برای پیامبر رحمت

 

خستگی و گرسنگی بی­تابشان کرده بود. رسول­ خدا کلنگ را بر زمین گذاشت و کیسه ­ای خاک بر دوش کشید و به آن سوی شکاف برد. جابر با نگاه خویش پیامبر را دنبال کرد. دانه­ های درشت عرق در زیر شعاع­ سوزان خورشید بر پیشانی­اش می­درخشید؛ از شدّت گرسنگی سنگی بر شکم بسته بود تا ضعف مانع کارش نشود. جابرکه چون دیگران دست از کارکشیده بود تا خواست قدری بیاساید در گوشه ای پیامبر را دید که ردای خود را زیر سر نهاده و با همان سنگی که بر شکم بسته به خواب رفته است. قدری اندیشید و به سرعت راهی خانه شد. همسرش که او را این وقت روز پریشان و آشفته در خانه می­دید هراسان شد و پرسید: چه خبر شده؟ لشگریان دشمن به این­جا رسیده اند؟ جابر قدری آرام گرفت و گفت نه نگران نباش، فقط بگو بدانم در خانه چه داریم؟ من رسول خدا را سخت گرسنه یافتم. همسرجابر سر به زیر انداخت و گفت: فقط یک صاع جو. جابر اطراف خانه را کاوید؛ مدّت ­ها بود بر مدینه قحطی و خشک­سالی سایه افکنده بود و مردم به سختی گذران می­ کردند. ناگاه چشمش به ماده بز کوچکشان افتاد. با خوشحالی به همسرش گفت: جو ها را آرد کن؛ و خود مشغول ذبح ماده بز شد. همسر جابر به انبار رفت تا کیسه­ ی جو و دسداس را بیاورد. جابر گوشت ­ها را قطعه ­قطعه کرد و به همسرش سفارش غذا داد و به نزد پیامبر برگشت. همه مشغول به کار شده بودند. جابر به دنبال پیامبر صحرا را کاوید. حضرت خستگی ناپذیر کلنگ می زد و می­ خواند:«لا‌عیش‌إِلاّ عیش الاخره، فاکرم الانصار والمهاجره»  و مهاجر و انصار در جواب حضرت  پاسخ می­ دادند:  «نحن الذین بایعوا محمداً على الجهاد ما بقینا أَبداً» و زمین را حفر می­کردند. نُه نفری که جابر با آن ها هم گروه بود از غیبت طولانی­اش گلایه داشتند. جابر پوزش خواست و به سرعت مشغول کندن زمین شد. چهار روز از روزی که اهالی مدینه خبر حرکت سپاه عظیم احزاب را شنیده بودند می­گذشت. مهاجر و انصار آرام نداشتند. مقابله در این نبرد کار آسانی نبود. لشکر قریش و هم‏ پیمانانش به رهبرى ابوسفیان و لشکر غطفان و هم‏ پیمانان آن‏ ها از قبایل نجد و قبیله­ ی بنى اسد، و یهودیان بنى‏ نضیر و بنى ‏قریظه با ششصد اسب و هزار و پانصد شتر، فقط چند روز تا مدینه فاصله داشتند. پیامبر به راهنمایی سلمان فارسی دستور به حفر خندق داده بود تا سواره نظام دشمن را فلج کند. شمال مدینه را به طول حدود ۵۰۰۰  متر خط‌کشى کرده بودند و تمام این مسیر بین گروه ­های ده نفری از مهاجر و انصار تقسیم شده بود تا خندقی به عرض ده متر و عمق سه متر حفرکنند. مهاجران از ناحیه­ی راتج تا کوه ذُباب، و انصار از ناحیه­ ی ذُباب تا جبل بنى‌عبید، و طایفه‏‏ی بنى‌عبدالاشهل از انصار از ناحیه ­ی راتج تا پشت مسجد، واقع در پشت کوه سلع، و بنى‌دینار از انصار، از ناحیه جُرْبا تا محل خانه­ ی ابن‌ابى‌الجَنوب، شبانه‌روز مشغول حفر خندق بودند. خورشید که آرام به سمت مغرب خزید، جابربن عبدالله انصاری آهسته خود را به رسول­ خدا رساند و آرام در گوش حضرت نجوا کرد: دوست دارم شما و چند تن از یارانتان شام به خانه ­ی من آیید. پیامبر با لبخند مهربان همیشگی از او پرسید: چه پخته ­اید؟ و جابر با خوشحالی گفت: من آبگوشتی آماده­کرده­ام. پیامبر خوشحال شدند و با صدای بلند فریاد برآوردند: ای اهل خندق! جابر برای شما شوربایی مهیّا ساخته، همگی به خانه­ ی او بیایید. جابر هراسان به جمعیت نگاه کرد و با خود اندیشید، خداوندا! با این غذای کم چگونه این جماعت را سیر کنم؟ و از پیامبر اجازه خواست تا زودتر به خانه برود و غذا را مهیّا کند. پیامبر فرمودند: دیگ را از روی اجاق برندار تا من بیاییم. جابر آشفته حال خود را به خانه رساند. نان آماده بود و دیگ آبگوشت بر اجاق می­ جوشید.  همسر جابرکه نگرانی او را دید، پرسید: چه خبر شده؟ و جابر نالید:« انا لله و انا الیه راجعون». همسرش با دستپاچگی گفت: چه بر سرمان آمده؟ جابر همه چیز را برایش بازگو کرد. همسر جابر گفت: پیامبر پرسیدند که چه آماده ­کرده ­ای و مهاجر و انصار را به این­جا فراخواند؟ لبخندی بر لب­ های همسرش نشست و گفت: نگران نباش او پیامبر خداست و می­داند چه می­کند. همین یک جمله اندوه بزرگی را از دل جابر دورکرد و به یکباره آرام­ گرفت. لحظاتی بعد پیامبر پیشاپیش و جمعی از مهاجر و انصار در پی، خسته و گرسنه به خانه ­ی جابر آمدند. پیامبر بلافاصله به مطبخ رفت. جابر و همسرش با دستپاچگی به پیامبر خوش ­آمد گفتند و پیامبر پارچه­ ای روی دیگ انداخته، نان­ های را در کاسه­ ها خرد می­ کرد و قدری آبگوشت روی آن می­ریخت و به میهمانان می­داد. ساعتی بعد پیامبر و میهمانانش از خانه­ ی جابر رفته بودند. جابر خرسند از عطر خوش حضور پیامبر و یارانش نگاهی به همسرش انداخت و در حالی که هر دو می­ خندیدند ناباورانه به دیگ آبگوشتی که هفتصد میهمان و اهل خانه و همسایه­ ها را سیرکرده بود و همچنان بر اجاق می­ جوشید چشم دوختند. جابربن عبد الله انصاری خسته بود امّا امیدوار؛ امیدوار به فردایی که دوش به دوش پیامبر رحمت در کنار یاران مهاجرش در برابر لشگر تا دندان مسلّح قریش و یهود و هم پیمانانشان سربلند و پیروز خواهند ایستاد.

حالا لشگر مسلّح به مخرب­ترین و کشنده ­ترین سلاح­ های روز در نزدیکی مدینه ­ی انقلاب، کمین کرده ­اند. از سویی قبیله­ ی نفاق آرام و به هوش منتظر دست­دادن فرصتند و از سوی دیگر تمامی طایفه­ های کینه توز یهود که با دیگر اسلام ستیزان هم­پیمان شده ­اند و هر روز با بهانه ­ای و ترفندی به خیال خود به نبرد می­ آیند و رجز می­ خوانند و بیش از آن که هراسناک باشند، خود را هولناک می­ نمایانند. گویی امروز در این نبرد ناجوان­مردانه­ ی نابرابر، تمامی کفر و الحاد در برابر تمامی حق جویی و عدالت خواهی و مساوات طلبی و در برابر تمامی آن چه اسلام به ودیعه آورده است، قد علم کرده­اند. امروز باید خندقی حفر­کرد به طول تمامی تزویرهای احزاب و به عرض تمامی نامردمی ­هایی که به اسلام و مسلمین در صحنه­ های نبرد رقم زده­اند و به عمق تمامی کینه ­ی دیرینه ­ی یهود با اسلام و پیامبر. اینک مهاجر و انصار باید که گرداگرد مدینه ­ی تمدّن نوین اسلامیِ برآمده از انقلاب خمینی کبیر، خندقی حفرکنند به طول همه­ ی جنایاتی که در گوشه گوشه­ ی دنیا بر مسلمین روا می­دارند و به عرض تمامی عرصه­ های مجازی خدعه و نیرنگ نبرد نرم احزاب و به عمق همه­ ی کینه ­ای که به اسلام و مسلمین دارند.

مبادا صدای طبل­ های اسلام هراسی و اسلام ستیزی احزاب که گوش فلک را کرکرده لرزه بر دل­ های دوستان افکند. مبادا هجمه­های بی­وقفه­ی  اقتصادی و فرهنگی باورهای برخی هم عهدان را در هم شکسته و آنان را از صف یاران خارج نموده و در جبهه ­ی مقابل دوستان قرار دهد! اینک کجایند سلمان­ ها؟ این افسران خوش­فکر نبرد نرم؛ تا طرحی نو در افکنند و بنیاد دشمن را براندازند. امروز منجنیق­ های خدعه­ ی غرب، سبک زندگی اسلامی خانواده­ های ما را نشانه رفته تا شکست­ هایش در عرصه­ های نبرد نظامی و نبرد علمی و سیاسی را با آلوده ساختن ساحت قدسی خانواده­های مؤمن به بی­تفاوتی و بی­ تقوایی و بی ­انگیزگی جبران کند. امروز سپاه دشمن که نتوانسته با تهاجم گسترده و ناجوانمردانه­ی صدام در عرصه­ ی نبرد سخت به کمترین توفیقات دست یابد، کوشیده است تا با ایجاد درگیرى‌هاى قومی در گوشه و کنار کشور و اختلاف افکنی و دین سازی و… کشتی انقلاب را دستخوش تلاطم­ هایی سهمگین نماید. امّا یاران مؤمن امام و انقلاب گوش به فرمانند و جان برکف و با ایمان به حقّانیت هدف پایمردی می­کنند و ایستادگی.

اگر چه دشمنان اسلام و انقلاب  سعى­دارند مردم ایران را خسته و ملول و ناامید نشان دهند و کشور را بی­ثبات سازند، امّا این مردم هر بار با تدبیر خود دشمن را رسوا می­ سازند­؛ چرا که امام انقلاب خامنه ­ای عزیز با ترسیم صحیح نقشه ی راه، ملّت ایران و امّت اسلام را به نیکی رهنمون می­گردد، که این انقلاب هدیه ­ای است الهی برای همه­ ی آزادی خواهان جهان.

اینک در مدینه ­ی تمدن نوین انقلاب درست چون هنگامی که علی علیه السلام درنبرد احزاب برابر عمروبن عبدود ایستاد، همان لحظات سخت و سرنوشت­سازی که پیامبر فرمودند: «بَرَزَ الاِْسْلامُ کلُّهُ إلی الشِّرْک کلِّهِ ؛ اینک همه­ی اسلام در برابر همه­ ی کفر ایستاده است»؛ ما نیز در برابر الحاد و شرک نوین انسان محوری و منفعت پرستی و لذّت جویی قد علم­کرده و امروز مانند آن لحظاتی که امام مؤمنان در پاسخ رجز تمسخر آمیز عمرو که می­گفت: مگر از زندگی خود سیرشده ­ای که به جنگ من آمده ­ای؟! جوانی چون تو را هنوز زود است که کشته شود و امام فرمودند: من علی پسر ابوطالبم؛ آمده­ام که زنان نوحه­ گر را سر جنازه ­ات بنشانم و چنان ضربتی به تو زنم که آوازه­اش در روزگاران باقی بماند. ما در برابر زورگویی­ ها و رجز خوانی­ های لیبرال دموکراسی غرب و مبارزه‌ی پرولتاریا با امپریالیسم و برابری شرق کمونیسم و رجز­های انسان­گرایانه ­ی آن­ ها فریاد رسای توحید محوری و عدالت گستری را به گوش جهانیان خواهیم رساند. آری! دشمنان ما آماده باشند و ضربت روز خندق علی علیه السلام را به خاطر آورند.

امام خامنه ­ای پایه‌های اساسیِ قیام­ های مردم ایران و همه­ی توده­ های انقلابی را دو عنصر می­دانند:

« دراین قیام های بزرگ، مرد و زن مسلمان، بر ضدّ استبداد حاکمان و سیطره‌ی آمریکا که به تحقیر و تذلیل ملت­ ها و هم‌پیمانی با رژیم جنایت­ مدار صهیونیستی انجامیده بود به ‌پا خاستند. عامل نجات‌بخش خود در این مبارزه‌ی مرگ و زندگی را اسلام و تعالیم و شعارهای نجات‌بخش آن دانستند و این را به صدای رسا اعلام کردند. دفاع از ملت مظلوم فلسطین و مبارزه با رژیم غاصب را سرلوحه‌ی خواسته‌های خود قرار دادند. دستِ‌دوستی به‌سوی ملت­ های مسلمان گشوده و خواستار اتحاد امت اسلامی شدند. این­ ها پایه‌های اساسیِ قیام­ های مردمی در کشورهایی است که در دو سال اخیر پرچم آزادی و اصلاح برافراشته و با جسم و جان خود در میدان­ های انقلاب حضور­ یافتند؛ و همین­ ها است که می­ تواند پایه‌های اساسی اصلاح امت بزرگ اسلامی را استوار سازد. ایستادگی بر سر این اصول اساسی، شرط لازم برای پیروزی نهاییِ قیام­ های مردمی در این کشورهاست.

دشمن درپی آن است که همین پایه‌های اصلی را متزلزل­ کند. ایادی فاسد امریکا و ناتو و صهیونیسم با استفاده از برخی غفلت­ ها و سطحی‌نگری­ ها می‌کوشند حرکت سیل‌آسای جوانان مسلمان را منحرف ساخته و آنان را به نام اسلام به جان یکدیگر بیندازند و جهاد ضداستعماری و ضدصهیونیستی را به تروریسم کور در کوچه و خیابان­ های جهان اسلام تبدیل کنند، تا خون مسلمانان به دست یکدیگر بر زمین بریزد و دشمنان اسلام از بن‌بست نجات یابند و اسلام و مجاهدانش بدنام و زشت‌چهره جلوه کنند».

امّا این خیال باطلی بیش نیست که در سبک زندگی تمدن اسلامی ملت مسلمان بیدار و بصیر و بهوش است و در تمامی گردنه ­های صعب العبور به آیات قرآن روی می­آورد و درجای جای قرآن بر اتّحاد و همبستگی مسلمانان و حمایت از مظلوم در برابر ظالمان تأکید دارد و این از اصول حیاتی در اسلام است. «یَا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلَاتَمُوتُنَّ إِلَّا وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ» «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا…»؛ ای کسانی که ایمان آورده‌اید! حق تقوای خدا را به جای آورید…» و در ادامه بر تقوا و تمسک به ریسمان الهی تکلیف شده است که اسلام، قرآن و عترت(ع) تعابیر در نظر گرفته شده برای ریسمان الهی است.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا