استاد نوقانی/ تنظیم: شفیقه رأفت
خبر از آینده تأسّف بار اسلام و مسلمین
«وَ إِنَّهُ سَیَأْتِی عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِی زَمَانٌ لَیْسَ فِیهِ شَیْءٌ أَخْفَى مِنَ الْحَقِّ وَ لَا أَظْهَرَ مِنَ الْبَاطِلِ وَ لَا أَکْثَرَ مِنَ الْکَذِبِ عَلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ، وَ لَیْسَ عِنْدَ أَهْلِ ذَلِکَ الزَّمَانِ سِلْعَهٌ أَبْوَرَ مِنَ الْکِتَابِ إِذَا تُلِیَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ وَ لَا أَنْفَقَ مِنْهُ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ، وَ لَا فِی الْبِلَادِ شَیْءٌ أَنْکَرَ مِنَ الْمَعْرُوفِ وَ لَا أَعْرَفَ مِنَ الْمُنْکَرِ، فَقَدْ نَبَذَ الْکِتَابَ حَمَلَتُهُ وَ تَنَاسَاهُ حَفَظَتُهُ، فَالْکِتَابُ یَوْمَئِذٍ وَ أَهْلُهُ طَرِیدَانِ مَنْفِیَّانِ وَ صَاحِبَانِ مُصْطَحِبَانِ فِی طَرِیقٍ وَاحِدٍ لَا یُؤْوِیهِمَا مُؤْوٍ، فَالْکِتَابُ وَ أَهْلُهُ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ فِی النَّاسِ وَ لَیْسَا فِیهِمْ وَ مَعَهُمْ وَ لَیْسَا مَعَهُمْ، لِأَنَّ الضَّلَالَهَ لَا تُوَافِقُ الْهُدَى وَ إِنِ اجْتَمَعَا، فَاجْتَمَعَ الْقَوْمُ عَلَى الْفُرْقَهِ وَ افْتَرَقُوا [عَنِ] عَلَى الْجَمَاعَهِ کَأَنَّهُمْ أَئِمَّهُ الْکِتَابِ وَ لَیْسَ الْکِتَابُ إِمَامَهُمْ، فَلَمْ یَبْقَ عِنْدَهُمْ مِنْهُ إِلَّا اسْمُهُ وَ لَا یَعْرِفُونَ إِلَّا خَطَّهُ وَ زَبْرَهُ. وَ مِنْ قَبْلُ مَا [مَثَلُوا] مَثَّلُوا بِالصَّالِحِینَ کُلَّ مُثْلَهٍ وَ سَمَّوْا صِدْقَهُمْ عَلَى اللَّهِ فِرْیَهً وَ جَعَلُوا فِی الْحَسَنَهِ عُقُوبَهَ السَّیِّئَهِ… ».
«همانا پس از من روزگارى بر شما فراخواهد رسید که چیزى پنهانتر از حق و آشکارتر از باطل و فراوانتر از دروغ به خدا و پیامبرش نباشد و نزد مردم آن زمان کالایى زیانمندتر از قرآن نیست اگر آن را درست بخوانند و تفسیر کنند و متاعى پرسودتر از قرآن یافت نمىشود آنگاه که آن را تحریف کنند و معانى دلخواه خود را رواج دهند.
در شهرها چیزى ناشناختهتر از معروف و شناختهتر از منکر نیست. حاملان قرآن، آن را واگذاشته و حافظان قرآن، آن را فراموش مىکنند. پس در آن روز قرآن و پیروانش از میان مردم رانده و مهجور مىگردند و هر دو غریبانه در یک راه ناشناخته سرگردانند و پناهگاهى میان مردم ندارند. پس قرآن و پیروانش در میان مردمند اما گویا حضور ندارند. با مردمند ولى از آنها بریدهاند؛ زیرا گمراهى و هدایت هرگز هماهنگ نشوند گرچه کنار یکدیگر قرار گیرند.
مردم در آن روز، در جدایى و تفرقه همداستان و در اتّحاد و یگانگى پراکندهاند.گویى آنان پیشواى قرآن بوده و قرآن پیشواى آنان نیست. پس از قرآن جز نامى نزدشان باقى نماند و آنان جز خطى را از قرآن نشناسند و در گذشته نیکوکاران را کیفر داده و سخن راست آنان را بر خدا دروغ پنداشتند و کار نیکشان را پاداش بد دادند».
حضرت امیر ع در فصل اول اشاره کردند که پیامبر اکرم ص مبعوث شدند و مردم را هدایت و ارشاد نمودند و آنها را از بتپرستی به توحید و پرستش الله دعوت کرده و از خلق و خوی جاهلیت تزکیه نموده و به خلق و خوی انسانیت تربیت کردند.
در این فصل خبر از آیندهی تأسفبار امت اسلام میدهند که با زمان ما خیلی تطبیق دارد. گویا امام علی ع به اوضاع ۱۴۰۰ سال بعد امت مسلمان نگاه کرده و وضع آن زمان را تشریح فرمودهاند.
پیامبراکرم ص بعد از ۲۳ سال دعوت به حق و قرآن و تلاش مداوم و رنج بسیار دعوت حق را پذیرفته و از میان مردم رحلت نمودند. از آنجا که حضرت نگران وضع امت و آیندهی اسلام بودند در اواخر عمر، مکرر مردم را به پیروی از دو شیء ارزنده و گرانبها سفارش مینمودند؛ یکی قرآن و دیگری اهلبیت ع: «انی تارک فیکم الثقلین: کتاب الله و عترتی. ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابداً…» (حرّ عاملی، ۱۴۱۴، ج ۲۷، ص ۳۴) و میفرمودند: مادامی که به این دو تمسک بجویید هرگز گمراه نمیشوید و این دو از هم جدا نمیشوند تا قیامت.
اما هنوز پیامبر اکرم ص در حال حیات و در بستر بیماری بودند که مردم دنیاپرست و ریاستطلب با این وصیت مخالفت کردند و گفتند: «حَسْبُنَا کتَابُ اللَّه» و اهلبیت را کنار زدند. ولی تا مولا علی ع بودند قرآن را نمیتوانستد کنار بگذارند یا به میل و سلیقهی خود تحریف و تفسیر کنند چون هنوز زمان زیادی از حضور پیامبر نگذشته بود و صحابهی ایشان حضور داشتند و سفارشات ایشان را دربارهی قرآن و علی ع از زبان خودشان شنیده بودند و نقل میکردند و متوجه اشتباهات خلفا در تفسیر قرآن و اجرای احکام بودند.
لذا مولا اشاره به بعد از خود که نسل آینده است، دارند که پیامبراکرم ص را درک نکرده و اسلام را در حکومت و روش خلفا جستجو میکنند و هر چه این فاصله بیشتر شود تا زمان فعلی ما برسد و خصوصاً زمان غیبت امام معصوم ع وضع امت اسلام و قرآن معلوم است. لذا مولا همین اوضاع را با چشم بصیرت دیده و تصویری از آن ارائه دادهاند.
«وَ إِنَّهُ سَیَأْتِی عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِی زَمَانٌ لَیْسَ فِیهِ شَیْءٌ أَخْفَى مِنَ الْحَقِّ وَ لَا أَظْهَرَ مِنَ الْبَاطِلِ وَ لَا أَکْثَرَ مِنَ الْکَذِبِ عَلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»؛ به زودی پس از من زمانی بر شما فراخواهد رسید که حق در آن پنهانتر از هر چیزی و باطل آشکارتر از هر امری خواهد بود؛ یعنی باطل به قدری فراوان و آشکار است که حق را پوشانده و حق ناشناخته است به هر چه و هر جا نگاه کنی باطل جلوگر است طوری که مردم خیال میکنند همان حق است؛ چون حق مطابق با فطرت سلیم است ولی ملائم با طبع نیست و در مقابل باطل ملائم با طبع و هوای نفس است و جامعهای که فطرت سالم را از دست داده باشد همان خواستههای نفسانی را حق تصور میکنند و حق بر آنها مخفی و پوشیده میماند و خواستههای مردم را همان باطلها تشکیل میدهند و حکومت و جامعه هم درصدد برآورده کردن خواستههای مردم است؛ خواه حقیقتاً حق باشد یا باطل از هر صورت میخواهند رضایت مردم را جلب کنند.
یکی از مصادیق باطل که بطلان و زشتی آن از بین رفته و زیرکی و سیاست به حساب میآید، دروغ است که تا اندازهای وسعت پیدا کرده و معمولی شده که به خدا و پیامبر ص هم دروغ میبندند. بدعتهایی که در جوامع اسلامی رواج پیدا کرده همه نیز از این قبیل است. کافی است به کشورهای به ظاهر اسلامی توجه کنید ببینید چه دستوراتی را به نام دین بر مردم تحمیل کردند و چه دستوراتی را از دین حذف کردند.
«وَ لَیْسَ عِنْدَ أَهْلِ ذَلِکَ الزَّمَانِ سِلْعَهٌ أَبْوَرَ مِنَ الْکِتَابِ إِذَا تُلِیَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ وَ لَا أَنْفَقَ مِنْهُ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ»؛ نزد مردم آن زمان کالایی بیارزشتر از قرآن نیست هرگاه آن را درست و مطابق با سنت تفسیر کنند و گاهی پر سودتر از قرآن نیست هرگاه آن را تحریف کرده و به میل خود و دیگران تفسیر کنند.
مصداق این کلام در زمان ما مجالسی است که قرآن را طبق روایات و مطابق با نظرات مفسرین بزرگ تفسیر میکنند و استقبال چندانی از آنها نمیشود و در مقابل مجالسی که قرآن را تفسیر به رأی و مطابق با خواستهی مردم خصوصاً دلخواه تفسیر میکنند و بحثهای روز را به میل و رأی خود بر قرآن عرضه میکنند و نتیجه را به دلخواه خود میگیرند، استقبالکنندهی زیادی دارد.
«وَ لَا فِی الْبِلَادِ شَیْءٌ أَنْکَرَ مِنَ الْمَعْرُوفِ وَ لَا أَعْرَفَ مِنَ الْمُنْکَر»؛ همچنین به زودی زمانی خواهد آمد که در جامعه و بین مردم چیزی ناشناختهتر از معروف؛ یعنی نیکیها و خوبیهایی که در شرع شناخته شده و آشناتر و متداولتر از منکرات؛ یعنی بدیهایی که در شرع از آنها نهی شده، پیدا نخواهد شد.
پیامبر اکرم ص در وصف روزهای آخرالزمان به سلمان فرمودند: «کسی که امربهمعروف کند، خوار میشود و کسی که مرتکب گناه شود، مورد ستایش قرار میگیرد» (مجلسی، ۱۴۰۳، ج ۵۲، ص۲۵۶).
«فَقَدْ نَبَذَ الْکِتَابَ حَمَلَتُهُ وَ تَنَاسَاهُ حَفَظَتُهُ»؛ حاملان قرآن، آن را واگذاشته و حافظان قرآن، آن را فراموش مىکنند. الان زمانی شده که حفظ و قرائت و تجوید و تفسیر قرآن زیاد رواج پیدا کرده (خصوصاً تفسیر به رأی) ولی متأسفانه عمل به قرآن، فراموش شده است. مردم قرآن را با صوت زیبا قرائت میکنند و مفاهیم آن را میآموزند. حافظان قرآن روزبهروز بیشتر میشوند که البته اگر با خلوص نیت باشد تا تأثیر آن در جوامع اسلامی مشاهده شود، بسیار خوب است ولی متأسفانه عمل به قرآن ترک شده است. قرآن کتاب علمی نیست؛ کتاب عمل است؛ یعنی باید دستورات و احکام آن در جوامع اسلامی پیاده شود طوری که حتی سیاست ما بر اساس قرآن باشد: «لَا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاءَ….» (مائده/۵۱)؛ یهود و نصاری را سرپرست و صاحب اختیار و دوست و همراز نگیرید.
اقتصاد ممالک اسلامی باید بر اساس قرآن باشد. ربا و رباخواری اعلام جنگ با خداست: «وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» (بقره/۲۷۹)؛ اگر واقعاً مؤمنید، ربایى را که از شما نزد مردم باقى مانده، واگذارید و آن را مطالبه نکنید. پس اگر چنین نکنید و به رباخوارى ادامه دهید، بدانید که از جانب خدا و رسولش پیکارى بر ضد شما برپا خواهد شد.
چرا این آیه نباید شعار بانکداری اسلامی باشد؟ چرا معاملات ربوی در جوامع اسلامی نباید ترک گردد؟
«فَالْکِتَابُ یَوْمَئِذٍ وَ أَهْلُهُ طَرِیدَانِ مَنْفِیَّانِ وَ صَاحِبَانِ مُصْطَحِبَانِ فِی طَرِیقٍ وَاحِدٍ لَا یُؤْوِیهِمَا مُؤْوٍ»؛ پس قرآن و پیروانش در چنان روزگاری از میان مردم مطرود و مهجور میگردند و هر دو غریبانه در یک راه و یک مسیر قرار میگیرند و جایگاه و پناهگاهی در جامعه ندارند.
کسانی که رغبت به باطل دارند و از حق عدول نمودهاند نمیتوانند با قرآن و اهل قرآن یعنی ائمهی معصومین ص و علمایی که ائمه در زمان غیبت به پیروی از آنان توصیه و سفارش نمودند، در یک مسیر قرار گیرند. بنابراین کوشش میکنند قرآن و پیروان و اهل قرآن را از جامعه طرد نمایند تا با آزادی و بدون مانع به میل خود و برخلاف احکام قرآن و سنت عمل کنند. در مقابل قرآن و اهل قرآن همگام و ملازم و متفق با یگدیگر در یک جاده که طریق حق است، گام مینهند و چون هر دو حق هستند، ملازم همدیگرند که در آیات قرآن به این امر اشاره شده است: «وَ بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَلَ» (اسراء/۱۰۵)؛ و ما قرآن را بهحق نازل کردیم و بهحق نازل شد. همچنین «قَدْ جَاءَکُمُ الرَّسُولُ بِالْحَقِّ» (نساء/۱۶۹)؛ ای مردم! پیامبر(ی که انتظارش را میکشیدید) حق را از جانب پروردگارتان آورد.
پس در آن زمان قرآن و اهل قرآن که در درجهی اول پیامبراکرم ص و ائمهی طاهرین ع هستند و بعد علما و فقهایی که در طریق حق قرار دارند، در جامعه و بین مردمی که در مسیر باطل میباشند، جایگاهی ندارند.
«فَالْکِتَابُ وَ أَهْلُهُ فِی ذَلِکَ الزَّمَانِ فِی النَّاسِ وَ لَیْسَا فِیهِمْ وَ مَعَهُمْ وَ لَیْسَا مَعَهُمْ، لِأَنَّ الضَّلَالَهَ لَا تُوَافِقُ الْهُدَى وَ إِنِ اجْتَمَعَا»؛ پس در آن زمان قرآن و اهلش یعنی پیروانش در میان مردمند اما گویا حضور ندارند. با مردمند ولی با آنها نیستند؛ زیرا گمراهی و هدایت هیچ گاه هماهنگ نمیشوند گرچه کنار یکدیگر قرار گیرند.
قرآن و اهل قرآن یعنی پیروان حقیقی قرآن ظاهراً در بین مردمند ولی همراه و همگام و همعقیده با آنان نیستند و اعمال و رفتار آنان را قبول ندارند. مقصود از حضور قرآن در جوامع اسلامی جلد و کاغذ و خطوط قرآن نیست بلکه محتوای قرآن و حکومت اهل آن است. قرآن باید در جامعهی اسلامی “حضور“ داشته باشد. حال آن که آنچه اکنون حکومت میکند آراء و عقاید و خواستههای مردم است که خلاف قرآن و سنت است.
«فَاجْتَمَعَ الْقَوْمُ عَلَى الْفُرْقَهِ وَ افْتَرَقُوا [عَنِ] عَلَى الْجَمَاعَهِ»؛ مردم در آن روز در جدایی و تفرقه همداستان و هماهنگند و در عین اتحاد و یگانگی پراکندهاند.
شاید منظور مولا این باشد که همه به ظاهر با هم متحدند ولی در عین اتحاد ظاهری، دلها و قلبها از هم جدا و پراکنده است و به قول قرآن کریم: «کلُّ حزبٍ بَما لَدَیهِمْ فَرِحُونَ» (مؤمنون/۵۳)؛ هر گروهی به خاطر آنچه در نزدشان است، خوشحالند. هر حزب و گروهی با این که دم از اسلام و قرآن میزنند ولی به آراء و عقیدهی خود معتقد و شادمانند و حق را همان میدانند که خود میپسندند.
«کَأَنَّهُمْ أَئِمَّهُ الْکِتَابِ وَ لَیْسَ الْکِتَابُ إِمَامَهُمْ، فَلَمْ یَبْقَ عِنْدَهُمْ مِنْهُ إِلَّا اسْمُهُ وَ لَا یَعْرِفُونَ إِلَّا خَطَّهُ وَ زَبْرَهُ»؛ گویا مردم امام و پیشوای قرآنند و قرآن راهنما و پیشوای آنان نیست.
شاید مقصود این باشد که مردم خواستههای خود را بر قرآن تحمیل میکنند؛ یعنی اگر احکام و دستورات قرآن با خواستههای آنها مطابقت داشت، میپذیرند و اگر مطابق نبود، یا تحریف میکنند یا رد و طرد. در هر صورت هدایت و امامت قرآن را عملاً نمیپذیرند؛ لذا از قرآن نزد مردم آن زمان جز نامی باقی نمیماند و شناختشان نسبت به قرآن از حد خط و کتابت و جلد و کاغذ آن تجاوز نمیکند چرا که اگر قرآن را بهحق میشناختند، عمل به آن را ترک نمیکردند.
«وَ مِنْ قَبْلُ مَا [مَثَلُوا] مَثَّلُوا بِالصَّالِحِینَ کُلَّ مُثْلَهٍ وَ سَمَّوْا صِدْقَهُمْ عَلَى اللَّهِ فِرْیَهً وَ جَعَلُوا فِی الْحَسَنَهِ عُقُوبَهَ السَّیِّئَهِ…»؛ و در گذشته نیکوکاران را عقوبت و کیفر داده و سخن راست آنان را بر خدا دروغ دانسته و تکذیب مینمودند و اعمال نیک آنان را پاداش بد دادند.
در این فراز مولا اشاره میکنند به زمینهی بروز چنین حوادثی. چون هرگاه در جامعهای عقاید و افکار تازه برخلاف ساختار آن جامعه پدید آید، باید زمینه برای بروز آن ساختار جدید آماده شود و الا به قول معروف یک شبه نمیتوان افکار و عقاید یک جامعه را برای پذیرش یک جریان تازه عوض کرد؛ بلکه باید به وسیلهی تبلیغات مردم را آماده نمود. لذا مولا با اشاره به همین موضوع میفرمایند قبل از این که آن وقایع اتفاق بیفتد، افراد صالح و شایستهی اجتماع را که مورد اعتماد مردم هستند تکذیب میکنند و گفتار و کردار آنها را دربارهی دین، دروغ و افترا بر خدا و پیامبر ص و قرآن دانسته و علیه خط و مشی آنان تبلیغ میکنند و کارهای شایسته و نیک آنان را کیفر و پاداش میدهند همچنانکه تبلیغات معاویه زمینه را برای ظهور خوارج و دیگران آماده نمود تا به شهادت حضرت منجر شد تا این که عثمان را کشتند و به خونخواهی او با علی ع برخاستند. علی ع را درخطبهها سب میکردند تا زمینه را برای خلافت یزید آماده نمایند. بله تاریخ تکرار میشود و در حوادث تاریخ درس عبرتی است که باید اندیشمندان بیاموزند.
منابع
* قران کریم.
** نهج البلاغه دشتی.
۱. حرّ عاملی، محمدبنحسن؛ وسائل الشیعه، قم، آل البیت ع، ۱۴۱۴ق.
۲. علامه مجلسی، محمدباقر؛ بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۳ق.