طاهره موسوی گرمارودی
ناگهان خزان گشتی، ای بهارکوتاهم
از برم نهان گشتی، ای نگار دلخواهم
بعد ازین من و هجران، بعد ازین من و حرمان
صبح من شب تار و در خسوفیای ماهم!
بغض و غم گلوگیرم، از حیات خود سیرم
کاشکی رسد برلب، جان به همره آهم
خانه بیت الاحزان شد، جمع ما پریشان شد
رفتی و به جای تو، غربت است همراهم
دیگرم انیسی نیست، تا که درددل گویم
لاجرم ز تنهایی، سرنهاده بر چاهم
رفتی و نخواهد رفت، تا ابد زِ یاد من
اشکهای سوزانت، خاطرات جانکاهم
منتظر بمان زهرا، میرسد ز ره مهدی
گیرد انتقامت را، آن وصی خونخواهم.