سمیره علی الخلفی من تونس
مدینه مشهد
ابتسم لی ثغرها و أشرق بوجهی بهائها
و أنا التی خلتها سوداءا یعم الحزن سمائها
یطیب العیش فیها و تحتضن بعشق احبائها
لم أری غیر فرحه الزوار بعین رغم بکائها
ینهمر الدمع منها غزیرا یتناثر فی أرجائها
ینادون سید المکان و الزمان الراقد بأحشائها
یا امام الرضا ع توسلت بک عند المجیب لحاجتی فسارع بإعطائها
سجدت له بمقامک الطاهر و اللهفه لم اقدر علی اخفائها
لامست ترحابک بی و باحبابی و نلنا من الکرامه سخائها
اشتاق لزیارتک فالحنین متواصل و الروح لم تمل من رجائها
فحضرتک سلیل الأنبیاء و عالم شهدائها.
شهر مشهد
– دندان پیشین شهر به رویم لبخند زد و بزرگی و زیباییاش به رخم تابید.
– و من آنم که باعث شدم شهر سیاه و آسمانش سراسر اندوه گردد.
– زندگی در آن خوش است و مردمش را در آغوش عشق خود کشیده است.
– جز شادی زائران را ندیدم؛ اگرچه چشمها گریان بود.
– اشک از دیده چون سیل روان گشته و بر همهی نقاطش میریزد.
– همه سرور مکان و زمان را که در دل شهر خفته است میخوانند.
– ای امام رضا ع نزد خدا، تو را برای حاجتم وسیله قرار دادم، پس به سرعت برآورده کرد.
– در جایگاه پاک تو، در برابرش سجده کردم و شیفتگی را نتوانستم پنهان سازم.
– بخشندگیات را نسبت به خود و دوستانم حس کردم و به پر دستی کرامت رسیدیم.
– مشتاق زیارت تواَم و گریهام پیوسته است و روح از رسیدن به این آرزو آزرده نمیشود.
– آستان تو جایگاه پیامبران و جهان شهیدان این راه است.