استاد نوقانی/ تنظیم: شفیقه رأفت
فراز اول:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الْوَاصِلِ الْحَمْدَ بِالنِّعَمِ وَ النِّعَمَ بِالشُّکْرِ، نَحْمَدُهُ عَلَى آلَائِهِ کَمَا نَحْمَدُهُ عَلَى بَلَائِهِ، وَ نَسْتَعِینُهُ عَلَى هَذِهِ النُّفُوسِ الْبِطَاءِ عَمَّا أُمِرَتْ بِهِ السِّرَاعِ إِلَى مَا نُهِیَتْ عَنْهُ وَ نَسْتَغْفِرُهُ مِمَّا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ وَ أَحْصَاهُ کِتَابُهُ، عِلْمٌ غَیْرُ قَاصِرٍ وَ کِتَابٌ غَیْرُ مُغَادِر» ستایش خداوندى را سزاست که حمد و ستایش را به نعمتها و نعمتها را به شکرگزارى پیوند داد. خداى را بر نعمتهایش آنگونه ستایش مىکنیم که بر بلاهایش. و براى به راه آوردن نفس سرکش که در برابر اوامر الهى سستى مىکند و در ارتکاب زشتىها که نهى فرمود شتاب دارد، از خدا یارى مىخواهیم. و از گناهانى که علم خدا به آنها احاطه دارد و کتابش آنها را برشمرده و ثبت کرده، طلب آمرزش میکنیم؛ علمی که کمترین نارسایى نداشته و کتابى که چیزى را وانگذاشته است.
مولا در این خطبه که با حمد و شکر الهی شروع شده، ارتباط وثیق بین «نعمت» و «حمد» و «ستایش و شکر» را با بیانی زیبا و مختصر بیان نمودند؛ چون هر نعمتی که به انسان داده شده و میشود باید با حمد و سپاسگزاری و شکر همراه باشد که «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابِی لَشَدِیدٌ» (ابراهیم/۷)؛ اگرشکرگزاری کنید، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود. خدای متعال از تشکر و سپاس بندگان بینیاز است و نتیجهی حمد و شکر در واقع به خود انسان برمیگردد. با این وجود خداوند میفرماید: «قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ» (سباء/۱۳)؛ اندکى از بندگان من شکرگزارند.
چرا؟ چون اولاً به قدری غرق در نعمتهاییم و به آنها سرگرم و مشغول شدهایم که از ولی نعمت غافل گشتهایم. ثانیاً نعمتها را نشناخته و نمیشناسیم، مگر وقتی که از ما گرفته شود. لذا همان زوال نعمت هم خودش بلا و امتحانی است که خداوند بندگان مؤمن را به آن گرفتار میکند تا با صبر و رضا و تسلیم که خود نوعی سپاس و شکر است، آنها را آزمایش کند و به درجاتشان بیفزاید و یا تخفیف گناهان و آمرزش برای آنها باشد. لذا مولا میفرمایند: «درگرفتاریها هم او را ستایش کنیم».
…أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ یَقُولُ: «اَلْمُؤْمِنُ لاَ یَمْضِی عَلَیْهِ أَرْبَعُونَ لَیْلَهً إِلاَّ عَرَضَ لَهُ أَمْرٌ یَحْزُنُهُ یُذَکَّرُ بِهِ» (وسائل الشیعه، جلد۳، صفحه۲۶۲، حدیث: ۱۶۴۲۴۲)؛ امام جعفر صادق ع فرمودند: بر مؤمن چهل شب نمیگذرد مگر آن که پیشامدی برایش واقع شود که او را غمگین سازد تا موجب یاد آوری و تذکرش گردد. اما چه بهتر که انسان در وقت خوشیها که مستغرق در نعمتهای الهی است، از حمد و شکر غافل نباشد. حمد و شکر به دو صورت باید انجام شود:
یک: حمد و سپاس زبانی و قولی؛ یعنی همان اذکاری که در فرایض و عبادات آمده، مانند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ، سُبحانَ اللهِ، لا إله إلّا اللّه، شُکْرا ﷲ» و البته این اذکار بدون توجه قلبی، ارزش و اثری ندارد.
