خاطرات غیرایرانی

20_vije-ertehal

فقه را در مدرسه ی نرجس آموختم

وقتی به مدرسه ی نرجس آمدم تا دین اسلام را بخوانم، تصور درستی از فقه جعفری نداشتم. پس از پایان تحصیلاتم در مدرسه ی نرجس به پاکستان برگشتم و تحصیلات عالیه را در یکی از دانشگاه های مهم کشورم ادامه دادم. موضوع پایان نامه ی خود را مقایسه ی فقه حنفی و جعفری انتخاب کردم. به سختی استاد راهنمایی پیدا کردم تا حاضر شود این پایان نامه را راهبری کند. در حالی که از لحاظ امکانات در مضیقه بودم، پایان نامه را به دفاع رساندم. در جلسه ی دفاعیه تعداد زیادی از استادان دانشگاه و مفتی های اهل سنّت حضور داشتند. من به دفاع از پایان نامه ی خود پرداختم. مثلاً در مبحث قطع دست سارق، از نظریه ی فقه جعفری که قطع دست از انگشتان بوده، با استناد به آیه ی قرآن دفاع کردم و گفتم اهل سنت دست را از مرفق قطع می کند که محل سجده ی دست قطع می شود اما فقه جعفری معتقد به قطع انگشتان است برای حفظ سجده گاه. و هم چنین سایر موارد را دفاع کردم به حدّی که آن ها با امتیاز بسیار عالی دفاعیه ی من را پذیرفتند. در پایان از من پرسیدند، تو در کدام دانشگاه درس خوانده ای که چنین بر فقه مسلّط هستی، گفتم: من فقه را در مدرسه نرجس (سلام الله علیها) آموختم.

 *********

حضور و غیاب در جمع دویست و پنجاه نفری

تازه به ایران آمده بودم. هیچ ورودی جدیدی نبود، برای من یک نفر هم امکان پذیرش در خوابگاه مدرسه ی نرجس(س) نبود. با یکی از بچه های خوابگاه که هم وطنم بود دوست شدم به پیشنهاد او بعد از ناهار با هم به خانه ی خانم رفتیم. وقتی رسیدیم، خانم طاهایی در را به روی ما باز کردند، هنوز ناهار نخورده بودند، ما را تعارف کردند بنشینیم سر سفره، گفتیم غذا خورده ایم، ایشان فرمودند: فایده ندارد، باید باز هم میل کنید. با اصرار ایشان شروع کردیم به خوردن. پذیرایی مفصلی از ما کردند. حال ما را کامل پرسیدند و من مشکلاتم را با خودشان در میان گذاشتم. قول دادند رسیدگی کنند و اجازه دادند در خوابگاه بمانم. هر هفته شنبه و چهارشنبه در درس عمومی ایشان شرکت می کردم. یک روز که به دلیل بیماری نتوانستم در درس شرکت کنم، خانم به محض نشستن پشت تریبون، نگاهی به طلاب انداخته بودند و گفته بودند، زهرا و دوستش کجایند؟

دوستانم این خبر را به من دادند و من از این همه حضور ذهن و دقت خانم و این همه محبت ایشان به خودم، شگفت زده شدم.

*************************

کلاس خصوصی برای یک نفر!   

وقتی وارد مدرسه ی نرجس شدم، هنوز کلاس ها شروع نشده بود. با خانم دوست شده بودم. به خانه ی آن ها رفت و آمد داشتم. استاد اجازه داده بودند هر ساعتی که می خواستیم به ایشان زنگ بزنیم. چون ما غیر ایرانی بودیم، در تعطیلات نوروز مجبور بودیم در خوابگاه بمانیم. خانم می آمدند به ما سر می زندند و ما را به خانه ی خودشان می بردند. خانواده ی ایشان که تهران بودند از خانم دعوت کردند ایشان تهران بروند. اما خانم به خاطر ما نمی پذیرفتند. تا این که خانواده ی ایشان زنگ زدند و ما را هم دعوت کردند. و ما با خانم در سفر همراه شدیم. ابتدا عازم تهران شدیم و بعد هم به سمت شمال به راه افتادیم ایشان هرگز حاضر نبودند به خاطر خودشان تفریح کنند. حتی نوروز را هم به خاطر ما در مشهد می ماندند یا ما را با خود همراه می کردند. زندگی با ایشان برای ما درس عملی اخلاق بود.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا