تنظیم: زهرا شامحمدی
مصاحبه با رویدا تایلندی، مؤسس مدرسهی المهدیه تایلند
من رویدا هستم از کشور تایلند. من معاونت مدرسه المهدیه را به عهده دارم و در بخش آموزش جامعهالمصطفی در تایلند مشغول به کار میباشم و در شبکه ماهوارهای TV تفسیر سوره های کوچک قرآن را می گویم.
– نحوهی آشنایی خودتان را با استاد برای ما بیان بفرمائید.
– من در سال ۱۳۷۰، در وزارت ارشاد تهران، استاد را ملاقات نمودم و به استاد عرض کردم برای تحصیل علوم دینی به ایران آمدهام. استاد فرمودند: میخواهید در قم باشید یا مشهد؟ من هم با قدری تأمّل گفتم: من به مشهد میآیم.
استاد دارای روحیهای شاد و خندان و با عاطفه بودند. ارادت خاصّی به زیارت آل یاسین داشتند. وقتی عصرهای جمعه، ما را با خود به پارک می بردند، تمام بچّههای خوابگاه را صدا میزدند و میفرمودند با هم زیارت آل یاسین بخوانیم و از خدا بخواهیم هرچه زودتر امام زمان (عج اللهتعالی فرجه) ظهور نمایند. به همراه ایشان در حرم مطهّر، زیارت جامعهی کبیره میخواندیم و روح ما را به عرش الهی، پرواز میدادند.
ایشان ما را مانند دختر خودشان تربیت نمودند، ما الآن هرچه داریم از زحمات ایشان است. به ما روحیه میدادند و میفرمودند، رفتار شما میتواند تبلیغ دین اسلام باشد؛ آن زمان که خود انسان تربیت شده باشد.
ما میتوانیم ابعاد شخصیت استاد طاهائی را برای جوانان بیان کنیم زیرا الگوی ایشان مادرشان حضرت فاطمه (س) بوده است.
مصاحبه با زینب چینی، مؤسس مکتب نرجس در چین
بسم الله الرحمن الرحیم، زینب هستم از کشور چین
استاد طاهائی، استادی برجسته و با تجربه بودند. ابتدا که از چین آمدم، چیزی یاد نداشتم. استاد مانند مادری مهربان و با حوصله به ما میآموختند، ایشان آنقدر لطف و مهربانی نسبت به ما داشتند که ما در کشور غریب، اصلاً احساس غربت نداشتیم. وقتی ما را صدا میزدند میگفتند: «بچّه های من». ما را به همراه خویش به سخنرانی می بردند، و ما با همان زبان شکسته، صحبت میکردیم.
ایشان اثر مثبت در زندگی من داشتند. تمام نقشهها و برنامههای ایشان جلوی چشم من بود بهطوری که وقتی به چین برگشتم زنان را به حجاب دعوت نمودم و خدا را شکر زنانی که ابتدا اصلاً حجاب نداشتند الآن میبینم حجاب دارند. بعضی از خانوادههای چینی در هر ماه رمضان یک قرآن را ختم مینمایند و انشاءالله که روح استاد از ما شاد باشد و این لازمهاش این است که بیشتر فعّالیت کنیم.
اگر ازایشان میپرسیدند چند فرزند دارید؟ میفرمودند: اولادالمسلمین، أولادی. تمام فرزندان مسلمانان فرزند من هستند.
ایشان، ما را با خود به مکّه میبردند و به همراه ایشان تمام عبادتها را انجام میدادیم. قدم به قدم و لحظه به لحظه با ایشان بودیم و تمام گفتار ایشان در قلب ما اثر بخش بود و با تلاش وارد صحنهی تعلیم و تربیت شدیم تا خدمت به دین کنیم و مبلّغ اسلام باشیم.
طاهایی، طاهایی بود
مصاحبه با خانم ظهوری از طلاب غیر ایرانی کشور افغانستان
در عرصهی حوزه و دانشگاه مشغول به خدمت میباشم. ابتدای آشنایی من به ۲۰ سال پیش میرسد که در مقطع راهنمایی مشغول به تحصیل بودم. من برای اوّلین بار استاد را به همراه طلاب و خوابگاهیان در مکان سربند فریمان ملاقات نمودم و در این دیدار ساعات خوشی را گذراندم. شخصیت استاد، برای من بسیار جذّاب بود، از همان جا تصمیم گرفتم که وارد این مکان مقدّس شوم و این آرزوی قلبی من بود. از سال ۷۴ وارد حوزه شدم و تا حالا افتخار شاگردی استاد را داشتهام.
من تمام سخنرانیهای خودم را از دفتر سخنرانیهای خانم دارم. در جلسات شنبه و چهارشنبهها، من قبل از سخنرانی خانم، خلاصهی مبحث قبل را بیان می نمودم. و هرجا مبلّغان غیر ایرانی در سراسر دنیا برنامهای دارند، از سخنرانیهای ایشان استفاده مینمایند.
ایشان پایبند و پشتیبان ولایت فقیه بودند. در راهپیمایی ۲۲ بهمن، استاد اعتمادی (رحمه الله علیها) با سخنان خودشان شور حماسی در ما ایجاد مینمودند، ولی استاد طاهایی شور قلبی را در ما شکوفا مینمودند.
این خدمت خالصانه به اسلام است که سکّوی پرتاب میشود که اگر زن حقیقتاً با شئونات اسلامی و برای خدا کار کند، چنین موفّقیتی را بهدنبال میآورد، گاهی استاد با دیدن طلاّب غیرایرانی، مخصوصاً طلّاب کشور افغانستان، اشک در چشمانشان جمع میشد و این احساس غربت طلاّب را حس مینمودند و به من میفرمودند: «تحصیلات خود را زودتر به پایان برسان و به کشورت برگرد و آنان را نجات بده».
در بعد عبادی ما در مکتب، برنامهی شبی با ملکوتیان داشتیم، استاد میفرمودند: شب زودتر بخوابید و حتّی شده یک رکعت نماز وتر را بهجا بیاورید و همه با هم با حضور استاد، نماز شب را به شکل وحدت میخواندیم و ایشان دعای بعد از نماز شب را میخواندند، آن لحظات آن قدر معنوی و عرفانی بود که زبان از توصیف آن ناتوان می باشد و این نشانهی عظمت خانم بود.
پنج سال پیش که به کشورم برگشتم، با انواع و اقسام مذاهب و تبلیغات وسیع وهّابیت روبرو شدم. عرصه بر من بسیار سخت آمد، آرزو داشتم خدا یک ساعت مرا به مکتب برساند تا با استاد درد دل کنم. در نهایت به بهانهی خاصّی به مشهد آمدم و بعد از نماز استاد روی صندلی نشسته بودند و حال روحی من بسیار بد بود. خدمت استاد رسیدم و سلام کردم و فقط گریه کردم، خانم صورتم را بوسیدند و با حوصلهی هرچه تمامتر به صحبتهای من گوش دادند و از اوضاع کشورمان پرسیدند و به من گفتند: توسّل به صاحبالامر را هیچگاه فراموش نکن با این صحبت آبی روی آتش دلم ریختند.
استاد در عین سادگی، از زمانهی خود عقب نبودند. در عین سادگی، گل و گیاه و طراوت آن، زیبایی خاصّی به منزل ایشان داده بود. عید نوروز، مادرم (خدا رحمتشان کند) برای استاد شیرینی مخصوصی پخته بودند. استاد از دستپخت مادر تعریف کردند و از من و مادرم دعوت نمودند تا برای عید، برای مهمانهایشان شرینی بپزیم و ما هم اجابت نمودیم.
در یک جمله میتوانم بگویم: ایشان دختر فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) بودند. طاهایی، طاهایی بود.
صدای من همیشه در گوش شماست
مصاحبه با نرجس مالزی، مؤسس مکتب نرجس در مالزی
سلبیه ایّوب معروف به نرجس از کشور مالزی هستم. ۲۰ سال پیش به ایران آمدم و خوشحالم که به عنوان دختر کوچک استاد طاهایی و استاد اعتمادی (رحمه الله علیهما) در مکتب نرجس، در این مکان مقدّس درس خواندهام.
چرا اسم شما را نرجس گذاشتند؟
استاد فرمودند: من اسم شما را نرجس میگذارم، نام مادر امام زمان تا در کشور خودتان مانند مادر، درس بدهید و تبلیغ نمایید. استاد به ما میگفتند: در کارهایتان خلوص نیّت داشته باشید، هر چه بخواهید، برای شما فراهم میشود، در مالزی هر سخنرانی با پول ایران حدود ۷۰-۸۰ الی ۱۵۰ هزار تومان میدهند ولی من در جواب آنانی که میگویند سخنرانی شما چهقدر میشود؟ میگویم: من آنچه از شما میگیرم کم است، ولی آنچه نزد خداست، زیاد است.
چه خصوصت بارزی در استاد دیدید که با سایرین تفاوت داشت؟
ایشان بندهی خالص خدا بود و با ولایت کامل اهل بیت (علیهم السّلام) از دنیا رفتند. و ما آن ولایت را از استاد یاد گرفتیم. ما هر جمعه با استاد حرم مطهّر میرفتیم، ایشان جامعهی کبیره، مناجات شعبانیه، زیارت رجبیّه میخواندند، غذا درست میکردند، قرآن با خودشان زمزمه میکردند و هر دفعه یک دعا و آیاتی متفاوت را میخواندند؛ مثلاً هر وقت از خواب بیدار میشدند، آیهالکرسی میخواندند. آخرین باری که با استاد صحبت کردم، به ایشان گفتم: در زندگی برای من مشکلاتی پیش آمده، استاد فرمودند: برو از ارباب بگیر، گفتم: میخواهم صدای شما را بشنوم استاد فرمودند: صدای من همیشه در گوش شماست.
در تمام جلساتم احساس میکنم استاد میآیند و سلام میگویند و دعای فرج ایشان همیشه در گوشم است.
مصاحبه با خانم اسماعیلی، مؤسس مکتب نرجس در افغانستان
من فاطمه دانشور طلب (اسماعیلی) از کشور افغانستان، طلبهی ورود سال ۷۷-۷۶ هستم که در سال ۸۳ فارغ التحصیل شدم از ترم دوم تحصیلی خودم فعّالیتهای تبلیغی خود را از خیریهی امام جواد (علیه السلام) شروع کردم، در آن جا دروس احکام، اخلاق و قرآن را تدریس مینمودم.
شروع آشنایی شما با استاد از چه زمانی بوده است؟
ما در ترم دوم دروس عقاید، اخلاق، و روش تبلیغ را با استاد داشتیم، دروس عمومی اخلاق و تفسیر عمومی را هم از محضر استاد فیض میبردیم.
در این مدّت، شخصیّت من براساس رهنمودهای استاد شکل گرفت، تمام زوایای مختلف زندگی ایشان برای من الگو بود: صبر، شجاعت، اخلاق اجتماعی، فردی و… .
چه صفتی از صفات استاد برای شما جذّابیت داشته است؟
صبر ایشان برای من جالب بود. زیرا من در تمام این مدّت، سختیهای زیادی کشیدم، با تمام کمبودها و سختیهای راه ساختم و همیشه به یاد استاد میافتادم که برای این مکتب سختیها کشیدند و صبر نمودند، تا این مکتب بنا شود و تداوم یابد.
استاد همیشه به ما می فرمودند: «روسری تمیز عطر زده داخل کیف خود داشته باشید تا هرگاه برای تبلیغ میروید آن را استفاده نمایید. از طرفی در راه بوی عطر به مشام نامحرم نرسد».
من تمام جزوات و بحثهای استاد را در کشور افغانستان برای طلاب بیان میکنم و همیشه ذکر خیر استاد در کشور ما هست..
روش تبلیغی استاد به چه صورتی بوده است؟
استاد هیچگاه به طور مستقیم افراد را امر و نهی نمیفرمودند، بلکه اجازه میدادند افراد خود متوجّه خطای خود شوند، به طور مثال برای طلّاب غیر ایرانی در ابتدا حجاب را واجب نمینمودند بلکه خود افراد وقتی در محیط واقع میشدند، الگو میپذیرفتند، در تمام مدّت تبلیغم واقعاً دست غیب الهی و یاری امام زمان (عجّلالله تعالی فرجه) را می دیدم.
دربارهی فعّالیتهای خودتان بعد از اتمام تحصیل توضیحاتی ارائه فرمایید.
من پس از اتمام دروس سطح دو، به درخواست یکی از مسئولان امور غیر ایرانی برای امر تبلیغ عازم کشورم افغانستان شدم و به فضل و عنایت الهی و به کمک همسرم و یاریهای سازمان فرهنگ و ارشاد افعانستان، مکتب نرجس را در این کشور تأسیس و راهاندازی نمودم، این اوّلین حوزهی خواهران (شیعه و سنّی) در کشور افغانستان است. استاد طاهایی، به من میگفتند، طاهایی دوم. زیرا استاد اوّلین فردی بودند که در زمان حکومت طاغوت چنین مکتب باعظمتی را با امدادهای الهی بنا نهادند و من نیز به یاری خداوند، در میان عقاید وهّابیت و اهل سنّت، توانستم، همنام مکتب نرجس مشهد، در افغانستان مکتبی را بنا نهم.
در تمام این مدّت، من برای حلّ مشکلاتم از استاد راهنمایی میخواستم، برای افتتاح این مکتب از استاد طاهایی خواستم به کشورمان تشریف بیاورند. استاد هم قبول فرمودند، ولی متأسّفانه یک بار دستشان شکست و بار دیگر استاد اعتمادی (رحمه الله علیها) مریض شدند و عوامل دست به دست هم دادند تا این که استاد نتوانستند تشریف بیاورند. وقتی به استاد گفتم می خواهم اسم نرجس را بر مکتب بگذارم، استاد خوشحال شدند و فرمودند: «این مایهی افتخار است که نام مقدّس نرجس در افغانستان باشد، برو خدا پشت و پناهت باشد».
چه عاملی باعث شده که شما به عنوان مبلّغ برتر معرفی شوید؟
یک ربع قبل از همایش، به من خبر دادند که برای سخنرانی آماده شوم. از روح استاد کمک گرفتم. پیش از شر.وع سخنرانی، از صمیم قلبم جملهی استاد را گفتم:
السلام علی المهدی الذی… .
و خوشبختانه سخنرانی من اوّل شد.