در پریشانی ما هر چه شنیدی هیچ است

1_conferance

 کنفرانس مطبوعاتی حضرت زینب(س) /حلیمه ریحانی

 

در مقابل شخصیتی بزرگ و گرانقدر نشسته‌ام نواده‌ی بزرگمردی که قرآن او را به خلق عظیم ستوده است، آیه‌ی تطهیر و مباهله در شأن خانواده‌ی این بانوی عزیز، نازل شده، آیات بسیاری از قرآن کریم در شأن پدر بزرگوارشان نازل شده است. ایشان سلاله‌ی پاک زهرای مرضیه(س)، حضرت زینب کبری(س)هستند، که لقب قهرمان کربلا، نائبه الحسین، عقیله‌ی بنی‌هاشم سزاوار ایشان است هم کلاسی برادران بزرگوارش امام حسن مجتبی و امام حسین(ع)در کلاس بندگی در سایه سار وحی الهی با استادی پیامبر اکرم، امیرالمؤمنین و زهرای اطهر:. ایشان پس از واقعه‌ی کربلا، کنفراس مطبوعاتی تشکیل دادند و انگیزه‌ها و اهداف قیام امامشان را بیان نمودند و به مردم غافل روزگار، بصیرت بخشیدند تا سره را از ناسره بشناسند. ایشان مکمل قیام عاشورا هستند و پرده‌ی آخر قیام کربلا را با عزت و شهادت به بهترین صورت به پایان رساندند.

در فضایل و کمالاتشان، نمی توان حق سخن را ادا کرد، همین بس که برادرزاده‌ی معصومشان، امام سجاد(ع)به ایشان فرمودند: «وَ أَنْتِ بِحَمْدِ اللَّهِ عَالِمَهٌ غَیْرُ مُعَلَّمَهٍ فَهِمَهٌ غَیْرُ مُفَهَّمَهٍ» به مناسبت ایام سوگواری اباعبدالله الحسین(ع)و عرض تسلیت به همه‌ی دوستداران این خاندان فرصت را مناسب دیدیم تا مصاحبه ای با این بانوی نمونه و ارجمند، انجام دهیم.

با عرض سلام و کسب اجازه از محضر شما که به عنوان یکی از بهترین الگوهای زنان و مردان آزاده مطرح هستید، دوست داریم بدانیم با توجه به این که هرکسی همسر، فرزند و زندگیش را دوست دارد، شما چطور از این‌ها گذشتید و با کاروان برادرتان همراهی کردید؟ آیا فقط به خاطر محبت زیاد به برادرتان امام حسین(ع)بوده یا علت دیگری هم داشته است؟

بسم الله الرحمن الرحیم. درود و رحمت الهی بر پیامبر خاتم(ص) و اهل بیت پاکش. من هم به شما و همه‌ی دوستداران نبوت و امامت سلام عرض می کنم. وقتی در جامعه‌ی اسلامی، بسیاری از ارزش‌های دینی تغییر کرد، فاسقان و شراب خوران مدیریت جامعه را به عهده گرفتند، دستاوردهای رسالت پیامبر(ص)در معرض نابودی قرار گرفت، نا اهلان یکّه تازی کردند و مردم از سعادت حقیقی دور شدند.۱(با این که فقط حدود ۵۰ سال از زمان رحلت جدّمان گذشته بود۲ برادرم احیای سیره و سنت نبوی را وظیفه‌ی خود دانست(س) و من هم در راه رسیدن به این مهم، همراه آن‌ها شدم. پس حضور من در کاروان کربلا، صرف علاقه به برادر نبود، بلکه فراتر و والاتر از این علاقه بود و من احساس کردم که این حرکت اصلاح طلبانه، مثل خونی است که در رگ‌های دین باید جاری شود تا دین زنده گردد و فقط امام و ولیّ خدا می تواند زنده کننده ی دین الهی باشد.

·        یعنی حضور در این کاروان را مهمتر از همسر و زندگی شخصی خودتان قرار دادید؟

البته من هم مانند همه‌ی خانم‌ها به همسر و فرزند و زندگی خود علاقه داشتم. و از طرفی می دانستم همراهی با این کاروان، حتماً مشکلات و رنج‌هایی خواهد داشت، اما آن قدر هدف، والا و بزرگ بود که برای رسیدن به آن، باید از همه‌ی علاقه‌ها و خوشی‌هایم می گذشتم.

·       ولی زندگی شما با خیلی از مردم فرق می کرد، همسر شما عبدالله بن جعفر از متموّلین شهر بود و دل کندن از چنین زندگی ای حتماً سخت‌تر است.  

بله، همسرم از ثروتمندان شهر بود، اما ثروت برایش وسیله بود نه هدف. همان طوری که پدرم فرموده اند: «برای خدا بنده‌هایی است که برای سود رساندن به دیگران، نعمت‌های خاصی به آن‌ها بخشید شده است».۴ خانواده‌ی ما از ثروت برای سود رساندن به بندهای خدا استفاده می‌کرد ما مغرور و سر مست از نعمت‌های مادی نبودیم تا وابسته به آن‌ها باشیم. خداوند هم فرموده است. «ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ»۵

ما فراموش نکرده بودیم نصحیت پدرم را که فرمودند: نه دنیا برای شما جاودانه است و نه شما در آن جاودانه خواهید ماند. دل از دنیا برگیرید. آگاه باشید آن چه برای حفظ دین از دست می دهید، زیانی به شما نخواهد رساند.۶

·       ببخشید، فکر نمی کنید اگر در مدینه کنار همسرتان می ماندید و با اموال خود از قیام امام(ع)حمایت می کردید بهتر بود، انجام وظیفه نمی شد؟

در این حرکت الهی جان و خون مورد نیاز بود، مال نمی توانست رسالت جان و خون را انجام دهد.۷ همان طور که وقتی برادرم از عبیدالله بن حر جعفی طلب یاری کرد و او گفت خودم نمی‌آیم اسبم را می دهم، برادرم فرمودند ما را نیازی به تو و اسب تو نیست. ۸ در قرآن هم خوانده ام که خداوند به پیامبرش(ص) فرمود: «قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ»۹

و آیه‌ی «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ»۱۰ را هم خوانده بودم و می دانستم که پیامبر اکرم(ص)در پاسخ به جابربن عبدالله انصاری، اولی الامر را معرفی کردند. و برادرم امام حسین(ع)هم یکی از آن‌ها بودند۱۱. پس تبعیت از امامم، اولی الامرم، تبعیت از پیامبر اکرم(ص)و خدا محسوب می شد. به امامم و اهداف و اعمالش ایمان داشتم که همه به اذن الهی و برای رضایت اوست.  

ای عقیله‌ی بنی‌هاشم! در دفاع مقدس جمهوری اسلامی ایران هم، نوجوانان و جوانان بسیار، مادران و دختران و همسران زیادی به تبعیت از شما خاندان، به فرمان ولی فقیه زمان، امام خمینی (ره) در میدان‌های نبرد حاضر شدند تا از کشور اسلامی دفاع کنند.  

بله من هم از دیدن نوجوانانی مثل حسین فهمیده‌ی ۱۳ ساله‌ی دختران، مادران و همسران شهید، که ادامه دهنده ی راه ما بودند، خوشحال می شدم خداوند در قرآن به کسانی که او و دینش را یاری کنند وعده ی یاری داده است: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ»۱۲جدم، پیامبر اکرم(ص)هم در غدیر خم برایشان دعا کرده است: «اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالَاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»۱۳در جبهه هم وقتی شهید برونسی دید من در حال کمک کردن هستم و او گفت ما مردها هستیم شما چرا زحمت می‌کشید به او گفتم مگر شما در راه برادر من زحمت نمی کشید؟

هرکس که یاور ما باشد البته ما هم یاری اش می کنیم. ۱۴

·  شما چطور از فرزندان خود دل کندید و آن‌ها را هم همراه خود بردید و مانع شهادت آن‌ها نشدید؟ مگر عاطفه ی مادری نداشتید؟ مگر فرزندانتان جوان و رشید نبودند؟

همراهی من و فرزندانم با امام(ع)چیزی نبود، وظیفه بود. نه تنها من و فرزندانم، بلکه جوانان و نوجوانان بسیاری مثل علی اکبر(ع)۱۵و قاسم بن حسن(ع)۱۶، فرزندان مسلم بن عقیل۱۷ و بقیه برای جان فشانی آماده شده بودند حتی رباب و فرزند شیرخوارش، علی اصغر هم برای یاری آمده بودند.۱۸ مادرهایی همراه کاروان بودند که عاطفه ی مادری زمین گیرشان نکرده بود.۱۹خون فرزندان من که از خون دیگر جوانان و نوجوانان کاروان، رنگین تر نبود. خداوند در قرآن فرموده است. گاهی مال و اولاد سبب آزمایش انسان می شوند: «إِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَهٌ»۲۰از خدا خواستم که مرا در این آزمایش یاری کند. خداوند هم قول داده کسانی را که در راه او جهاد و تلاش کنند به راه راست هدایت کند: «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا»۲۱

