استاد نوقانی/ تنظیم: شفیقه رأفت
این خطبه دارای چهار فصل است. فصل اول هدف بعثت پیامبراکرم ص را بیان میکند. فصل دوم اخباری از آیندهی امت اسلام را گوشزد نموده و فصل سوم پند و موعظه است. فصل چهارم بیان میکند که رستگاری و سعادت در متابعت از اهلبیت ع است. در گفتار پیش رو به شرح فصل اول میپردازیم:
فصل اول: هدف بعثت نبی اکرم ص
«فَبَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً ص بِالْحَقِّ لِیُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَهِ الْأَوْثَانِ إِلَى عِبَادَتِهِ وَ مِنْ طَاعَهِ الشَّیْطَانِ إِلَى طَاعَتِهِ بِقُرْآنٍ قَدْ بَیَّنَهُ وَ أَحْکَمَهُ لِیَعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إِذْ جَهِلُوهُ وَ لِیُقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إِذْ جَحَدُوهُ وَ لِیُثْبِتُوهُ بَعْدَ إِذْ أَنْکَرُوهُ فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابِهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا رَأَوْهُ بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِهِ وَ خَوَّفَهُمْ مِنْ سَطْوَتِهِ وَ کَیْفَ مَحَقَ مَنْ مَحَقَ بِالْمَثُلَاتِ وَ احْتَصَدَ مَنِ احْتَصَدَ بِالنَّقِمَاتِ» (نهجالبلاغه، خطبهی ۱۴۷)؛ خداوند حضرت محمّد ص را به حق برانگیخت تا بندگان خود را از پرستش دروغین بتها رهایى بخشیده به پرستش خود راهنمایى کند و آنان را از پیروى شیطان نجات داده به اطاعت خود کشاند با قرآنى که معنى آن را آشکار کرد و اساسش را استوار فرمود تا بندگان عظمت و بزرگى خدا را بدانند که نمىدانستند و به پروردگار اعتراف کنند، پس از انکارهاى طولانى اعتراف کردند و او را پس از آن که نسبت به خدا آشنایى نداشتند به درستى بشناسند.
پس خداى سبحان در کتاب خود بى آن که او را بنگرند خود را به بندگان شناساند و قدرت خود را به همه نمایاند و از قهر خود ترساند و اینکه چگونه با کیفرها ملّتى را که باید نابود کند از میان برداشت و آنان را چگونه با داس انتقام درو کرد.
در این فصل مولای متقیان حضرت علی ع هدف بعثت نبی اکرم ص را بیان نموده و به وضع مردم از جهت ایمان و اخلاق قبل از بعثت اشاره دارند.
به طور کلی بحث نبوت شامل دو بخش عامه و خاصه است و هر یک از این دو بحث یا دربارهی اثبات نبوت عامه و خاصه است یا دربارهی هدف از آنها که در این خطبه و خطبههای دیگر آمده است. لذا در این بحث فقط به هدف بعثت انبیاء اشاره میشود.
قبل از توضیح خطبهی ۱۴۷ به عنوان مقدمه فرازهای ۳۴ و۳۵ خطبهی اول را که بیانگر هدف بعثت انبیاء است میآوریم:
«وَ اصْطَفَى سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِیَاءَ، أَخَذَ عَلَى الْوَحْیِ مِیثَاقَهُمْ وَ عَلَى تَبْلِیغِ الرِّسَالَهِ أَمَانَتَهُمْ لَمَّا بَدَّلَ أَکْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ إِلَیْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ وَ اجْتَالَتْهُمُ الشَّیَاطِینُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ؛فَبَعَثَ فِیهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَیْهِمْ أَنْبِیَاءَهُ لِیَسْتَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ یُرُوهُمْ آیَاتِ الْمَقْدِرَهِ)، (نهجالبلاغه، خطبهی ۱)؛ و خداى سبحان از فرزندان او پیامبرانى برگزید. خدا پیمان وحى را از پیامبران گرفت تا امانت رسالت را به مردم برسانند. آن گاه که در عصر جاهلیتها بیشتر مردم پیمان خدا را نادیده انگاشتند و حق پروردگار را نشناختند و برابر او به خدایان دروغین روى آوردند و شیطان، مردم را از معرفت خدا بازداشت و از پرستش او جدا کرد. خداوند پیامبران خود را مبعوث فرمود و هر چند گاه، متناسب با خواستههاى انسانها، رسولان خود را پى در پى اعزام کرد تا وفادارى به پیمان فطرت را از آنان بازجویند و نعمتهاى فراموششده را بهیادآورند و با ابلاغ احکام الهى، حجّت خدا را بر آنها تمام نمایند و توانمندىهاى پنهانشدهی عقلها را آشکار سازند و نشانههاى قدرت خدا را معرّفى کنند.»
در بیانات فوق به چند مورد از انحراف مردم اشاره شده است:
۱. عهد و پیمان خدا را تغییر داده و بدل نمودند؛ یعنی عهد و پیمان فطری توحیدی را که خداوند در عالم ذر از انسان گرفت و فرمود: «وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ برَبِّکُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَالْقِیَامَهِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ. أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَکَ آبَاؤُنَا مِنْ قَبْلُ وَکُنَّا ذُرِّیَّهً مِنْ بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ» (اعراف/ ۱۷۳-۱۷۲، ترجمهی مکارم)؛ و (به خاطر بیاور) زمانى را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم، ذریّهی آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خویشتن ساخت، (و فرمود:) آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: چرا، گواهى مى دهیم. (خداوند چنین کرد، مبادا) روز رستاخیز بگویید: ما از این، غافل بودیم و از پیمان فطرى بىخبر ماندیم! یا بگویید: پدرانمان پیش از ما مشرک بودند، ما هم فرزندانى بعد از آنها بودیم. (و چارهاى جز پیروى نداشتیم) آیا ما را به آنچه باطلگرایان انجام دادند مجازات مىکنى؟.
بر اساس این عهد و پیمان، خدا انسان را بر فطرت پاک توحیدی که در سرشتش نهاده، خلق کرده. لذا خداپرستی و ستایش و پرستش و شکر منعم و گرایش به معبود و عشق به کمال مطلق جزء تمایلات عالی و گرایشهای فطری انسان است که برای اثبات آن دلیل و برهان لازم نیست؛ یعنی از بدیهیات است و از بینرفتنی نیست ولی از مسیر حق و صراط مستقیم منحرفشدنی است.
لذا میفرماید مردم این میثاق فطری را بدل کردند به بتپرستی و خضوع و خشوع در مقابل معبودهای باطل و پوشالی و خیالی که به دست خود ساخته بودند یا به قدرت رسانده بودند. آنها را ولینعمت خود میدانستند و برای آنها قربانی میکردند تا رضایتشان را جلب نمایند یا حداقل آنها را وسیلهی قرب به خدا میدانستند. چنانکه در سورهی مبارکهی زمر میفرماید: «…وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى..» (زمر/ ۴، ترجمهی مکارم)؛ »و آنها که غیر خدا را اولیای خود قرار دادند و دلیلشان این بود که: اینها را نمیپرستیم مگر به خاطر اینکه ما را به خداوند نزدیک کنند.
۲. حق خدا شناختند و شریک برای حقوقی که به خدای سبحان اختصاص داشت قائل شدند: «وَکَذَلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ. فَلَمَّا جَنَّ عَلَیْهِ اللَّیْلُ رَأَى کَوْکَبًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِینَ. فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّی فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ. فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَهً قَالَ هَذَا رَبِّی هَذَا أَکْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ یَا قَوْمِ إِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ. إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِیفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ» (انعام/ ۷۹-۷۵؛ ترجمهی مکارم)؛ و این چنین، ملکوت آسمانها و زمین (و حکومت مطلقهی خداوند بر آنها) را به ابراهیم نشان دادیم (تا به آن استدلال کند) و اهل یقین گردد. هنگامى که (تاریکى) شب او را پوشانید، ستارهاى مشاهده کرد، گفت: «این خداى من است؟» امّا هنگامى که غروب کرد، گفت: «غروبکنندگان را دوست ندارم» و هنگامى که ماه را دید که (سینهی افق را) مىشکافد، گفت: «این خداى من است؟» امّا هنگامى که (آن هم) غروب کرد، گفت: «اگر پروردگارم مرا راهنمایى نکند، مسلّماً از گروه گمراهان خواهم بود» و هنگامى که خورشید را دید که (سینهی افق را) مىشکافت، گفت: «این خداى من است؟ این (که از همه) بزرگتر است!» امّا هنگامى که غروب کرد، گفت: «اى قوم من از شریکهایى که شما (براى خدا) مىسازید، بیزارم! من روى خود را به سوى کسى کردم که آسمانها و زمین را آفریده. من در ایمان خود خالصم و از مشرکان نیستم!».
حق عبادت، اطاعت، حاکمیت، قانونگذاری، مالکیت و ولایت، حقوقی است که اختصاص به ذات اقدس احدیت دارد و اگر کسی در این امور دخالت کند یا دیگری را دخالت دهد شریک برای خدا قرار داده.
۳. همتا و شریکانی مثل لات و عزی و بتهای دیگر یا قدرتهای زر و زور یا انواع ارباب را شریک در خالقیت و رازقیت و افعال اختصاصی پروردگار قرار میدادند.
۴. چون فطرت سالم را از دست داده بودند جا برای نفوذ افکار و خلق و خوی شیطانی در وجود شان باز شده بود. لذا خداوند پیامبران را مبعوث فرمود تا بشر را از شرک و بتپرستی بازدارند و به خدای حقیقی که گمشدهی او در طول تاریخ است، رهنمون باشند. لذا مولا در این فراز از خطبهی یک، به پنج مورد هدف بعثت انبیاء اشاره نمودند.
اهداف بعثت انبیاء
*«لِیَستَأْدُوهُمْ مِیثَاقَ فِطْرَتِهِ»؛ پیامبران مبعوث شدند تا بشر را به عهد و پیمانی که از او گرفته شده و در سرشت و فطرت او نهادهاند ارجاع دهند و آنچه در نهاد اوست که همان اقرار و اعتراف به توحید و ربوبیت پروردگار است از او بخواهند. این هدف در تبلیغ رسالت حضرت ابراهیم ع در آیات بالا کاملاً مشهود است.
*«وَ یُذَکِّرُوهُمْ مَنْسِیَّ نِعْمَتِهِ»؛ تذکر دهند و یادآوری کنند نعمت فراموششده یعنی هدایت را که مهمترین نعمتهاست. چون هدف از خلقت انسان رسیدن به کمال انسانیت میباشد و رسیدن به کمال، میسر نیست جز با هدایت و راهنمایی پروردگار و این نعمت هدایت از سه طریق به انسان رسیده است:
۱. تکوین یعنی فطرت و خلقت بشر بر اساس توحید و معرفتالله نهاده شده.
۲. از طریق عقل که حجت باطنی انسان است و عقل سالم به ربوبیت و خالقیت الله شهادت میدهد. انسان وقتی نیاز خود و امثال خود را در تمام مراحل زندگی احساس میکند و فطرت از درون او را به موجود بینیازی میخواند، عقل در جستجوی آن موجود بینیاز به تکاپو میافتد و درمییابد که باید موجود بینیازی باشد که او و امثال او را هستی و وجود بخشیده و هدایت نموده است.
۳. از طریق هدایت تشریعی و حجت خارجی که پیامبران هستند. لذا پیامبران مبعوث شدند تا نعمت هدایت را که انسان فراموش کرده و یا غافل از آن گردیده و سایر نعمتهای الهی را متذکر شوند و انسان غافل را به یاد نعمتهای الهی بیندازند.
*«وَ یَحْتَجُّوا عَلَیْهِمْ بِالتَّبْلِیغِ»؛ سومین هدف بعثت، اتمام حجت بر بندگان بوده تا این که نگویند ما با وظیفه و تکالیف الهی آشنا نبودیم. قرآن کریم میفرماید: «رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنْذِرینَ لِئَلاّ یَکُونَ لِلنّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللّهُ عَزیزاً حَکیماً» (نساء/ ۱۶۳، ترجمهی مکارم)؛ پیامبرانى که بشارتدهنده و بیمدهنده بودند تا بعد از این پیامبران، حجتى براى مردم بر خدا باقى نماند، (و بر همه اتمام حجت شود) و خداوند، توانا و حکیم است.
*«وَ یُثِیرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»؛ چهارمین هدف بعثت را برانگیختن و به حرکت آوردن دفینههای عقل بشر که در جاهلیت و حکومت غرایز گرفتار بود، بیان نمودند. پیامبران آمدند تا عقل بشر را که اسیر غرایز شهوات است آزاد کنند و به اندیشیدن وادارند.
*«وَ یُرُوهُمْ آیَاتِ الْمَقْدِرَهِ»؛ پنجمین هدف بعثت انبیا این که به انسان آیات قدرت الهی را نشان دهند. زیرا انسان اگر از اسارت هوی و هوسها و غرایز اشباع شده، آزاد گردد و با تعقل و تفکر به جهان آفرینش نظر کند خدای خود را با تمام صفات میشناسد و فطرت به او اقرار و اعتراف دارد و عقل در مقابل او سر تعظیم فرود میآورد.
هدف نبوت عامه
اما در خطبهی ۱۴۷ که ترجمهی آن گذشت مولا علی ع اول اشاره به هدف نبوت عامه دارند بعد به نبوت خاصه؛ چون هر یک از انبیا که مبعوث شدند علاوه بر آن هدف نبوت عامه که در آن مشترک بودند بنا به شرایط زمانی و مکانی هدف خاص نیز داشتند. مثلاً هدف حضرت ابراهیم ع بتشکنی بود تا افکار و عقاید مردم زمان خود را از قید و بند پرستش ماه و ستاره و بتها آزاد کند و به خدای یگانه توجه دهد.
هدف حضرت موسی ع مبارزه با ظلم و ظلمپذیری بود و آزادی از قید و بند قدرتهای پوشالی مانند فرعون بود که مردم را استثمار نموده و مردم تن به اسارت آنها داده بودند.
هدف حضرت عیسی ع زهد و مبارزه با خشونت بود؛ چون بنیاسرائیل در آن زمان حضرت موسی برای مبارزه با فرعون و ظلمستیزی، خشن بار آمده بودند و این خشونت خلق و خوی آنها شده بود.
هدف پیامبراکرم ص تزکیه و تعلیم و تربیت و رشد انسانها بود. چنان که قرآن کریم در سورهی آلعمران میفرماید: «لَقَد مَنَّ اللَّهُ عَلَى المُؤمِنینَ إِذ بَعَثَ فیهِم رَسولًا مِن أَنفُسِهِم یَتلو عَلَیهِم آیاتِهِ وَیُزَکّیهِم وَیُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَالحِکمَهَ وَإِن کانوا مِن قَبلُ لَفی ضَلالٍ مُبینٍ» (آلعمران/ ۱۶۴، ترجمهی مکارم)؛ خداوند بر مؤمنان منت نهاد (نعمت بزرگی بخشید) هنگامی که در میان آنها، پیامبری از خودشان برانگیخت که آیات او را بر آنها بخواند و آنها را پاک کند و کتاب و حکمت بیاموزد؛ هر چند پیش از آن، در گمراهی آشکاری بودند. چون قبل از اسلام خوی جاهلیت مانند تعصب و تکبر و خودخواهی آنها را به جنگهای قومی و قبیلهای مشغول کرده بود و به تفاخر و تکاثر نسبت به یکدیگر میپرداختند. لذا پیامبراکرم ص مبعوث شدند تا به وسیلهی قرآن کریم آنها را از این افکار و خوی و خلق ناپسند تزکیه و پاک کنند و با تعلیم و تربیت و رشد انسانیت از آنها سلمان و ابوذر بسازند.
لذا مولا علی ع در این خطبه اشاره به هدف مشترک همهی انبیا نموده و میفرمایند: «لِیُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَهِ الْأَوْثَانِ إِلَى عِبَادَتِهِ وَ مِنْ طَاعَهِ الشَّیْطَانِ إِلَى طَاعَتِهِ»؛ تا بندگان خود را از پرستش دروغین بتها آزاد و رها سازد و به پرستش خود هدایت کند و آنان را از پیروی شیطان نجات داده به اطاعت خود وادارد.
هدف نبوت خاصه
«بِقُرْآنٍ قَدْ بَیَّنَهُ وَ أَحْکَمَهُ» (نهجالبلاغه، خطبهی ۱۴۷، ترجمهی دشتی). در این جا مولا با توجه به قرآن هدف نبوت پیامبراکرم ص را در سه بخش بیان میکنند:
۱. آیات توحیدی که از جهت اعتقادی انسان را تزکیه و تعلیم و تربیت میکند.
۲. آیات احکامی که قوانین و احکام و تکالیف انسان را به او میآموزد.
۳. آیات اخلاقی که روابط فردی و اجتماعی انسان را بیان میکند.
رسیدن به هدف بعثت پیامبراکرم ص که تعلیم و تزکیه و رشد انسانهاست، به وسیلهی قرآن میباشد که آیات آن واضح و روشن و دستورات و احکام آن محکم و متقن است واشاره میفرمایند به آیاتی که به وضوح، خدا را با صفات ثبوتیه و مخصوص معرفی نموده و خود را به بندگان نمایانده به طوری که گویا او را میبینند ولی نه به طور مستقیم و با چشم. چون خدا جسم نیست که قابل رؤیت باشد. چنانکه در قرآن کریم آمده: «لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ الْأَبْصارَ وَ هُوَ اللَّطیفُ الْخَبیر» (انعام/ ۱۰۳، ترجمهی مکارم)؛ چشمها او را نمىبینند ولى او همهی چشمها را مىبیند. و او بخشنده (ی انواع نعمتها و با خبر از دقایق موجودات) و آگاه (از همه) چیز است.
بندگان از آثار قدرتش و صفات ربوبیتش که خود را در قرآن معرفی نموده او را میشناسند. چنانکه میفرماید: «قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ فَمَنْ أَبْصَرَ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِیَ فَعَلَیْها وَ ما أَنَا عَلَیْکُمْ بِحَفیظ» (انعام/ ۱۰۴)؛ دلایل روشن از طرف پروردگارتان براى شما آمد. کسى که (به وسیلهی آن، حق را) ببیند، به سود خود اوست و کسى که از دیدن آن چشم بپوشد به زیان خودش مىباشد و من نگاهبان شما نیستم (و شما را بر قبول ایمان مجبور نمىکنم).
هشدار و برحذر بودن از نافرمانی خدا
در آخر فصل اول مولا علی ع هشدار میدهند و از نافرمانی خدا برحذر میدارند: «وَ کَیْفَ مَحَقَ مَنْ مَحَقَ بِالْمَثُلَاتِ وَ احْتَصَدَ مَنِ احْتَصَدَ بِالنَّقِمَات» (نهجالبلاغه، خطبهی ۱۴۷، ترجمهی دشتی)؛ که چون حجت بر بندگان تمام شد و خدا را به ربوبیت و علم و قدرت شناختند از نافرمانی و معصیت آنها برحذر داشته و پیامد معصیت و نافرمانی اقوام گذشته را در قرآن بیان نموده تا درس عبرت برای آیندگان باشد و بدانند چگونه آنها را به سبب کفر و طغیان ریشهکن نمود به طوری که نام و نشانی از آن ها باقی نماند. چنانکه میفرمایند: «وَ إِنَّ لَکُمْ فِی الْقُرُونِ السَّالِفَهِ لَعِبْرَهً، أَیْنَ الْعَمَالِقَهُ وَ أَبْنَاءُ الْعَمَالِقَهِ[۱]؟ أَیْنَ الْفَرَاعِنَهُ وَ أَبْنَاءُ الْفَرَاعِنَهِ؟ أَیْنَ أَصْحَابُ مَدَائِنِ الرَّسِّ[۲] الَّذِینَ قَتَلُوا النَّبِیِّینَ وَ أَطْفَئُوا سُنَنَ الْمُرْسَلِینَ وَ أَحْیَوْا سُنَنَ الْجَبَّارِینَ؟ أَیْنَ الَّذِینَ سَارُوا بِالْجُیُوشِ وَ هَزَمُوا [الْأُلُوفَ] بِالْأُلُوفِ وَ عَسْکَرُوا الْعَسَاکِرَ وَ مَدَّنُوا الْمَدَائِنَ» (خطبهی ۱۸۲، فراز ۲، ترجمهی دشتی)؛ مردم! براى شما در تاریخ گذشته درسهاى عبرت فراوان وجود دارد. کجایند عمالقه(۱)و فرزندانشان (پادشاهان عرب در یمن و حجاز)؟ کجایند فرعونها و فرزندانشان؟ کجایند مردم شهر رس (درختپرستانى که مدت طولانى حکومت کردند) آنها که پیامبران خدا را کشتند(۲) و چراغ نورانى سنّت آنها را خاموش کردند و راه و رسم ستمگران و جبّاران را زنده ساختند؟ کجایند آنها که با لشکرهاى انبوه حرکت کردند و هزاران تن را شکست دادند و سپاهیان فراوانى گرد آوردند و شهرها ساختند؟ پس عاقبت نافرمانی و معصیت خدا، نابودی و ریشهکن شدن است. این سنت تغییرناپذیر آفرینش است.
منابع
– قرآن کریم
– نهج البلاغه