پرسش های آسمانی، پاسخ های زمینی/ نسرین هژبری
۱ـ چگونه ثابت می کنید شأن نزول آیه ی تبلیغ (مائده/۶۷) درباره ی ولایت علی (علیه السلام) است؟
در کتاب های روایتی و تفسیری و تاریخی امامیه در شأن نزول این آیه درباره ی ولایت علی ابن ابیطالب (علیه السلام) اختلافی نیست و مرحوم سید هاشم بحرانی در کتاب غایه المرام، ج۱، صص۳۳۶-۳۳۴ هشت حدیث از اصحاب امامیه و نه حدیث از طریق اهل سنت در مورد این شأن نزول ذکر کرده است. (علامه امینی نیز اسامی سی تن از محدثان اهل سنت را به همراه خصوصیاتشان که این شأن نزول را ذکر کرده اند در ج۱ کتاب الغدیر صفحات ۱۹۶-۲۰۹ به طور گسترده بیان کرده است.)
نمونه ای از احادیثی که از طریق شیعه وارد شده است حدیثی است که شیخ صدوق با سلسله سند متصل خود از محمد بن فیض بن مختار از پدرش از حضرت باقر (علیه السلام) از پدرش از جدش روایت شده است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روزی سواره بیرون رفت و امیرالمومنین پیاده به راه افتاد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: ای علی! یا تو هم سوار شو و یا از آمدن صرف نظر کن! زیرا خداوند عزوجل به من امر کرده است زمانی که من پیاده می روم تو هم باید پیاده بروی و زمانی که من می نشینم تو هم باید بنشینی! مگر این که در حدی از حدود خدا و در امری که تو باید به آن قیام کنی. خداوند مرا به کرامتی بزرگ نداشته است مگر آن که تو را به مانند آن امر بزرگ داشته است. خداوند مرا به نبوت و رسالت برگزیده است و تو را ولیّ من در این امر قرار داده است که در حدود نبوت قیام کنی و در مشکل ترین امور آن متعهد گردی. سوگند به آن کسی که محمد را به حق برگزیده است کسی که تو را انکار کند به من ایمان نیاورده است و کسی که تو را تکذیب کند به من اقرار نکرده است و کسی که به تو کافر شود به من نگرویده است. فضل و شرف تو از من است و فضل و شرف من از خداست و خداوند فرموده است: «بگو به فضل خدا و به رحمت او باید شاد گردند که آن از آن چه که مردم گرد می آورند و جمع می کنند مورد انتخاب و بهتر است». (یونس/۵۸)
مراد از فضل خدا نبوت پیغمبر شماست و مراد از رحمت خدا، ولایت علی بن ابیطالب (علیه السلام) است و شیعه به ولایت و نبوت باید شاد شود که این دو از آن چه مخالفین شیعه برای خود از اهل و مال و فرزند در این دنیا جمع می کنند بهتر است. سوگند به خدای علی که خداوند تو را نیافریده است مگر آن که عبادت او را انجام دهی و معالم دین خدا به واسطه ی تو شناخته شود و راه های کج با تو اصلاح گردد. کسی که به تو راه نیابد و به ولایت تو وارد نشود به خدا راه نیافته و از خدا بهره ای ندارد. خداوند می فرماید: همانا من کسی را که توبه کند و عمل صالح انجام دهد می آمرزم و چنین کسی هدایت شود». (طه/۸۲) یعنی به سوی ولایت تو هدایت می یابد و در آستان ولایت راه پیدا می کند و خداوند مرا امر کرده است که حقوقی را که از من برای مردم واجب کرده است من نیز مثل آن حقوق را از تو برای مردم واجب کنم. و اگر تو نبودی حزب خدا و دشمن خدا شناخته نمی شد و خداوند عزوجل آیه ی تبلیغ را در حق تو نازل کرده است و آیه ی تبلیغ در مورد ولایت توست و اگر آن چه را که درباره ی ولایت تو خداوند به من نازل کرده است تبلیغ نکنم عمل من نابود می شود و هرکس که خداوند را بدون ولایت تو دیدار کند اعمالش حبط و نابود می گردد. (سیدهاشم بحرانی، ۳۳۶-۳۳۵/۱، ح۲، علامه طباطبایی، ۵۶/۶)
احادیثی که در این زمینه از اهل سنت وارد شده است نیز بسیار است که به تعدادی از آن ها به عنوان نمونه اشاره می کنیم:
۱- از حافظ بن عساگر شافعی از ابوسعید خدری روایت شده است که آیه ی «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ» در غدیر خم درباره ی علی بن ابیطالب (علیه السلام) نازل شده است. (سیوطی، ۲۹۸/۲)
