جلوه ای از جمال جمیل

jelve

نگاهی به شیوه های قصّه پردازی قرآن/ الف. نصیری

قصّه و قصّه گویی از سال های غارنشینی انسان های نخستین، تا برج نشینی بشر امروزین، قدمت و با فطرت انسان سر و کار دارد. قدم به قدم همراه با انسان، فراز و نشیب های فراوانی را طی می نماید، چنان که در هیچ برهه ای از زمان، زندگی انسان را بدون حضور داستان مشاهده نمی کنیم؛ بنابراین قصّه در طول تاریخ، تأثیر عمیق خود را بر حیات انسان بخشیده است. نویسندگان و داستان سرایان، بهترین فرصت را جهت القا و تفهیم مطالب خود، در داستان جستجو کرده اند و از آن جا که بیان مطالب اخلاقی، هنری و در پاره ای  موارد مفاهیم پیچیده ی عقلی، در قالب داستان با طبع انسان سازگارتر است، سخنوران از آن بهره های بسیار برده اند و هر اندازه بیان شیرین تر و قلم شیواتر بوده، به همان اندازه جاذبه های داستان افزون تر و قصّه ماندگارتر شده است.

محکم ترین دلیل بر ریشه دار بودن علاقه ی انسان به قصّه، توجّه کتاب هاى مذهبى و به ویژه قرآن مجید به قصّه است. بسیارى از نویسندگان، شاعران و عرفا نیز افکار خود را در قالب قصّه بیان کرده اند.۱ در میان کتب آسمانى، قرآن از این جهت ره آوردى بزرگ و بى مثال است. اصرار قرآن بر قصّه گویى و قصّه خوانى هر خواننده اى را به وجد و شگفتى وامى دارد. انسان از خود مى پرسد: مگر قصّه چیست و چه مى کند که آفریدگار هستى در آخرین پیام به آفریده ی خویش این چنین قصّه می سراید و او را به تأمّل درآن فرا مى خواند؟ پاسخ این پرسش را باید در مفهوم و معناى قصّه های قرآن و شیوه ی قصّه نویسى آن جستجو کرد.۲ آن چه در بررسی قصّه‌های قرآنی توجّه انسان را به خود می کشاند، انسان شناسی ویژه‌ای است که در گفتگوها، برخوردها و واکنش های قهرمانان و برگزیدگان در مقابل حوادث، دیده می شود و می نمایاند. هدف اصلى قرآن از نقل داستان هایش، عبور دادن انسان از گذرگاه هاى تاریک و ترسناک و رساندن او به سرزمین روشنایی و هدایت است. چنان که حضرت ختمی‌مرتبت در وصف  اعجاز برتر می‌فرمایند:

«قرآن دارای ظاهر و باطنی است، ظاهر آن حکم است و باطنش علم، ظاهر آن جلوه و زیبایی دارد و باطنش ژرف و عمیق است. در آن چراغ های هدایت و جایگاه نور است».۳

 ملاک تشخیصِ قصّه ی قرآنى از سایر روایت گری ها

یکی از پرسش هاى بسیار مهم در باب قصّه هاى قرآن این است که اساساً کدام یک از روایت هاى قرآنى، قصّه ی قرآنى است؟آیا می توان به شکل کلّی هر پیگیری و روایتگری از گذشتگان را قصّه نامید یا قصّه شرایط ویژه ای دارد؟ در پاسخ به این سؤال، برخى معتقدند تنها بخشى از خبرهاى قرآنى که عناصر هنرى قصّه در آن ها حضور داشته باشد و به نحو قابل توجّهى به آن ها پرداخته شده باشد، زیر نام قصّه جاى مى گیرند.۴ عدّه اى هم بر آنند که هر ذکر خبرى از اقوام پیشین، قصّه ی قرآنى قلمداد می گردد، مانند قصّه ی اصحاب فیل و اصحاب اُخدود.۵ در آیات قرآن، گاه از وقایع حاضر و رویدادهاى آینده، سخن رفته است؛ همانند حدیث اِفک، واقعه ی بدر و اُحد و حنین،  بیعت رضوان و صلح حدیبیّه، نبرد ایران و روم،۶ خبر فتح مکّه،۷ و پیش بینى شکست مشرکان در جنگ بدر.۸ امّا قرآن این گونه پیش بینی ها را قصّه گویى ننامیده است، زیرا در اصطلاح قرآن، قصّه گفتن به معنی پى گرفتن اخبار گذشتگان است؛ در این گونه اخبار است که مى توان عبرت ها و موعظه ها را پى گرفت، در حالی که در اخبار جارى و آینده، بیش تر خودِ کشف واقعیّت مطرح است. قرآن کریم به این نکته به روشنی اشاره کرده است: لَقَدْ کانَ فِى قَصَصِهِمْ عِبْره لاُِولِى الاَْلْبابِ.۹

در داستان هاشان براى خردمندان عبرتى است.

 حکایت قالبى است براى بازگویى یک رویداد، بدون وارد کردن عناصر قصّه. به این ترتیب، به نظر مى رسد نام حکایت براى قصّه هاى قرآن سازگارتر باشد. پس چرا قرآن نام قصّه، و نه حکایت، را برگزیده است؟ پاسخ این است که در حکایت، محاکات و بازتاب واقعیّت و صِرفِ تجسّم اشخاص و حوادث مورد نظر است. امّا در قصّه، جان دادن به واقعیّت ها و پى گیرى آثار برآمده از آن ها مُراد است. قرآن در قصّه هاى خویش به زمان ها و مکان هاى واقعى هویّتى ویژه مى بخشد و ما را درهمان قطعه ی زمانی قرار مى دهد، به گونه اى که بتوانیم ردّ پاى مضامین را پى گیریم و صرفاً بازتابى از واقعیّت ها را پیش رو نداشته باشیم.

 قصّه های امروزی، قصّه های قرآنی

در تعریف هنرى امروز، قصّه یعنى اثرى ادبى که نتیجه ی تخیّل قصّه پرداز در باب اشخاص و حوادث بر پایه ی نظمى هنرى و بلاغى باشد؛ خواه آن اشخاص و حوادث اساساً ساختگى باشند و خواه به وجود واقعى آن ها چیزى افزوده یا از آن ها چیزى کاسته شده باشد و یا در چینش و ترتیب طبیعى آن ها تصرّفى صورت گرفته باشد. شاهنامه ی فردوسى نمونه ی روشن این گونه قصّه ها است؛ چنان که رستم دستان را با افسانه ها و حماسه هاى چشمگیرش، به شکلی اسطوره ای پرداخته است. اثر هنرى اثرى است که داراى این سه ویژگى باشد: نوآورى در عرضه، زیبایى ساختارى، و قدرت تعبیر؛ و بدیهى است که این سه، هیچ یک، منحصر به قصّه هاى خیال پردازانه و ساختگى نیست.۱۰

   قصّه ی قرآنى نیز، در بردارنده ی خصلت هایى است که هر سه ویژگى یک اثر هنری را تأمین مى کند. قصّه ی قرآنى از یک حکایتِ صرف، کاملاً متفاوت است، سراسر تصویرسازى هنرى از شخصیّت ها، رویدادها، و گفت و گوهاست، تصویرهایى از نبرد همیشگى خیر و شر در جان انسان و میان او با نیروهاى شیطانى.۱۱

دکتر محمد احمدخلف الله معتقد است: ما وظیفه داریم از قصد ادبى و هنرى در قصّه هاى قرآن بحث کنیم و بنگریم که در هر مورد این قصد یافت مى شود یا خیر؛ آیا قرآن از قصّه اش همان قصدى را کرده که ادیبان مى کنند؟ تأثیر روحى و انگیزش عاطفى و خیالى، یا قصدش صرفاً تأثیر عقلى و اقامه ی برهان ودلیل بوده است؟ مراد من این است که باید به قصّه هاى قرآن با نگاهى برابر بنگریم تا دریابیم این قصد ادبى و هنرى در کدام یک از آن ها یافت مى شود۱۲

آن چه در قرآن آمده، قَصَصْ (=پى گیرى) بر وزن فَعَلْ است و نه قِصَصْ بر وزن فِعَلْ (= قصّه ها). واین دو با یکدیگر متفاوتند. اینک سئوال این است، در حالی که در خود قرآن هرگز به واژه قصه اشاره اى نشده است، آیا مى توان وجود قصّه را در قرآن پذیرفت؟

نیز در تاج العروس چنین مى بینیم:

قصّه همانند قَصَص یعنى امر و اتّفاق و خبر که جمع آن قِصَص است. قَصَص یعنى خبر حکایت شده که در موضع مصدر نشسته است. نیز قَصَص به معناى بیان است.۱۳ گذشته از این، در برخى از تفاسیر نیز اشاراتى به این مطلب شده است. مثلاً زمخشرى تصریح مى کند که قَصَص گاه به معناى مفعول است، از باب تسمیه ی اسم مفعول به مصدر. وی در تفسیر آیه ی نحن نقصّ علیک أحسن القصص، مى نویسد:

احسن القَصَص یعنى خوب ترین بیان از قرآن، به گونه اى بدیع و اسلوبى شگفت. این خبر در کتاب هاى پیشینیان و کتب تاریخ نیز آمده است، امّا هیچ یک از لحاظ نحوه ی بیان همانند آن چه در قرآن بیان شده نیست. نیز ممکن است قَصَص مصدر نباشد، بلکه مفعول باشد، یعنى خبرِ بیان شده؛ در این حال، معنا چنین است: ما خوب ترین قصّه ی حکایت شده را براى تو بیان کردیم. و این قصّه از آن رو خوب ترین است که در بردارنده ی عبرت ها و حکمت ها و نکات و عجایبى است که در غیر آن نیست. و ظاهراً مُراد، خوب ترین قصّه در همین باب و موضوع است.۱۴

همو در تفسیر آیه ی تلک من انباء الغیب نوحیها إلیک مى نگارد: این اشاره است به قصّه ی نوح، یعنى: قصّه ی او شمّه اى است از خبرهاى غیبى وحى شده به تو که پیش از این براى تو و مردمت مجهول بود.۱۵و این نشان مى دهد که او لفظ قصّه را آگاهانه و با مِلاک در مورد خبرهاى قرآنى به کار مى بَرَد. پس قَصَص، هم در لغت و هم در استعمال، به جاى قصّه نشسته است. به دیگر بیان، نمى توان گفت از قصّه در قرآن نشان نیست.

جلوه هاى هنرى قصّه های قرآن۱۶

۱ـ تنوّع اسلوبى: عرضه قصّه در قرآن به یک روش صورت نمى گیرد. از لحاظ نقطه ی آغاز، تصاویر عرضه شده از یک رویداد، نقطه ی فرجام، و زمینه سازى براى روایت قصّه، قصص قرآن از یکدیگر ممتازند. همین تنوّع و رنگارنگى اسلوبى نشان مى دهد که عرضه ی هنرى قصّه، به خودى خود، مورد عنایت قرآن بوده است.۱۷

۲ـ تقسیم به نماهاى مختلف: قصّه ی قرآنى به نماها و پلان هاى مختلف تقسیم مى شود و میان آن ها شکاف هاى خالى و ناگفته باقى مى ماند تا فرصت تصویرگرى و قرینه سازى را به خواننده بدهد و او بتواند سیاق رویدادها را در پلان هاى بعدى در ذهن ترسیم کند.۱۸ این، خود، از برترین ویژگى هاى یک اثر هنرى است که خواننده را همواره در تکاپو با صحنه ها نگاه دارد.

۳ـ بازتابش حقایق آشکار و پنهان؛ نگاه واقع گرایانه و فرا واقع گرایانه به هنر:

میان منتقدان بحثى است که آیا اثر هنرى فقط بازتاب واقعیّت است یا این که به آن رنگ مى بخشد و در آن تصرّف مى کند و ترکیب ها و صورت هاى تازه پدیدمى آوَرد. البتّه پیداست که واقع گرایى در هنر، به معناى مطلق، امکان خارجى ندارد. به هر حال، هنرمند بخشى از روح و احساس و دید خود را به واقعیّت تزریق مى کند و آن گاه آن را روایت مى کند؛ حال سؤال این است که قرآن در نقل واقعیّت ها، به کدام نگاه ملتزم است: واقع گرایى یا فرا واقع گرایى؟

 باید پذیرفت که قرآن در روایتگری، شیوه ی بازتابش واقعیّت ها را در پیش گرفته است، امّا نه به گونه اى جامد و بى روح، بلکه بازتابشى که در عین صفا و نابى، ساکت را گویا، جامد را پویا و عمق حقایق را روشن مى سازد. کسى که خوب در قرآن نظر کند مى بیند که کلام آن دو گونه دلالت دارد: یکى بیانی آشکار که تصویر، ساکت و تنها گویای واقعیّت است، و دیگرى دلالتى فراتر از ظاهر که خود مراتبى دارد و افق در افق از حقایق پنهان پرده برمى دارد.

۴ـ گزینش و اجمال۱۹: قرآن جز در موارد ی اندک، معمولاً تنها گوشه‌ای از کلّ یک سرگذشت را روشن می‌سازد. چهل و اندی بار در قرآن نام نوح برده شده است و به طور اجمال یا تفصیل به قسمتی از زندگی او اشاره شده، امّا در هیچ یک از موارد، قصّه ی او به طور کامل به شیوه ی داستان سرایی تاریخی، نسب و خاندان و سایر چیزهایی که به زندگی شخصی او بستگی داشته، آورده نشده است؛چرا که قرآن، به عنوان یک کتاب تاریخی نازل نشده است.

۵ـ پراکندگی و تکرار:۲۰ گاهی یک حلقه از بخش های قصّه آمده و بقیّه مطرح نگردیده است به طوری که داستان کامل، از ترکیب فصل های پراکنده درسوره ها به دست می‌آید. در قصص قرآنی، پراکندگی و تکرار نقص نیست؛ بلکه به دلیل اصالت‌ محتوا و فصل های عبرت آموز و تجربه‌دار قصّه است، نه اصالت دادن به قالب داستانی. در مقام تربیت، گاه  روی یک مسأله مهم بارها و بارها تأکید می‌گردد تا تأثیر عمیقی در ذهن خواننده بگذارد و او را به سوی آن عناوین بیشتر سوق دهد، به اعتقاد امام خمینی (ره)، تکرار ذکر قصص قرآن، از این روست، که این کتاب، کتاب قصّه و تاریخ نیست:

«قرآن کتاب تاریخ نیست،‏ بلکه کتاب اخلاق است. در کتاب اخلاق باید تکرار باشد. کسانی که می‏خواهند اخلاق به مردم بیاموزند باید مکرّر بگویند تا در آنان اثر بگذارد، یکی از نکات ارجمندی که قرآن کریم دارد، مکرّرات است. هر صفحه‏ای که گشوده می‏شود، در آن دعوت به تقوا به چشم می‏خورد. هر یک از قصّه‏ها مثل قصّه ی موسی ‏و … قصّه ی ابراهیم، چندین مرتبه ذکر می‏شود؛ کسانی که قرآن را نمی‏شناسند، می‏گویند خوب بود قرآن باب باب باشد، هر بابی به گفتاری اختصاص می یافت. قرآن آمده است که آدم بسازد آدم ساختن به یک بار گفتن ممکن نمی‏شود.۲۱ مثلاً در سوره ی قمر ذکر عذابی که کافران را در بر می‌گیرد سه بار تکرار شده است، با این عبارت: «فکیف کان عذابی و نذر» این تکرار هشداری است به کفّار قریش و یادآوری سرنوشت کسانی که پیامبران گذشته را تکذیب کرده‌اند.

شدیدترین و پرتکرارترین قصّه در قرآن، موسی و سرگذشت خواندنی اوست. این قصّه نزدیک به سی مورد در قرآن آمده است. با وجود این که پرتکرارترین قصّه‌هاست، امّا حلقه‌های اساسی تقریباً یکسان بوده اند و هر وقت حلقه‌ای تکرار شده، با خود مطلب جدیدی آورده است. حال این سؤال پیش می‌آید: چرا برخلاف سرگذشت سایر انبیاء، داستان یوسف و سرگذشت جوانی او یک جا بیان شده است؟ علّت آن این است که تفکیک فرازهای این داستان با توجّه به وضع خاصی که دارد، پیوند اساسی آن را از بین می‌برد و برای نتیجه‌گیری کامل، همه ی ماجرا باید یک جا ذکر شود.

۶- پیام آوری: در داستان های قرآنی، اصالت با پیام است. در بسیاری از آیات قرآن به این نکته اشاره شده است؛ از جمله در انتهای سوره ی یوسف آمده است: «برای خردمندان، عبرت نهفته است». پیام داستان های قرآن لزوماً در انتهای داستان نیست و گاه در گرماگرم یک ماجرا، آن جا که قهرمان داستان تشخیص می‌دهد، پیام هدایتی خود را به صورت ماهرانه با طبعی بدیع و تازه به مخاطبان انتقال می‌دهد.

۷- شخصیت‌پردازی: مراد از شخصیت در درجه ی اوّل، قهرمان داستان است که نقش های دیگر به تبع او اجرا می‌شود و یا حتّی حوادث حول محور او به وجود می‌آید. هم چنین مراد از شخصیت‌پردازی که حسّاس‌ترین مسأله‌ در فیلم یا داستان است، این است که داستان‌نویس به توصیف و معرّفی شخصیت داستانی خود پرداخته و شخصیت او را در ذهن خواننده جا بیندازد. قرآن، در به کارگیری این تکنیک نیز هنرمندانه عمل کرده است؛ شخصیت های قرآنی همگی واقعی هستند و به دقیق ترین شکل پرداخته شده اند.

اهداف قرآن از بیان قصّه:۲۲

الف) عبرت آموزی: مهمترین و بالاترین هدف در میان قصص و داستان های گذشتگان عبرت گیری برای آیندگان است. در خصوص این هدف، قرآن می‌فرماید : «لقد کان فی قصصهم عبره لأولی الألباب»۲۳ به تحقیق در سرگذشت های ایشان برای خردمندان عبرت و درس است. هر صفحه از زندگی نیاکان درس عبرت و پندی برای آیندگان است و بهترین آیینه ی مصفّا برای جلوه گر نمودن معایب و یا نتیجه ی کردار پسندیده یا ناپسند هر یک از نیاکان، که در صفحات تاریخ ثبت گردیده و بهترین راهنمای اخلاق خواهد بود.

ب) گسترش قدرت تفکّر: از دیگر اهداف قصّه در قرآن رشد قوّه ی تفکّر است. بدین صورت که در مطالعه‌ی سرگذشت انسان های گذشته شخص می‌تواند به تفکّر و ارزیابی دقیق عمل کرد آنان بپردازد و در واقع خود را به جای آنان قرار دهد و سرنوشت مختوم خود را ملاحظه کند و بعد اگر فرصتی در اختیار او قرار داده شد، کمال استفاده را بنماید.

