خواصی از جنس بی بصیرت

ashora-1

 

تبیین نقش خواص بی بصیرت در شکل گیری فاجعه عاشورا

اژدر شمخانی (کارشناس ارشد آموزش بزرگسالان، دانشگاه آزاد اسلامی واحد همدان )

شیرین ایزدی معز (کارشناس ارشد علوم تربیتی دانشگاه آزاد اسلامی واحد همدان)

 

بصیرت

  بصیرت در معنای جامع، دریافتی از واقعیت است که انسان را از سطح به عمق، از ظاهر امور به باطن آن، از وضعیت فعلی به وضعیت بعدی و از آغاز به فرجام امور رهنمون می‌شود. در قرآن، واژه‌های بصیره، بصیر، تبصره، مبصر، مبصره، مستبصر و ابصار به کار رفته است. «بصیر» یکی از اوصاف خداوند است. در ادبیات آیینی ما، بصیرت با تعابیری چون: بینش، فهم عمیق و درک قلبی یا آگاهی مفهوم سازی می شود. در لغت عرب نیز بصیرت به معنای عقیده‌ی قلبی، شناخت، یقین، زیرکی و عبرت آمده (ابن‌منظور، بی‌تا، ص۴۱۸) برخی گفته‌اند بصیرت، معرفت و اعتقاد حاصل شده در قلب نسبت به امور دینی و حقایق امور است. بصیر کسی است که بتواند در هنگام فتنه‌های اجتماعی حق را از باطل تشخیص دهد و موضع مناسب بگیرد و در سیاهی فتنه‌ها و تاریکی آن بتواند با نور معرفت تقوای الهی، مسیر را شناخته ودرآن مسیر حرکت کند. (شعبانی سارویی، ۱۳۸۹، ص۴۸)

در مقابل، ناآگاهی و بی‌بصیرتی، نقیصه و آفت بزرگی است (ابن شعبه حرانی، بی‌تا، ص۲۶۶) بی‌بصیرتی و ناآگاهی ممکن است هم شامل عوام شود و هم شامل خواص. هرگز نباید تصور شود کسی که مرتبه بالایی دارد، لزوماً از همه مسائل آگاه و نسبت به همه‌ی امور بصیر باشد. بسیاری از خواص عوام زده هستند و با اکتفا به شنیده‌ها و شایعات تحت تأثیر ظاهرسازی‌ها، آمارها و گزارش‌های نادرست نتیجه‌گیری‌های نادرست می‌کنند. (نعیم‌آبادی، ۱۳۷۹، ص۲۰۰) هرچه مسئولیت، قدرت و نفوذ شخص در جامعه بیشتر باشد، آثار منفی ناشی از بی‌بصیرتی او وسعت و عمق می‌یابد و آسیب آن بیشتر است (زمانی محبوب، ۱۳۸۹، ص۱۰) در نهضت عاشورا بسیار بودند کسانی که می‌دانستند چه جریانی حق است و چه جریانی باطل امّا دنیا طلبی، ساده‌اندیشی، خودپرستی، انگیزه‌های غیرالهی، سستی و غفلت، ترس و نگرانی، و بروز اختلاف و… مانع بصیرت آن‌ها شد و در نتیجه‌ی چرخش از جریان حق و قرار گرفتن در صف باطل شد، بنابراین تنها عنوانی که می‌توان آنان نهاد همان خواص بی‌بصیرت است.


نقش خواص بی‌بصیرت در شکل‌گیری فاجعه‌ی عاشورا

پیدایش هر حادثه‌ای در جوامع بشری در مرتبه‌ی اوّل، معلول عملکرد خواصّ آن جامعه است که طبیعتاً این عملکرد تأثیر‌پذیری عوام را به دنبال دارد. خواص بی‌بصیرت کسانی هستند که از همکاری با امام حسین (علیه‌السلام) به دلایلی باز ماندند یانسبت به آرمان امام حسین(علیه‌السلام) خیانت کردند واز اقدام بجا خودداری ورزیدند و سبب تقویت جبهه‌ی باطل شدند و یا زندگی در دنیا را بر یاری امام حسین(علیه‌السلام) ترجیح دادند و توفیق حضور در رکاب امام (علیه‌السلام) را از دست دادند.


شریح قاضی

شریح بن حارث، قاضی معروف کوفه بود. شریح یکی از خواصّ بی بصیرت دوران امام حسین(علیه‌السلام) بود که نسبت به امام (علیه‌السلام) و جهان اسلام خیانت بزرگی کرد.‌ هانی بن عروه از شیعیان مخلص ساکن در کوفه بود که مسلم بن عقیل را در خانه‌ی خود جای داد. عبیدالله،‌ هانی را دستگیر کرد و با چوب‌دستی او را مجروح کرد. گروهی از طرف‌داران‌ هانی دارالعماره را محاصره کردند و درخواست آزادی او را کردند. در این هنگام، شریح به دستور عبیدالله میان مردم ظاهر شد و گفت: «واهمه نداشته باشید،‌ هانی زنده است و آسیبی به او نرسیده است». مردم با شنیدن این سخنان شریح آسوده خاطر شدند و به خانه‌های خود برگشتند و بدین‌سان عبیدالله از خطری بزرگ رهایی یافت. (مقتل ‌ابو‌مخنف، ص۳۸). اگر شریح واقعیت را به طرفداران ‌هانی می‌گفت شاید ‌او کشته نمی‌شد و نهضت کربلا به وجود نمی‌آمد، امّا افسوس که شریح دنیا را بر دین ترجیح داد و این همان مصداق کامل بی‌بصیرتی است.


سلیمان بن صرد خزاعی

سلیمان بن صرد خزاعی از بزرگان و رهبران شیعه‌ی عراق و از اصحاب و یاران نزدیک امامان نخستین شیعه بود که در بیشتر حوادث سیاسی، به ویژه جنگ‌های دوران امام علی و امام حسن (علیهما‌السلام) در کنار امامان حضور داشته و سابقه‌ی درخشانی از خود به جای گذاشته است. وی با این‌که طلایه‌دار نهضت دعوت از امام حسین (علیه‌السلام) برای آمدن به عراق بود، امّا خود در حادثه‌ی عاشورا غایب بوده است. درباره‌ی علّت عدم حضور سلیمان بن صرد در حادثه‌ی عاشورا چند احتمال مطرح است: نخست، آن‌که سلیمان و سایر بزرگان شیعه از آغاز شکل‌گیری نهضت امام حسین (علیه‌السلام) و ورود مسلم بن عقیل به کوفه، در زندان عبیدالله گرفتار بودند، امّا این مطلب در هیچ یک از منابع اصیل تاریخی تأیید ندارد. دوم، آن‌که سلیمان و یارانش نتوانستند خود را به امام برسانند چون تدابیر شدید امنیتی از سوی ابن زیاد اعمال می‌شد. این احتمال نیز با رسیدن به موقع شیعیانی، مثل حبیب بن مظاهر به کربلا منتفی است. سوم، عدم پیش‌بینی شهادت امام حسین (علیه‌السلام) و احتمال عدم جنگ و درگیری میان امام و سپاه یزید احتمال دیگری است که برخی مطرح کرده‌اند که این خود عذری بدتر از گناه است؛ زیرا سخت‌گیری‌های شدید امویان و شهادت مسلم و‌ هانی و قیس و دیگران و تجهیز سپاه چند هزار نفری برای رویارویی با امام حسین (علیه‌السلام) هر صاحب بصیرتی را به واقعه‌ای بزرگ و خونین آگاه می‌ساخت. (عرب ابوزید آبادی، ۱۳۸۷)


عبیدالله بن حرّ جعفی

او کسی است که امام حسین(علیه‌السلام) از او یاری خواست، امّا او قبول نکرد و گفت که  اسب و شمشیر خویش را به امام می‌دهد. چون امام مأیوس شد که او سعادت را دریابد، فرمود: اسب و شمشیرت از آن خودت، ما از خودت یاری و فداکاری می‌خواستیم. اگر حاضر به جانبازی نیستی، ما را نیازی به مال تو نیست، تو را نصیحتی می‌کنم: آن این‌که تا می‌توانی خود را به مکان دوری برسان تا صدای استغاثه‌ی ما را نشنوی؛ زیرا به خدا سوگند اگر صدای استغاثه‌ی ما به گوش کسی برسد و به یاری ما شتاب نکند، خداوند او را در آتش جهنم قرار خواهد داد (ابن اعثم کوفی، ۸۴/۵). وی پس از نهضت کربلا، به شدت از کوتاهی در یاری کردن امام پشیمان شده بود و خود را ملامت می‌کرد.

 از خواصّ بی‌بصیرت دیگری که زندگی دنیا را بر یاری امام حسین(علیه‌السلام) ترجیح دادند و در کربلا حضور نیافتند می‌توان از مسیّب بن نجبه فزاری، عبدالله بن سعد، عبدالله بن وال، رفاعه بن شداد بجلی و… را نام برد. اینان در صف یاوران امام حسین(علیه‌السلام) جای نگرفتند و پس از عاشورا به خود آمدند و دریافتند دچار اشتباه شده‌اند و این اشتباه جبران پذیر نیست. اینان اگر چه علیه دستگاه شیطانی بنی‌امیّه قیام کردند و نهضت توّابین را شکل دادند ولی هرگز به ثمرات پر بار همراهی با امام حسین(علیه‌السلام) دست نیافتند. برخی از خواص بی‌بصیرت دیگری نیز قیام و جان‌فشانی همراه با امام حسین(علیه‌السلام) را با رفاه و آسایش خود ناسازگار دیدند و کوشیدند آن حضرت را از قیام علیه حکومت اموی بازدارند، مثل طرماح بن عدی که در نزدیک کوفه چنین کرد. (طبری، ۴۰۶/۵) عبدالله بن مطیع عدوی به امام گفت: به خدا سوگند اگر با بنی امیّه در افتی، تو را خواهند کشت و اگر تو را بکشند، دیگر به هیچ کس رحم نخواهد کرد. بی‌حرمتی به شما بی‌حرمتی به اسلام، قریش، و همه‌ی عرب است، بنابراین، چنین مکن و کوفه نرو و با بنی امیّه در نیاویز. (طبری، ۳۹۶/۵)

گروه دیگری از خواص به طور واضح در جبهه‌ی کفر بودند و در مقابل امام حسین(علیه‌السلام) صف کشیده بودند و در زمینه‌سازی و پیدایش نهضت عاشورا تأثیر بسزا داشتند. از آن جمله می‌توان به افراد زیر اشاره کرد:


عمربن سعد بن ابی وقاص

از نمونه‌های بارز خواص بی‌بصیرت دوران امام حسین(علیه‌السلام)، عمربن سعد بن ابی وقاص می‌باشد. او یکی از شخصیت‌های باطل و مؤثّر در تحقّق نهضت کربلا بود. وی برخلاف افرادی چون عبیداله بن زیاد و یا شمربن ذی‌الجوشن که در پی ریشه کن کردن اهل بیت(علیه‌السّلام) بودند در پی جنگ با امام حسین(علیه‌السلام) نبود. امّا وقتی ابن زیاد پیشنهاد حکومت ایالت ری را به او داد، فریب دنیا را خورد و به صف‌آرایی در مقابل امام حسین (علیه‌السلام) پرداخت (دینوری، ترجمه دامغانی، ۱۳۶۴، ص۲۹۹) عمر سعد به خوبی امام حسین (علیه‌السلام) را می‌شناخت و می‌دانست که حق با اوست، ولی ملک ری چشم بصیرت او را کور کرده بود. (خاتمی، ۱۳۷۶، ص۸۶)


حصین بن نمیر

حصین بن نمیر از دیگر خواص لشکرابن زیاد بود، او اهل شهر حَمْص از قبیله کرزه، یکى از شهرهاى شام بوده است (البدایه و النهایه، ۲۳۹/۸) مردم آن دیار ناصبى و دشمن امیرالمؤمنین و اهل بیت (علیهم السلام) بودهاند. (یاقوت حموی، ۳۴۹/۲، ش۳۹۱۴) و حصین بن نمیر هم پرورش یافته‌ی چنین شهرى بوده است. نمیر مسئول امنیّت شهر کوفه بود. او کسى است که حبیب بن مظاهر را در کربلا شهید کرد. (ابن اعثم کوفی، صص۱۰۸-۱۰۵) وى نخستین فردى است که ازجانب لشکر عمر سعد به طرف امام حسین (علیه السلام) تیر‌اندازی کرد. او خبیثى است که سرهاى مطهّر اهل بیت (علیهم السلام) را در اختیار گرفت و از کربلا به سوى شام برد! (شیخ طوسى، ص۲۴۲)


شبث بن ربعى

او یکی از خواص کوفه، از بنی‌تمیم و از دعوت کنندگان امام حسین (علیه السلام) به کوفه بود. ابن زیاد پس از حرکت کردن امام حسین (علیه السلام) به سمت کوفه، او را نزد خود خواست. وى ابتدا خود را به بیمارى زد ولى شبانه نزد ابن زیاد رفت و جایزه گرفت و به همراه ۴۰۰۰ نفر رهسپار کربلاء شد. وی او شخصى منافق و خبیث بود، زیرا نخست از اصحاب حضرت على(علیه السلام) بود و بعد از خوارج شد. سپس توبه کرد و بعد از مدتى براى کشتن امام حسین(علیه‌السلام) عازم کربلا شد و بعد از واقعه‌ی کربلا با مختار به طلب خون امام حسین(علیه‌السلام) قیام نمود، سپس در قتل مختار حضور پیدا کرد و در سال ۸۰ ه.ق در کوفه درگذشت. در بیان خباثت او همین بس که وى صاحب یکى از مساجدى بود که پس از قتل امام حسین(علیه‌السلام) در کوفه جهت خوشحالى از کشته شدن امام(علیه السلام) تجدید بنا شده بود. مساجدى که به این منظور تجدید بنا شده بودند، عبارتند از: مسجد اشعث بن قیس ـ مسجد جریر بن عبدالله بَجَلى ـ مسجد سماک بن مخرمه ـ مسجد شبث بن ربعى. (براقی نجفی، ۱۳۸۸، ص۴۶)

امام حسین(علیه السلام) روز عاشورا به شبث خطاب فرمود: «اى شبث بن ربعى و اى حجّار بن اَبجر و اى قیس بن اشعث و اى زید بن حارث، مگر شما نبودید که براى من نامه نوشتید که میوه‌هاى اشجار ما رسیده و بوستان‌هاى ما سبز گشته و براى یارى کردنت لشکرها آراسته‌ایم». در این هنگام قیس بن اشعث گفت: «ما نمى‌دانیم چه مى‌گویى لکن حکم یزید و ابن زیاد را بپذیر»، حضرت فرمود: «لا واللّه هرگز دست ذلّت به دست شما نمى‌دهم و از شما هم نمى‌گذرم». (مرعشی نجفی، ۱۳۸۵، ص۱۹) همان بی‌بصیرتی، خدا نترسی و حبّ مال و دنیا‌پرستی چنین افرادی بود که سیر تاریخ را منحرف کرد و عوام را در مقابل فرزند دختر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) قرار دارد. مقام معظّم رهبری در این مورد می‌فرماید: «اگر شبث ربعی در یک لحظه از خدا می‌ترسید، به جای این‌که از ابن زیاد بترسد، تاریخ عوض می‌شد». (از بیانات مقام معظم رهبری در لشکر ۲۷ حضرت رسول(صلی الله علیه و آله)، ۱۳۷۵)


عمرو بن حجّاج

عمرو بن حجّاج نیز یکى از فرماندهان لشکر ابن زیاد بود. وى در خطاب به سپاه مى گوید:«اى اهل کوفه! اتّحاد واجتماع خود را حفظ کنید و در کشتن کسى که از دین برگشته و به مخالفت امام خود خروج کرده است، شکى به خود راه ندهید!» امام حسین (علیه‌السلام) با شنیدن این سخنان کفر آمیز، فرمود: ای عمروبن حجاج، آیا مردم را بر من می‌شورانی؟ آیا ما از دین خارج شده‌ایم و شما در دین استوارید؟ به خدا سوگند، وقتی مرگتان فرا رسد و با چنین اعمال ننگینی بمیرید، می‌فهمید چه کسی از دین خارج شده و چه کسی سزاوار دوزخ است. (طبری، ۴۳۵/۵). وی، با گستاخى تمام به سبط رسول خدا (صلى اللّه علیه وآله) رو کرد و گفت: «اى حسین! این آب فرات است که از آن سگ‌ها، الاغ‌ها و خوک‌ها آب مى نوشند. سوگند به خدا! تو از آن جرعهاى هم نمىنوشى تا این که در آتش دوزخ از حمیم آن بنوشى!» (بلاذری، ۱۸۲/۳، ش۳۳) در این هنگام حضرت سیّدالشهداء (علیه‌السلام) او را نفرین کرد. ابن اثیر مى نویسد: مختار و یارانش در تعقیب عمرو بن حجّاج بودند و سرانجام او را در بیابان در حالى که از تشنگى رمقى نداشت، یافتند و به دوزخ فرستادند. (تاریخ ابن خلدون، ۲۵/۳)


نتیجه

با توجه به آن‌چه که در بالا آمد داشتن عملکرد خواص در وقوع حوادث تلخ و شیرین برای عموم مسلمانان جامعه مؤثّر است. آن دسته از خواص که «بصیرت» داشتند، جریان حق و امام حق را شناختند و چراغ هدایتی برای دیگران شدند. نمونه‌های این گروه در یاران امام حسین(علیه‌السلام) عاشقانه‌ترین صحنه‌ها را در کربلا به تصویر کشیدند و تحسین امامشان را برانگیختند، امّا خواص بی‌بصیرتی نیز بودند که به دلیل ناآگاهی و عدم شناخت دقیق جریان حق، با موضع‌گیری‌های غلط، نه تنها خودشان را گرفتار جریان باطل نمودند، بلکه بسیاری از عوام را نیز از مسیر حق منحرف ساختند. بدون شک دقّت در نمونه‌هایی از این دو دسته در تاریخ کربلا نشان دهنده‌ی این پیام است که اگر خواصّ بی‌بصیرت، دنیا طلب نبودند، حقّ هیچ امامی غصب نمی‌شد؛ لذا بایستی عملکرد خواص را همواره مورد توجّه قرارداد و از آن عبرت‌آموزی کرد. خواص باید در همه‌ی لحظه‌ها به سلاح بصیرت مجهز باشند تا در زمره‌ی خواصّ نقش‌آفرین قرار گیرند و با هوشیاری از افتادن در دام‌های شیاطین مصون بمانند. مقام معظّم رهبری در دیدار با مردم استان گیلان در تاریخ ۸/۱۰/۸۹ فرمودند با بصیرت و آگاهی است که می‌توان از فتنه‌ها به سلامتی عبور کرد.


فهرست منابع:

۱- قرآن کریم.

۲- ابن شعبه حرانی، حسن، تحف‌العقول، ترجمه و تصحیح علی اکبر غفاری، تهران، کتاب‌فروشی اسلامیه، بی‌تا.

۳- ابن‌خلدون، عبدالرّحمن، تاریخ‌ابن‌خلدون‌(العبر)، ترجمه‌ی عبدالحمید آیتی، تهران، مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۶۶.

۴- ابن‌منظور، محمد‌بن‌مکرم، لسان العرب. بیروت، دار صادر، بی‌تا.

۵- اعثم کوفی، محمدبن علی، الفتوح. ترجمه‌ی مستوفی هروی، تصحیح غلامرضا طباطبایی مجد، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، ۱۳۸۷.

۶- براقی نجفی، حسن، تاریخ کوفه، ترجمه‌ی سعید راد رحیمی، مشهد، انتشارات پژوهش‌های اسلامی آستان قدس رضوی، ۱۳۸۸.

۷- بیانات مقام معظّم رهبری، در جمع فرماندهان لشگر۲۷ حضرت رسول(صلی الله علیه و آله)، ۱۳۷۵.

۸- بیانات مقام معظّم رهبری در جمع مردم استان گیلان، ۱۳۸۹.

۹- بلاذری، احمد بن یحیی، الانساب الاشراف،

۱۰- جوار شکیان، عباس، «عنصر بصیرت در شخصیت حضرت امام (ره)» فصلنامه مصباح، سال هشتم، ۱۳۷۸.

۱۱- جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۸.

۱۲- خاتمی، احمد، رسالت خواص (نگاهی به بیانات مقام معظم رهبری در جمع فرماندهان لشکر ۲۷ محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله)، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ۱۳۷۶.

۱۳- دینوری، ابو حنیفه احمدبن داود، اخبار الطّوال، ترجمه‌ی محمود مهدوی دامغانی، تهران، نشر نی، ۱۳۶۴.

۱۴- زمانی محجوب، حبیب، تحلیلی بر عملکرد خواص در تاریخ صدر اسلام، معراج اندیشه، سال چهارم، ۱۳۸۹.

۱۵- شعبانی سارویی، رمضانعلی،  نقش بصیرت و بینش در هدایت انسان‌ها، فصلنامه‌ی معراج اندیشه، سال چهارم، ۱۳۸۹.

۱۶- عرب ابوزید آبادی، عبدالرضا، بررسی علل عدم حضور سلیمان در کربلا، فصلنامه‌ی تاریخ در آینه پژوهش، سال پنجم، ۱۳۸۷.

۱۷- لوط‌بن‌یحیى‌بن‌سعید‌بن‌مخنف‌کوفى، ابومخنف، مقتل ابی‌مخنف، تحقیق کامل سلیمان الجبوری، بیروت، دارالمحجبه البیاض، چاپ اول، ۱۴۱۹هـ.ق.

۱۸- مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسّسه‌ی الوفا، چاپ دوم، بی تا.

۱۹- مرعشی نجفی، مهدی، حوادث الایّام، قم، انتشارات تولّی، چاپ اول، ۱۳۸۵.

۲۰- نعیم آبادی، غلامعلی، آسیب‌شناسی خواص: زمینه‌ها، عوامل و راه‌های پیشگیری، قم، انتشارات مؤلّف، ۱۳۷۹.

۲۱- یاقوت حموی، ابوعبدالله، معجم البلدان، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۹۹۰.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا