اولین مسافر بهشت

behesht

شأن نزول آیه ۱۱۹ سوره ی توبه و آیات ۱۰ و ۱۱ سوره واقعه / نسرین هژبری   

آل النبی محمدٍ                                 اهل الفضائل و المناقب

المرشدون من العمی                        و المنقذون من اللوازب (سختی‌ها)

الصادق الناطقون                              السابقون الی الرغائب

فولاهم فرض من الر                        حمن فی القرآن واجب

و هم الصراط فمستقیمٌ                       فوقه ناجٍ و ناکب

اهل بیت پیامبر خدا محمّد (صلی الله علیه و آله) اهل فضیلت‌ها و خصلت‌های خوب هستند.

آنان هدایت کننده از تاریکی به روشنایی و نجات‌دهنده از سختی ‌هستند. راستگویان و سخنوران و پیشی‌گیرندگان به مطلوب‌ها و کارهای نیک هستند لذا ولایت آن‌ها از سوی خدای رحمان در قرآن فرض و واجب شده. آن‌ها راه راست هستند که بر روی آن، نجات یافته، و انسان منحرف قرار دارد. از دیدگاه مسلمانان، شعر سلف صالح تنها الفاظ صرف نیست که نشان‌گر هنر و مهارت شاعر در به کارگیری لغات باشند، بلکه اشعار مذهبی حاوی مباحث فلسفی، مواعظ اخلاقی و از همه مهم‌تر بیان حقایق مذهبی، دعوت به حق و فضایل آل الله می‌باشد و از آن جا که گاهی اثر شعر در روح و جان آدمی عمیق تر از خطابه‌ است، مبلّغ موفّق کسی است که کلامش را مزیّن به اشعار نیکو کند. چرا که به قول علّامه‌ امینی: «چه کسی را می‌توان پیدا کرد که شعر میمیّه‌ی فرزدق را بخواند و روحش از شوق و علاقه به سوی ممدوح و شخص ستوده شده به پرواز در نیاید؟ یا‌ هاشمیات کمیت را بخواند و اندیشه‌اش سرشار از دلیل و حجّت بر حق نشود؟ یا تائیّه‌ی دعبل برای او خوانده شود و او از ظلم و ستم وارد بر اهل حق، رنجور و آزرده خاطر نگردد؟» اشعاری که در ابتدای مقاله ملاحظه نمودید اثر شاعر اهل بیت «ابومحمّد نسیان بن مصعب عبدی کوفی» از شاعران اهل بیت پاک پیامبر (صلی الله علیه و آله) در قرن دوم هجری است. موضوع اشعار او بیان از فضایل مشهور مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) و مدح ذریّه‌ی پاک آن جناب است و اصولا او در غیر مناقب آل پیغمبر (صلی الله علیه و آله) شعر نگفته است.

در بیت سوم عبدی به شأن نزول آیه‌ی ۱۱۹ سوره‌ی توبه و آیات ۱۰ و ۱۱ سوره‌ی واقعه در مورد علی (علیه السلام) اشاره کرده است. در مصراع اول مولا را به شهادت آیه‌ی «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ» با وصف صدیق و در مصراع دوم به شهادت آیه‌ی: «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ» با وصف سابق در ایمان ستوده است.

ما نیز در تأیید سخنان این شاعر اهل بیت در این مقاله شأن نزول و تفسیر آیات مذکور را از دیدگاه علمای شیعه و اهل تسنّن بیان می‌کنیم تا سراجی منیر برای گم‌شدگان طریق حق باشد.

