تاریخ ارسال خبر: 28 تیر 1401 | گروه خبری:
اجتماعی
زینب مولودی
حکیمی امیر سپاهی را بر اسب دید و بدو گفت: بگو ببینم، چون خواهی انبانت را از بُنشن پر کنی، خام بیشتری توانی ریختن یا پخته؟
امیر گفت: بنشن هر چه خشکتر باشد بیشتر بگنجد.
حکیم گفت: حال بگو کدامیک از آنها به دهانت بیشتر مزه کرده و قوّتت دهد؟
امیر گفت: دانی که پختهی آن به از نپخته باشد.
- حال آنکه همان مزه و قوّت در نپخته هم نهفته است.
- آری ولی به جوش نیامده و لذت دم ندیدهاست.
- پس این پند از من بپذیر که کوشش تو در پختن فکر و دل یارانت بیش از افزودن بر سیاهی لشکریانی خاماندیش باشد. که آن یکی قوّتت را بیافزاید و این یکی بر بادت دهد.
امیر تلخندی زد و گفت: اما من ترجیح میدهم انبانم را از بنشن خشک پر کنم و همه را انبار سازم و گاه خوردن اندک اندک آنها را بپزم و از قوتشان بهرهگیرم.
خردمند عصایش را جنباند و گفت: پس تو را سزد که همیشه نگران باشی مبادا انبانت سوراخ گردد و یا جوندهای به انبارت رخنه کند و چگونه آسوده باشی که دشمنت از این جوندگان در میان لشکرت نفوذ ندهد حال آنکه یافتنش در میان سپاهی که ایشان را نیازمودهای، یافتن سوزن در انبار کاهی را ماند.
شماره نشریه: شمیم نرجس شماره 43