خاستگاه عقلانی و عرفانی امام موسی بن جعفر(ع)/مائده رضایی
پرسش از مبدأ هستی و چگونگی شناختن، رسیدن و پیوند با او برخاسته از نهاد هر انسانی است. لذا نخستین رسالت هر مکتب فکری حتی مادی و الحادی ارائهی پاسخی نظری و عملی به این پرسش است. اما پاسخهای گوناگونی تا حد تناقض و تضاد داده شده است که در نتیجهی آن عرفانهای متفاوتی در طول تاریخ پدید آمده اند؛ به ویژه پس از یک سده حاکمیت مکاتب مادی که مبدأ را همین عالم مادی می دانست، احیا و ظهور این عرفانهای نوظهور تشدید یافت.
بدیهی است که عرفانی واقعی و حق است که پاسخی منطبق بر فطرت و بعد معنوی (روحانی) بشر ارائه کند وگرنه آن پرسش فطری هم چنان بی پاسخ خواهد ماند و ذهن را به خود مشغول می دارد. براین اساس تنها یک عرفان حق ماندنی خواهد بود و بقیه باطل و فناپذیرند، حتّی اگر از سخت افزارهای عرفان واقعی بهره برند.
عرفان حق را تنها در مکتب اسلام می توان یافت که مستند به کتاب قرآن و سنت و سیرهی نبوی و اولیای الهی است. (فعالی، مقدمه) شاهد بر مدّعای این اندیشه، عمل عارفان این مکتب است. در این مقاله پس از تعریف عرفان اسلامی به ترسیم عرفان پیشوای هفتم فرقهی حقهی مکتب اسلام، امام موسی بن جعفر(ع) می پردازیم.
– تعریف و انواع عرفان
عرفان یک نظام فکری و فرهنگی است که دارای دو بخش نظری و عملی است. در بخش نظری منتهی به شناخت مبدأ هستی می شود و در بخش عملی روابط انسان را با خود، جهان و خداوند بیان می کند که از آن به سیر و سلوک تعبیر می گردد و حاصلش رسیدن به قلهی انسانیت یعنی توحید است. هدف عارف از این وصول، حذف فاصله میان خود و خداست تا از خود فانی شده و به او که باقی است، بازگردد. (همان، مقدمه). بسیاری از کارشناسان عرفان، ادلهی این نظام فکری را کشف و شهود می دانند نه عقلی و کلامی. (همان) انفصال عقل از عرفان در طول تاریخ باعث شد که مدعیان عرفان کشف و شهود را با توهمات و ناهنجاریهای روانی درآمیزند و دچار رکود عقلی گردند و در نتیجه باعث انحطاط فکری جامعه و رواج نحلههای ضالّه شوند. لذا خردورزان و فلاسفهی مسلمان و در رأس آنها ملاصدرا با حاکم کردن ادلهی عقلی، به تعدیل افکار مدّعیان عرفان می پرداختند. (شریفی، ص۳-۱)
– عرفان عقلانی امام کاظم(ع): وجه تمایز انسان از حیوان عقل اوست. لذاست که هرکار و اندیشهی انسانی باید عقلانی باشد. در این راستا پیشوایان عقل عرفان واقعی را برخاسته از عقل می دانند. امام کاظم(ع)در حدیثی طولانی به هشام کارآیی عقل را در عرفان روشن می سازند: الف- معرفت مبدأ هستی
«ای هشام، خداوند آن (عقل) را راهنمای مردم بر شناخت خود قرارداد یعنی بدانند که تدبیرکننده ای دارند و فرمود:«شب، روز، خورشید، ماه و ستارگان به فرمان او در اختیار شما قرارگرفته اند و در این تسخیر برای مردم خردمند نشانههایی (براو) وجود دارد. (نحل/۱۲) و آیات بسیار دیگری را شاهد می آوردند. (کلینی، ۱۳/۱) حضرت اصولاً هدف فرستادن پیامبران را به سوی بندگان، شناختن خدا از طریق دلیل عقل و فکر می داند که هرکس بهتر بپذیرد، به شناخت بهتر (عمیق تر و واقعی تری) دست خواهد یافت. (همان، ص۱۶)
براین اساس، عارف با نظر به آفاق و انفس به جهان برون و درون خود و خردورزی در آفرینش شگفت و مدیریت بهینه و شگرف آن، به شهود خالق و مدبر نائل می گردد. البته باید تعقل و تفکر را با کمک پیامبران آن مبدأ وجود، آن پیدای روشن تر از نور در مسیر صحیح قرار داده تا قیاس و استدلال او منتج گردد. بدیهی است که چنین تفکری همراه با دانش است لذا امام(ع)پس از تأکید بر تعقل می فرماید: «عقل با علم همراه است زیرا خداوند می فرماید: «آن مثالها را برای مردم می زنیم اما تنها دانشمندان آنها را درک می کنند.» (عنکبوت/۴۳، کلینی، ۱۴/۱)
معرفت عالمانهی خداوند، توحید به تمام معنایی است که در کلام امام کاظم(ع)و براساس قرآن کریم بیان شده است. محمد بن ابوعمیر گوید: «نزد آقایم موسی بن جعفر(ع)رفتم و عرض کردم: ای پسر رسول خدا(ص) توحید را به من بیاموز. فرمود: ای ابو محمد، در توحید از آن چه خداوند در قرآن فرموده فراتر نرو وگرنه نابود خواهی شد. و بدان که خداوند یکی، تک و بی نیاز است نزاده تا چیزی به ارث گذارد و نه زاده شده تا کسی شریک او شود. نه همسر و نه فرزندی و نه شریکی بر نگرفته و او آن زنده ایست که نمی میرد. و توانمندیست که در نمی ماند و چیره ایست که به زیر نمی آید، بردباریست که شتاب نمی کند، همیشه ایست که کهنه و فرسوده نمی گردد، باقیست که فانی نمی شود، استواریست که نمی لغزد، بی نیاز و دارنده ایست که مستمند نمی شود و عزیزیست که خوار نمی گردد». و عالمیست که نادان نمی شود، و دادگریست که ستم نمی کند و بخشنده ایست که خسیسی نمی ورزد. در سنجش خردها نمی گنجد، احساس و تصورات بر او بار نمی شوند و مرزها و کناره را پیرامونش را نمی گیرند، و مکانی او را در خود جای نداده و دیدگان سر او را نمی بینند ولی او دیدگان را می بیند و پنهان آگاه است و چیزی همانندش نیست و شنوا و بیناست».
«سه تن نجوا کننده گرد هم نمی آیند مگر او چهارمینشان باشد؛ پنج تن نیستند مگر او ششمین آنان باشد و نه کمتر و نه بیشتر باشند مگر او همراهشان است هرجا که باشند».
«او اولی است که چیزی پیش از او نبوده و آخری است که چیزی پس از او نخواهد بود، او قدیم (بی آغاز) است و جز او حادثند. و بسیار فراتر از توصیفات مردم است». (عطاردی، ۲۶۶/۱)
توصیفاتی که امام کاظم(ع)در این روایات از خداوند بیان می کنند همه مستند است و ریشهی قرآنی دارد لذا طالب معرفت مبدأ نباید راهی جز قرآن را در پیش گیرد؛ زیرا نتیجه ای جز گمراهی نخواهد داشت و چنان که بیان شد، توصیهی قرآن در این باره تفکر و تعقل است.
لقاء الله
دیدار خدا هدف نهایی عارف است که در قرآن کریم از ارکان ایمان به شمار می رود. (رک: احزاب/۲۱)
اما این دیدار هرگز به چشم سر نیست زیرا امام کاظم به استناد قرآن چنین دیداری را نفی کرده اند: «لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیرُ» (همان، برگرفته از انعام/۱۰۳) لذا مفسران ذیل آیات مربوط به لقاء خدا را به مرگ و دیدن ثواب خدا تفسیر کرده اند (طبرسی، ۷۷۰/۵) اما در روایتی از امام صادق(ع)لقاء در همان معنای لغوی دیدار استعمال شده است؛ اما دیداری که پس از جان کندن محقق می شود. به موجب این حدیث مؤمن در لحظهی احتضار جایگاه خود را در سرای پس از مرگ می نگرد اگر نیک بود آن گاه عشق دوسویه میان او و خدا برای دیدار پیش می آید، در این جاست که دیگر از مرگ نمی هراسد و مشتاق لقاست. (حرعاملی، ۴۲۸/۲)
اگر انسان در طول زندگی به دیدهی یقین به آخرت بنگرد همواره مشتاق لقای پروردگار خواهد بود و خداوند چنین بنده ای را از لقای خود در این دنیا نیز محروم نخواهد کرد و بنده همواره در نعمت نظر به وجه پروردگار غرق خواهد ماند و در این حالت است که از حلول حایل و مانع می هراسد چنان که امام موسی بن جعفر(ع)در مقام دعا و مناجات روز جمعه با خدا عرض می کند: «خدایا، هر گناهم را که میان چهرهی کریمت و من مانع می گردد بیامرز» و در ادامه از خداوند می خواهد که همهی اعضایشان را در اختیار و رو به سوی خود گیرد: «گوش، دل و چشم، چهرهام را بگیر و هیچ کدام را از خود روی گردان مساز». (مصباح المجتهد، ص۵۰۲) در دعاهای سایر روزهای هفته نیز همین نظر و دیدار را می خواهند: در دعای یکشنبه عرض می کنند: «وَ لَا تَحْرِمْنِی لِقَاءَکَ» و در فراز دیگر: «أَسْأَلُک… وَ لَذَّهَ النَّظَرِ إِلَى وَجْهِکَ» و در دعای دوشنبه از خدا می خواهند که دیدارش را در همه حال خوشی و ناخوشی، آرامش و آشوب اجتماعی، محبوبش قرار دهد. «وَأَسْأَلُکَ .. وَ أَنْ تُحَبِّبَ إِلَیَّ لِقَاءَکَ فِی غَیْرِ ضَرَّاءَ مُضِرَّهٍ وَ لَا فِتْنَهٍ مُضِلَّهٍ» (همان، ص۵۰۷)
معنای وجه الله
دریافتیم که لقای خدا همان نظر به وجه اوست؛ اما وجه خدا به چه معناست؟ امام کاظم(ع)در دعای روز یکشبنه می فرماید: «اللَّهُمَّ تَمَّ نُورُکَ فَهَدَیْتَ وَ عَظُمَ حِلْمُکَ فَعَفَوْتَ وَ بَسَطَتْ یَدُکَ فَأَعْطَیْتَ: خدایا نورت کامل گشت و هدایت نمودی، بردباریت بزرگ گشت و آمرزیدی، دستانت گسترد و عطا کردی» (همان) سپس به خاطر این نعمتها خدا را سپاس می گویند: «فَلَکَ الْحَمْدُ وَجْهُکَ خَیْرُ الْوُجُوهِ وَ عَطِیَّتُکَ أَنْفَعُ الْعَطِیَّهِ: پس سپاست می گویم که چهره ات بهترین چهرهها و عطایت سودمندترین عطاهاست». (همان) از این عبارات می توان نتیجه گرفت که: «وجه خدا» نوری است که منشأ هدایت، آمرزش و بخشندگی است. حال اگر کسی بهره ای از این نورانیت را داشته باشد او نیز وجه الله خواهد بود. چنان که امام کاظم(ع)دربارهی خودشان و سایر امامان معصوم:فرمود: «نَحْنُ وَجْهُ اللَّهِ: ما وجه و روی خداییم» (عطاردی، ۳۱۹/۱) به این دلیل است که انقطاع روحانیت امام کاظم(ع)در عبادت، کنیز جاهل و آوازه خوان را در سفر عرفانی حضرت(ع)همراه و ذکر سبحان الله را بر زبانش انداخت و چنان مستغرق جمال حق شد که کمتر از ۳۰۴ روز در دنیا مقاومت نکرد. (قمی، ۷۸۰/۱) و یا بشر حافی را که سالها خود از قید بندگی خدا رسته بود و به طرب و می گساری می پرداخت، با یک عبارت «اگر بنده بود از مولای خود می ترسید» تائب و تا حد وصول به مقامات عرفانی متحوّل کرد. (شیخ عباس قمی، ص۷۸۵، به نقل از منهاج الکرامه علامه حلی)
بر این اساس می توان گفت: لقاء الله، نورانی شدن به نور وجه الله است به طوری که عارف را افزون بر بهره مندی از هدایت، آمرزش و عطای خدا، منشاء چنین آثاری در جامعه می کند. بدیهی است که لقاء الله معلول علّتیست که در عرفان به سیر و سلوک تعبیر می شود.
ب- عقل و سیر و سلوک
چنان که بیان شد عارف در سیر و سلوک به سازمان دهی و مدیریت نحوهی رفتار خود با خلق و جهان و خداوند می پردازد. از دیدگاه امام موسی بن جعفر(ع)تنها عقل می تواند شیوهی مدیریت صحیح را ارائه کند:
۱- ارتباط با خدا 2- رفتار با خود ۳- رفتار با جهان
۱- ارتباط با خدا
عارف در سلوک خود نسبت به حقوق خداوند باید به دو حق کلی توجه داشته باشد: عبادت و اطاعت.
۱- عبادت: پرستش خدا به معنای عام شامل اعمال عبادی، نماز، روزه، حج و دعا، مناجات، ذکر، ستایش و شکرگزاری است که این عبادت در برابر حق مولویت و منعم بودن است که به حکم عقل شکر منعم واجب است. (علامه حلی، ص۶) امام کاظم(ع)انجام عبادت واقعی و کامل را تنها پس از خردورزی در شناخت خدا می دانند: «بنده هیچ یک از عبادات واجب را نمی گزارد مگر نسبت به [شناخت] خدا خردورزی کند.» (حرانی، ص۴۱۹) و پس از شناخت نباید عبادت اندک خود را کافی بداند: «خود را از کوتاهی در عبادت و اطاعت خدا به دور ندان، زیرا خداوند آن طور که حق اوست پرستش نمی شود [گرچه شبانه روز در حال عبادت باشیم]. (همان، ص۴۳۳)
۲- رفتار با خود
۱-۲- شناخت نفس (عالم عقل)
نخستین مرحلهی عرفان شناخت نفس است. منظور از نفس این بدن خاکی و طبیعی نیست، بلکه شناخت روح و عقل خود است، زیرا انسان دارای سه عالم طبیعت، مثال و عقل و حقیقت است. این معنا در ذکر سجدهی شب نیمهی شعبان نبی اکرم(ص)آمده است: «سجد لک سوادی و خیالی و بیاضی: سیاهی، سایه و سفیدیام برایت سجده کرد.» (تبریزی، ص۲۱۱-۲۱۰) بها و ارزش انسان وابسته به عالم عقلانی اوست زیرا به وسیلهی آن به علم و معرفت در همهی جوانب: اعتقادی، اخلاقی، رفتاری و… دست می یابد. امام کاظم(ع)در توصیه به هشام می فرماید: «ای هشام، هیچ چیز بهتر از عقل میان بندگان توزیع نشد، خوابیدن خردمند از شب بیداری نابخرد بهتر است. خداوند پیامبر را خردمند برانگیخت تا خردش از عبادت همهی عابدان برتر باشد و اصولاً بنده تنها با شناخت عقلی خدا می تواند عبادت واجبی را بگزارد». (حرانی، ص۴۱۹) و حضرت با توجه به همین عالم است که به بیان آثار آن به هشام پرداخت و شایسته دانست که بنده با زاری و تضرع کمال خرد را از خدا بخواهد. (همان، ص۴۰۹)
۲-۲- بازخواست خود (محاسبهی نفس)
محاسبهی نفس چیزی جز مدیریت بهینهی افکار و عملکرد خود نیست که پیشوایان خرد به آن حکم می کنند. در این راستا امام کاظم(ع)می فرماید: «هرکسی که هر روز از خود حساب نستاند، از ما نیست؛ تا اگر کار نیکی انجام داده بر آن بیفزاید و اگر به کار بدی دست زده، از خدا آمرزش بخواهد و از آن دست باز دارد». (همان، ص۲۹۲)
شخص هنگام محاسبه باید همهی حرکات، خاطرات، اندیشهها و برخوردها را در ذهن مجسم و بدون چشم پوشی اعمال خود را بررسی کند. (مهدوی کنی، ص۳۶۵) مهم ترین پرسشها باید پیرامون عمر تلف شده، عبادت و ستایش خدا، واجبات و محرمات دین، حقوق برادران دینی و سپس مستحبات و خدمات و کارهای نیک باشد. (همان، ص۳۶۷-۳۶۶)
۳- رفتار با جهان
الف- دنیاگریزی و آخرت گرایی
نخستین وظیفه ای که هر عاقل پس از شناخت مبدأ هستی باید داشته باشد موضع گیری او نسبت به جهان هستی است. انسان پس از تولد پای در جهانی می گذارد که بازی و سرگرمی از نشانههای شاخص و برجستهی آن است که با اندیشه و خردورزی مخالفند، زیرا منتهی به هدفی والاتر نمی شوند این جاست که عاقل پس از شناخت پروردگار پی به انتظار او از بنده می برد. امام موسی بن جعفر(ع)در این باره می فرماید:
«ای هشام… چراغ روح عقل است؛ اگر بنده خردمند باشد، دانای به پروردگار خواهد شد و اگر به خدا آگاه شد، نسبت به دین او بینا خواهد شد… دین تنها با نیت راستین پایدار است که چنین نیتی تنها با عقل محقق می گردد». (حرانی، ص۴۱۸)
رها کردن سرگرمی و بازیچهی دنیا، نخستین معارف دینی پس از معرفت خداست که خداوند خردمندان را به آن تشویق کرده است. حضرت پس از بیان آیات دال بر معرفت خدا می فرماید: «ای هشام! (خداوند) سپس خردمندان را پند داده و به آخرت تشویق کرد و فرمود: «زندگی دنیا چیزی جز بازیچه و سرگرمی نیست در حالی که سرای آخرت برای پرهیزکاران بهتر است، چرا خردورزی نمی کنید!» (انعام/۳۳، کلینی، ص۱۴)
ب- نیک رفتاری با مردم
مردم دارای شاخصهی اخلاق اجتماعی خردمندان و نشانهی کمال عقل است؛ امام کاظم(ع)در ادامهی توصیه به هشام سخنی جامع را در این خصیصه از امیرمؤمنان علی(ع)نقل می کند: «خداوند با چیزی بهتر از عقل پرستیده نشد، و عقل کسی کامل نمی شود مگر چند ویژگی داشته باشد: از کفر و بدی او در امان و به فهم و نیکیاش امید باشد، دارایی اضافه اش را ببخشد و از زیاده گویی خودداری کند، بهره اش از دنیا به اندازهی خوراکش باشد، در طول عمر از دانش سیر نشود، خواری و با خدا بودن را بر عزت با دیگران بودن ترجیح دهد، فروتنی را از شرافت بیشتر دوست دارد، کار نیک و اندک دیگران را بزرگ و بسیار شمارد ولی کار نیک و بسیار خود را اندک می نگرد. همهی مردم را بهتر از خود ولی خود را بدتر از آنان می داند. همهی خصال نیک همینهاست». (حرانی، ص۴۰۹)
در این سخن همهی اخلاق اجتماعی: مهرورزی، عدالت، فروتنی، عفو و گذشت، اصلاح گری، احترام، تعهد، مسئولیت، ایثار، دگرخواهی، احسان و… می گنجد که در بسیاری از فرازهای توصیف عقل مشاهده می شود.
سیرهی عبادی امام کاظم(ع)
امام موسی بن جعفر پیش از زندانی شدن به زهد و عبادت پر آوازه بود. به طوری که مردم مدینه او را «عبد صالح: بندهی درستکار» (عطاردی، ص۴۲)، «زین المجتهدان: زیور شب زنده داران» می نامیدند (عطاردی، ص۴۲و۳۹) با این وجود پس از زندانی شدن، محیط تاریک و خلوت محبس را بهترین مکان برای راز و نیاز با خدا یافتند و می فرمودند: «خدایا! من در پی خلوتی برای عبادت و راز و نیاز با تو بودم. تو را شکر می گویم که خواسته ام را برآورده ساختی» (قمی، ۸۱۵/۲-۱)
بر اساس حدیثی قدسی عبادات مستحب انسان را به قرب و مقامی می رساند که گوش، چشم، زبان و دستان او خدایی، دعایش مستجاب و خواسته اش برآورده می شود. (ر.ک: تبریزی، ص۳۰) به راستی که چنین مقامی در امام کاظم(ع)مشهود خاص و عام بود.
تصویر کوچکی از عبادت حضرت(ع)
شقیق بن ابراهیم بلخی گوید: در سال ۲۴۹ هجری آهنگ حج کردم، به قادسیه که رسیدم در حال تماشای زیور و انبوهی مردم بودم که در آن میان چشمم به جوان زیبا و سبزه رویی افتاد که لباسی پشمین بر لباسهای زیرین پوشیده و نعل در پا، تنها نشسته بود. به خود گفتم: این جوان از صوفیان است و می خواهد سر بار مردم و بر راهشان باشد، سوگند به خدا می روم و او را توبیخ و نکوهش می کنم. نزدیکش شدم، وقتی مرا دید گفت: ای شقیق: «از بسیاری از گمانها دوری کنید زیرا برخی گمانها گناهند». سپس مرا رها ساخت و رفت.
به خود گفتم: او شخصیت بزرگی است زیرا از درونم خبر داد و نامم را بر زبان آورد او باید بندهی درستکاری باشد در پی او می روم و از او می خواهم حلالم کند. به سرعت در پی او رفتم ولی به او نرسیدم و از دیدگانم ناپدید شد، وقتی در منزل واقصه فرود آمدیم، دیدمش نماز می خواند در حالی که تنش می لرزید و اشکهایش جاری بود. گفتم: او همان است، به سویش می روم و از او حلالیت می طلبم. صبر کردم تا نشست. روبه رویش ایستادم وقتی مرا دید فرمود: ای شقیق بخوان: «وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدى: من آمرزندهی کسی هستم که توبه کند، ایمان آورد و کار درست انجام دهد سپس هدایت شود». (طه/۸۲) آن گاه مرا رها کرد و رفت.
با خود گفتم: این جوان از ابدال است زیرا دوبار از درون خبر داد، وقتی به منزل رمال رسیدیم او را دیدم که بر چاهی ایستاده و کوزهی پوستی در دست دارد می خواست آب بکشد، دلو از دستش در چاه افتاد و من به او نگاه می کردم، دیدم چشم به آسمان دوخت و این بیت را سرود: تو سیراب کنندهی منی هرگاه تشنه شوم و نیروی منی هرگاه غذا بخواهم. خدایا! سرورم! جز این ظرف ندارم پس نابودش نکن.
شقیق گفت: به خدا سوگند دیدم آب چاه بالا آمد و آن جوان دستش را دراز کرد و آن را برداشت و پر از آب نمود و وضو گرفت و چهار رکعت نماز خواند. سپس به طرف تپهی شنی خم شد و چند مشتی از آن برداشت و در کوزه ریخت و آمیخت و نوشید. جلو رفتم و سلام دادم، جواب سلامم را داد. عرض کردم از اضافه نعمتی که خدا به تو داد، به من بده. فرمود: ای شقیق! نعمتهای خدا پیدا و نهان بر ما جاریند، گمانت را به پروردگارت خوش کن. سپس کوزه را به من داد و از آن نوشیدم، دیدم قاووت و شکر است. به خدا نوشیدنی ای لذیذتر و خوشبوتر از آن نیاشامیده بودم، سیر و سیراب شدم و چندین روز بدون نیاز به آب و غذایی سرحال گذراندم. دیگر او را ندیدم تا وارد مکه شدیم. شبی او را کنار چاه زمزم دیدم. نیمه شب در حال خواندن نماز با خشوع، ناله و گریه بود و تا پایان شب به این حال گذراند. وقتی سپیده دمید، در جای نماز نشست و به حمد و تسبیح خدا پرداخت. سپس برخاست و نماز صبح را خواند و هفت شوط طواف کرد و بیرون رفت، به دنبالش رفتم او را برخلاف تنهایی که در راه سفر دیده بودم، دیدم، به همراه خدمتگزاران و غلامان و همراهان بود، مردم دورش حلقه زدند و بر او سلام می کردند. از کسی که تصور می کردم از نزدیکانش باشد، پرسیدم: این جوان کیست؟ گفت: این موسی پسر جعفر پسر محمد پسر علی پسر حسین و پسر علی بن ابی طالب:است.
گفتم: جای شگفتی است که این شگفتیها از کسی جز این آقا سر زند!!» (عطاردی، ج۱، صص۴۴-۴۳ به نقل از صفوه الصفوه)
۲- فرمان برداری از خدا
عمل به اوامر و نواهی خدا که آفریننده و مالک ماست، به حکم عقل واجب است. «این طاعت باید عالمانه باشد آن هم علمی که از تعقل به بار نشیند یا مایهی نجات گردد». (حرانی، ص۴۰۸)
به علتی که فرمانبرداری از خدا در بسیاری موارد با خواهش نفس در تضاد است، پس باید در این راه مقاومت کرد. امام کاظم(ع)راهکار تقویت صبر را توجه به کوتاهی دنیا می دانند که لحظه ای بیش نبوده و اندوه و شادیش حس ناشدنی و حوادث آینده اش نامعلوم است. پس باید به حال توجه کرد. (همان، ص۴۱۷)
عارف در برابر اطاعت از حمایت تام خداوند بهره مند می گردد. چنان که امام کاظم(ع)فرمود: «ای هشام! خداوند بزرگ توانا فرمود: به عزت، جلال، بزرگی، قدرت، خرمی و والایی ام سوگند، هر بنده ای که خواسته ام را بر خواسته اش مقدم کند حس بی نیازی را در او قرار دهم و فکرش را متوجه آخرت خواهم کرد، زیان و خسارتش را جبران کنم و آسمانها و زمین را ضامن و عهده دار روزیش سازم و از داد و ستد و کار و کاسبی بی نیازش سازم». (همان، ص۴۱۶)
ره آورد سخن
عقل شاخصهی انسانیت و خاستگاه همهی اندیشهها و کردار انسان است. بر این اساس عرفان در هر دو گسترهی نظری و عملی باید عقلانی باشد. اصول معرفت به مبدأ هستی و سیر و سلوک و کشف و شهود در گفتار و رفتار و حالات سروران خرد صاحبان عقول تامه پیامبران و پیشوایان پاک ما به روشنی تجلی یافته است. پس شایسته است همه عارف باشند و طریق آن بزرگواران را سلوک کنند. ما در این مقاله به گوشه ای از عرفان عبد صالح خدا امام موسی بن جعفر(ع)نظر افکندیم تا نمونه ای عملی برای علاقمندان به عرفان داده باشیم.
فهرست منابع
قرآن کریم
۱- فعالی، محمد تقی، آفتاب و سایهها، تهران، عابد، ۱۳۸۹.
۲- شریفی، احمد حسین، رابطه عقل، عرفان و وحی از دیدگاه صدرالمتألهین. www.tebyan.net
۳- کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تصحیح علی اکبر غفاری، بیروت، دار تعارف، چ۴، ۱۴۰۱ق.
۴- حرانی، حسین بن شعبه، تحف العقول، ترجمه کمره ای، تهران، نشر کتابچی، چ۵، ۱۳۷۳.
۵- عطاردی، عزیزالله، مسند امام کاظم(ع)، مشهد، همایش جهانی امام رضا(ع)، ۱۴۰۹ق.
۶- قمی، عباس، منتهی الامال، قم، نشر حسینی، چاپ مکرر، ۱۳۷۰.
۷- مهدوی کنی، نقطههای آغازین در اخلاق عملی، قم، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چ۳، ۱۳۷۳.
۸- ملکی تبریزی، جواد، رساله لقاء الله، ترجمه احمد فهری، بی جا، نشر فیض کاشانی، چ۹، ۱۳۷۵.
۹- حلی، علامه، شرح باب حادی عشر، قم، نشر مصطفوی، بی تا.
۱۰- شیخ طوسی، مصباح التهجد، CD جامع الاحادیث، موسسه نور، قم، 1388.