات قرآن بسیار کم است.
موعظه های عمومی ایشان که با خطاب «ایها الناس» شروع می شود، صرفاً بیان عقاید و چیزهایی است که انسان باید بداند و در واقع یادآوری اعتقادات و معارف اسلامی است و نکاتی که به صورت صریح دستگاه حکومتی را مورد مؤاخذه و عتاب قرار بدهد در آن ها وجود ندارد، بلکه همه به زبان موعظه است.
«اَیُّهَا النَّاس اتَّقُوا الله وَ اعلَمُوا اَنَّکُم إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»؛ «(سخن با لحن موعظه شروع می شود) ای مردم تقوای الهی پیشه کنید و بدانید به سوی خدا بر می گردید».
سپس امام (علیه السلام) به عقاید اسلامی می رسد و مردم را توجه می دهند به این که شما باید اسلام را به درستی بفهمید، معنایش این است که اسلام صحیح را شما نمی دانید؛ در حقیقت و در ضمن این بیان، انگیزه ی شناخت درست اسلام را در مردم بیدار می کند:
«اَلا وَ اِنَّ اَوَّلَ ما یَسئَلُکَ عَن رَبَّکَ الَّذی کُنت تَعبده: (در همین روال نصیحت پیش می روند و می فرمایند: بترس از آن وقتی که تو را در قبر بگذارند و نکیر و منکر به سراغ تو بیایند) اولین چیزی که از تو سؤال کنند از خدای توست که او را عبادت می کنی». حضرت در این جا انگیزه ی شناخت خدا و فهمیدن توحید را در ذهن شنوندگان خود بیدار می کنند.
«وَ عَن نَبیِّکَ الَّذی اَرسَلَ اِلَیکَ: و از پیامبری که به سوی تو فرستاده شده (سؤال می کنند). انگیزه ی شناخت نبوت را در اذهان زنده می کنند.
و عن دینک الذی کنت تدین به: و از دینت سؤال می کنند که به آن ایمان داری.
و عن کتابک الذی کنت تتلوه: و از کتابت سؤال می کنند که آن را تلاوت می کنی.
آن گاه حضرت در خلال این عقاید اصلی و این مطالب اساسی اسلام، یعنی توحید، نبوت، قرآن و دین، آن نکته ی اساسی مورد نظر خود را بیان می فرمایند:
و عن امامک الذی کنت تتوّلاه: و از آن امامی که تو ولایت آن را داری می پرسند.
در زبان ائمه (علیهم السلام)، امامت یعنی حکومت و ولایت، یعنی آن کسی که هم متکفل ارشاد و هدایت تو از نظر دینی است، و هم متکفل اداره ی امور زندگی تو از نظر دنیایی است. یعنی جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم). وقتی امام (علیه السلام) می فرماید: در قبر از تو درباره ی امامت سؤال می کنند، یعنی: آیا تو امام درستی انتخاب کرده بودی؟ آیا همان کسی بود که خدا به امامت او راضی بود؟ با این مطلب مردم را نسبت به این مسأله آگاه می فرمودند؛ این یکی از روش های آرام امام سجاد (علیه السلام) بود که به زبان موعظه برای عموم مردم، معارف اسلامی را بیان می فرمودند. البته نه به شکل آموزش، بلکه از نوع تذکر و یادآوری. امام (علیه السلام) مسأله ی توحید یا نبوت را تفسیر نمی فرماید، چرا که در جامعه ی آن روز هنوز فاصله تا زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آن قدر نشده بود که انحراف کلی در عقاید اسلامی باشد؛ هنوز کسانی بودند که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را دیده بودند؛ امامان به حق و جانشینان آن حضرت را دیده و می شناختند. بله! یادشان رفته بود، زندگی مادی موجب شده بود که مردم فکر اسلام و اعتقادات و گرایش به آن را به کلی فراموش کنند؛ و این زمینه سازی بود برای این که در زمان های بعد امام صادق (علیه السلام) تحت عناوین مختلف در مسجد الحرام و مسجد النبی و مسجد شام می نشستند و عقاید و افکار انحرافی را تدریس و استدلال می کردند. لذا در بیانات امام صادق (علیه السلام) مشاهده می شود که توحید و نبوت و امثال آن به صورت استدلالی بیان می شود.
۲ـ نوع دوم از بیانات امام سجاد (علیه السلام) گفتارهایی است که خطاب به عده ی خاصی بیان فرموده اند و کاملاً مشخص است که خطاب به افرادی است که آن ها با دستگاه حاکم مخالف و در حقیقت پیروان امام و معتقدین به حکومت اهل بیت (علیهم السلام) بودند. نوع دوم این گونه شروع می شود: «کَفَانَا الله وَ اِیّاکُم کَید الظّالِمین وَ بَغیَ الحاسدین وَ بَطشَ الجبارین…»۱ خدا ما و شما را از کید ستمگران و از سرکشی حسودان و از حرکات جبارانه ی جباران محفوظ بدارد».
این نوع خطابه ها با «یا ایها المؤمنون» شروع می شود:
«لایفتننکم الطواغیت و ابتاعهم من اهل الرغبه فی الدنیا، المائلون الیها…» طاغوت ها شما را فریب ندهند، و پیروان طاغوت ها از دنیاپرستان و دنیاگرایان و دنیا فریفتگان و دنیا شتابندگان شما را فریب ندهد.
در این جا آهنگ اصلی در خطاب به این مؤمنین، حفظ آنان و ساختن چهارچوب لازم برای آینده است. (پیداست که حضرت می دانستند درگیری معنوی و باطنی بین، طرفداران ائمه (علیهم السلام) و طرفداران طاغوت ها وجود دارد و طرفداران ائمه از محرومیت های بسیاری رنج می بردند ـ مانند مبارزه کسانی که قبل از انقلاب با رژیم شاهنشاهی ایران داشتند، طبعاً آسایش های کسانی را که مبارزه نمی کردند نداشتند بلکه دائماً در تبعید، ترس، فرار و تعقیب بودند و به نوعی ناکامی در زندگی مادی ایشان وجود داشت خطر بزرگی که مبارزین را تهدید می کند این است که این ها به رفاه گرایش پیدا کنند، رفاهی که جز به قیمت دست شستن از مبارزه ی مقدس به دست نخواهد آمد. امام (علیه السلام) مردم مؤمن را از جذب شدن به جریانی که به انسان ها رفاه می دهد تا ایمانتان را بگیرد برحذر می دارد و به آن ها امتیاز دهد. امام (علیه السلام) از مؤمنین می خواهد چهارچوب های لازم را برای وقت معلوم بسازند؛ لذا بارها از حاکمان با زشتی یاد می کند و آن ها را در کنار شیطان می گذارد. در این کلام شریف امام (علیه السلام) با کمال صراحت حاکم وقت را مورد توجه قرار می دهد «و هَیبَه السُلطان وَ وَسوَسه الشَّیطان» و در جای دیگر می فرماید: «و ایاکم و صحبه الحاصین و معونه الظالمین» مبادا با گناهکاران همنشین شوید مبادا به ستمگران کمک کنید (مراد از گناهکاران همان کسانی هستند که جذب دستگاه ظلم عبدالملکی شده اند) و مبادا نزدیک آن ها بروید.
عزیزان خواننده: شما امام سجاد (علیه السلام) را در این چهره نزد خود ترسیم کنید و ببیند چگونه شخصیتی در ذهنتان تصور می کنید؟ آیا باز هم همان امام مظلوم، کم حرف و بیماری که هیچ به کاری در زندگی ندارد در ذهنتان می نشیند؟ یا این که، امام عده ای از مؤمنین و دوستان و طرفداران و هوداران خودش را جمع کرده و با این کیفیت آن ها را از نزدیک شدن به دستگاه های ستمگر زمان و از فراموش کردن مبارزه می کند و نمی گذارد که آن ها از طریق مبارزه منحرف بشوند. امام دارد آن ها را شاداب و با طراوت و سرزنده نگه می دارد برای روزی که وجودشان بتواند در راه ایجاد حکومت اسلامی مؤثر باشد.
منابع و مآخذ
۱. سید مهدی حائری، میثاق منتظران، قم، انتشارات مسجد جمکران، ۱۳۸۲.
۲. آیه الله حسین مظاهری، چهارده معصوم، بی جا، سنا، ۱۳۷۳.
۳. سید جواد مصطفوی، تجلی علوم اهل بیت (علیهم السلام) در مناظرات امام رضا (علیه السلام)، مشهد، کنگره جهانی حضرت رضا (علیه السلام).
۴. آیه الله سید علی خامنه ای، پژوهشی در زندگی امام سجاد (علیه السلام)، بی جا، انتشارات حزب جمهوری اسلامی، ۱۳۶۱.