حضرت امیرالمؤمنین علی (علیه السّلام) می‌فرمایند: «من گرچه عمر گذشتگان پیش از خود را نکرده‌ام (در زمان آن ها نبوده‌ام)، لکن در اعمالشان دقت کرده و در اخبارشان اندیشیده و در آثار به جای مانده از آن ها سیر کرده‌ام تا جایی که مثل یکی از آن ها شمرده می‌شوم و اینک با توجّه به آن چه که از امورشان فرادست من آمده، گویا با آنان از اوّل تا به آخر بوده‌ام».۲۴  

د) بیان خبرهای غیبی: یکی از ابعاد اعجاز قرآن کریم، اشتمال آن بر اخبار غیبی است. چه خبرهایی از اقوام گذشته و چه خبرهایی از اتّفاقات آینده. از جمله اخبار گذشته، جریان سخن گفتن عیسی در خردسالی و کهولت است که قرآن در ضمن داستان حضرت مریم به آن اشاره نموده است: «ویکلِّمُ النّاس فی الشَّهر و کَهلاً و من الصّالحین»۲۵ باید توجّه نمود واژه ی کهولت از «کهل» است بین ۳۴ تا ۵۱ سالگی و کمتر از آن را «شاب» و بیشتر از آن را «شیخ» گویند. این تعبیر درباره ی عیسی (علیه السّلام) گویای یک نوع پیش گویی و اشاره به بازگشت مسیح به این جهان است؛ زیرا می‌دانیم طبق تواریخ، عیسی (علیه السّلام) در سن ۳۳ سالگی از میان مردم رفت و به آسمان ها صعود کرد. بنابراین با روایات متعدّدی که می‌گوید او در زمان حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشّریف) به میان مردم باز می‌گردد و او را تأیید می‌کند، کاملاً سازگار است.

هـ) آشنایی با سیره ی انبیاء: وحدت حرکت انبیاء از حقایقی است که در لابه لای قصّه های قرآنی نهفته است؛ زیرا دین الهی در طول تاریخ یکی بوده و در هر زمان، متناسب با استعداد و ظرفیت مردم جلوه‌هایی از آن ظهور کرده است. یکی از غرض های قصّه در قرآن آن است که بیان کند از عصر نوح تا عصر محمّد (صلّی الله علیه و آله و سلّم) دین از جانب خداست: «و در حقیقت موسی و هارون را فرقان دادیم و [کتابشان] برای تقوی طلبان روشنایی و اندرزی است . همان کسانی که از پروردگارشان در نهان می ترسند و از ساعت [رفتن به جهان دیگر، قیامت] هراسناکند. و این کتاب، یاد کردی خجسته است که آن را نازل کرده ایم، آیا باز آن را انکار می کنید؟۲۶

و) آشنایی با قوانین و سنن ثابت الهی: بر جهان تکوین یک سلسله قوانین و نوامیس قطعی و غیرقابل تخلّف حکم فرماست که قرآن از آن به سنّت های الهی تعبیر کرده است. این قوانین هم بر گذشته و هم بر امروز و فردا حاکم بوده و هست. مواردی از این دست به عنوان سنّت های مختلف تعبیر می‌شود: «عاقبت با متّقیان و پاکان است و زمین از آن صالحان است. مردم با ابتکار خودشان در اوضاع و احوال خود تغییر می‌دهند. وضع حکومت مردم به وضع روحیه و افکار و خلقیات آن ها بستگی دارد؛ طبقه ی فاسق و فاجر و شهوت ران باعث تباهی یک قوم می‌شوند، خلافت زمین در دست مردم با ایمان و شایسته کردار است؛ عاقبت و نهایت ظلم و بیدادگری ویرانی و تباهی است…».

ز) ارائه ی دعوت دینی: قرآن قبل از هر چیز یک دعوت عمومی دینی است و قصّه هم یکی از وسایل ابلاغ و پایدار کردن آن دعوت است. مأموریت قصّه ی قرآنی در این کار است، مانند مأموریت نمایشگاه‌های قیامت و سیمای نعیم و عذاب و مأموریت دلیل هایی که همه را برای رستاخیز عظیم به سوی قدرت بی‌پایان خدای اکبر سوق می‌دهد و مانند مأموریت شرایع و قوانین که آن ها را به تفصیل بیان می‌کند و مثال هایی که آن ها را برای روشنگری افکار به غفلت غنوده ی انسان ها می‌زند. به راستی که قصّه های قرآن در موضوع و طریقه ی نمایش و اداره ی حوادث خود، سر در فرمان خواسته‌های غرض های دینی نهاده است، امّا وفادار بودن قصّه در حدّ کمال، در انجام این مأموریت هرگز مانع بروز خصایص فنی و هنری آن نیست.

 

روش قرآن در قصّه پردازی۲۷

با نگاهى به قصّه هاى قرآن به انواع قصّه ها برمى خوریم که در آن ها سخن از عشق، جنایت، خیانت، حسادت و کینه توزى به میان آمده است و از مضامین و محتواى غیر اخلاقى و ضدّ ارزشى برخوردارند، امّا بیان قرآن در کمال متانت و عفّت کلام و رعایت ادب است و سعى مى کند به این مسائل با اشاره و سمبل نزدیک گردد نه با ارائه ی جزئیات به گونه اى توصیفى و تصویرى.

قرآن در طرح این داستان ها، آن چنان عفّت بیان دارد که گفتنى ها را مى گوید امّا از حدود حیا ذرّه ای خارج نمی شود. داستان های قرآن، براى لذّت خواننده نیست تا مانند داستان های امروزی هرصحنه ای را برای جذب مخاطب به تصویر بکشد: «حاشا که قرآن گرد این مباحث برود و در آن اشاره اى به بدآموزی ها باشد».

استاد جعفر سبحانى پیرامون هنر قصّه گویى در سوره ی یوسف و این که این آیات چگونه با حفظ عفّت و عدم پرده درى به بیان کام جویى های یک تن پرداخته است، مى نویسد:

دقّت در مضمون آیه ما را با متانت و عفّت بیان قرآن آشنا مى سازد… برخی نکات بلاغی این آیه عبارتند از:

۱. لفظ«راود» در لغت عرب در خواست اصرارآمیز را بیان می کند. این لفظ حاکى است که همسر عزیز در درخواست خود بسیار مصر بوده است، امّا به خاطر عفّت بیان از بازگویى موارد اصرار که همان کام گیرى مى باشد، خوددارى مى کند.

۲.قرآن هرگز نام اصرارکننده را نمى برد بلکه او را با جمله ی «التى هو فى بیتها» معرّفى مى کند، یعنى بانویى که یوسف در خانه ی او بود و از طریق تسلّط اصرارکننده بر یوسف و این که او پیوسته در چنگال وی بوده است، به استقامت فوق العاده ی یوسف اشاره مى کند.

۳. جمله ی «غلقت الابواب»: درها را بست؛  ترسیم کننده ی خلوتگاه عشق است ولى نه به صورت صریح و آشکار.

۴. جمله ی «قالت هیت لک»: بشتاب به سوى آن چه براى تو آماده شده است؛ آخرین سخنى است که زلیخا براى رسیدن به وصال یوسف مى گوید، امّا عبارت قرآنی خالی از هرگونه بی پروایی است.

دیگر اندیشمندان بزرگ اسلامى و صاحب نظران نیز انصاف ندانسته اند که از کنار این آیه بگذرند و به اعجاز هنرى آن نپردازند، از جمله مفسّر بزرگ قرآن علّامه طباطبائى (ره) در این باره مى نویسد: «(این آیه ی شریفه در عین کوتاهى و اختصار، اجمال داستان مراوده را در خود گنجانده و اگر در قیودى که در آن به کار رفته و در سیاقى که آیه در آن قرار گرفته و در سایر گوشه هاى این داستان که در این سوره آمده دقّت شود، تفصیل مراوده نیز استفاده مى شود».

بنابراین به راستی داستان یوسف أحسن القصص است؛ هم در بیان و هم در معنی.

داستان موسى و برخورد با دختران شعیب (علیهم السّلام): این داستان درست نقطه مقابل داستان پیشین است و از زنى آلوده و اسیر هوا و هوس صحبت نمى کند، بلکه چهره ی یک زن پاکدامن، عفیف، متین و باشرم و حیا در هاله اى از تقدّس را به نمایش مى گذارد؛ نمونه اى زیبا و جالب از برخوردهاى اجتماعى زن و مرد که الگویی برای رفتارهای اجتماعی به حساب می آید.

موسى از دست مأموران فرعون از سرزمین مصر گریخته و به «مدین» پا گذاشته و خسته و کوفته، و گرسنه و تشنه در سایه سار درختى آرمیده است که عدّه اى به چاه آب هجوم آورده اند تا گلّه های خود را سیراب سازند، امّا دو دختر در کنارى به جمع آورى گوسفندان مشغولند. پس جلو مى رود و از آن ها مى پرسد: کار شما در این جا چیست ؟ «و لما ورد ماء مدین وجد علیه امه من الناس یسقون و وجد من دونهم امراتین تذودان قال ما خطبکما…».

این آغاز آشنایى موسى با این دختران است. تا این جاى ماجرا هیچ گونه صحنه سازى عاطفى و هیجان انگیزى وجود ندارد. دختران خود را معرّفى مى کنند: «…قالتا لا نسقى حتّى یصدر الرعاء و ابونا شیخ کبیر».

گفتند: ما آب نمى دهیم تا آن گاه که چوپانان بازگردند، که پدر ما پیرى بزرگوار است .

تقدیم و تأخیرهاى قرآن بى دلیل نیست و این که دختران ابتدا به توجیه عمل خود مى پردازند و سپس انگیزه ی اصلى چوپانى را پیرىِ پدر معرّفى مى کنند، جاى تأمّل دارد. موسى گوسفندانشان را آب مى دهد «فسقى لهما» و بى اعتنا به سایه باز مى گردد و از خدا غذایى براى رفع گرسنگى مى طلبد «ثم تولى الى الظل فقال رب انى لما انزلت الى من خیر فقیر». دختران مى روند.

این از نکاتى است که پرداختن به آن در یک اثر هنرى مذهبى بى شک کار بس پیچیده اى است. حفظ موازین عفّت، اخلاق و ارزش هاى متعالى، دشوار است. دقّت در نحوه ی پرداختن قرآن کریم به این موضوع و اشارات و مرز بین اشارات و وقایع عینى که در پشت آن حضور دارد، مى تواند براى هنرمندان بسیار مؤثّر باشد.

دختران رفتند، امّا پس از مدّت کوتاهى یکى از آن ها بازگشت. در تصویر قبلى که دختران نشان داده شدند، نحوه ی معرّفى آنان با خوددارى از ورود میان جمعیت و تربیت آنان زیر نظر پدرى پیامبر بود، امّا اینک نحوه ی معرّفى کاملاً تغییر کرده است. این یکى از دختران است که مى آید. چگونه؟ قرآن مى توانست به نحوه ی راه رفتنِ او اشاره نکند. آن وقت ما مى توانستیم همه گونه حدسى راجع به او بزنیم. قرآن کریم از همان آغاز با اشاره به راه رفتن دختر، فضاى داستان را در حریمى از عفاف و تقدّس فرو مى برد و به خواننده اجازه نمى دهد جز عفّت و پاکدامنى در جستجوى خصوصیتی دیگر باشد: «فجاءته احدیهما تمشى على استحیاء قالت ان ابى یدعوک لیجزیک اجرما سقیت لنا… »:

یکى از دو زن که به آزرم راه مى رفت، نزد او آمد و گفت : پدرم تو را مى خواند تا مزد آب دادنت را بدهد… .

این همان دختر است که موسى در ذهن او خاطره اى از خود باقى گذاشته «تمشى على استحیاء» و این تمهید یک ازدواج است و ترسیم محبّتی پنهان در هاله اى از تقدّس با اشارتی لطیف و بدیع. شاید یک داستان نویس امروزى که پرواى قلم نداشته باشد، در ترسیم این لحظه به صورت گل انداخته از شرم دختر اشاره مى کرد؛ امّا قرآن شرم را در گام هاى دختر توصیف مى کند نه در سیماى او! بى آن که از دست و پا گم کردن توصیف و نشانى باشد.

۱۲ نکته درباره ی قصّه های قرآنی۲۸

در پایان با ذکر چند نکته به اجمال گزارشی از شیوه ی عمل کرد داستان های قرآن می آوریم:

۱ . بنا به تحقیق، ۲۰۸ قطعه ی داستانی در قرآن مجید آمده است که برخی ادامه ی برخی دیگر می باشند و بعضی از آن ها نیز کامل و مستقل هستند .

۲ . ۶۳ سوره از ۱۱۴ سوره ی قرآن کریم، حاوی قصّه و حکایت است و این یعنی آن که بیش از نیمی از سوره های قرآن، با هنر قصّه پردازی به انتقال پیام خود پرداخته اند. بیشترین قصّه های قرآنی ابتدا در سوره ی اعراف و پس از آن بقره می باشند و سوره ی آل عمران در رتبه ی سوم قرار دارد .

۴ . بیشترین داستان های قرآنی درباره ی حضرت موسی و قوم بنی اسرائیل و فرعونیان است. پس از آن، بالاترین آمار متعلّق به داستان های حضرت ابراهیم (علیه السّلام) و داستان های حضرت عیسی (علیه السّلام) و مادرش حضرت مریم (علیه السّلام) است .

۶ . گروهی از داستان های قرآن با استفهام تقدیری آغاز می شوند. این نوع استفهام، یکی از صنایع ادبی در فن داستان نویسی است که مخاطب را تشویق می کند تا قصّه را پی گیری نماید.۲۹در این روش معمولاً داستان با این مقدّمه آغازمی شود: «آیا این خبر را شنیده اید که…»

۷ . گروهی از داستان های قرآنی با روش نوین (چکیده نویسی) آغاز می شود، یعنی قبل از شروع متن اصلی داستان، در جملات کوتاهی چکیده و هدف اصلی داستان می آید و پس از ایجاد آمادگی ذهنی، به اصل مطلب پرداخته می شود . به عنوان نمونه، به آیات ۱۰ تا ۲۰ سوره ی اعراف – داستان آفرینش – مراجعه نمایید .

۸ . گاهی از همین روش به صورت معکوس استفاده شده است، یعنی ابتدا داستان اصلی آورده شده، سپس به بیان خلاصه و چکیده ی آن پرداخته شده است تا در جمع بندی به خواننده کمک نماید.۳۰

۱۰ . یک نکته ی جالب در داستان های قرآنی، شکسته شدن حصار زمان است. گاهی حتّی یک داستان در دل داستان دیگر آورده می شود، در حالی که در زمان های مختلف رخ داده اند. این خصوصیت قرآن، باعث می شود تا انسان با دقّت و موشکافی، سعی در چیدن صحیح قطعات مختلف این داستان ها نماید وتمرکز بیشتری پیدا کند .

۱۱ . درقصّه های قرآنی، جایگاه خاص زنان و نقش تعیین کننده و محوری آنان در اغلب داستان های قرآنی بیان شده است.۳۱ زنان در داستان های قرآنی، به وضوح معرّفی می شوند و شخصیتی مستقل دارند .

۱۲ . قرآن در جاهایی که می خواهد الگویی عمومی ارائه کند و یا اندرزی فراگیر در داستان های خود مطرح کند، از کلمات عامی مانند مردی از خاندان فرعون۳۲ یا زن لوط و زن نوح۳۳ استفاده می کند.

پی نوشت ها:

۱. رهگذر، رضا، و امّا بعد…، حوزه هنرى سازمان تبلیغات اسلامى، اوّل، ۱۳۶۶، ص ۱۲.

۲. حسینى(ژرفا)، سیّد ابوالقاسم، مبانى هنرى قصّه هاى قرآن.

۳. اصول کافی، ج۴، ص۳۹۹.

۴. مأمون فرید جرار: خصائص القصّه الاسلامیّه، دار المناره للنّشر و التّوزیع، ۱۹۸۸، ص ۶۱.

۵. القرآن و القصّه الحدیثه، ج ۱، ص ۱۳ و ۳۱، منهج القصّه فى القرآن، ص ۴۲ و ۴۳.

۶. روم / ۱ تا ۳: الم. غُلِبَتِ الرُّومُ فِى أَدْنَى الاَْرْضِ….

۷. زنصر: إِذا جاءَ نَصْرُاللهِ وَالْفَتْحُ….

۸. قمر / ۴۵: سَیُهْزَمُ الْجَمْعُ وَ یُولُّونَ الدُّبُرَ.

۹. یوسف / ۱۱۱.

۱۰. سیّد قطب: التّصویر الفنّى فى القرآن، ص ۲۵۹.

۱۱. عبدالکریم خطیب: القصص القرآنى فى منطوقه و مفهومه، ص ۷۷.

۱۲. محمّد احمد خلف الله: الفنّ القصصى فى القرآن الکریم، مکتبه انجلو المصریّه، سوم، ۱۹۶۵، ص ۱۱۹.

۱۳. زبیدى: تاج العروس، کویت، ۱۳۹۹، مادّه قصّ.

۱۴. زمخشرى: الکشّاف، ج ۲، دار الکتاب اللّبنانى، بیروت، ص ۴۴.

۱۵. همان، ص ۴۰۱.

۱۶. حسینى (ژرفا)، سیّد ابوالقاسم ، مبانى هنرى قصّه هاى قرآن.

۱۷. سیّد قطب: التّصویر الفنّى فى القرآن، ص ۱۶۲ تا ۱۶۸ و ص ۱۷۰ تا ۱۷۴ و ص ۱۸۰ تا ۱۸۳ و ص ۱۸۳ تا ۱۸۷، ثروت اباظه: السّرد القصصى فى القرآن الکریم، ص ۱۶.

۱۸. سیّد قطب: التصویر الفنّى فى القرآن، ص ۱۸۷ و ۱۸۸، ثروت اباظه: السّرد القصصى فى القرآن الکریم، ص ۲۴ و ۲۵، تهامى نقره: سیکلوجیّه القصّه فى القرآن، ص ۹۹.

۱۹. حاج علی‌اکبری، محمد، پژوهشی پیرامون قصه در قرآن.

۲۰. همان

۲۱. همان؛ صحیفه نور، ۱۷/۲۲۱ با تلخیص و تصرف.

۲۲. پژوهشی پیرامون قصه‌های قرآنی.

۲۳. یوسف / ۱۱.

۲۴. فیض الاسلام، نهج‌البلاغه، نامه ۳۱، ص۹۱۳.

۲۵. آل عمران / ۴۲.

۲۶. سوره انبیاء /۴۸ ـ ۵۰.

۲۷.فعال عراقی، حسین، داستانهای قرآن و تاریخ انبیا در المیزان.

۲۸. نکته های زیبای قرآنی، پرسمان، آبان ۱۳۸۲، شماره ۱۴.

۲۹. طه/۹ و ص/۲۰.

۳۰. آل عمران/۵۹.

۳۱. تحریم ۱۰ و ۱۱.

۳۲.  مؤمن/۲۸.

۳۳. تحریم/۱۰.

آخرین مقالات

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا