اکرم نصیری
چشمها را که باز میکند همه جا ظلمت است و سیاهی. بدنش آزرده است. انگشتان ظریف دستهایش را در عمق گِلهای دیواره فرو برده و با نوک پنجههای پا به دنبال جایی محکمتر برای ایستادن میگردد. به زیر پا نگاهی میاندازد، آب اندک اندک بالا میآید؛ انگشتانش را بیشتر در دیواره فرو میبرد، ناگهان در میان امواج قیرگون آب چاه، نوری توجهش را جلب میکند، سر را با احتیاط بالا میآورد و دایرهای درخشنده و سفید بالای سرش میبیند. آه! این دهانهی چاه است که این همه با او فاصله دارد. با این دستهای لرزان، با این پاهای آزرده و ناتوان و با این دیوارههای سست و نمور، چطور میتواند خود را به دهانهی چاه برساند. غمی جانکاه آرام آرام به جانش چنگ میاندازد، صورت را به دیوارههای سرد و سست و لغزان چاه میچسباند و قطرهی اشکی سوزان بر گونهاش جاری میشود. دستش میلرزد، و پایش از دیواره جدا میشود و به قعر چاه سقوط میکند. لحظاتی در آب سرد و تیره فرو میرود؛ اما دوباره به زحمت بالا میآید و به کنارهی چاه نزدیک میشود. پنجه در دیواره میاندازد و خود را بالا میکشد. وقتی دست و پایش روی دیواره قرار گرفت، دلش نیز قرار میگیرد. حالا درست مثل حلقهی نورانی بالای سرش چشمهی نوری دردلش روشن میشود و گرمایی دلنشین در رگهایش میدود. خود را در آغوش محبت الهی رها میکند و چنگ بر ریسمان رحمت او می زند. دیگر سیاهی و رطوبت، سرما و تنگی نفس و هراس از آیندهای موهوم، دستانش را نمیلرزاند. ناگهان نقطهی نورانی بالای سرش تاریک میشود. سنگ ریزهها از بالا بر سرش میریزند. خود را بیشتر به دیوارهها میچسباند، صدای مبهمی از بالا میشنود. گویا کسانی بر سر چاهند و دلوی آرام از بالا به سوی او فرو میافتد. دستش را دراز میکند تا دلو را بگیرد که ناگهان بدنش به لرزه درمیآید و سرتاپایش خیس عرق میشود و با فریادی کوتاه از خواب برمیخیزد. آرام به اطراف خود مینگرد. آه اینجا همان سیاه چال همیشگی است. بوی نا و رطوبت همهجا را پرکرده، نالهی برخی زندانیان گاه و بیگاه از گوشه و کنار شنیده میشود. یوسف به سراغ زندانیانی که از درد به خود میپیچند میرود. نگاه گرم و مهربانش را به چشمان غمزدهی زندانیان میدوزد و گرمای امید به خداوند را به دلهایشان جاری میکند. امیدی که چون بذری نورسته آرام آرام در عمق جان زندانیان جوانه میزند و شکوفا میشود و ساقهاش قوت میگیرد و برگ و بر میگیرد و موجب حیرت دیگران میشود. در این حین ناگاه طنین بد آهنگ میلههای زندان به صدا درمیآید. زندانبان وارد میشود و یوسف را صدا میزند. فرعون او را به قصر فراخوانده است. یوسف بدون هیچ تزلزل و هراسی محکم و استوار به راه میافتد. او تکیه بر خدایی دارد که حکیم، علیم، خبیر، قادر، رئوف و رحیم است.
بالاترین فضیلت انسان توکل است و توکل یعنی امید به آیندهی در پیش رو. توکل و تفویض امور به خداوند موجب نهراسیدن و در امان ماندن از غیر خداست. آیات قرآن کریم گاه ایمان را با رجا و کفر را با ناامیدی برابر میدانند. «یَا بَنِیَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یُوسُفَ وَأَخِیهِ وَلَا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لَا یَیْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْکَافِرُونَ» (یوسف/۸۷).
حضرت یوسف ع چه در قعر چاهِ حسادتِ برادران و چه در میانهی زندان هوس زنان و چه در روزهای سخت و دشوار مسئولیت عظیم ادارهی امور اقتصادیِ مصر لحظهای از رحمت الهی مأیوس نشد و از اکسیر حلم و علم که حاصل تقوای درون او بود بهره جست. مهمترین متعلق ایمان در زندگی اجتماعی، ایمان به نصرت الهی و یاری خداوند است؛ حال آنکه مهمترین مأموریت ابلیس در برابر بندگان خدا، ناامید ساختن آنان و نمایاندن سیاهیها است.
کسی که از رسیدن نصرت و دریافت فضل الهی ناامید باشد، تمام انگیزهی خود را برای حرکت به سمت مطلوب از دست داده و برای رسیدن به آن دست از تلاش کشیده است و این یکی از آثار مخرب یأس از رحمت خداست که خداوند متعال انسان را از اصل آن برحذر داشته است. «… یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ اللهِ إِنَّ اللهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ»(زمر/۵۳)؛ انقلاب اسلامی ایران جشن چهل و یک سالگی خود را درحالی برپا میکند که در تمامی جهان استکبار آوای یأس و هراس و ناامیدی را در شیپورهای تبلیغاتی به سوی ملت بزرگ ایران میدمند. چرا که رشد و نمو و بالندگی این انقلاب با وجود تمامی موانع و سنگ اندازیها، آنان را به حیرت و وحشت انداخته است. رهبر معظم انقلاب در بیانیهی گام دوم اشاره دارند، در هنگامهای که همه چیز علیه ما بود و هیچ تجربهای در برابر ما وجود نداشت، نخستین درخشش انقلاب یعنی جمهوریّت و اسلامیّت، تقابل دوگانهی «اسلام و استکبار» را رقم زد، آنگونه که به پدیدهی برجستهی جهان معاصر بدل شد. آری براستی عظمتِ پیشرفتهای چهلسالهی انقلاب اسلامی ایران را در مقایسه با انقلابهای بزرگی چون فرانسه، شوروی، الجزایر و هند میتوان دریافت. در انقلاب کبیر فرانسه پس از ۱۰ الی ۱۵ سال با روی کارآمدن ناپلئون همهی آرمانها و شعارها فراموش شد و دیکتاتوری بازتولید شد. این داستان در مورد انقلابهای شوروی و الجزایر و هند نیز محقق شد؛ اما انقلاب اسلامی ایران پس از ۴۰ سال پایداری در برابر همهی مشکلات برای این ملت صبار و شکور ارمغانهایی ستودنی آورد. گام اول انقلاب اسلامی از ایران ابرقدرتی ساخت که خواب و آرامش را از چشمان مستکبران زیادهخواه جهان ربوده است. ایرانی که در اوایل انقلاب مهمترین چالشهایش کوتاه کردن دست عمّال بیگانه یا تعطیلی سفارت رژیم صهیونیستی یا رسواکردن لانهی جاسوسی بود؛ امروز چالش دشمنانش بر سرِ حضور او در مرزهای رژیم صهیونیستی و برچیدن نفوذ آمریکا از منطقه و حمایت از مجاهدان فلسطینی و دفاع از حزباللّه و مقاومت است و دشمنان برای مقابله با او، خود را محتاج به یک ائتلاف بزرگ از دهها دولت معاند یا مرعوب میبینند. مقابله با ۳۶ میلیون نیروی جوان با روحیهی انقلابی و آمادهی تلاش جهادی، برای ایجاد تمدّن نوین اسلامی و طلوع خورشید ولایت عظمیS. اما امروز هنگامهی حفظ قیام است که «اَلَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلائِکَهُ أَلّا تَخافوا وَ لا تَحزَنوا وَ أَبشِروا بِالجَنَّهِ الَّتی کُنتُم توعَدونَ» (فصلت/۳۰)؛ اگر امتی استقامت ورزید، قدرت او بروز میکند و در جهان خود را نشان میدهد. اندازهها و قوارهی مبارزه وی نیز تغییر میکند و تمام قدرتهای شیطانی عالم برای از بین بردن او دست به کار میشوند. مهمترین ویژگی پیام الهی که قوای روحانی عالم به او میگویند این است که «أَلّا تَخافوا وَلا تَحزَنوا» یعنی امید داشته باشید و نترس. نه ناامید باش و نه خوف کن. بلکه ای امت استقامتکرده! مهیای یک گام جدید و رو به جلو باشید «وَ أَبشِروا بِالجَنَّهِ الَّتی کُنتُم توعَدونَ». این همان بروز قیام بر بستر استقامت، یعنی برداشتن گام دوم انقلاب است؛ و این نیاز به جوانان دارد جوانانی که انقلاب آنان را پرورده و هر آنچه داشته در وجود آنها تثبیت کرده و حالا این نسل، بنا دارد گام دوم را بردارد. برداشتن گام دوم نیاز به امید دارد و سر منشاء امید در وجود جوانان است. با ورود جوان به عرصه، امید جاری میشود و آنچه ایادی ابلیس در بوق و کرنای یأس و ناامیدی بدمند، بر این جوان انقلابی اثر نخواهد داشت. امام انقلاب رهبر معظم میفرمایند: «شما جوانان باید پیشگام در شکستن این محاصرهی تبلیغاتی باشید، در خود و دیگران نهال امید به آینده را پرورش دهید، ترس و نومیدی را از خود و دیگران برانید، این نخستین و ریشهایترین جهاد شماست.»۱ و در پاسخ آنان که معتقدند برای دستیابی به امنیت باید در برابر دشمن کوتاه آمد، میفرمایند:«[این] درست نقطهی مقابل فرمایش پروردگار عالم است: «وَ مَثَلُهُم فِی الإِنجیلِ کَزَرعٍ أَخرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوی عَلی سُوقِهِ یُعجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغیظَ بِهِمُ الکُفَّارَ» رشد عناصر مؤمن، این نهالهای برومند، این جوانهای مؤمن، اصلاً برای این است که «لِیَغیظَ بِهِمُ الکُفّار»، تا دشمن عصبانی بشود؛ از همین هم بیشتر عصبانیاند. عصبانیاند از جوانهای عرصهی علم، از جوانهای عرصهی جهاد، از جوانهای عرصهی خدمت، از جوانهای عرصهی نظامی؛ از اینها عصبانیاند.۲ و امروز که علم به دست جوانان انقلابی است باید به دشمنِ دستپاچه و هراسان گفت که از بالندگی این انقلاب عصبانی باشید و از این عصبانیت بمیرید.
۱. بیانیهی «گام دوم انقلاب» خطاب به ملت ایران، ۲۲/۱۱/۱۳۹۷.
۲. بیانات در دیدار مردم قم، ۱۸/۱۰/۱۳۹۸.