نگاهی سروده بود
سفید بود
و زیستنش سبز
و پروازش سرخ
و در هنگامِ گلگون ِآسمانی شدن،
در آن هنگامهی میگون ِعاشقی،
نگاهی سروده بود ماندگار،
تغزلِ خوشههای پربرکتِ تبسم،
تبسمی آفتابارانی،
آن چنان که کشتزارها دوباره زیستن را شاعرشدند.
تو هم بیا که با هم
پیلهی زمینی بودن را
به یک نگاه ِآسمان بفروشیم
و پله-پله، آسمانی شویم
و به آن مهر ِ جاودان،
جاودان سرمایه باشیم.
بیا که همدم ِ این نوبهار باید بود.
رضاپور