دوم: شکر عملی که مهمتر از شکر زبانی است و آن صرف نعمت است در راه رضای ولی نعمت و منعم. شکر عملی موقوف به سه نوع شناخت و معرفت است:
۱. شناخت نعمتها؛ یعنی بدانیم خدای مهربان به لطف و کرمش نعمتهای بسیار باارزشی به ما عطا فرموده که با هیچ بهایی نمیتوان آنها را تهیه کرد؛ نعمتهایی که «ما نبودیم و تقاضامان نبود/ لطف او ناگفتهی ما میشِنود».
نعمتهایی که همه را قبل از ولادت و بعد از ولادت برای ما آماده نمود؛ نعمت وجود، نعمت ایمان، نعمت هدایت، نعمت ولایت و نعمتهای معنوی و مادی که ما فهم و شعور درخواست آنها را نداشتیم.
۲. شناخت ولی نعمت که همان خدای متعال است با تمام صفات ثبوتی و سلبیاش؛ خدای عالم، قادر، حکیم، بینیاز، محیط و مدبر و …
۳. شناخت صَرف نعمت در طریق هدف از خلقت و رسیدن به کمال که همان رضای ولی نعمت است و برحذر بودن از صرف نعمت در طریق معصیت ولی نعمت. این خود کمترین شکر و سپاس نعمتهای الهی است، چنان که مولا میفرمایند: «أَقَلُّ مَا یَلْزَمُکُمْ لِلَّهِ، أَلَّا تَسْتَعِینُوا بِنِعَمِهِ عَلَى مَعَاصِیهِ» (حکمت۳۳۰/ نهج البلاغه دشتی)؛ کمترین حق خدا بر عهدهی شما این است که از نعمتهاى الهى در گناهان یارى نگیرید.
اکنون هر یک از این معارف را با مراجعه به «قرآن» و «نهج البلاغه» مورد بررسی قرار میدهیم.
الف. قرآن: برای درک این سه شناخت در قرآن مراجعه به سورهی «نحل» که به بسیاری از نعم الهی اشاره نموده، کافی است. این سوره بعد از ذکر نعمتها، ولی نعمت را معرفی نموده و میفرماید: در خلقت این نعمتها و نظم و ترتیبی که در طبیعت دارند، هر آینه نشانه و آیهای است برای شناخت ولی نعمت برای کسانیکه تفکر و تعقل کنند و متذکر شوند تا نعمت را در طریق شکرگزاری و رضای او صرف نموده، هدایت شوند و به کمال مطلوب که هدف نهایی است، برسند.
قرآن در آیهی ۳ این سوره به خلقت آسمانها و زمین، در آیهی ۴ به خلقت انسان و در آیات ۵ تا ۸ به آفرینش چهارپایان و منافع و فواید آنها اشاره میکند. همچنین در آیهی ۹ نعمت هدایت و اختیار بشر را بیان مینماید.
درآیهی ۱۰ و ۱۱ نیز به نعمت نزولات آسمانی اشاره میکند که نتیجهی آن، شرب و پرورش درختان و علوفهی حیوانات و رشد زراعتها و باروری درختان میوه مانند زیتون و خرما و انگور است. در آخر آیه نیز ولی نعمت را معرفی میکند و میفرماید: همانا در آفرینش این نعمتهای رنگارنگ و گوناگون، نشانه و آیهای است از علم و قدرت و حکمت الهی برای آنان که اهل تفکر و اندیشهاند.
همچنین در آیات ۱۲و۱۳ بعد از ذکر نعمت شب و روز و گردش منظم منظومهی شمسی و آفریدههای رنگارنگ بر روی زمین، به قدرت، حکمت و عظمت خالق و پدیدآورندهی آنها اشاره میکند.
در آیهی ۱۴ نیز به بیان نعمت تسخیر دریاها و استفاده از منافع آن و نظمی که در جریان آب حکمفرماست که سبب میشود کشتیها در آن رفتوآمد کنند، میپردازد و در آخر میفرماید: شکرگزار این نعمتها باشید.
در این آیات، به چهار اصل مهم از صرف نعمت در طریق هدف از آفرینش نعمتها در رابطه با انسان؛ یعنی «تفکر، تذکر، تعقل و تشکر» اشاره شد و کمال انسانها هم در همین امور است.
ب. نهج البلاغه
خطبهی اول، فراز اول: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَا یَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ وَ لَا یُحْصِی نَعْمَاءَهُ الْعَادُّونَ وَ لَا یُؤَدِّی حَقَّهُ الْمُجْتَهِدُونَ»؛ سپاس خداوندى را که سخنوران از ستودن او عاجزند و حسابگران از شمارش نعمتهاى او ناتوانند و تلاشگران از اداى حق او درماندهاند.
آری چگونه میتوان ذاتی را مدح و ثنا و ستایش کرد که از کنه ذاتش بیخبر و از شناختش ناتوان بود؛ چون هر ثناگو و ستایشکنندهای تا مورد ثنا و ستایش را نشناسد و احاطهی علمی بدان نداشته باشد نمیتواند زبان به مدح و ثنایش بگشاید؛ مانند کودکی که نمیتواند نگین برلیان را توصیف و تعریف کند. لذا مخلوقات همچون کودکانی هستند که هر قدر علم و عقلشان کامل شود باز هم نمیتوانند احاطهی علمی به ذات نامحدود الهی پیدا کنند جز این که مانند امام علی ع، آن انسان کامل، به نارسایی علم و عقل بشر در حمد و ستایش پروردگار اقرار و اعتراف کنند.
«الَّذِی لَا یُدْرِکُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ وَ لَا یَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ الَّذِی لَیْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ وَ لَا نَعْتٌ مَوْجُودٌ وَ لَا وَقْتٌ مَعْدُودٌ وَ لَا أَجَلٌ مَمْدُودٌ» (خطبهی ۱/دشتی)؛ خدایى که افکار ژرف اندیش، ذات او را درک نمىکنند و دست غواصان دریاى علوم به او نخواهد رسید. پروردگارى که براى صفات او حد و مرزى وجود ندارد و تعریف کاملى نمىتوان یافت و وقتى معیّن و سرآمدی مشخص نمیتوان تعیین کرد.
جز این که زبان به عجز و ناتوانی خود گشوده، آن چنان او را توصیف کنند که خود فرموده: «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْء» (شوری/۱۱)؛ چیزى مانند او نیست.
آری فقط از طریق مخلوقاتش میتوان وجود او را که خالق است با تمام صفاتی که مخلوق اوست مثل علم، قدرت و حکمت ثابت کرد و از وجود نعمتها به وجود ولی نعمت پی برد. ولی همچنانکه کنه ذاتش ناشناخته است بسیاری از نعمتهای او هم ناشناخته است و همان طور که نمیتوان صفاتش را در حدی محدود کرد، نعمتهای او را هم نمیتوان با شماره احصا نمود و همچنان که احصا و شمارش نعمتهای الهی ممکن نیست، شکر نعمتها هم مقدور نیست؛ چون هر شکری که به توفیق او انجام میشود نعمتی است که باید برای آن شکر نمود. چنان که امام سجاد در مناجات خود میفرماید:
«فَآلائُکَ جَمَّهٌ ضَعُفَ لِسانی عَنْ اِحْصآئِها. وَنَعْمآؤُکَ کَثیرَهٌ قَصُرَ فَهْمی عَنْ اِدْراکِها فَضْلاً عَنِ اسْتِقْصآئِها، فَکَیْفَ لی بِتَحْصیلِ الشُّکْرِ، وَشُکْری اِیّاکَ یَفْتَقِرُ اِلی شُکْر» (مناجات شاکرین، مفاتیح الجنان؛ بحارالأنوار، ج ۹۱، ص ۱۴۶)؛ عطاهای انبوهت زبانم را از شمردنش ناتوان ساخته و نعمتهای فراوانت فهمم را از دریافتشان کوتاه نموده، تا چه رسد به بررسی کامل آنها. سپاسگزاریات چگونه برای من امکانپذیر است در حالی که سپاسم نسبت به تو، خود نیازمند سپاسی دیگر است.
