زینب مولودی
– چقدر نگران هزینههای رفت و آمدم به دانشگاه بودم؛ خبر نداشتم کرونا میآید و همهی کلاسها مجازی برگزار میشود.
– چقدر با بابایم جر و بحث کردم که اجازه بدهد برای مسابقات لیگ به استادیوم بروم؛ خبر نداشتم کرونا میآید و همهی مسابقات، بدون تماشاچی برگزار میشود.
– چقدر از اینکه همسرم دیر از سرکار برمیگشت ابراز دلخوری میکردم؛ خبر نداشتم کرونا میآید و از بس همسرم در خانه میماند، دعوایمان میشود.
– چقدر خوشحال بودم از اینکه قرار است برادرزادهام به دنیا بیاید؛ خبر نداشتم کرونا میآید و تا چهل روز نمیتوانم به دیدنش بروم.
– چقدر با شاگردم دعوا کردم که نمیشود برای سر زدن به خانوادهات بروی شهرستان و دم عیدی مغازه را رها کنی؛ خبر نداشتم کرونا می آید و دم عید پرنده توی پاساژ پر نمیزند.
– چقدر ناراحت بودم از اینکه به خاطر بچههایم نمیتوانم در دورهمی دوستانم شرکت کنم؛ خبر نداشتم کرونا میآید و همهی دورهمیها کنسل میشود.
خبر نداشتیم کرونا میآید و آینده را از روی گذشته محاسبه میکردیم و با همین محاسبه حال خودمان را با خندهها، گریهها، ترسها و عصبانیتهای بیمورد خراب میکردیم. غافل از اینکه چرخ روزگار میچرخد و نباید به آن دل بست.
اگر بخواهیم با بالا و پایین شدن روزگار حالی به حالی نشویم باید شادی، غم، عمل و عکس العملمان را با آن خدایی تنظیم کنیم که رنگ ثابتی دارد و تغییری نمیکند.
یادمان باشد که قرآن میگوید: «أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون»(یونس/ ۶۲)؛ آگاه باشید (دوستان و) اولیاى خدا، نه ترسى دارند و نه غمگین مىشوند.