·  یعنی ارتباط با خدا می تواند انسان‌ها را در آزمایش‌ها و مدیریت هیجان کمک کند؟

بله قطعاً این طور است من به آیه ای از قرآن عمل کردم که در آن آمده: «وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقى‏ لاَ انْفِصامَ لَها»۲۲

 به ریسمان محکم الهی چنگ زدم که ناگسستنی است و اجازه ندادم که متعلقات دنیایی مرا از رسیدن به خداوند دور کند.۲۳

کسی که در معرض مسؤلیت‌های بزرگتر است باید ارتباط خود را با حضرت حق بیشتر کند چون او منبع قدرت و آرامش است. و هر قدر انسان به این منبع نزدیکتر شود بیشتر بهره می گیرد. خداوند در قرآن کریم به پیامبر اکرم(ص)فرمود:  

«نماز شب بخوان که به زودی ما سخنی سنگین به تو القا خواهیم کرد. مسلماً نماز و عبادت شبانه، پابرجاتر و با استقامت تر است و تو در روز تلاش مستمر و طولانی خواهی داشت و نام پروردگارت را یاد کن و تنها به او دل ببند».۲۴

من هم که رسالتی سنگین داشتم، به جدم اقتدا کردم که در قرآن کریم آمده است: «لَکُمْ فی‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَهٌ حَسَنَهٌ»۲۵

·    حقیقتاً تصور صلابت و عزّت شما درلحظه‌های سخت عصر عاشورا، برای ما قابل درک نیست وقتی که دشمنان حمله کردند، در حالی که همه داغ دار بودید، مادران فرزند داد، همسران شهید، فرزندان شهید، کودکان یتیم و خواهران شهید در بین شما بودند، بی حرمتی کردند و با وجود بیماری امام سجاد(ع)شما توکل و اعتماد خود را به خدا از دست ندادید.  

بله، عصر عاشورا لشکریان دشمن برای غارت خیمه‌های ما از هم سبقت می گرفتند خیمه‌ها را آتش زدند، زنان و کودکان حرم، پابرهنه و سرگردان بودند و گریه می کردند، تا جایی که زنی از کاروان دشمن که با همسرش همراه عمربن سعد بودند وقتی این صحنه را دید، شمشیر کشید و به مردان قبیله اش اعتراض کرد که آیا دختران رسول خدا را غارت می کنید، شوهرش او را گرفت و داخل برد۲۶ حتی شمر خواست امام سجاد(ع)را که در بستر بودند شهید کند که من مانع شدم و گفتم باید اول مرا بکشید تا دستتان به او برسد و شمر منصرف شد.۲۷

·    بعد از اسارت که وارد شهر کوفه شدید، شهری که پدرتان امام علی (ع) را دیده و از محبت‌هایشان بهره مند شده بودند، مردم چه طور از شما استقبال کردند؟

آن قدر مردم کوفه و شام و دمشق در خواب غفلت بودند که برای ورود ما، شهر را آذین بسته بودند مرد و زن با دایره و طنبور آمده بودند. در کوفه و دمشق مغازه‌ها را تعطیل کرده و برای تماشای اسرا آمده بودند جشن و سرور برپا کنند.۲۸

·    واکنش شما نسبت به این استقبال مردم که تا این حد از راه مستقیم ولایت فاصله گرفته بودند، چه بود؟

زمان را مناسب دیدم که به تبیین علل قیام امامم و دشمن شناسی بپردازم تا خون‌های ریخته شده در کربلا، در رگ‌های اجتماع مسلمین به حرکت در آید.  دانستم که وقت سکوت و سوگواری نیست. داغدیده و مصیبت زده بودم، اما رسالتم را فراموش نکردم. خطبه خواندم و کوفیان را ملامت کردم. به گریه افتادند. گفتم به خدا قسم باید زیاد گریه کنید و کم بخندید، به ننگ و عاری آلوده شدید که با هیچ شستنی پاک نخواهد شد، چگونه می توان آلودگی به کشتن فرزند پیامبر خاتم(ص)معدن رسالت و سید جوانان بهشت را پاک کرد؟ او که در سختی‌ها، پناهگاه و ملجاء شما بود. از مهلتی که خدا به شما داده خوشحال نشوید، زیرا خدا در عذاب خود و انتقام عجله نمی کند.۲۹

·  در قصر حاکم کوفه، ابن زیاد، تعداد زیادی از فرمانده‌هان و امیران جمع شده بودند. مردم او را به عنوان امیرالمؤمنین کوفه می شناختند. شما اسیر بودید و با طناب، شما را بسته بودند. وقتی وارد این مجلس شدید، نترسیدید، چه برخوردی داشتید؟

ابن زیاد از جنایت خودش، بسیار شاد و مغرور شده بود. گمان می کرد او پیروز شده و ما شکست خورده ایم و حالا که اسیر هم هستیم، حتماً به عجز و التماس می افتیم و او را تعظیم می کنیم. اما با عزت و هیبت وارد مجلس شدیم. بدون اجازه‌ی از او در گوشه‌ای نشستم و هیچ توجهی به جاه و جلال پوشالی او نکردیم. ابن زیاد خیلی از این رفتارم عصبانی شد. چند بار پرسید: این زن کیست؟ تا عمر سعد جواب داد که او زینب(س)دختر علی(ع) است. ابن زیاد گفت: خدا را شکر که شما را رسوا کرد و کشت.  من در حالی که ابن زیاد و یارانش در نظرم بسیار حقیر بودند (که پدرم در وصف پرهیزکاران فرمودند: عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِمْ: خدا در جانشان بزرگ و دیگران کوچک مقدارند).۳۰

گفتم: سپاس خدایی را که ما را به پیامبرش گرامی داشت و از پلیدی دور داشت. تنها فاسق است که رسوا می شود و فاجر است که دروغ می گوید.

·    عبارت زیبای «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا»۳۱ را هم در همین مجلس گفتید؟

بله، وقتی ابن زیاد پرسید کار خدا را در مورد خاندا نت چگونه یافتی؟ و می خواست ما را منفعل و مغلوب کند، من این پاسخ را دادم و او را رسوا کردم.

·    از کاخ یزید بگویید، لحظه‌ای که سرهای شهدا مقابل آن ملعون بود و او به سر مبارک برادرتان بی‌ادبی می‌کرد سری که چند بار روی نیزه، قرآن خوانده بود ـ آنجا چه کردید؟

به او گفتم: «لأستصغر قدرک… و أستکثِرُ تَوبیخَک: من قدرت تو را کوچک می‌شمارم و دوست دارم تو را زیاد توبیخ کنم. گمان مکن کسانی که در راه هدف خداوند به شهادت رسیده اند مرده اند، بلکه آن‌ها زنده اند و در پیشگاه خداوند پاداش می‌برند. ای یزید هر چه قدر می‌توانی سعی خود را در دشمنی ما انجام بده. به خدا قسم نمی‌توانی نام ما را از خاطره‌ها و صفحات تاریخ محو کنی و عار و ننگ را هم از دامن خود نمی توانی بزدایی و باید در دادگاه عدل الهی جواب گو باشی.۳۲

·    ای محبوبه‌ی پیامبر(ص)واقعاً هم تاریخ نشان داده که هیچ گاه دشمنان نمی توانند نور ولایت و حادثه ی کربلا را خاموش سازند.

بله این وعده ی صادق الهی است که فرموده است: «یُریدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَى اللَّهُ إِلاَّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ»۳۳

و پیش گویی پیامبراکرم(ص) است که فرمودند: «إِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَیْنِ حَرَارَهً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ أَبَداً»۳۴

آیا فقط شما، در کوفه و شام صحبت کردید؟ نه امام سجاد(ع)ام کلثوم و فاطمه ی صغری هم صحبت کردند.۳۵

·    آیا از این سخنرانی‌ها به عینه تأثیری هم دیدید؟

بله، سبب آگاهی مردم از جنایات و ماهیت پلید حکومت یزیدی شد. مردم متأثر شدند، بعضی به حقّانیّت اهل بیت:اعتراف کردند به فکر فرو رفتند. بعد از سخنان ما در کوفه و شام، قیام‌هایی علیه یزید از هر طرف شکل گرفت. در بین مردم کسی نبود مگر به خاطر کشتن امام حسین(ع)یزید را سرزنش می کرد. انزجار از حکومت تا حدّی بود که یزید قتل امام را به ابن زیاد نسبت داد. ۳۶

·    با تشکر از حضور شما در این گفتگو، اگر مطلب خاصی در پایان باقی مانده، لطفاً بفرمایید.

نه تنها من برایتان دعا می کنم بلکه جدّم پیامبر اکرم(ص)دعا کردند که خدا دوست داران حسین(ع)را دوست بدارد.۳۷

در پایان از همسرم جناب عبدالله بن جعفر تشکر می کنم که گر چه نتوانست در کاروان کربلا حاضر شود، اما مانع حضور من نشد، بلکه فرزندانش را هم همراهم کرد.

هم چنین برای ظهور آخرین امام از نسل برادرم، حضرت مهدی دعا می کنم که او منتقم خون ایشان است. «أَیْنَ الطَّالِبُ بِدَمِ المَقتُولِ بِکَرْبَلَاءَ»۳۸ و خطاب به برادرم امام حسین(ع)فرمودند: اگر روزگار مرا به تأخیر انداخت و از یاری تو دور ماندم و نبودم تا با دشمنانت بجنگم، اکنون هر صبح و شام بر شما اشک می ریزم و به جای اشک در مصیبت شما خون از دیده می بارم. ۳۹

 

پاورقی‌ها:

۱. سید جعفر شهیدی، قیام حسین(ع)، صص۱۰۸-۱۰۷.

۲. حماسه حسینی، مرتضی مطهری، ج ۳، ص۱۵.

۳. عبدالله جوادی آملی، شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی، ص۱۵.

۴. نهج البلاغه، حکمت۴۲۵.

۵. حدید/۲۳.

۶. نهج البلاغه، خطبه۱۷۳.

۷. محمد تقی مصباح یزدی، آذرخش کربلا، ص۱۵۳.

۸. رک: امالی شیخ صدوق، ترجمه محمد باقر کمره ای، ص۱۵۵.

۹. آل عمران/۳۱.

۱۰.نساء/۵۶.

۱۱.آل عمران/۱۶۰.

۱۲.محمد/۷.

۱۳.بحارالانوار، ج۲۱، ص۲۳۷.

۱۴.رک: سعید عاکف، خاک‌های نرم کوشک، ص۱۶۶.

۱۵.در کربلا چه گذشت (ترجمه نفس المهموم)، ترجمه محمد باقر کمره ای، ص۳۸۳.

۱۶.همان، ص۴۰۳.

۱۷.همان، ص۱۹۸.

۱۸.همان، ص۴۴۰.

۱۹.زنان عاشورایی، یزدان پناه قرتبه، ص۵۷.

۲۰.انفال/۲۸.

۲۱.عنکبوت/۶۹.

۲۲.بقره/۲۵۶.

۲۳.توبه/۲۴

۲۴.مدثر، آیات۸-۲.

۲۵.احزاب/۲۱.

۲۶.در کربلا چه گذشت، صص۴۷۶-۴۷۴.

۲۷.همان، ص۴۸۹.

۲۸.همان، ص۵۵۴، علی قائمی، زندگانی حضرت زینب، ص۲۶۳.

۲۹.لهوف، سیدبن طاووس، ترجمه محمد حسن کبیریان، ص۱۱۷.

۳۰.نهج البلاغه، خطبه۱۹۳.

۳۱. رک: لهوف، ص۱۲۷.

۳۲.رک: ‌‌آیه الله شعرانی، ترجمه نفس المهموم، ص۴۱۰.

۳۳.توبه/۳۲.

۳۴.مستدرک، ج۱۰، ص۳۱۸.

۳۵.ترجمه لهوف، صص ۱۲۵،۱۲۳و۱۱۹.

۳۶.علی قائمی، زندگانی حضرت زینب، صص۲۹۶و۱۴۱.

۳۷.محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج ۴۴، ص۲۵۱.

۳۸.شیخ عباس قمی، مفاتیح الجنان، دعای ندبه.

۳۹.پرسش و پاسخ‌های دانشجویی، ش۱۳، ویژه محرم، ص۱۷۳.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا