شیوههای ابلاغ پیام از دیدگاه امام سجاد علیه السلام
فاطمه وکیلی
« علیبنالحسین مشهور به زینالعابدین و سجّاد، امام چهارم شیعیان است که بنا بر قول مشهور در سال ۳۸ هجری متولّد شده است» (جعفریان،ص۲۵۵)
بر طبق تاریخ مذکور، امام سجّاد، بخشی از حیات امام علی(علیهالسّلام) و نیز دوران امامت اماممجتبی و امامحسین(علیهمالسّلام) را درک کردهاست و ناظر تلاش معاویه برای تحت فشارگذاشتن شیعیان در عراق و دیگر نقاط بوده است (همان،ص۲۵۶).
شهادت آن حضرت در ماه محرّم گفته شده و روز آن در منابع به اختلاف ۲۲ و ۱۸ یاد شده است (همان،۲۵۸). و در برخی منابع ۲۵ شعبان ذکر شده است (کشف الغمه،ج۲،ص۲۶۰).
امام سجاد (علیهالسّلام) جانشین و وصی پدرش حسین بن علی(علیهالسّلام) است. احادیثی که از پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) در مورد اسامی ائمهی شیعه(علیهمالسّلام) روایت گردیده مؤیّد این مطلب است.
دورهی عمومی حیات امام سجّاد(علیهالسّلام) از چند نظر قابل بررسی است:
۱.وضعیّت سیاسی
امام سجّاد(علیهالسّلام) در واقعهی عاشورا در سال ۶۱ هجری به همراه پدر بزرگوارشان امام حسین (علیهالسّلام) و خانواده و سایر یاران امام در کربلا حضور داشتند.
در واپسین روز واقعهی کربلا، شیعیان در بدترین شرایط از لحاظ کمّی و کیفی و نیز موقعیّت سیاسی و اعتقادی قرار گرفتند. کربلا از نظر روحی شکست بزرگی برای شیعه بود و به ظاهر اینگونه مطرح شد که دیگر شیعیان نمیتوانند سربرآورند.
تعدادی از اهل بیت و در رأس آنها امام حسین(علیهالسّلام) به شهادت رسیدند و تنها یک نفر از فرزندان ذکور امام حسین(علیهالسّلام) از نسل فاطمه(علیهاالسّلام) یعنی امام سجّاد(علیهالسّلام) باقی مانده بود، که البتّه در آن شرایط شهرتی نداشت. کوفه که مرکز گرایشهای شیعی بود، تبدیل به مرکزی جهت سرکوبی شیعه گردید. شیعیان واقعی امام حسین(علیهالسّلام) که در مکّه و مدینه بوده و یا موفّق شده بودند که از کوفه به او ملحق شوند، در کربلا به شهادت رسیدند. گرچه بسیاری هنوز درکوفه بودند، اما تحت شرایط سختی که ابن زیاد در کوفه به وجود آورده بود، جرأت ابراز وجود نداشتند(همان،ص۲۶۴).
این دوران دورانی است که جز سرکوبی شیعه به وسیلهی زبیریان و امویان نشان روشنی ندارد. بیست سال حاکمیت حجاج بر عراق و سلطه عبدالملک بن مروان بر کل قلمروی اسلامی مهمترین جهتگیری مشخّصش کوبیدن شیعیان بود(همان،ص۲۶۵).
شاید بتوان گفت بحران سیاسی در آن زمان بارزترین بحران بود. امّت اسلام در آن برهه، متزلزل و پریشان شده بود. یک حرکت در عراق وجود داشت و جنبش دیگری در حجاز و قیامی در مصر و نهضتی در مغرب و مقاومتی در شرق و جنب و جوشی در پایتخت(همان،ص۵۸).
۲.وضعیت فرهنگی
«دورهای که امام سجّاد(علیهالسّلام) در آن زندگی میکرد، دورانی بود که همهی ارزشهای دینی دستخوش تحریف و تغییر امویان قرار گرفته و مردم یکی از مهمترین شهرهای مذهبی (مدینه) میبایست به عنوان بردهی یزید با او بیعت کنند. احکام اسلامی بازیچهی دست افرادی چون ابن زیاد، حجّاج و عبدالملکبنمروان شده بود. حجّاج، عبدالملک را مهمتر و برتر از رسولالله میشمرد و برخلاف نصوص دینی، از مسلمانان جزیه میگرفت و با اندک تهمت و افترایی مردم را به دست جلادان میسپرد. در سایهی چنین حکومتی آشکار است که تربیت دینی مردم تا چه اندازه تنزّل پیدا کرده و ارزشهای جاهلی چگونه احیاء خواهد شد»(همان،ص۲۶۰).
ارزشهای اخلاقی که اسلام آورده بود، همه در شُرف نابودی بود. از جمله برابری عرب و عجم و طبقات مختلف مردم (مدرسی،ص۵۸). مظاهر دیگر بحران اخلاقی، فقدان راستی و امانتداری و رفتار صحیح با مردم وگرایش به محرّمات و شراب و قمار و زنا و کارهای ناپسند دیگر بود (همان،ص۶۰).
به لحاظ فرهنگی و اعتقادی امّت اسلامی در آن زمان راه خود را نمیشناخت. مسلمانان در نتیجهی گسترش فتوحات اسلامی در همهی اطراف و اکناف با ملّتهای دیگر آشنا شده بودند و خارجیهایی با فرهنگ و اوضاع فکری خاصّ خود با مسلمانان همنشین شده بودند و امّت، نیازمند آن بود که این آراء و افکار را در بوتهی آزمایش بگذارد، تا بتواند اندیشهی نادرست را از درست تشخیص دهد (همان،ص۶۰). حتّی برخی از مسلمین بعضی از آرای افلاطون و سایر فیلسوفان را پذیرفته بودند. این در حالی بود که بعضی دیگر از مسلمین جواب بسیاری از شبهات مطرح در جامعه را نمیدانستند (همان،ص۶۱). بدین ترتیب بود که برخی گروهها به زندقه و برخی به قدریه یا مفوّضه و گروهی دیگر به زردشتیگری گرایش پیدا کرده بودند و گاهی این افراد تفکّرات اسلامی را به اشتباه بر این آراء تطبیق میدادند.
در چنین شرایطی که تصوّر نابودی اساس تشیّع وجود داشت، امام سجّاد(علیهالسّلام) میبایست کار را از صفر شروع کند و مردم را به سمت اهل بیت(علیهم السّلام) بکشاند. امام در این راه موفقیّت زیادی کسب کرد و ایشان توانست شیعه را حیاتی نو ببخشد. امام سجاد(علیهالسّلام) شیعه را از یکی از سخت ترین دوران های حیات خویش عبور داد(جعفریان،ص۲۶۵). و آن را برای رسیدن به اوج رشد علمی در زمان امام باقر(علیهالسّلام) و امام صادق(علیهالسّلام) و سالهای بعد حفظ و آماده کرد.
«در روایتی آمده است که کسی بر امام وارد شد، پرسید چگونه روزگار را میگذرانید؟ امام در پاسخ فرمودند: روزگار را به گونهای میگذرانیم که در میان قوم خویش همچون بنی اسرائیل در میان آل فرعون هستیم. فرزندان ما را میکشند و زنان ما را به کنیزی میبرند، مردم با دشنام دادن به بزرگ ما، به دشمنان ما تقرّب میجویند… آنان حقّ ما را گرفته و هیچ حقی برای ما نمی شناسند… ناقل حدیث میگوید: امام به گونهای سخن میگفت که میخواست کسانی که نزدیک بودند، بشنوند»(همان،ص۲۷۳).
تبلیغ و شیوه های آن در زمان امام سجاد (علیهالسّلام)
۱.روش تقیّه
با توجّه به وضعیّت دوران امام سجّاد(علیهالسّلام) شاید بتوان گفت امام از اوّلین لحظات امامت تا لحظهی شهادت در اسارت حکومت وقت بودند. آن هم حکومتی که از جبّارترین و سفّاک ترین حکومتهای تاریخ بود. با توجّه به سوابق و مناسبات علویان با امویان، امام مورد سوءظنّ شدید امویان بود و کوچکترین حرکتی از ناحیهی ایشان عواقب وخیمی داشت که طبعاً در نظر امام ارزش دست زدن به این اقدامات را نداشته است (همان،ص۲۷۲).
لذا مهمترین اصل دینی سیاسی که امام از آن در تبلیغ خود استفاده میکرد، تقیّه بود. اساساً همین تقیّه در آن زمان موجب حفظ شیعه در آن شرایط میشد (همان،۲۷۲و۲۷۳).
۲.روش تعلیم و تربیت
«امام سجاد(علیهالسّلام)در تربیت و پرورش نسل جنبشی و مکتبی میکوشید و تنها به انقلاب سیاسی نمیاندیشید بلکه انقلابی مورد نظر امام بود که تمام سطوح و طبقات را در برمیگرفت»(مدرّسی،ص۵۱).
امام به دلیل اینکه در موضوعات سیاسی زمان بهطور مستقیم وارد نمی شد، زندگی نسبتاً آزادی در مدینه داشت و این باعث میشد بُعد علمی امام در جهت حفظ دین تجلّی بیشتری بیابد. تمجیدهای فراوان از امام که از زبان عالمان اهل سنّت باقی مانده شاهد این گفته است. اگر امام به شکل علنی درگیر سیاست شده بود آنان به خود اجازه نمیدادند تا این بُعد از شخصیت امام توصیف شود(جعفریان،ص۲۷۳).
امام زینالعابدین(علیهالسّلام) بحران فکری و اجتماعی زمان خود را با آموزشها و جهتگیریها و افکار و اندیشههای مکتبی خود مورد پژوهش قرار میداد (مدرسی،ص۶۴). از جمله نگارش رسالهی حقوق که در زمان امام به منزلهی مبارزه با بحران اجتماعی بود که مسلمانان با آن درگیر بودند (همان،ص۶۵).
از مهمترین روشهای تبلیغ که تأثیر عمیقی بر مخاطبان دارد روش آموزش است در این روش معلّم و استاد با سرمایهی فرهنگی خود، به رشد فکری و هدایت دانشپژوه میپردازند.
یکی از بارزترین شواهد مبنی بر علم و آموزشهای الهی امام، صحیفهی سجّادیه است.که از مضامین مهم سیاسی، دینی آن طرح مسألهی امامت است. مفهوم امامت به صورت یک مفهوم شیعی که علاوه بر جنبهی حقداشتن برای خلافت و رهبری، جنبههای الهی عصمت و بهرهگیری از علوم انبیا و مخصوصاً پیامبر اکرم(صلّیاللهعلیهوآله) را در حدّی والا نشان میدهد (جعفریان،ص۲۷۵).
روش فقهی آن حضرت در بیان مسایل فقهی همان نقل احادیث پیامبر(صلّیاللهعلیهوآله) از طریق علی(علیهالسّلام) بود که شیعیان تنها آن احادیث را درست تلقّی میکردند. بدین صورت بود که شیعه توانست اولین قدم های خود را در مخالفت با انحرافات موجود بردارد (همان،۲۷۶).
۳.دعا و عبادت
امام سجّاد در دوران خود با شرایطی که گفته شد انسانی اهل عبادت بود که مهمترین تأثیر اجتماعیاش در ایجاد پیوند مردم با خدا به وسیلهی دعا بود. شخصیّتی که همهی مردم تحت تأثیر روحیّات و شیفتهی راه و روش او بودند. بسیاری از طالبان علم حدیث راوی احادیث او بودند. و از سرچشمهی پرفیض او که برگرفته از علوم پیامبر (صلّیاللهعلیهوآله) و علی(علیهالسّلام) بود بهره میجستند (همان،۲۶۰).
امام سجّاد(علیهالسّلام) تلاش میکرد در شرایط خفقان شدید روزگار خود بزرگترین مسایل فکری، عقیدتی، معنوی و سیاسی را در قالب ادعیه نه تنها بیان کند بلکه در جان و قلب و فکر مردم رسوخ دهد. چنانکه بسیاری از علما و بزرگان بر این موضوع تأکید کردهاند.
برای نمونه میتوان گفت: «امام سجاد(علیهالسّلام) در مسجد رسول خدا(صلّیاللهعلیهوآله) در مدینه نشسته بود. در این لحظه متوجّه شد که گروهی در بحث اعتقادی خود، خدا را به خلق او تشبیه میکنند. امام از این سخنان برآشفت، ازجا برخاست و کنار قبر رسولخدا(صلّیاللهعلیهوآله) رفت و شروع به خواندن دعایی کرد که مضمون آن نفی عقیدهی تشبیه بود (همان،ص۲۷۷)».
گریههای امام سجّاد(علیهالسّلام) نیز که در قالب ادعیه و عبادت واقعی بود، درس آموزندهای برای جامعهی فاسد آن روز به شمار میآمد. در جامعهای که سران حکومت یعنی بنی امیّه، اسلام را مورد تمسخر قرار داده بودند، این گریهها موجب هوشیاری مردم نسبت به واقعهی کربلا میشد علاوه بر آن امام خود، وقایع کربلا را در موارد متعدّد نقل میفرمود (همان،ص۲۷۹).
تأثیر این ادعیه و عبادات بر روی عالمان اهل سنّت تا جایی بود که آنان را ناگزیر از بیان والای شخصیّت امام میکرد. ابن شهاب زهری از عالمان زمان امام سجّاد(علیهالسّلام) است که علیرغم وابستگیاش به امویان و حتّی با وجود کینهای که بین امویان و شیعیان وجود داشت با علاقهی بسیار از امام بهره گرفته و حضرت را با عبارات زیاد ستوده است. زهری در نامهای که از سوی امام به او نوشته شد، مورد نصیحت قرار گرفته، تا موقعیّت خود را به عنوان وسیلهای در دست حاکمیّت امویان مورد تجدید نظر قراردهد. وی یک بار نیز از سوی امام به خاطر اهانت به علیبنابیطالب(علیهالسّلام) مورد سرزنش قرار گرفت. در عین حال او همچنان راوی علوم امام سجاد بود چنانکه در کتابهای مختلف رجالی، نام او ذکر شدهاست(همان،ص۲۶۱) و گفتهاند زهری، زمانیکه از علیبنالحسین یاد میشد میگریست و میگفت: زینت عبادت کنندگان (ابن شهر آشوب،ج۴،ص۱۶۷).
« از جاحظ نیز نقل شده که میگفت: دربارهی شخصیت علی بن الحسین، شیعی، معتزلی، خارجی، عامی و خاصی همه یکسان میاندیشند و هیچ کدام تردیدی در برتری و تقدّم او (بر سایرین) ندارند. »(جعفریان،ص۲۶۱).
۴.رأفت و صدقات
عطوفت و مهرورزی با مردم بیشک یکی از مهمترین ابزار جذب مردم است. بهترین راه دعوت دیگران به دینداری از راه اخلاق نیک حاصل میشود. ممکن است به وسیلهی احتجاجات اعتقادی، افراد انسانی معتقد به عقاید یک دین شوند، لکن این اخلاق است که آنها را به لحاظ روحی و معنوی پایبند و علاقه مند به یک سبک و آیین خاص و یا شخص خاصی میکند. از جمله رفتارهایی که به وفور از ائمهیاطهار(علیهالسّلام) دیده میشد و اکنون نیز از برخی افراد که پیروان امامان معصوم(علیهمالسّلام) هستند نیز دیده میشود، همین رأفت و دادن صدقات است که سبب جذب قلوب افراد اعم از مسلمان و غیر مسلمان میشود.
امام سجّاد(علیهالسّلام) در دادن صدقات و بخشندگی و رأفت نسبت به مردم زبانزد مردم زمان خویش بودند. از جمله رفتار رأفتآمیز امام(علیهالسّلام)، برخورد ایشان با هشام بن سهل بود. عبدالله بن عمر میگوید: «هشام بن اسماعیل (والی امویان در مدینه) حقوق همسایگی را فراموش کرده و ما را اذیّت میکرد. به خصوص علیبنالحسین آزار بسیاری از او دید. هنگامیکه عزل شد ولید دستور داد تا او را در معرض مردم نگاه دارند تا هرکسی می خواهد از او انتقام بگیرد. هشام گفت که از هیچ کس به اندازه ی علی بن الحسین وحشت نداشت. در حالیکه هشام در پشت دیوار مروان بود و امام سجاد(علیهالسّلام) از کنار او عبور میکرد به یاران خویش گفت تا متعرّض او نشوند و حتّی کلمهای به او تندی نکنند. وقتی امام رد شد هشام بن اسماعیل فریاد زد: « الله اَعلَمُ حیثُ یَجعَلُ رسالَتَه، خدا بهتر می داند که رسالت را در کجا قرار دهد» (مجلسی،ج۴۶،ص۵۵).
«از تلاشهای امام که هم جنبهی دینی داشت و هم جنبهی سیاسی توجّه به قشری بود که بهویژه از زمان خلیفهی دوم به بعد و مخصوصاً در عصر امویان مورد شدیدترین فشارهای اجتماعی بوده و از محرومترین طبقات جامعهی اسلامی در قرون اولیه به شمار میرفتند… و از طرف اربابان مورد اهانتهای شدیدی قرار میگرفتند» از جمله این گروه، بردگان و موالی بودند که امام قریب به صد هزار نفر از آنان را آزاد ساخت. امام سجّاد همانند امیرالمؤمنین علی (علیهمالسّلام) با برخورد اسلامی خود بخشی از موالی عراق را به سمت خویش جذب کرد(جعفریان،ص۲۸۰).
در آن زمان در شهر مدینه عدّهی زیادی همچون یک لشگر از موالی آزاد شده از زن و مرد به چشم میخورد که همگی از موالی امام بودند.
« علّامه محسن امین نیز نوشته است… امام، هیچ بردهای را بیش از یک سال نگه نمی داشت… در این مدّت آنها از نزدیک با امام سجّاد(علیهالسّلام) و شخصیّت عظیم علمی و اخلاقی و تقوایی حضرت آشنا میشدند و طبیعی بود که در قلوب بسیاری از آنها علاقهای نسبت به امام سجّاد(علیهالسّلام) و جریانات شیعی به وجودآید»(همان،ص۵۱).
امام سجّاد(علیهالسّلام) با آزادکردن بردگان سبب جذب آنان به دین میشدند و زمانی هم که این بردگان را در نزد خویش نگاه میداشتند، اولاً مقصودشان بردهداری نبود بلکه هدف ایشان نشان دادن اخلاق و منش شیعی به آنان بود، ثانیاً روش برخورد ایشان با این بردگان سبب جذب ایشان به سمت تشیع می شد.
۵.رابطه ی امام سجاد(علیهالسّلام) با حکومتها
رابطهی امام با حکومتها را در دو بخش میتوان تقسیم کرد:۱. با حکومتهای زمان خود ۲. با جنبشها و قیامها
–برخورد تقیّه آمیز با حکومتها
امام به صورت مستقیم و علنی ارتباط چندانی با حکومت و جریانات سیاسی نداشتند. البتّه در برخی موارد نیز موضع خود را نسبت به حکومت در کلام و عمل به صراحت نشان میدادند امّا این موارد به علّت همان مسئلهی تقیّه بسیار کمتر بوده است.در عین حال در زمان اسارت به منظور اثبات حقّانیت قیام عاشورا و مظلومیّت پدر شهید خود چارهای جز ترک تقیّه نداشت.
«اولین برخورد امام با حاکمان اموی پس از واقعهی کربلا در رویارویی با عبیداللهبنزیاد بود» (جعفریان،ص۲۷۰) که شرح این ملاقات و سخنان امام و برخورد ایشان در کتاب های مقتل و کتب تاریخی دیگر به تفصیل بیان شده است.
«در شام نیز یزید با او سخن گفت و او را مورد سرزنش قرار داد پس از آن امام در خطبهای غرّا به معرّفی خود و خانوادهاش برای اهل شام پرداخت. شامیان حاضر در مسجد که تحت تأثیر تبلیغات امویان در غفلت به سر میبردند و خاندان پیامبر را نمیشناختند با خطبهی امام سجّاد تا اندازهای متنبّه شدند، به همین دلیل در میانهی خطبه، یزید از ادامهی آن جلوگیری کرد»(همان).
امام پس از سپری شدن دوران اسارت و بازگشت به مدینه، سیاست تقیّهآمیز را در پیشگرفتند و بیرون از شهر مدینه سکونت گزیدند و در واقعهی حرّه و قیامهای مردم مدینه شرکت نکردند.
با اینکه امام سجّاد(علیهالسّلام) همچون دیگر امامان حکومت امویان را نامشروع و غاصب میدانست امّا اگر زمانی کیان اسلام و عزّت و آبروی جامعهی اسلامی در معرض تهدید بیگانگان قرار میگرفت، برای حفظ عزّت مسلمانان از هیچ اقدامی فروگذار نمیکرد. از جمله در ارتباط با مشکل اقتصادی که در زمان عبدالملک بن مروان در ارتباط با حکومت روم رخ داد، امام راه حل اقتصادی مدبّرانهای به عبدالملک داد که با آن نیرنگ رومیان کارساز نیفتاد و عزّت و استقلال اقتصادی جامعهی اسلامی محفوظ ماند(جعفریان،ص۲۳۲).
–امام و جنبش های زمان
امام (علیهالسّلام) رهبری انقلابهای آزادی بخش علیه نظام بنی امیّه را عهدهدار بود ولی عمدتاً به صورت مستقیم و مسلّحانه در این انقلابها دخالت نمیکرد بلکه به روش فرهنگی و علمی، هدایت انقلاب را به عهده داشت.
قیام های نظامی که در این دوره شکل میگرفت علیه چند جریان بود:
۱ .« علیه حاکمیّت غاصبانه و ظالمانهی امویان.
2 .علیه قدرت طلبی روزافزون زبیریان.
3 . علیه اشرافیّت مستکبر و نژاد پرست عرب.
4. علیه حاکمیّت اهل سنّت هماهنگ با خلافت»(وکیلی،ص۴۳).
در این شرایط ورود امام به شکل علنی و مستقیم در این قیامها یعنی اعلام جنگ علیه اکثریّت مردم آن دوران که مهمترین ارکان سیاست و اقتصاد و اجتماع و حتّی فرهنگ را در دست داشتند و بدیهی است این جنگ منتهی به سرنوشتی میشد که مختار و توّابین دچار آن شدند و حال آنکه اگر امام شیعیان دچار چنین حادثهای می شد ارکان شیعه و اسلام ناب فرو میریخت.
در این سالها دو نهضت شیعی در عراق رخ داد که هردو علی رغم موفّقیّت موقّت با شکست مواجه گردید.(جعفریان،ص۲۶۵). رهبران این دو جنبش از علما و فقهای شیعه در زمان خویش بودند و برانگیختن روحیهی ایثار و جهاد در میان امّتها نیز ثمرهی جنبش رهبران دینی امّتها نظیر فقها و مراجع آنهاست. هدف از جنبشهای فقهی (مراجع) برانگیختن روحیهی اسلامی بود.
یکی از این دو نهضت شیعی، نهضت توّابین بود که رهبری آن را سلیمان بن صرد خزاعی به همراهی چندتن از دیگر سرشناسان شیعه در کوفه برعهده داشتند. توّابین در مجموع بر آن بودند تا در صورت پیروزی، امامت جامعه را به اهل بیت بسپارند. البته به نظر می رسد رابطهی سیاسی خاصی بین امام سجاد(علیهالسّلام) و توّابین وجود نداشته ضمن اینکه نامی از محمدبن حنفیه نیز در این حرکت وجود نداشته است (همان،ص۲۶۵).
پس از بررسی در کتب گوناگون به این نتیجه رسیدیم که ظاهراً امام سجّاد(علیهالسّلام) نیز نظری نسبت به این قیام ابراز نکردند و علّت آنرا نمیتوان صرفاً در مسألهی تقیّه جست وجو کرد زیرا در ادامه خواهیم گفت که در برخی مواقع امام با رعایت تقیّه موضع خود را نسبت به جریانات گوناگون از طرق مختلف نشان میدادند. لکن در رابطه با قیام توّابین چنین موضعگیریهایی از امام دیده نمیشود.
در واقع علّت آن را شاید بتوان در علل شکست قیام توّابین که نشاندهندهی برخی نقایص این قیام است، دنبال کرد. با تأکید بر اینکه هدف جنبش سلیمانبنصُرد و یارانش بیدار کردن وجدان مسلمانان و تحریک ایشان به انقلاب بر ضدّ امویان بود و برای رسیدن به این هدف از جان خویش نیز گذشتند، لازم است نقص این قیام را توضیح دهیم. شاید علّت عدم حمایت امام نیز همین ویژگیها بوده است.
بیتوجّهی توّابین به مفاهیم اجتماعی انقلاب از جمله مهمترین علل شکست توّابین بود. سلیمان در جهت مفاهیم اجتماعی مذهب تلاشی نکرد و کوشش وی صرفاً متوجّه خونخواهی امام حسین(علیهالسّلام) بود. لکن وی این مسأله را مورد نظر قرار نداده بود که امام حسین چرا کشته شد؟ امام حسین(علیه السّلام) به سبب انحراف موجود در میان امّت کشته شد . انحرافی که در اوضاع اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و عقیدتی مردم انعکاس یافته بود، و بهتر بود سلیمان به دفاع از اصول و اهدافی برمیخاست که امام حسین(علیه السّلام) به خاطر آنها به نبرد برخاسته بود.
نهضت دیگر جنبش مختار بود که آن هم به صورت سیاسی مدّت چندانی به طول نینجامید و در سال ۶۷ هجری توسط زیبریان سرکوب گردید. با این حال تأثیر خاصّ خود را برکوفه از جهت تحریک و زنده نگه داشتن احساسات شیعی و ایجاد انگیزه در میان مردم برای شرکت در جریانات سیاسی به همراه داشت.
به علاوه این قیام به ابعاد اجتماعی زمان خویش توجّه زیادی کرد و اقدامات مؤثّر و خوبی نیز در زمینههای اجتماعی انجام داد تا جایی که امام محمّدباقر(علیهالسّلام) در جواب فرزند مختار که به امام شکایت میکرد که دشمنان، پدرم را دشنام میدهند، میفرمایند: «لا تَسُبُّوا المختارَ فَاِنّهُ قَتَلَ قَتَلَتَنا و طَلَبَ بِثَأرِنَا و زَوَّجَ اَرامِلَنا و قَسَّمَ فینَا الْمالَ عَلَی الْعُسْرَه»(مجلسی،من لا یحضره الفقیه،ج۱۴،ص۴۵۵).
مختار را دشنام ندهید که او قاتلان ما را کشت، به خونخواهی ما اقدام کرد و زنان بیوهی ما را شوهر داد و اموال را در میان ما تقسیم کرد درحالیکه برای او سخت بود.
امام سجّاد(علیهالسّلام) در نهایت تقیّه و با فشار و محدودیّتی که برای ایشان وجود داشت از قیام مختار حمایت میکردند و به آنها اذن خاص دادند. این مسأله از ظاهر برخی روایات مشهود است (موسوی،ص۱۹۱) از جمله گفته شده: جمعی از شیعیان به همراه محمّد حنفیه بر امام وارد شدند. محمّد حنفیه علّت آمدن آن گروه را که برای گرفتن اذن قیام آمده بودند، خدمت امام عرض کرد و کسب تکلیف نمود. امام در جواب محمّد حنفیه و سران شیعه فرمود:« یا عَمَّ لَو اَنَّ عبداً زَنجیّاً، تَعَصَبَ لَنا اَهلُ البیت، لَوَجَبَ علی الناس مُوازِرتُهُ، وقد وَلَّیتُکَ هذا الامر فَاصنَعَ ما شِئتَ… »
«ای عموجان اگر بردهای از زنگار به حمایت ما اهل بیت برخیزد بر مردم واجب است او را یاری دهند. من تو را در این امر ( = قیام ) نمایندهی خود قرار دادم پس به آنچه صلاح می دانی در این زمینه اقدام کن».
سران شیعه با اطمینان خاطر از محضر امام مرخّص شدند و میگفتند: «اَذِنَ لنا زَینُ العابدینَ (علیهالسّلام) و محمدُبنُ الحنفیه» زین العابدین و محمّدبن حنفیه به ما اجازه قیام دادند (مجلسی،بحارالانوار،ج۴۵،ص۳۶۵) .
عمربنعلیبنالحسین فرزند امام سجّاد(علیه السّلام) نیز میگوید: «هنگامیکه مختار سر بریدهی ابن زیاد و عمرسعد را به نزد امام فرستاد حضرتش به سجده افتاد و خدا را اینگونه سپاس گفت: « الحمدالله الذی اَدرَکَ لی ثاری من اعدائی و جَزَی اللهُ المختارَ خیراً » حمد و ستایش خدای را که انتقامم را از دشمنانم گرفت وخدای به مختار جزای خیر عنایت فرماید(فیض کاشانی،ج۲۵،ص۶۹۳).
جنبش دیگر که در زمان امام سجّاد(علیهالسّلام) رخ داد قیام حرّه بود. مدّتی بعد از واقعهی کربلا مردم مدینه ضمن شورش علیه امویان، شورش حرّه را سامان دادند. این شورش به رهبری عبدالله فرزند حنظله معروف به غسیلالملائکه بود که رنگ آن ضدّ اموی و علیه یزید و زندگی غیراسلامی و غیردینی او بود. امام سجّاد (علیهالسّلام) و دیگر هاشمیان موضع موافقی در این ماجرا نداشتند. به همین دلیل به همراه شماری از افراد خانوادهی خویش از شهر خارج شدند. از نظر امام افزون بر آنکه حرکت مزبور ماهیت شیعی نداشت دقیقاً در خط زبیریان بود آن هم به رهبری عبدالله بن زبیر که از برپاکنندگان جمل بود به همین دلیل امام در این حادثه که چندان خط و ربط روشن بلکه درستی نداشت شرکت نکردند (جعفریان،ص۲۷۱).
امام موضع خود را نسبت به هر مسألهای اعلام میکردند لکن این موضعگیری گاهی با سکوت بود و گاهی با انجام عملی که نشاندهندهی نظر ایشان نسبت به آن واقعه یا آن شخص بود. این مسأله نشاندهندهی عدم انفعال ائمه در هر شرایطی میباشد.
نتیجه:
تبلیغ در همهی دورههای زمانی و موقعیّتهای مکانی امکانپذیر بلکه واجب است. شیعیان در طول دورههای حیات خویش بیش از تمام فرق و مذاهب دیگر از تقیّه در تبلیغ استفاده کردهاند. بدان جهت که فشارها بر روی شیعیان از سوی مخالفین بیش از همهی جریانات دیگر بوده است و تقیّه نیز حفظ کیان و نظام شیعه و افراد را بر عهده داشته در عین اینکه تبلیغ دین نیز حاصل میشدهاست .
امام سجّاد(علیهالسّلام) در تمام رفتارها و گفتارهای خود از اعمال عبادی، فردی و سیاسی خود ضمن رعایت تقیّه همیشه تبلیغ دین را مدّ نظر قرار داده و لحظهای از این فریضهی مهم غفلت نداشتند.
امروزه مبلّغان تمام مکاتب در پی اشاعهی افکار خود هستند. شیعیان نیز در این میان باید با در دست گرفتن تمامی وسایل لازم برای تبلیغ همراه با حفظ تقیّه در برخی شرایط برای حفظ وحدت بین مسلمین سعی در ترویج فرهنگ اصیل و ناب شیعی داشته باشند. چه از طریق عبادات، چه علمآموزی یا سیاست این وظیفه هیچگاه از دوش شیعیان برداشته نمیشود.
پیشنهاد:
همان طور که ضمن مباحث مورد تحقیق بیان شد:
اولاً باید مسألهی تبلیغ دین در همهی ابعاد فرهنگی، سیاسی، اجتماعی به عنوان یک فرض واجب به تمام شیعیان تفهیم شود؛
ثانیاً اصل تقیّه در جهان فعلی و موقعیّت کنونی شیعه بسیار مهم است. تقیّه باید برای کسانی که میخواهند وارد عرصهی سیاست شوند و یا با پیروان مذاهب دیگر مرتبط باشند روشن شود.
ثالثاً دین باید به عنوان یک راهکار اجتماعی، اقتصادی، سیاسی برای مردم تعریف شود.
منابع:
۱.ابن ابی الحدید، عبد الحمید بن هبه الله، شرح نهج البلاغه،مصحح:محمد ابوالفضل ابراهیم،قم:مکتبه آیه الله المرعشی النجفی،۱۴۰۴ق، ج۱۵.
۲. ابن شهر آشوب مازندرانی،محمدبن علی،مناقب آل طالب (علیهمالسّلام)،قم: علامه، ج۴،۱۳۷۹ق.
۳. جعفریان،رسول،حیات فکری وسیاسی امامان شیعه (علیهمالسّلام)،قم: انصاریان،۱۳۸۳.
۴. فیض کاشانی، محمد محسن بن شاه مرتضی، الوافی، اصفهان، کتابخانه امام امیرالمؤمنین علی(علیهالسّلام)، ج۲۵،۱۴۰۶ق.
۵. مجلسی،محمد باقر،بحار الانوار،مصحح :جمعی از محققان،بیروت:داراحیاءالتراث العربی، ج۴۵وج۴۶،۱۴۰۳ق.
۶. مجلسی،محمد باقر،ملازم الاخیار فی فهم تهذیب الاخبار،محقق:مهدی رجائی،قم: کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی،ج۳، ۱۴۰۶ق.
۷. مجلسی،محمد تقی بن مقصود علی،روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه،محقق:عی پناه اشتهاردی وحسین موسوی کرمانی،قم: مؤسسه فرهنگی اسلامی کوشا نبور،ج۱۴،۱۴۰۶ق.
۸. مدرسی،محمد تقی،امامان شیعه وجنبش های مکتبی،ترجمه:حمید رضا آژیر،مشهد:بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی،۱۳۷۲.
۹. مسعودی،ابی الحسن علی بی الحسین بن علی،مروج الذهب ومعادن الجواهر قم:دار الهجره،ج۳ ،۱۳۶۳.
۱۰. وکیلی،هادی،کنکاشی در شخصیت مختار ادعای نبوت یا واقعیت،شمیم نرجس،شماره ۱۸، بهار ۱۳۹۰.