شأن نزول و تفسیر آیه‌ی ۱۱۹ سوره‌ی توبه از دیدگاه مفسران شیعه

 امام سجاد(علیه السلام) هرگاه این آیه را تلاوت می‌فرمود: «ای کسانی که ایمان آورده‌اید تقوا پیشه کنید و با صادقان باشید» بسیار دعا می‌کرد، و از خدا می‌خواست که او را به صادقان ملحق کند. همچنین می‌فرمود: «دیگران در مورد ما تقصیر کردند و برای توجیه عمل خلافشان به متشابهات قرآن استدلال کرده و طبق آرای خود، آن‌ها را تأویل و تفسیر نمودند و اخبار و سنت مسلّم پیامبر (صلی الله علیه وآله و سلم) را درباره‌ی ما مورد گفت و گو و ایراد قرار دادند. بنابراین مسلمانان آینده به چه کسی پناه برند؟ با این که نشانه‌ها و آثار این ملّت به کهنگی گراییده و امّت به تفرقه و اختلاف خو گرفته است، بعضی، بعضی دیگر را تکفیر می‌کنند در حالی که خداوند می‌فرماید: «هم‌چون کسانی مباشید که از هم پراکند شدند و پس از آمدن معجزات و دلیل‌هایی روشن، اختلاف نمودند». (آل عمران/۱۰۵)

در این صورت چه کسی مورد اطمینان است که حجت خدا را ابلاغ کند و تأویل و تفسیر احکام را بیان نماید. آیا کسی جز هم ردیفان قرآن، فرزندان ائمه‌ی هدی(علیهم السلام) و چراغ‌های روشن سراغ دارید؟ خداوند انسان‌ها را بدون حجت رها نکرده است. آیا این حجت‌ها غیر از شجره‌ی مبارک رسالت و پاکانی است که خداوند آن‌ها را پاکیزه گردانیده است؟ (ابن حجر، باب۱۱، ص۹۰ در تفسیر آیه‌ی وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ…)

اینک پس از گذشت قرون متمادی ما ندای این بزرگواران را لبیک گفته و عرض می‌کنیم ای بزرگواران شما حجت خدا بر زمین هستید و با عنایت شما به بیان شأن نزول آیه می‌پردازیم:

آیات ۱۱۷ و ۱۱۸ سوره‌ی توبه در رابطه با جنگ تبوک است. آیه‌ی اوّل در مورد مشکلات جنگ تبوک است که از آن به «ساعه العسره» تعبیر شده تاریخ نشان می‌دهد که این جنگ یکی از سخت‌ترین جنگ‌هایی بوده که مسلمانان پشت سر گذاشته‌اند. جنگ تبوک در گرمای تابستان اتّفاق افتاد. در همان سال خشکسالی مردم را به تنگ آورده بود. فاصله‌ی بین مدینه و تبوک بسیار طولانی بود. مرکب به تعداد جنگجویان نبود بعضی مجبور بودند با پای پیاده بدون کفش از ریگ‌های بیابان بگذرند، آب و غذا به اندازه‌ی کافی نبود امّا با تمام این اوصاف مسلمانان با وجود این‌که دشمنی چون امپراطوری روم شرقی در انتظار آن‌ها بود صبر و استقامت عجیبی از خود نشان دادند. البته در میان مسلمانان افرادی بودند که روحیه‌ی ضعیف‌تری داشتند و فکر بازگشت در سر می‌پروراندند. آیه‌ی بعدی سرگذشت ۳ نفر از مسلمانان سست  عنصر و سهل‌انگار را بیان می کند که از آن‌ها تعبیر به «خلفوا» (پشت سر گذارده شده‌اند) شده است. این افراد کعب بن مالک، مداره بن ربیع و هلا بن امیّه بودند که از شرکت در جنگ تبوک سرباز زدند. زمانی که پیامبر (صلی الله علیه وآله) از جنگ به مدینه بازگشت، این افراد برای معذرت خواهی خدمت پیامبر (صلی الله علیه وآله) رسیدند. امّا پیامبر(صلی الله علیه وآله) کلمه‌ای با آنان سخن نگفت و به مسلمانان نیز دستور داد تا احدی با آن‌ها سخن نگویند حتّی نزدیکان آن افراد به آن‌ها نزدیک نمی‌شدند.

مدّتی به این صورت گذشت و آن‌ها پیوسته در انتظار بودند تا آیه‌ای نازل شود که دلیل قبولی توبه‌ی آن‌ها باشد، امّا خبری نبود. تا این‌که فکری به نظر یکی از آنان رسید و به دیگران گفت: اکنون که مردم با ما قطع رابطه کرده‌اند، چه بهتر که ما هم با یکدیگر قطع رابطه کنیم و پس از آن حتی کلمه‌ای با هم سخن نگفتند. سرانجام پس از پنجاه روز آیه‌ی مذکور نازل شد و خداوند توبه‌ی آن‌ها را پذیرفت. (مکارم شیرازی، ۱۷۰-۱۶۹/۸؛ طباطبایی، ۵۵۶/۹)

و امّا آیه‌ی ۱۱۹، در آیات قبلی سخن درباره‌ی گروهی از متخلّفان بود که عهد و پیمان خود را با خدا و پیامبر(صلی الله علیه وآله) شکستند و در آیه‌ی مورد بحث اشاره به نقطه‌ی مقابل آن‌ها کرده دستور می‌دهد که رابطه ی خود را با راستگویان و آن‌ها که بر سر پیمان خود ایستاده‌اند محکم بدارند.

صادقین چه کسانی هستند؟ خداوند صادقین را در آیات ۱۷۷بقره، ۱۹حدید، ۱۵حجرات، ۸حشر و… این‌چنین وصف نموده است:

«حقیقت نیکوکاری، ایمان به خدا و روز رستاخیر و فرشتگان و کتب آسمانی و پیامبران، انفاق در راه خدا، برپاداشتن نماز و پرداخت زکات، وفای به عهد و استقامت در جهاد است و کسانی که این صفات را دارا باشند صادقان و پرهیزکارانند».

روشن است که این صفات مراتبی دارد که اعلا درجه‌ی آن در معصومین یافت می‌شود، امّا بحث اصلی در این است: آیا منظور از صادقین تنها معصومین هستند؟

با توجّه به آیاتی که صفات صادقین را ذکر می‌کند، مفهوم صادقین معنای وسیعی دارد. امّا از روایات و تعبیراتی که در کتب شیعه و اهل تسنّن در معنای صادقین نقل شده است، چنین برمی‌آید که منظور از صادقین، معصومین(علیهم السلام) هستند. به عنوان نمونه می‌توان به این اقوال اشاره کرد:

۱ـ سلیم بن قیس هلالی نقل می‌کند: روزی علی(علیه السلام) با جمعی از مسلمانان گفتگو داشت و فرمود: شما را به خدا سوگند می‌دهم آیا می‌دانید هنگامی که خداوند آیه «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ» (توبه/۱۱۹) را نازل کرد و سلمان گفت: آیا منظور از آن عام است یا خاص؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: مأمورین به این دستور همه‌ی مؤمنان هستند امّا عنوان صادقین مخصوص برادرم علی(علیه السلام) و اوصیاء بعد از او تا روز قیامت است.

هنگامی که علی (علیه السلام) این سؤال را کرد، حاضران گفتند آری این سخن را از پیامبر(صلی الله علیه وآله) شنیدیم. (بحرانی، ۱۷۰/۲)

۲ـ علّامه طباطبایی می‌فرماید: کلمه‌ی صدق در اصل به معنای این است که گفتار و یا خبری که داده می شود با خارج مطابق باشد و آدمی را که خبرش مطابق با واقع و خارج باشد صادق می‌گویند. امّا از آنجا که به اعتقاد و عزم و اراده هم قول گفته‌اند در نتیجه صدق را در آن‌ها نیز استعمال کرده و انسانی را هم که عملش مطابق با اعتقادش باشد و یا کاری را که می‌کند با اراده و تصمیمش مطابق باشد و شوخی نباشد صادق نامیده‌اند. در این آیه چون خداوند به طور مطلق به تقوی امر کرده است و به طور مطلق فرموده است با صادقین باشید معلوم می‌شود که معنای مجازی کلمه‌ی صدق مورد نظر است. بنابراین به مؤمنین دستور می‌دهد که با تقوا باشند و صادقین را در گفتار و کردارشان پیروی کنند. لذا فرموده با صادقین باشید. با این تفاصیل واضح است که تنها فرد معصوم می‌تواند صاحب این صفت باشد. (طباطبایی، ۵۴۸/۹)

نکته‌ی مهم دیگر این که در این آیه دو دستور داده شده است. ابتدا دستور به تقوی و سپس دستور به همراه بودن با صادقین. اگر مفهوم صادقین در آیه عام بود و همه‌ی مؤمنان راستین و با استقامّت را شامل می‌شد باید گفته می‌شد «وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ» از صادقین باشید، نه با صادقین باشید.

تنها سؤالی که باقی می‌ماند این است که صادقین جمع است و باید در هر عصری معصومان متعدّد باشد.

پاسخ این است که مخاطب آیه، تمام اعصار و قرون است و مسلّم است که مجموع مخاطبین همه‌ی اعصار یا جمعی از صادقین خواهند بود. به عبارت دیگر چون در هر عصری معصومی وجود دارد وقتی همه‌ی قرون و اعصار را مورد توجّه قرار دهیم سخن از جمع معصومان به میان خواهد آمد نه یک فرد. به عنوان مثال در عصر پیامبر(صلی الله علیه وآله) جز او کسی که واجب الاطاعه باشد وجود نداشت و در عین حال آیه به طور مسلم شامل مؤمنان زمان او می‌شد. بنابراین می‌فهمیم منظور جمع در یک زمان نیست بلکه جمع در مجموعه‌ی زمان‌هاست. (مکارم شیرازی، ۱۸۳/۸)

۳ـ در تفسیر مجمع البیان آمده: «با کسانی باشید که راست می‌گویند و دروغگو نیستند و به عبارت دیگر راه و روش کسانی را در زندگی برگزینید که در گفتار و کردار راستگو هستند» و خداوند در سوره‌ی بقره آیه‌ی ۱۷۷ آنان را با اوصاف انفاق در راه خدا، استقامّت در جهاد، ایمان به خدا و آخرت و… وصف نموده است و برخی گویند راستگویان کسانی هستند که خداوند در مورد آنان فرموده: «بعضی از آن مؤمنان بزرگ مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند کاملاً وفا کردند پس بعضی بر آن عهد ایستادگی کردند تا شهید شدند و بعضی با انتظار مقاومت کرده و هیچ عهد خود را تغییر ندادند». (احزاب/۲۳)

عدّه‌ای بر این باورند که منظور از این راستگویان حمزه، جعفر طیّار و علی(علیه السلام) است و از ابن عبّاس در تفسیر این آیه آورده‌اند که منظور این است که با علی و پیروان راستین او باشید یعنی مع علی(علیه السلام) و اصحابه.

چنان که امام باقر(علیه السلام) فرمود: یعنی با آل محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) همراه باشید و از راه و رسم آنان پیروی کنید.

همین مضمون را نافع از عبدالله بن عمر نقل می‌کند که خداوند نخست به مسلمانان دستور داد که از خدا بترسند سپس فرمود: «کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ» یعنی «مَعَ مُحَمَدٍ(صلی الله علیه وآله وسلم) وَ اَهلِ بَیتِهِ»

و در پایان تفسیر این آیه مرحوم طبرسی از قول ابن مسعود نقل می‌کند که گفت: از تعمق در سفارش آیه فهمیده می‌شود که دروغ به هیچ عنوان درست و روا نیست که انسان حتی به کودک خویش وعده‌ای بدهد و به آن وفا نکند چراکه آیه فرمان راستی و همراهی با راستگویان می‌دهد و اگر درست در این آیه‌ی شریفه بنگریم هیچ گونه دروغ و ناروایی را استثناء نکرده و رخصت نداده است. (طبرسی،  106-105/6)

از بررسی نظرات این بزرگواران در تفسیر آیه‌ی مذکور استنباط می‌شود که اولاً صادق به کسی گویند که اعتقاد و عملش یکی بوده و مطابق واقع باشد، ثانیاً‌ به اصول اعتقادی اسلام قولاً و عملاً پای‌بند بوده و متّصف به صفات مؤمنین کامل باشد گرچه در بعضی از این اقوال به نظر می‌رسد که کلمه‌ی صادقین در آیه‌ی۱۱۹ سوره‌ی توبه شامل حال غیر معصومین نیز می‌شود. امّا با تأمل در این بیانات روشن می‌شود زمانی که خداوند به طور مطلق فرمان به تقوی و همراهی با صادقین را داده است این گروه لازم است معصوم باشند، زیرا بعید است خداوند حکیم دستور به پیروی از کسانی را بدهد که زمانی صادق هستند و در زمان دیگر از هوی و هوس پیروی می‌کنند و به قول ابن مسعود صادق کسی است که دروغ و ناروایی نگوید. بنابراین می‌توان گفت مورد یقینی از گروه صادقان ائمّه‌ی معصومین (علیهم السلام) هستند. با این بیان صحّت روایاتی که صادقین را علی(علیه السلام) و پیروان او خوانده‌اند نیز تأیید می‌شود.

سایر تفاسیر شیعه نیز اقوال مشابهی را ذکر کرده‌اند که به دلیل اطاله‌ی کلام از ذکر آن‌ها خودداری می‌کنیم.

تفسیر آیه‌ی ۱۱۹ سوره‌ی توبه از دیدگاه مفسران اهل تسنّن

نظرات مفسرین اهل سنّت در رابطه با تفسیر جمله‌ی «وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ» یکسان نیست. گروهی به طور صریح در ذیل آیه، روایاتی را نقل کرده‌اند که صادقین را خصوصاً علی بن ابیطالب می‌داند. این در حالی است که در روایات شیعه آمده است پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند: «عنوان صادقین مخصوص برادرم علی(علیه السلام) و اوصیاء بعد از او تا روز قیامّت است» یعنی روایات عامّه (اهل تسنّن) خصوص علی ابن ابیطالب را نام برده‌اند و گروهی دیگر صادقین را پیامبر و اصحابش می‌دانند. و گروهی با سکوت از این مسئله گذشته‌اند. در این بخش ما نظرات گروه اوّل و دوم را بیان نموده، سپس به تحلیل نظرات گروه دوم می‌پردازیم:

الف- گروه اول: ۱. موفّق بن احمد به اسناد خود از ابن عبّاس در ذیل آیه‌ی فوق چنین نقل کرده است: هو علی بن ابیطالب همین مطالب را عبدالرزّاق در کتاب رموز الکنوز نیز آورده است. (تفسیر برهان، ۱۷۰/۲)

۲ـ روایتی در ذیل آیه از طریق حافظ ابونعیم و ابن مردویه و ابن عساکر (ابن عساکر-۳۰۷/۱۲، و در ترجمه‌ی الامام علی بن ابیطالب(علیه السلام)، چاپ تحقیق شده: شماره‌ی۹۳۰) و بسیاری دیگر، از جابر و ابن عبّاس نقل شده است که منظور آیه این است که با علی بن ابیطالب باشید. این روایت را کنجی شافعی در کتاب کفایه (کنجی شافعی- ۱۱۱ [ص۲۳۶، باب۶۲]) و حافظ سیوطی در الدر المنثور نقل کرده‌اند. (حافظ سیوطی- ۳: ۲۹۰ [۴/۳۱۶]

۳- حاکم حسکانی در روایتی با سلسله سند از کلینی از ابی صالح از ابن عباس نقل می‌کند که: «اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ» در حق علی بن ابیطالب نازل شده است. (حاکم حسکانی- ۳۴۱/۱)

۴- مفسّر معروف اهل تسنّن فخر رازی که به تعصب و شک آوری معروف است، پذیرفته که مقصود از «صادقین» معصومان هستند و می گوید: «خداوند مؤمنان را به همراه بودن با صادقین دستور داده است، بنابراین آیه دلالت دارد بر این که آن‌ها که جایز الخطا هستند باید به کسی اقتدا کنند که معصوم است، تا در پرتو او از خطا مصون بمانند و این معنا در هر زمانی خواهد بود و هیچ دلیلی بر اختصاص آن به عصر پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نداریم» وی بعداً اضافه می‌کند: «قبول داریم که مفهوم آیه این است و در هر زمانی باید معصومی باشد اما ما این معصوم را مجموع امّت می‌دانیم نه یک فرد، و به تعبیر دیگر این آیه دلیل بر حجیّت اجماع مؤمنین و عدم خطای مجموع امّت است». (فخر رازی، ۲۲۰-۲۲۱/۱۶)

به این ترتیب فخر رازی نیمی از راه را درست پیموده و در نیمه‌ی دوم گرفتار اشتباه شده است. ما پاسخ او را در تحلیل گروه دوم از روایات خواهیم داد.

۵- احمد بن حنبل در ذیل آیه ی «وَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ أُولئِکَ هُمُ الصِّدِّیقُونَ» (حدید/۱۹) روایت کرده است که این آیه در حق علی(علیه السلام) نازل شده است. این روایت را می‌توان به عنوان مؤیدی بر قول مفسران شیعه محسوب کرد، چرا که عنوان «صدیقان» در هر دو آیه مشترک است و صدیقان را با صفات ایمان به خدا و رسول خدا وصف نموده است. (مظفر، ۱۷۱/۲)

۶- حاکم در مستدرک به نقل از عباد بن عبدالله اسدی آورده است که علی(علیه السلام) فرمود: «من بنده‌ی خدا و برادر رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) و صدّیق اکبر هستم» (حاکم، ۱۱۲/۳) همچنین این روایت در کنزالعمال از ابن ابی شیبه و از نسائی در الخصائص و ابن ابی عاصم در السنه و از عقیلی و ابونعیم در المعرفه نقل شده است. همچنین از عقیلی و محمد بن ایّوب رازی روایت شده که علی بر فراز منبر بصره فرمود: «اَنَا الصِّدیقُ الاَکبَر» همین طور در کنزالعمال از طبرانی از سلمان و ابوذر هر دو با هم از بیقهی و ابن عدی به نقل از حذیفه آورده است که نبی اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) در مورد علی(علیه السلام) فرمود: «این مرد اولین کسی است که به من ایمان آورد و اولین کسی است که در روز قیامّت با من مصافحه می‌نماید. او صدّیق اکبر و فاروق این امّت است که حق و باطل را از یکدیگر جدا می‌کند. او اصل و ستون دین است در حالی که ثروت، اصل کافران است». مانند این حدیث را ابن حجر در الاصابه ذیل شرح حال ابولیلی آورده است و در ابتدای آن این جمله اضافه شده است: «پس از من فتنه‌ای رخ خواهد داد هرگاه چنین شد از علی بن ابیطالب جدا نشوید، زیرا او اوّلین کسی است که به من ایمان آورد» (مظفر، ۱۷۴-۱۷۳/۲)

ب- گروه دوم: ۱- زمخشری در تفسیر کشّاف می‌گوید: عبارت «مع الصادقین»، «من الصادقین» نیز قرائت شده است و صادقین کسانی هستند که در دین خدا از جهت نیت و قول و عمل صادق هستند یا کسانی که در ایمانشان و پیمان‌هایشان و اطاعتشان از خدا و رسول خدا(صلی الله علیه وآله) صادق هستند و مصداق قول خداوند هستند که می‌فرماید: «رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ» (احزاب/۲۳) و از ابن عباس نقل شده است که در مورد خطاب کسانی از اهل کتاب هستند که ایمان آوردند و دستور می‌دهد که باید با مهاجرین و انصار باشند و با آنان همراه بوده و در صادق بودن از آنان پیروی کنند. و سپس از ابن مسعود نقل می‌کند که:‌ «دروغ به هیچ وجه روا نیست که انسان حتّی به کودک خویش وعده‌ای بدهد و به آن وفا نکند چراکه آیه فرمان راستی و همراهی با راستگویان می‌دهد و اگر درست به آیه‌ی شریفه بنگریم هیچ گونه دروغ و ناروایی را استثنا نکرده و رخصت نداده است» (زمخشری- ۳۲۱-۳۲۰/۲)

در واقع زمخشری احتمال می‌دهد که منظور خداوند این باشد که سعی کنید از صادقان باشید نه این که صادقان گروه خاصی از مؤمنان بوده و ما مأمور به پیروی از آنان شده باشیم، همان طور که احتمال می‌دهد خداوند صادقان را همه‌ی مهاجرین و انصار می‌داند و البته این سخن او با قول ابن مسعود که هیچ دروغی را بر صادقان جایز نمی‌داند مخالف است. زیرا مهاجرین و انصار معصوم نبودند و نمی‌توان گفت آن‌ها در طول عمرشان هیچ دروغی نگفتند.

۲- در تفسیر بیضاوی آمده است: «صادقین را در ایمان و پیمان‌هایشان پیروی کنید یا اینکه منظور از مع الصادقین این است که در دین خدا از جهت نیت و قول و عمل صادق باشید». (بیضاوی- ۲۱۳/۲)

۳- در تفسیر سور آبادی در مورد تفسیر آیه گفته شده است:

«ای مؤمنان بترسید از خدا و بپرهیزید از آزار خدای در تخلّف از غزوات و با راستگویان چون ابوبکر و عمر و عثمان و علی باشید و از آن‌ها متابعت کنید و این آیه دلیلی بر این است که امام باید از قریش باشد، زیرا خداوند مهاجرین و انصار را صادقان خوانده است و فرموده است: «أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ» (حجرات/۱۵) و ابوبکر با همین آیه روز بیعت سقیفه برای انصار که با سعد بن عباده بیعت کرده بودند استدلال آورده بر این که امام باید قریشی باشد و آن‌ها نیز بیعت خود را با سعد شکسته با مهاجران هم داستان شده و با ابوبکر بیعت کردند». (عتیق نیشابوری، ص۹۹۲-۹۹۱)

به نظر می‌رسد عتیق نیشابوری علاوه بر تأیید عقاید زمخشری در تفسیر آیه، نتایج تازه‌تری را بیان می‌کند و معتقد است مصداق آیه ابوبکر، عمر، عثمان و علی(علیه السلام) است که همه از قریش بودند. پس امام لازم است اولاً صادق بوده و ثانیاً قریشی باشد و چون در ادامه‌ی سخنش مهاجرین و انصار را با هم گروه صادقان می‌نامد همانند زمخشری دچار تناقض گویی شد از طرفی برای گروه صادقان مهاجرینِ قریشی را نام می‌برد و علّت نقض پیمان انصار را با سعد استدلال ابوبکر بر آیه می‌داند و از طرف دیگر ادّعا می‌کند که خداوند مهاجرین و انصار را صادقان نامیده است. اگر هر دو گروه مصداق قول خداوند هستند بیعت انصار با خلیفه‌ی اوّل اشتباه محض بوده است و انصار در انتخاب خود خطا کرده‌اند.

تحلیل روایات گروه دوم: تمامی این روایات در این قول متّفق هستند که خداوند به مؤمنان امر کرده است همراه با صادقان باشید و صادقان کسانی هستند که در نیّت و قول و عمل صادق هستند یا کسانی که در ایمانشان، عهد و پیمانشان و اطاعتشان از خدا و رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) صادق هستند. همان‌هایی که مصداق آیه‌ی ۲۳ سوره‌ی احزاب هستند و قبلاً از قول ابن عباس نقل کردیم که او معتقد است این افراد علی (علیه السلام) جناب حمزه و جعفر طیّار می‌باشند. از سوی دیگر با توجّه به معنای صادقان و تصریح بعضی از این روایات چنین برمی‌آید که اهل تسنّن به طور ضمنی و نه صراحتاً عصمت را برای گروه صادقان ضروری می‌دانند. چنان‌که زمخشری از قول ابن مسعود نقل کرده است و با توجّه به این مطلب که اهل تسنّن غیر پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) عصمت را برای احدی از رهبرانشان واجب نمی‌دانند. آیا عنوان صادق پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر کسی غیر از اهل بیتش خصوصاً علی بن ابیطالب صدق می‌کند؟ و آیا از خداوندی که حکمت و علمش بر مؤمنان مسلّم است بعید نیست که فرمان پیروی و اطاعت بی‌چون و چرا از صادقانی را بدهد که معصوم نبوده و خطا می‌کنند؟

امّا پاسخ جناب فخر رازی که معتقد بود آیه دلالت بر عدم خطای مجموع امّت دارد این است که اگر منظور از صادقان مجموع امّت باشد علاوه بر اشکال فوق این معنا با حکمت و علم خدا منافات دارد. به این معنا که خود این پیرو نیز جزء آن مجموع است و در واقع پیرو جزئی از پیشوا می‌شود و اتّحاد تابع و متبوع پیش می‌آید یعنی خداوند دستور داده خودتان از خودتان پیروی کنید. در حالی که ظاهر آیه این است که پیروان از پیشوایان و تابعان از متبوعان جدا هستند. نتیجه اینکه آیه‌ی مذکور از آیاتی است که دلالت بر وجود معصوم در هر عصر و زمانی می‌کند.