لذا نمیتوان شکر نعمتهای الهی را به جای آورد جز با اعتراف به ناتوانی در شکرگزاری.
از این رو قرآن کریم فرموده: «قَلِیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ» (سبأ/۱۳)؛ اندکى از بندگان من شکرگزارند؛ یعنی کسانی که نعمتهای الهی را بفهمند و به عجز خود در شکرگزاری اقرار و اعتراف کنند، کم هستند. چنان که امام سجاد با اشاره به همین حقیقت میفرماید: «وَ هذا مَقامُ مَنِ اعْتَرَفَ بِسُبُوغِ النَّعْمآءِ، وَقابَلَها بِالتَّقْصیرِ» (مناجات مطیعین لله/ مفاتیح الجنان؛ بحارالأنوار، ج ۹۱، ص ۱۴۶)؛ این عجز و ناتوانی مقام کسی است که به نعمتهای زیاد و بیشمار تو معترف و در ادای شکر آنها با تقصیر مواجه است.
ادامهی فراز ۱ خطبهی ۱۱۴
«وَ نَسْتَعِینُهُ عَلَى هَذِهِ النُّفُوسِ الْبِطَاءِ عَمَّا أُمِرَتْ بِهِ السِّرَاعِ إِلَى مَا نُهِیَتْ عَنْهُ وَ نَسْتَغْفِرُهُ مِمَّا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ وَ أَحْصَاهُ کِتَابُهُ، عِلْمٌ غَیْرُ قَاصِرٍ وَ کِتَابٌ غَیْرُ مُغَادِرٍ»؛ و براى به راه آوردن نفس سرکش که در برابر اوامر الهى سستى مىکند و در ارتکاب زشتىها که نهى فرمود شتاب دارد، از خدا یارى مىخواهیم و از گناهانى که علم خدا به آنها احاطه دارد و کتابش آنها را برشمرده و ثبت کرده، طلب آمرزش مىکنیم؛ علمی که کمترین نارسایى نداشته و کتابى که چیزى را وانگذاشته است.
حضرت بعد از این که در اول خطبه ملازمهی حمد را با نعمت و نعمت را با شکر بیان نمودند و شکر ولی نعمت را در هر حال لازم دانستند، در مبارزه با نفس درخواست کمک و یاری نمودند؛ چون نفس اماره انسان را به کفران نعمت گرفتار میکند و از شکر غافل نموده و یا به کلی بازمیدارد؛ همان نفسی که یوسف صدیق از وساوس او به خدا پناه میبرد.: «إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَهٌ بِالسُّوءِ إِلَّا ما رَحِمَ رَبِّی» (یوسف/۵۳)؛ نفس (سرکش) بسیار به بدیها امر میکند؛ مگر آنچه را پروردگارم رحم کند.
یوسف که مشمول نعمتهای بیشمار الهی بود از جمله نعمت هوش و استعداد و آثار نبوت که به همین جهت مورد محبت خاص پدر واقع شده بود، نعمت خلاصی از چاه، نعمت ورود به دربار پادشاه مصر، نعمت زیبایی و جاذبهی مخصوص، نعمت علم تعبیر خواب، نعمت خلاصی از زندان و… و نیز نعمتهایی که در هر انسانی ممکن است حتی یکی از آنها موجب کفران و گناه و سرکشی گردد ولی او با استعانت از خدا و گفتن معاذالله، بر نفس اماره غالب گردید.
لذا برای گریز از کفران باید مدام در مبارزه با نفس بود و در این مبارزه از خدا استعانت جست.
مولا در این جمله در حقیقت راه شکرگزاری و برحذر بودن از کفران را که علت آن نفس اماره است، بیان نموده، میفرمایند: نفس انسان در عبادت و اطاعت کندی و سستی مینماید ولی در آنچه نهی شده یعنی معاصی سرعت دارد. چرا؟ چون انسان در جهان مادی زندگی میکند و معاصی با غرایز و طبیعت مادی که بعد جسمانی انسان است سازگارتر است، ولی فطرت سالم و بعد معنوی و روحی انسان، انس با معنویت و عبادت و نیایش و پرستش دارد. پس اگر انسان بتواند غرایز را مهار و تعدیل کند و جنبهی روحی و معنوی را تقویت نماید موضوع برعکس میشود یعنی با عبادت و اطاعت انس میگیرد و از معصیت و نافرمانی خدا وحشت دارد؛ لذا باید با نفس اماره مبارزه کرد و در این راه از خدا یاری طلبید. این همان جهاد اکبر است که پیامبر اکرم ص بعد از بازگشت از یکی از جنگها به اصحاب فرمودند:
«مَرْحَبا بقَومٍ قَضَوُا الجِهادَ الأصْغَرَ و بَقِیَ الجِهادُ الأکْبَرُ. قیلَ: یا رسولَ اللّه، و ما الجِهادُ الأکْبَرُ؟ قالَ: جِهادُ النَّفْس» (بحارالأنوار، ج۱۹، ص ۱۸۳)؛ خوشامد مىگویم به مردمانى که جهاد اصغر را گذراندند ولى جهاد اکبر همچنان بر عهدهی آنان است. عرض شد: اى رسول خدا! جهاد اکبر چیست؟ فرمود: جهاد با نفس اماره».
مولا در خطبهی ۱۹۳ فراز ۱۹ طریقهی مبارزه با نفس را دربارهی متقین این گونه توضیح میدهند: «إِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فِیمَا تَکْرَهُ لَمْ یُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِیمَا تُحِبُّ»؛ اگر نفس او در آنچه دشوار است فرمان نبرد، از آنچه دوست دارد محرومش مىکند.
پس راه مبارزه با نفس سرکش و طغیانگر این است که انسان به آن چه چشمش میبیند و دلش میخواهد اما در طریق رضای خدا نیست جواب مثبت ندهد و با آن مخالفت کند.
مولا در خطبهی ۱۷۶ فراز ۳ و۴ میفرمایند: «وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَا مِنْ طَاعَهِ اللَّهِ شَیْءٌ إِلَّا یَأْتِی فِی کُرْهٍ وَ مَا مِنْ مَعْصِیَهِ اللَّهِ شَیْءٌ إِلَّا یَأْتِی فِی شَهْوَهٍ، فَرَحِمَ اللَّهُ امْرَأً نَزَعَ عَنْ شَهْوَتِهِ وَ قَمَعَ هَوَى نَفْسِهِ، فَإِنَّ هَذِهِ النَّفْسَ أَبْعَدُ شَیْءٍ مَنْزِعاً وَ إِنَّهَا لَا تَزَالُ تَنْزِعُ إِلَى مَعْصِیَهٍ فِی هَوًى»؛ آگاه باشید چیزى از طاعت خدا نیست جز آن که با کراهت انجام مىگیرد و چیزى از معصیت خدا نیست جز این که با میل و رغبت عمل میشود. پس رحمت خداوند بر کسى که شهوات خود را مغلوب و هواى نفس را سرکوب کند. زیرا کار مشکل، بازداشتن نفس از شهوت بوده که پیوسته خواهان نافرمانى و معصیت است و مؤمن باید همیشه نفس خود را متهم کند و سرزنش نماید و گناهکارش بداند و با خواستههایش مخالفت نماید.
منابع
* قرآن کریم
* نهج البلاغه، ترجمهی دشتی، خطبه ۱۱۴.
– مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.