۲- حافظ حاکم حسکانی حنفی در کتاب «شواهد التنزیل» هشت روایت با هشت سند مختلف که منتهی می شوند به ابوهریره ابواسحاق حمیدی (خدری) ابن عباس، حبری، قیس بن ماصر از عبدالله بن ابی اوفی و زیاد ابن منذر ابوالجارود و جابر ابن عبدالله روایت می کند که آیه «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ…». در روز غدیر درباره ی علی بن ابیطالب (علیه السلام) نازل شده است و در بعضی از این روایات آمده است که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) دست علی (علیه السلام) را بلند کرد به طوری که سپیدی زیر بغل هر دو نمایان شدو فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ اشهد…». (احکام حسکانی، ۱۸۷/۱، حدیث۲۴۳)
حاکم حسکانی در مورد حدیث غدیر کتابی به نام «دعاه الهداه الی اداء حقّ المولاه» نوشته است که در آن کتاب نیز طرق مختلف حدیث غدیر را همراه با راویان سنی آن ذکر نموده است.
۳- جلال الدین سیوطی شافعی در تفسیر الدر المنثور می گوید: گفتار خداوند در آیه ی «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ…». همان است که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: خداوند به من مأموریتی داده است که سینه ی من از تبلیغ آن تنگ شد، زیرا می دانستم که مردم من را تکذیب می کنند پس مرا بیم داد که باید آن را تبلیغ کنم و یا مرا عذاب می کند.
ابن مردویه از ابن مسعود روایت کرده است که گفت: «ما در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آیه را این طور قرائت می کردیم: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ (انَّ علیا مولی المُؤمِنینَ) وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاس» (سیوطی، ۲۹۸/۲)
۴- امام فخر رازی شافعی در «تفسیر کبیر» خود می گوید: «دهمین مورد از مواردی که در شأن نزول آیه ی تبلیغ وارد شده است آن است که این آیه در فضیلت علی بن ابیطالب (علیه السلام) نازل شده است و چون آیه نازل شده رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دست علی (علیه السلام) را گرفت و گفت: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ» و چون عمر «رضی ا… عنه» او را ملاقات کرد. گفت: به تو تبریک می گویم ای پسر علی بن ابیطالب تو مولای هر مرد وزن مؤمنه گشتی و این قول گفتار ابن عباس و براء بن عازب و محمد بن علی است. (فخر رازی، ۶۳۶/۳)
۵- نظام الدین قمی نیشابوری در تفسیر خود روایتی در شأن نزول آیه ی تبلیغ با مضمون روایتی که فخر رازی ذکر کرد از ابوسعید خدری نقل می کند اِلاّ این که جمله ی «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ» را به صورت «…فَهَذا عَلیٌ مَولاه…» ذکر می کند. و چون هذا اشاره به شخص معین دارد این عبارت دلالت بر تأکید در مشخص کردن فرد دارد. (نظام الدین قمی نیشابوری، ۱۲۹/۶)
افراد دیگری از اهل سنت که این شأن نزول را ذکر کرده اند عبارتند از: شهاب الدین سید محمود آلوسی شافعی بغدادی در تفسیر روح المعانی (۱۹۳و۱۹۲/۶)
شیخ الاسلام ابراهیم بن محمد بن مؤیّد حمّوئی در فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین (۱۵۸/۱)
شیخ نورالدین علی بن محمد ابن صباغ مالکی در الفصول المهمه (طبع سنگی، ص۲۷و طبع نجف، صص۲۵و۲۴)
ـ محمد بن طلحه ی شافعی در «مطالب السَّئول فی مناقب آل الرسول» (ص۱۶)
ابوالحسن واحدی نیشابوری در «اسباب النزول، ص۱۵۰»
شیخ سلیمان قندوزی حنفی در «ینابیع الموده، ۱۲۰/۱»
با وجود منابع و مصادری که از شیعه و عامه ذکر شده شکی باقی نمی ماند که شأن نزول این آیه ی شریفه درباره ی ولایت امیر مؤمنان علی (علیه السلام) است.
۲- مفاد (دلالت) آیه ی تبلیغ چیست؟
دقت در مضمون آیه ما را به نکات زیر رهبری می کند:
۱- خداوند رحمان تنها در این آیه و آیه ی ۴۱ سوره مائده پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را با لفظ «یَا اَیُّهَا الرَّسُول» مورد خطاب قرار می دهد در حالی که در سایر آیات قرآن لفظ «یَا اَیُّهَا النَّبی» را به کار می برد به این دلیل که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را امر به رساندن حکم خود کرده است تا به این وسیله به او هشدار دهد که وظیفه ی رسول خدا تبلیغ است و تبلیغ نیز بر خلاف کلمات قل و اِقرَأ و اُذکُر به معنای رساندن و اتمام حجت کردن است و اصولاً شأن رسالت در قرآن ابلاغ است؛ چنان که در آیه ی ۹۹ همین سوره می فرماید: «ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ» بر عهده ی رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) غیر از رسانیدن چیزی نیست.
۲- در این آیه خداوند امر مورد نظرش را با عبارت «مَا اُنزِلَ اِلَیکَ» از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) درخواست نموده است و مشخص نکرده است که چه امری است تا اهمیت و بزرگی این مسأله را متذکر شود.
۳- فرمانی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) برای ابلاغ آن مأمور شده بود چنان عظیم بود که هر گاه بر فرض محال در رساندن آن ترس به خود راه می داد رسالتش را انجام نداده بود و با انجام این مأموریت رسالتش تکمیل می شد. بنابراین مقصود از «ما انزل» (چیزی که بر تو نازل گردید) مجموع آیات قرآن و دستورات اسلامی نیست چرا که این یک امر بدیهی است و نیازی به نزول آیه ندارد. پس لازم است مورد مأموریت یکی از اصول مهم اسلام باشد که با سایر اصول پیوستگی دارد و مانند توحید و نبوت امر مهمی شمرده می شود. و این که عده ای گفته اند چون احکام و معارف دینی به هم متصل و مربوط هستند و اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حکمی از احکام دین را تبلیغ نکند مانند این است که کلّ دین را تبلیغ نکرده است. بنابراین حکم مورد تبلیغ ولایت نبوده است بلکه در مورد دیگر مسائل دینی و احکام بوده است، حرفی باطل است زیرا درست است که احکام دینی از نظر اهمیت در یک مرتبه نیستند مثلا نماز حکم ستون دین را دارد و دعا خواندن در عصر جمعه مستحب است و نگاه کردن به زن نامحرم شدت حرمت زنا را ندارد و اخلال به هر کدام از آن ها اخلال به اصل دین است اما معنا ندارد که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از گفتن این احکام ترس داشته باشد و خداوند وعده دهد که او را حفظ می کند.
