می‌رسد ز ره…

miresad-z-rah

طاهره موسوی گرمارودی

ناگهان خزان گشتی، ای بهارکوتاهم

از برم نهان گشتی، ای نگار دلخواهم

بعد ازین من و هجران، بعد ازین من و حرمان

صبح من شب تار و در خسوفی‌ای ماهم!

بغض و غم گلوگیرم، از حیات خود سیرم

کاشکی رسد برلب، جان به همره آهم

خانه بیت الاحزان شد، جمع ما پریشان شد

رفتی و بهجای تو، غربت است همراهم

دیگرم انیسی نیست، تا که درددل گویم

لاجرم ز تنهایی، سرنهاده بر چاهم

رفتی و نخواهد رفت، تا ابد زِ یاد من

اشک‌های سوزانت، خاطرات جانکاهم

منتظر بمان زهرا، می‌رسد ز ره مهدی

گیرد انتقامت را، آن وصی خونخواهم.

آخرین مقالات

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا