اکرم نصیری
همهمهای مبهم از انتهای سالن، سکوت دبیرستان را در هم ریخت. به سرعت خود را به سالن رساندم. دبیر فیزیک با عصبانیت مچ میرزایی را گرفته بود و او را به طرف دفتر میکشید. میرزایی اما سعی میکرد با غرور گام بردارد و با نگاهی مملو از اعتراض رفتار دبیر فیزیک را زیر سؤال ببرد. خودرا به آنها رساندم: «خانم سلامی جان چی شده عزیزم؟ چه خبره؟ کلاسا درس دارن!»
با چهرهای برافروخته تقریباً فریاد میزد: «خانم کیانی یا جای من توی اون کلاسه یا جای این دختر…»
از میرزایی که مغرور و معترض به من زل زده بود، پرسیدم: «چکار کردی میرزایی؟»
با غرور گفت: «هیچی خانم… هیچی!»
خانم سلامی فریاد زد: «هیچی؟ خانم کلاس من رو با میتینگ اشتباه گرفته، مدام با این و اون چت میکنه، دلقک بازی در میاره، کلاس من سیرک نیست خانم! کلاس من نظم و انضباط داره.»
فریادهای خشمآلود خانم سلامی با صدای زنگ در هم آمیخت. با دیدن بچهها، لبخندی روی لبهای میرزایی نقش بست و شروع به تحریک دوستانش کرد. تقریباً نیم ساعت طول کشید تا توانستم بچهها را راهی کلاس کنم. روز سختی داشتم. تا ۱۵ دقیقه دیگر باید در سمینار مدیران میبودم. تازه به خیابان رسیده بودم که یادم آمد ماشین را بردهام تعمیرگاه. تا آمدن تاکسی نمیدانم چقدر زمان از دست دادم. در طول مسیر راننده مدام غر میزد. از قطعهای لوازم یدکی که باید ۱۵۰ هزار تومن بابتش پول بدهد تا دلار که این روزها ثانیه میزند و قیمتها که صعودی به عرش میرسد. از دندهی صد تا یک غازش و پیامک جریمهی ۲۰۰ هزار تومنی آخرشب. بیتوجه به حرفهای او به بیلبوردهای رنگارنگی که مردم را به خرید بیشتر و طمع در مصرف دعوت میکرد، چشم دوختم. وسط صحبتهای مدیر کل به سمینار رسیدم. بعد جلسه باید به اداره میرفتم. دوباره تاکسی، دوباره غرولندها و بدوبیراهها و تحلیلهای آبکی راننده از اوضاع ارزی و اقتصادی. ساعت سه و نیم به خانه رسیدم. سرم از شدت درد نبض میزد. مُسکِنی خوردم و روی کاناپه ولو شدم. کنترل تلوزیون را برداشتم، نمیدانم کدام سریال بود. یک مشاجرهی پر تنش خانوادگی. شبکهی بعدی یک سریال اکشن پلیسی، ازسرخی خون جاری کف خیابان حالت تهوع گرفتم. بعدی ورزش، بعدی آگهی، تکرار سریال. سرم گیج میرفت، رفتم سراغ سینمای خانگی، خلاصهی فیلمها و سریالها را خواندم؛ عاشقانهای روی مرز عشق و نفرت، یک عاشقانهی ساده، تعصب، درد و درد کلمهی آشنا، اعتیاد، آدمربایی، فرار دختران، باورم نمیشد، این حجم از خشونت و بیبندوباری و نفرت در سینمای خانگی؛ بعضی از فیلمها عملاً مردم را به پرخاشگری و درگیری دعوت میکرد. قمه، چاقوی پنجه بکسدار و… گوشی را برداشتم تا در شبکههای اجتماعی، اعتراضم را به گوش مسئولین برسانم. چیزی که میدیدم باورکردنی نبود؛ آموزش ساخت کوکتل، آموزش ساخت… دهانم خشک شده بود. چقدر غافل بودم از رسانههای فرهنگساز و هنجارسوز اطرافم. چشمانم را بستم. فریادهای هراسان مامان سحر و گله از اینکه دیگر دخترش به هیچ چیز پایبند نیست، چهرهی حقبهجانب میرزایی و گونههای برافروختهی خانم سلامی پیش چشمم آمد. ناخودآگاه ایستادم. باید کاری میکردم. امروز به وضوح فهمیدم باید به جای گرفتن مچ دختران و پسران جوان و نوجوان، دستشان را گرفت تا هم اینان در گام دوم انقلاب دستگیر این نظام باشند نه این که در مقابل این نظام ایستاده و توسط نهادهای امنیتی دستگیر شوند.
راستی عامل بروز این رفتارهای تند و خشن، این همه بیفرهنگی و انهدام شعور اجتماعی، تخریب باورهای انسانساز مذهبی و مبانی خانواده و بلایای بیشمار دیگری که بر سر خانوادهها آوار شده از هجمههای سهمگین دشمنان اسلام و انقلاب سرچشمه میگرفت یا از عملکرد رسانههای رها و یله یا بیعملی نهادهای فرهنگساز و هنجارآفرین ریز و درشت کشور و یا از بیتفاوتی و سکوت ما که به عادیسازی این فاجعه عظیم دامن میزنیم؟
*******
به تلخی باید اذعان نمود که فقدان برنامههایی قوی و فاخر برای تقویت دینداری و حفظ ایمان مذهبی جوانان و مأنوس ساختن آنان با فرهنگ و معارف قرآنی در انواع رسانههای مسئول فرهنگسازی این سرزمین به وضوح مشهود است. گاه یک تبلیغ بازرگانی و یا یک میانبرنامهی یک دقیقهای به سادگی میتواند شیوههای حفظ شخصیت و متانت در خانواده، مدرسه و محیط اجتماعی را به نسل جوان معرفی کند. این در حالی است که برنامههای صداوسیما به شدت از فقدان این روند فرهنگساز رنج میبرد.
با زبان هنر میتوان فضیلتهای رفتاری و سجایای اخلاقی را در خانواده و برای نسل آینده نهادینه نمود، اما ناظریم که زبان گویای هنر در خدمت تبلیغ ارزشهای فاسد و پوشالین غرب و القای عناصر فرهنگ بیگانه است. سریالها و فیلمهای سینمایی که با هزینههای سنگین تولید میشوند، گاه ناخواسته و گاه دانسته و عامدانه به ترویج فرهنگ و اقتصاد و هنجارهای بیگانه میپردازند و دقایقی که برای تولیدشان میلیونها از جیب نظام هزینه کردهاند به خدمت ترویج فرهنگ سکولار و یا نظام مصرفی سرمایهداری درمیآیند. البته بیانصافی است خدمات برخی شبکهها را که با ساخت فیلمها و سریالها و میانبرنامهها به شدت در تلاشند تا در راستای تحقق ارزشهای اسلام و نظام تولید محتوا کنند نادیده انگاریم. اما این اندک در برابر قدرت بیبدیل رسانه در نشر و گسترش و تبیین ارزشهای دینی و ملی بسیار اندک مینماید.
سوگمندانه باید گفت از سوی دیگر، بیش از ۸۰ درصد فیلمها و سریالهای سینمای خانگی به تبلیغ مسائلی خلاف فرهنگ و ارزشهای اسلامی مشغولند و برخی از آنها در جهت مقابل خواست نظام سیاسی کشور با جریانهای ناسالم و مخالف نظام همراه شده و به نشر اکاذیب سیاسی و بزرگنمایی مشکلات و انتشار اخبار مشکوک و هدایت امواج تبلیغاتی و فریب مخاطب میپردازند.
اما این روزها که گلایههای بهحق مردم از مشکلات زیاد اقتصادی از هر سو شنیده میشود، سؤال این است: چرا وقتی امام حکیم این انقلاب از شهریور ۹۵ امر به شکستن آقایی و سروری دلار و خلاص نمودن کشور از جادوی آن میکند تا پایان سال ۴۰۱ ۱ نیز شاهد آقایی این ارز جادویی بر برج و باروی اقتصاد این سرزمین شهادتخیز هستیم؟
بیتردید رسانه که ابزاری است برای تبیین این جنگ عظیم ارزی، باید مطالبهی بهحق جایگزینی و در هم شکستن تأثیر دلار را در قالب برنامهها و نشستها و مناظرههای عالمانهی اقتصادی از مسئولین خواستار شود. رسانه باید رسالت شگرف خود را در این برههی خطیر با تبیین عالمانهی تأثیر جادوی دلار بر در هم شکستن تلاشهای اقتصادی دولت و نظام به انجام رسانده و با ایجاد شناخت و بصیرتی عمیق، مردم فهیم و ولایتمدار را دوباره به میدان این نبرد عظیم ارزی آورد. بیتردید با روی گرداندن مردم از فرهنگ علیل و مصرفی لیبرال و تقویت اقتصاد داخلی و حمایت از تولید ملی، این مردم به سادگی سنگرهای پوشالین این هجمهی ناجوانمردانه را نیز در هم خواهند شکست.