۴- جمله «وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» خدا تو را از مردم حفظ می کند نشان می دهد که در تبلیغ این حکم، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از مردم ترس و نگرانی داشته است به همین دلیل خداوند در ادامه ی آیه بیان می کند که همه ی مخالفین را سرکوب کرده تا به دین و آیین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گزندی نرسانند. چون در متن آیه مشخص نشده است که خداوند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از چه نوع آسیبی محفوظ نگاه می دارد این آسیب شامل هر گزندی که راجع به دین باشد اعم از کشتن پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از بین بردن آبروی رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم)، سبّ و لعن و تهمت زدن و منحرف کردن امر نبوت می شود. اما دقت در مضمون آیه روشن می کند: اولاً ترس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به خاطر جان خودش نبود چرا که پیامبران از بذل جان و مال در راه خداوند دریغ نمی کنند از ابلاغ حکم بلکه ترس پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از فتنه ای بود که موجب دگرگونی دین خدا ونابود شدن زحمات پیغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در برپایی توحید و عدل و نبوت در میان مردم می شد. به این دلیل که از نظر محاسبات اجتماعی بیم آن می رفت که اعراب متعصب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را به قوم و خویش گرایی متهم کنند و وصایت علی (علیه السلام) را به بهانه ی این که او جوان است و مشایخ قوم بر او در این منصب برتری دارند نپذیرند.
در نتیجه آتش این فتنه دامان جامعه ی نوپای اسلامی را بگیرد و زحمات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به کلی نابود شود.
ثانیاً مراد از کافرین در آیه آن چنان که بعضی ذکر کرده اند مشرکان یهود و نصاری نیستند زیرا سوره ی مائده در آخر حیات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و در مدینه نازل شده بود و در آن زمان اسلام بسیار مقتدر بود و کفار و مشرکان و یهود و نصاری خوار و ذلیل شده بودند و دیگر قدرتی نداشتند که نیاز به تبلیغ حکمی باشد که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از تبلیغ آن حکم ترس داشته باشد و خداوند به او وعده دهد که حفظش می کند و گروه کافران را در رسیدن بر مقاصدشان ناکام گذارد.
۵ـ وصیت، امری فطری و عقلی است، هر کسی که دارای مسئولیتی باشد، زمانی که به هر دلیلی قادر به انجام مسئولیت خود نباشد، در زمان غیبتش فردی مطمئن را به جای خود انتخاب می کند، حال چگونه می توان تصور کرد که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) که عقل کل و جانِ عالم است، برای پاسداری از دین اسلام که دینی جهانی و جاودانی است وصیّ پس از خود را در زمانی که می داند وقت رفتن است معین نکند؟
نتیجه
با توجه به موارد ذکر شده، روشن می شود که فرمانی که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مأمور ابلاغ آن بود، به اندازه ای مهم بود که اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) (به فرض محال) آن را ابلاغ نمی کرد رسالتش را به انجام نرسانده بود و ابلاغ این امر مکمل نبوت و رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) محسوب می شد و با توجه به شواهدی که از کتب علمای اهل سنت مانند: طبری، ابن ابی حاتم، ابو نعیم اصفهانی، ابن عساکر، حاکم حسکانی و… ذکر کردیم شکی نیست که این امر ولایت علی ابن ابیطالب (علیه السلام) بوده است و آن چه بعضی در شأن نزول این آیه در غیر مسأله ی ولایت ذکر کرده اند، سخنی بدون دلیل است و تنها دلیلشان این بوده است تا شأن نزول حقیقی این آیه را از درجه ی تصدیق و یقین ساقط کنند اما غافلند از این که: «وَیَأْبَى اللّهُ إِلاَّ أَن یُتِمَّ نُورَهُ» (توبه/۳۲)
(رک: محمد حسین حسینی طهرانی، ۱۴۰ الی ۱۰۰/۷ ؛ حسین تهرانی، صص۱۱۵-۱۱۴)
۳ـ لفظ «مولی» در «حدیث ولایت» به چه معنا است؟
حدیث «من کنت مولاه فعلیّ مولاه» به حدیث ولایت مشهور است. اهل سنت گفته اند لفظ «مولی» در قرآن کریم در معانی متعددی استعمال شده است مثلاً در آیه ی ۱۵ سوره ی حدید به معنای اولی بودن و سزاوار آمده است، در آیه ی ۱۱ سوره ی محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) به معنای «ناصر و یاور» و در آیه ی ۳۳ سوره ی نساء به معنای «ورثه» آمده است و با توجه به این که عمل صحابه (نظیر عمر و ابوبکر و…) را باید صحیح بدانیم آن ها از طریق مشورت و بیعت عمومی خلیفه را تعیین کردند پس عملشان قابل قبول و صحیح است) لذا معنای لفظ «مولی» در حدیث ولایت سزاوار بودن و اولی به تصرف در امور مسلمین نمی باشد برای پاسخ به این شبهه ابتدا سند حدیث غدیر را بررسی می کنیم و سپس به دلالت حدیث غدیر بر ولایت علی (علیه السلام) می پردازیم:
الف ـ اسناد حدیث غدیر:
واقعه ی غدیر که در روز هجدهم ذی الحجه الحرام اتفاق افتاد از مسلمات تاریخ بشری و فوق حد تواتر است.
دانشمندان و علمای اهل سنت روایات بسیار و کتاب های مستقلی در این مورد نوشته اند به طوری که خود اعتراف به صحّت اسناد و یقینی بودن این واقعه کرده اند، گرچه تلاش های بسیاری هم از سوی برخی از آنان برای تحریف این حقایق صورت گرفته است و آشکارا می گویند که ما باید حقایق را بیان نکنیم تا دستاویز عوام مردم قرار نگیرد. مثلاً ابن حجر هیتمی در کتاب «تطهیر اللسان» که در فضیلت معاویه نوشته است و در حاشیه ی «صواعق» او به چاپ رسیده است انتقاد از کار صحابه را جایز ندانسته است از ترس این که مبادا نقصی به دستگاه خلفا وارد آید. (سید محمد حسین تهرانی؛ ۱۵۰-۱۴۹/۷)
علامه ی امینی در کتاب الغدیر (۱۴۴-۴۱/۱) نام ۱۱۰ نفر از بزرگان صحابه و ۸۴ تن از تابعان (۱۶۶-۱۴۵/۱) و ۳۶۰ نفر از علمای قرن های متوالی از قرن دوم تا چهاردهم را که این حدیث را به سندهای گوناگون و در لابلای کتاب ها ذکر کرده اند، بر شمرده است. (۳۱۱-۱۶۷/۱)
افرادی چون ابن حجر هیتمی در صواعق المحرقه (صص۴۳و۱۴۲، حاکم نیشابوری در مستدرک (۱۰۹/۳)، حلبی در السیره الحلبیه (۲۷۴/۳)، ابن کثیر دمشقی در البدایه و النهایه (۲۸۸/۵)، ترمذی در صحیح ترمذی (۲۹۸/۲)، ابن عبدالبر قرطبی در الاستیعاب (۳۷۳/۲)، و… صحّت حدیث غدیر را تصریح کرده اند و علمای بسیاری از اهل تسنن در این زمینه کتاب نوشته اند. این افراد، عبارتنداز: محمد بن جریر طبری در کتابش به نام «الولایه فی طرق حدیث الغدیر»، حافظ ابن عقده در کتاب «الولایه فی طرق حدیث الغدیر» حدیث ولایت را با ۱۵۰ طریق نقل کرده است، ابوبکر جعایی در «من روی حدیث غدیر خم»، جزری شافعی در کتاب «اسنی المطالب فی مناقب سیدنا علی بن ابی طالب»، ابوسعید سجستانی در کتاب «الدرایه فی حدیث الولایه»، امام الحرمین جوینی (قندوزی حنفی در کتاب «ینابیع الموده» ص ۳۶ به جوینی کتابی مستقل درباره ی حدیث غدیر نسبت داده است)، حاکم حسکانی در کتاب «دعاه الهداه الی اداء حق المولاه» و… .
با وجود این اسناد که به عنوان نمونه بیان شد شکی در صحت حدیث غدیر باقی نمی ماند و به قول علامه ی کبیر و محدّث عظیم سید هاشم بحرانی که از علمای شیعه و صاحب «تفسیر برهان» «مدینه المعاجز» و «غایه المرام» می باشد، (علامه ۸۹ روایت از عامه در این مورد ذکر کرده است) خبر غدیر خم چه از ناحیه ی عامه (سنی) و چه از ناحیه ی خاصّه (شیعه) به حد تواتر رسیده است.
ب ـ دلالت حدیث غدیر
شواهدی که دلالت می کنند لفظ مولی در حدیث غدیر به معنای سزاوار و اولی به تصرف آمده است عبارتنداز:
۱ـ لفظ مولی از مصدر ولایت است و ولایت به معنای از بین رفتن حجاب بین دو چیز و ایجاد یگانگی و اتحاد بین آن دو می باشد. بنابراین هر جا که معنای وَلای واقعی و رفع حجاب و مانع بین دو چیز باشد به کار بردن لفظ مولی صحیح است. مثلاً: در نسبت و نزدیکی که بین مالک و مملوک است و آن نسبت یگانگی بین آن دو نفر به وجود آورده است، به هر یک از آن دو نفر مَولی گفته اند. همین طور به دو نفر هم پیمان و حبیب و محبوب و ناصر و منصور و متصّرف در امر و تصرف شده ی در آن امر، و متولی و کسی که تحت ولایت اوست و… به هر کدام از آن ها مولی می گویند و از این گونه استعمالات معلوم می شود که گرچه تا ۲۷ معنا برای لفظ مولی ذکر شده است اما در واقع لفظ «مولی» در لغت عرب به یک معنا (لفظ مولا اشتراک معنوی است نه مشترک لفظی) یعنی «سزاوارتر» به کار می رود و در حدیث غدیر که لفظ «مولا» به ضمیر «ه» اضافه شده است، منظور افراد است و معنایش همان سرپرستی افراد است که مترادف امامت می باشد. (فیروزآبادی، ۴۱۰/۴؛ قیروانی، صص۱۱۵-۱۱۴).
۲ـ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در خطبه ی غدیر فرمود: «اَلَستُ أَوْلَى بِکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُ» «آیا من سزاوارتر بر شما از خود شما نیستم؟» همگی گفتند: «آری»، سپس فرمود: «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ» و چون معنای «اولی» در جمله ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) «سزاوارتر» بوده و برگرفته از آیه ی ۶ سوره ی احزاب است که خداوند می فرماید: «النَّبِیُّ أَوْلى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِم» «ولایت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر مؤمنان از ولایت خود آن ها بر نفوسشان بیشتر است» و ولایتی عام و مطلق است، بنابراین لفظ «مولی» نیز به همین معناست. و منظور پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این بود که همان طور که من بر روح و جان شما ولایت دارم، علی (علیه السلام) نیز ولی شما می باشد و امکان ندارد که معنای ولایت اول، سزاوارتر و اولی به تصرف باشد و معنای لفظ «مولی» دوست و ناصر و یاور و… باشد. چرا که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فصیح سخن می گفت و این گونه سخن گفتن برخلاف قانون خطابه است. علامه امینی نام ۶۴ تن از بزرگان اهل تسنن را که جمله ی استفهامیه «اَلَستُ أَوْلَى بِکُمْ…» پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را ذکر کرده اند در ج۱ الغدیر ص۳۷۱ ذکر کرده است.
۳ـ در بعضی از طرق خطبه ی غدیر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به حدیث ثقلین (من در میان شما دو چیز گران بها باقی می گذارم قرآن و اهل بیتم مادامی که به آن ها تمسک کنید هرگز گمراه نمی شوید) تصریح کرده است و به پایان زندگی خود اشاره کرده است. از مجموع سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین بر می آید که در مقام بیان امر مهمی بوده است که همان خلافت و امامت علی (علیه السلام) است.
۴ـ پس از پایان سخنان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ابوبکر و عمر به علی (علیه السلام) تبریک گفتند و این تبریک نشان می دهد که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) منصب جدیدی را به علی (علیه السلام) داده است و اگر تنها ابلاغ دوستی و محبت به آن حضرت بود تبریک لازم نبود. (رک: مدارک حدیث تهنیت، رضوانی، غدیرشناسی، صص۱۱۳-۱۱۲)
۵ـ در خطبه ی غدیر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) پس از اعلام ولایت علی (علیه السلام) فرمودند: «خداوندا! هر کس ولایت او را پذیرفت دوست بدار، و هر کس ولایت او را نپذیرفت و با او دشمنی کرد، دشمن بدار».
این جمله تنها با معنای سرپرستی و امامت سازگاری دارد. (احمدبن حنبل، ۱۱۸/۱؛ حاکم، ۱۰۹/۳ و…)
۶ـ خداوند متعال بعد از واقعه ی غدیر و اتمام خطبه ی رسولش این آیه را نازل کرد: «امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آیین شما پذیرفتم». (مائده/۳) از این آیه استفاده می شود که خداوند متعال به اسلام با ولایت علی (علیه السلام) رضایت داده است و دین با ولایت او کامل و نعمت با ولایت او تمام خواهد شد. این معنا تنها با ولایت و امامت امام علی (علیه السلام) سازگاری دارد و طبق بعضی از روایات پس از نزول آیه ی «اکمال» پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «خدا بزرگ تر است بر کامل کردن دین و تمام کردن نعمت و رضایت پروردگار به رسالت من و ولایت علی بعد از من». (ابن کثیر دمشقی، البدایه والنهایه، ۲۱۳/۵؛ ابن عساکر، ۷۵/۲، حدیث ۵۸۵-۵۷۵ و…)
۷ـ اشعاری که در موضوع غدیر توسط شعرا در قرون متمادی سروده شده است و احتجاجاتی که علی (علیه السلام) و فرزندانش در طول تاریخ نسبت به مسأله ی خلافت و ولایت در حدیث غدیر داشته اند؛ (امام (علیه السلام) پس از وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در هر موقعیتی که مناسب می دید حقانیت خود را از هر راه ممکن به اثبات می رساند و از آن جمله تذکر به حدیث غدیر است) دلالت می کند بر این که لفظ «مولی» در حدیث ولایت به معنای «امامت» آمده است. (رک: رضوانی، صص۱۴۶-۱۳۴؛ محمد حسین حسینی طهرانی، ج۷؛ منتخب الغدیر، صص۶۳-۵۶)
مواردی که در دلالت حدیث غدیر بیان شد مانند قطره ای است از دریای بیکران حجت های قاطع بر حقانیت امام عاشقان، مولای عارفان، جان هستی امیرمؤمنان علی (علیه السلام) به دلیل این که این نوشتار مختصر گنجایش بیش از این ندارد، سعی کردیم تنها به عنوان انجام وظیفه اطلاعاتی کلّی و مختصر در اختیار شما خوانندگان محترم قرار دهیم و از آن جا که خداوند سبحان اراده کرده است که حدیث غدیر، همیشه تازه و با طراوت باشد و بدین جهت آیاتی روشن در این مورد نازل کرده است تا مردم شب و روز این آیات را تلاوت کنند و شیرینی ولایت ائمه ی اطهار (علیهم السلام) را در جانشان احساس کنند، تفصیل هر یک از این موارد را به مقالات بعدی موکول می کنیم.
فهرست منابع:
۱ـ علامه ی امینی، الغدیر، قم، مؤسسه میراث نبوت، ۱۴۲۸هـ.ق.
۲ـ احمد بن حنبل، مسند احمد، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، بی تا.
۳ـ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، دارالفکر، ۱۹۸۲ق.
۴ـ آلوسی شافعی بغدادی، شهاب الدین سید محمود، تفسیر روح المعانی.
۵ـ ابن کثیر، البدایه و النهایه، بیروت، مکتبه المعارف، ۱۹۹۶م.
۶ـ بحرانی، سید هاشم، غایه المرام، بی نا، بی تا.
۷ـ تهرانی، حسین، چراغ راهنما (برگرفته از کتاب سؤالات ما)، قم، ۱۳۸۹.
۸ـ ترمذی، صحیح ترمذی، معبر (الازهر)، ۱۳۵۰.
۹ـ ذینی دجلان، احمد، السیره النبویه، مصر، المطبعه المیمنه، ۱۳۱۰هـ.
۱۰ـ سبط ابن جوزی، تذکره الخواص، تهران، مکتبه نینوی، بی تا.
۱۱ـ حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، بیروت، مؤسسه الاعلمی، ۱۳۹۳.
۱۲ـ حمّوئی، ابراهیم، فرائد المّطین، بیروت، مؤسسه المحمودی، ۱۳۹۸هـ.
۱۳ـ حاکم نیشابوری، ابوعبدالله، مستدرک، بیروت، دارالمعرفه، بی تا.
۱۴ـ رضوانی، علی اصغر، غدیرشناسی، قم، انتشارات جمکران، ۱۳۸۴.
۱۵ـ رافعی، اسلامنا (نشریه)، قاهره، ۱۳ربیع، ۱۳۷۸هـ.
۱۶ـ سیوطی، تفسیر الدرالمنثور، تهران، مکتبه الاسلامیه و الجعفری، بی تا.
۱۷ـ حلبی شافعی، احمد، السیره الحلبیه، بیروت، مکتبه الاسلامیه، بی تا.
۱۸ـ علامه طباطبایی، تفسیر المیزان، قم، بی نا، ۱۳۷۱.
۱۹ـ شافعی، محمد طلحه، مطالب السئول، بی نا، ۱۲۸۷.
۲۰ـ فیروز آبادی، محمد، قاموس المحیط، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۴۰۷هـ.
۲۱ـ طهرانی، سید محمد حسین، امام شناسی، تهران، انتشارات حکمت، ۱۴۰۷هـ.
۲۲ـ فخررازی، تفسیر مفاتیح الغیب، بیروت، مؤسسه دارالاحیاء التراث العربی، بی تا.
۲۳ـ فی سبیل الواحده الاسلامیه (نشریه)، ص۶۴.
۲۴ـ قرطبی، الاستیعاب، مصر، بی تا.
۲۵ـ قیروانی، حسن بن رشیق، بیروت، ۱۹۷۲م.
۲۶ـ دفاع عن العقیده و الشریعه (نشریه)، ص۲۵۷.
۲۷ـ قندوزی حنفی، شیخ سلمان، ینابیع الموده، طبع اسلامبول، ۱۳۰۱.
۲۸ـ قمی نیشابوری، نظام الدین، تفسیر غرائب القرآن و رغائب الفرقان، مصر، طبع اول، ۱۳۲۹هـ.
۲۹ـ مقریزی، الامتاع، قاهره، مطبعه الجنه، ۱۹۴۱.
۳۰ـ موسوی، شرف الدین، المراجعات، تهران، سامزان تبلیغات، ۱۳۸۸.
۳۱ـ ابن صباغ مالکی، علی، الفصول المهمه، بیروت، مؤسسه الاعلمی، ۱۴۰۸هـ.
۳۲ـ نسائی، عبدالرحمن، خصائص نسائی، کویت، بی تا.
۳۳ـ نیشابوری، ابوالحسن واحدی، اساب النزول، قم، انتشارات شریف رضی، ۱۳۶۸.
۳۴ـ فرد وجدی، دائره المعارف، بیروت، دارالمعرفه، ۱۹۷۱م.
۳۵ـ هیتمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقه، قاهره، مکتبه القاهره، ۱۳۸۵ق.