تاریخ ارسال خبر: 01 مرداد 1394
| گروه خبری:
خانواده
زینب مولودی
روزی مردی به خانه درآمد. همسرش را بدید که با جبهای و دستاری از او استقبال همیکند. به بهانهی آنکه فرخنده روز تولد توست. مرد جبه برانداز نمود و رسم تشکر به جای آورد و سؤال نمود: این تحفه را چون به دست آوردی؟
بگفت: به بازار شدم و مر تحفه را خریداری نمودم.
نام بازار رنگ از روی مرد بشست و او را واداشت که بار دگر بپرسد: چون از بازار بدرآمدی در بغل همین یک جبه داشتی؟
زن خندهی نمکینی نمود و پاسخ گفت: سخنی گویی که به حرف آید ولی در عمل نشاید؛ چون ...
ادامه »