علل صلح امام حسن(ع)/مریم شریفی
بی شک پس از پیامبر بزرگ اسلام، امامان معصوم بهترین الگوها و نمونههای عینی برای ما در صحنهی زندگی فردی و اجتماعی هستند؛ از این جهت آشنایی با تاریخ زندگی آنها دارای اهمیت فراوان است؛ امّا باید توجه داشت که آن چه در تاریخ پیامبر اسلام و امامان معصوم برای ما مهم و آموزنده است، شناخت نوع زندگی و سبک و رفتار اجتماعی آنان و چگونگی موضعگیری اجتماعی و سیاسی و شیوه ی فعالیتهای فرهنگی آنان است و این شناخت زمانی کامل میگردد که از شرایط خاص اجتماعی و سیاسی و فرهنگی زمان آنان آگاه باشیم. حتی چه بسا در نگرش بر تاریخ ائمه:نوعی تضاد و تعارض در موضع گیری آنان احساس کنیم؛ زیرا میبینیم برخی از ایشان با دشمن صلح کردند و برخی دیگر جنگ. برخی دانشگاه بزرگ اسلامی تأسیس کردند و برخی دیگر گامهای فرهنگی برداشتند و… امّا وقتی از شرایط موجود در آن زمان آگاه شویم، آن گاه این تعارض و تضاد برای ما معنا پیدا میکند و در مییابیم که هدف همهی آنان یکی بوده است امّا متناسب با زمان تصمیم گیریهایشان متفاوت بوده است.
در این مقاله به بررسی علل صلح امام حسن مجتبی(ع) با معاویه میپردازیم.
گروهی با مطالعه ی زندگانی امام حسن(ع)و حوادث آن روز این سؤال را مطرح می سازند که چرا امام حسن(ع)با معاویه صلح کرد؟ مگر پس از شهادت حضرت علی(ع)شیعیان و پیروان با فرزندش، حسن مجتبی(ع)بیعت نکرده بودند؟ آیا بهتر نبود امام حسن(ع)در برابر معاویه قیام میکرد و آن گاه یا پیروز میشد و یا با شهادت خود حکومت معاویه را متزلزل میساخت؟ ممکن است این سؤالات به ذهن شما نیز رسیده باشد و پاسخی برای آن نیافته باشید.
پاسخ را با این مقدمه آغاز میکنیم که: موضع اسلام در برابر دشمنان تنها جنگ و جهاد نیست؛ بلکه اسلام به مسلمانان دستور میدهد اگر نبرد برای پیشبرد هدف مؤثر نباشد از در صلح وارد شوند، بنابراین حضرت مجتبی که از جانب خداوند رهبر و پیشوای دینی بود و به تمام جهات و جوانب قضایا بهتر از هر کس دیگری آگاهی داشت با دوراندیشی خاص صلاح جامعه را در عدم ادامه ی جنگ دید اینک شرایط و عوامل مختلفی را که دست به دست هم داد تا صلح را به عنوان یک ضرورت به امام مجتبی(ع)تحمیل کرد به اختصار بررسی میکنیم. (رک: مهدی پیشوایی، ص۲۶)
بعد از شهادت حضرت علی(ع)امام حسن(ع)بر منبر آمدند و خطبهی بلیغی مشتمل بر معارف ربانی و حقایق سبحانی ادا نمودند. فرمودند: مائیم حزب الله که غالبیم، مائیم عترت رسول خدا که از همه کس به آن حضرت نزدیک تریم، مائیم اهل بیت رسالت که از گناهان و بدیها معصوم و مطهریم… پس ما را اطاعت کنید که اطاعت ما از جانب خدا بر شما واجب شده و اطاعت ما را به اطاعت خود و رسول خود مقرون گردانیده پس گریه در گلوی آن حضرت گرفت و حضرت نشست و عبدالله بن عباس برخاست و گفت: ای گروه مردمان این فرزند پیغمبر شماست و وصی و امام شما با او بیعت کنید و خاص عام با او بیعت کردند. (عباس قمی، ص۵۳۵)
با این شرط که با هر که او در صلح است در صلح باشند و با هر که در جنگ است بجنگند و مردم این شرط را پذیرفتند. (محمد بن جریر طبری، ص۲۷۱۶) آن گاه امام حسن(ع)حکما و امرایی را برای هدایت در هر محل نصب فرمودند. (احمدی بیرجندی، ص۸۹؛ رک: مقدس اردبیلی، ص۴۹۷) حال، امام حسن(ع)بعد از بیعت، وارث حکومت و امامت بر مردمی شده بود که امت آن به هیچ وجه آمادگی حرکت و همراهی امامشان را نداشتند. امام حسن(ع)فرزند علی(ع)است این مردم همان مردم زمان حضرت علی(ع)و حضرت زهرا(س)هستند. این مردم با علی (ع) چه کردند؟ وقتی رفتار مردم با حضرت علی(ع)آن گونه بوده که در تاریخ نقل شده شما انتظار دارید رفتار مردم با امام حسن(ع)چگونه باشد؟ امام حسن(ع)از همان ابتدا رفتارشان کاملاً حساب شده و با برنامه خاصی پیشین رفت. (موسوی کاشانی، ص۳۶) این مردم به گونه ای بودند که چندی بیش از بیعت ایشان با امام حسن نگذشته بود که ضربتی به او زدند که وی را علیل کرد، به نفرت وی از عراق بیفزود و از آنها بیمناکتر شد. امام حسن به مردم عراق فرمود: ای مردم عراق! سه چیز مرا نسبت به شما بی علاقه کرد: این که پدرم را کشتید، به خودم ضربت زدید و اموالم را غارت کردید. (محمد بن جریر طبری، ص۲۷۳۰)
بررسی وضعیت فکری مردم دوران امام حسن(ع)
وضعیت اعتقادی و فکری مردم در سالهای بین ۳۸ تا ۴۰ هجری خیلی عجیب است. اکثر آن مردم باور نداشتند که معاویه و نسلش انسانهای پلیدی هستند. جمعیت کوفه به غیر از عده ی معدودی اکثراً مردمی عامی و ناتوان بودند که همینها اکثریت یاران امام حسن(ع)را تشکیل میدادند که در موقع شدت جنگ قدرت بر جنگیدن را نداشتند، فرار را برقرار ترجیح میدادند و سنگرها را خالی میکردند. عده ای هم در کوفه بودند که دارای شخصیت و نام نشانی بودند ولی آنها میخواستند ببینند کدام طرف به غلبه و فتح نزدیک تر است تا در آن جبهه داخل شوند. (موسوی کاشانی، صص۶۴-۳۵)
بعد از بررسی وضعیت فکری مردم عراق در زمان امام حسن(ع)میتوان علل صلح امام حسن(ع)را این گونه بیان کرد که:
۱ـ افکار مردم ناهماهنگ بود. (پیشوایی، ص۲۷) امام حسن(ع)در توصیف یارانش میگوید: افکار و آراء هیچ یک از اینها با دیگری هماهنگ و یک گونه نیست. هر کدام نظری دارند و قلبشان از هم دور و بر شاهراه هدایت قدم ننهاده اند. به گونه ای اراده از آنان سلب شده که نه تصمیم خیری میتوانند بگیرند و نه قادرند تصمیم شری بگیرند. (موسوی کاشانی، ص۶۵)
۲ـ صلح به خاطر حفظ خون مسلمین
ای مردم این امری که من و معاویه در آن اختلاف کرده ایم حقی است که به خاطر اصلاح امت و حفظ خون مسلمین از آن گذشت میکنم و شاید این برای شما آزمایشی باشد. (انصاری زنجانی، ص۶۵۵)
۳ـ نبودن یاران: به خدا سوگند من امر حکومت را تسلیم معاویه نکردم جز این که یارانی برای نبرد با او نیافتم. (احمدی بیرجندی، ص۸۹)
۴ـ بیزاری مردم از جنگ با معاویه.
۵ـ بی وفایی یاران.
۶ـ توان پیروزی نبود. امام خمینی در این زمینه فرمودند: امام حسن(ع)آن قدر گرفتاری که از این دوستان و اصحابش داشت از دیگران نداشت. اصحابی که توجّه نداشتند امام زمانشان روی چه نقشهای دارد عمل میکند. با خیالهای کوچکشان و افکار ناقصشان در مقابلش ایستادند و غارتش کردند و اذیتش کردند و عرض میکنم که شکستش دادند و مجبور به معاهده با دشمنش کردند و هزار جور بساط درست کردند. (قاسمی، ص۱۹۹)
حال با بررسی عوامل و علتهایی که امام حسن برای صلح خود ذکر کرده اند به این امر باید بپردازیم که چگونه این عوامل همه دست به دست هم داد و صلح را به امام حسن تحمیل کرد؟ آیا راهی غیر از صلح برای امام حسن(ع)وجود نداشت؟
بعد از بیعت مردم با امام حسن(ع)مدتی طولانی نگذشت که به ایشان خبر رسید، معاویه به همراه لشکری از شام عازم جنگ است. ایشان نیز نیروهای خود را بسیج کرد و با خواندن خطبه ای غراء با سپاهش به سوی شام حرکت کرد. (آیه الله میلانی، ص۶۳) مردم عراق و کوفه حسن را دوست میداشتند اما در بین سپاه جاسوسانی از طرف معاویه کار میکردند. سپاه امام حسن(ع)به مَسکَن (نام منطقه ای است) رسیدند. در آن جا فرود آمدند و امام حسن خود به مداین رسید و فردی به نام قیس بن سعد عباده را بر فرماندهی سپاه خود گماشت که شمار آن سپاه به هزار تن رسید، ابن عباس که در بعضی نقل شده فرماندهی سپاه و در بعضی کتاب ها پرچمدار لشکر ذکر شده، دستور داد با چهار هزار نفر برای مقابله با معاویه پیش دستی کنند. ابن عباس با سپاه حرکت کرد تا به سپاه معاویه برخوردند جنگ در گرفت و سپاه امام حسن مقاومت کرد. معاویه به حیله متوسل شد و شبانه ابن عباس را فریب داد که منصبی بزرگ و مالی فراوان به او بدهد. ابن عباس شبانه به سپاه معاویه پیوست. (علامه طباطبایی، ص۲۸۴) از طرف دیگر وقتی امام حسن در مداین فرود آمدند آواز دهنده ای در سپاه آواز داد که قیس کشته شده پراکنده شوید مردم رمیدند و بر سراپردههای امام حسن(ع)تاختند و کالاهای او را چپاول کردند چنان که فرش از زیر پای او بیرون کشیدند. بیزاری امام حسن(ع)از آن ها افزون و دلش از دشمنی ایشان پر خون شد (ابن اثیر، ۱۳۷۲،ص۲۰۲۰) از آن طرف سپاه امام حسن که حال دیگر پرچمداری به نام عبیدالله ابن عباس نداشتند با روحیه ای ضعیف ایستادگی کردند و در داخل سپاه دچار اختلاف عقیده شدند. آنها جنگ را برای غارت و غنیمت میخواستند و سپاه معاویه کورکورانه اما دلیرانه اطاعت میکردند و بالاخره خیانت و اختلاف شدید موجب شد قشونی دیگر از امام حسن(ع)به معاویه بپیوندد و قول دادند امام حسن را تسلیم معاویه کنند. (جباری، ص۲۲)
امام حسن(ع)در همین حین در مداین به ایوان سپید رسید. فرماندار آن جا عموی مختار ثقفی بود، در خانهی او ساکن شد. (ابن اثیر، ص۲۰۲۰؛ تقی زاده داوری، ص۹۹) در این شرایط بود که امام حسن دو راه را پیش روی خود دید یک راه این که با همین تعداد قلیل جنگ را ادامه دهد و راه دیگر این که صلح کند و از خلافت کناره گیری نماید. راه اول روشن بود که با تعداد کمی یاران و توطئه چینان و منافقان سرانجام کار جنگ به شکست میانجامید آن هم در برابر کشتههای فراوان چرا که امام حسن اکنون پیشوای یک امت وارد جنگ میشد به هر حال عده ای همراه حضرت میشدند لکن این عده عبارت بودند از شیعیان خالص که اطراف حضرت پراکنده بودند و اگر اینها شهید میشدند، امام حسن با دو جبهه روبه رو بود یک گروه خارجی که همان معاویه و سربازانش بودند و جبهه ی دیگر گروه داخلی که مسلمان نماهای معاویه طلب، بدون ایده ی مسلمانی و دشمنان اهل بیت بودند. لذا امام حسن(ع)در این وضعیت راه دوم را انتخاب کردند و از خلافت کناره گیری نمودند تا حداقل خون مسلمانان واقعی را حفظ کنند و از گسترش یک جنگ داخلی جلوگیری نمایند. پس به معاویه نامه نوشتند و شرایطی برای او فرستادند و گفتند اگر اینها را تعهد کنی من صلح را میپذیرم و باید به تعهد خویش پایبند باشی. معاویه پذیرفت ولی در آینده به تعهدش عمل نکرد. (طبری، ۲۷۱۶؛ موسوی کاشانی، ص۶۴)
خطبهی امام حسن (ع) هنگام صلح با معاویه
امام بعد از پذیرفتن صلح به مردم فرمودند: صلح با معاویه دلیل بر حقانیت او نیست. ای مردم معاویه گمان میکند من او را برای خلافت سزاوار دانستم و خود را برای آن اهل ندانستم. معاویه دروغ میگوید. من اختیارم بر مردم از خودشان طبق کتاب و سنت بیشتر است به خداوند قسم یاد میکنم اگر مردم با من بیعت میکردند و مرا اطاعت میکردند و یاری مینمودند، معاویه در خلافت طمع نمی کرد. امت امام حسن(ع)، امام حق را عمداً رها کردند این در حالیست که پیامبر فرموده: هیچگاه امتی خود را به کسی نمی سپارند که بین آنان عالمتر از او باشد مگر آن که کارشان هم چنان رو به پایینتر رود تا آن جا که به دین گوساله پرستان برسد بنی اسرائیل هارون را رها کردند و به گوساله رو آوردند در حالی که میدانستند هارون خلیفهی موسی است این امت هم علی را رها کردند در حالی که از پیامبر شنیده بودند که به علی فرمود تو نسبت به من به منزلهی هارون نسبت به موسی هستی، به جز نبوت که پیامبری بعد از من نیست. (انصاری زنجانی، ص۶۵۵)
در پایان باید به این نکته اشاره کنیم که:
بعد از ثبوت عصمت ائمه ی هدی:باید به مؤمنان آن چه از ناحیه ایشان واقع شده، تسلیم شوند و در مقام شبهه و اعتراض در نیایند که عمل ایشان از جانب خداوند عالمیان است و اعتراض برایشان اعتراض بر خداست. چگونه صحیح است با عقل ناقص خود اعتراض بر عمل گروهی که حجت خدا بر روی زمینند و گفتهی آنان گفتهی خدا و کردهی آنان کردهی خداست، بنماییم. (علامه مجلسی، ص۴۲۸؛ اصغر قائمی، ص۱۲۳)
فهرست منابع
۱ـ اثیر عزالدین ابن، تاریخ کامل، ترجمه محمدحسین روحانی، نشر اساطیر، چاپ۱، ۱۳۷۲، ج۵.
۲ـ انصاری زنجانی، اسماعیل، اسرار آل محمد، ترجمه کتاب سلیم بن قیس هلالی، نشر دلیل ما، قم، چاپ نهم، بهار۸۵.
۳ـ احمدی بیرجندی، احمد، چهارده اختر تابناک، نشر آستان قدس رضوی، مشهد، چ۷، ۱۳۶۹.
۴ـ تقی زاده داوری، محمود، تصویر امامان شیعه، نشر شیعه شناسی، چاپ اول، ۱۳۸۵.
۵ـ پیشوایی، مهدی، سیمای پیشوایان در آینه تاریخ، نشر دارالعلم.
۶ـ جباری، ابوالحسن، امام حسن و صلح با معاویه، نشر آیین دانش، قم، چاپ اول، ۱۳۸۴.
۷ـ طباطبائی، محمد حسین، شیعه در اسلام، نشر راویان، چاپ دوم، ۱۳۸۰.
۸ـ طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ترجمه ابوالقاسم پاینده، نشر اساطیر، چاپ اول، ۱۳۵۲، ج۷.
۹ـ مهدی قاسمی، آشنایی با احکام و معارف، مشهد، نشر الف، چاپ ۸، ۱۳۸۳.
۱۰ـ قائمی، اصغر، اصول اعتقادات، نشر راویان، چاپ دهم، ۱۳۸۳.
۱۱ـ قمی، عباس، منتهی الآمال، نشر دلیل ما، چ اول، ۱۳۷۹، ج۱.
۱۲ـ موسوی کاشانی، محمد حسن، بر امام حسن و امام حسین چه گذشت؟، تهران، دارالکتب اسلامیه، چاپ اول، بهار ۷۹.
۱۳ـ مجلسی، محمدباقر، تاریخ چهارده معصوم، قم، نشر سرور، چاپ نهم، ۱۳۸۲.
۱۴ـ مقدس اردبیلی، حدیقه الشیعه، تهران، نشر گلی، چاپ ۵، ۱۳۸۱.
۱۵ـ میلانی، علی، ناگفتههایی از حقایق عاشورا، قم، نشر حقایق اسلامی، چاپ دوم.