جالب است بدانید که رازی در جای دیگر تغییر عقیده داده و در ذیل آیه‌ی ۲۸ سوره‌ی غافر «وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إیمانَه» این روایت را نقل کرده است. رسول خدا(صلی الله علیه وآله) فرمود: «افراد صدّیق سه تن هستند: حبیب نجّار، مؤمن آل یس که گفت: ای مردم از رسولان پیروی کنید و حزقیل، مؤمن آل فرعون که گفت: آیا کسی را که می‌گوید پروردگار من الله است می‌کشید؟ و علی بن ابیطالب که برتر از آنان است».

این روایت را سیوطی در الدر المنثور در تفسیر سوره‌ی یس از ابوداوود و ابونعیم و ابن عساکر و دیلمی با ذکر اسانید از ابولیلی و از بخاری در تاریخ خود نقل می‌کند. (مظفر، ۱۷۳/۲)

صاحب کنزالعمال نیز این روایت را از ابن نجّار از ابن عباس نقل نموده است. (۵۲/۶)

صاحب منهاج الکرامه از احمد در مسند و دیلمی و ابن مغازلی نقل کرده است. (مظفر، ۱۷۲/۲)

با این تفاصیل ادّعای ما این است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) و اهل بیت معصومش به خصوص امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) مصداق بارز «صادقین» هستند و چنان که ملاحظه فرمودید این ادّعا را با روایت مفسرین شیعه و اهل تسنّن ثابت کردیم.

امّا بیت سوّم اشعار عبدی کوفی که با آن اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) را به پیشی گیرندگان در کارهای نیک ستوده است اشاره به آیه‌ی ۱۰ و۱۱ سوره‌ی واقعه دارد.

در این بخش از ذکر نظرات مفسّرین شیعه خودداری می‌کنیم به دلیل این که در مقالات قبلی سابق بودن در ایمان و اسلام را برای علی بن ابیطالب (علیه السلام) با ادلّه‌ی کافی ثابت کردیم.

مفسرین اهل سنت از جمله حافظ سیوطی (الدرالمنثور، ۱۵۴/۶)، ابن حجر (الصواعق، ۱۲۵/۷۴) و سبط ابن جوزی (تذکره، ۱۷/۱۱) نقل کرده‌اند: «این آیه درباره‌ی مؤمن آل فرعون حزقیل و حبیب نجّار که در سوره‌ی یس از او یاد شده و علی بن ابیطالب نازل شده است و هر یک از این ها در امّت خود در ایمان بر دیگران پیشی گرفتند و علی با فضیلت‌ترین آن‌هاست»

ابن مردویه نیز این روایت را از ابن عبّاس نقل کرده است و در نقل ابن ابی حاتم به جای حزقیل، یوشع بن نون آمده است. (علامه امینی، ۲۱۱)

فضل بن روزبهان مؤلف سنّی کتاب ابطال الباطل در ردّ کتاب نهج الحق و کشف الصدق علّامه‌ حلّی می‌گوید: «این حدیث در روایات اهل سنّت به این تعبیر وجود دارد پیشروان امّت‌ها سه نفر هستند، مؤمن آل فرعون، حبیب بن نجار و علی بن ابیطالب و ادامه می‌دهد: بدون شک علی در گرویدن به اسلام پیشرو است و دارای سابقه و فضایلی است که پوشیده نمی‌باشد، امّا آیه دلالتی بر وجود نصّ امامت ندارد».

ما برخلاف نظر جناب فضل معتقدیم که این آیه علاوه بر بیان فضیلت علی(علیه السلام) بر دیگران، دلالت می‌کند بر این که تعیین آن حضرت به عنوان امام از سوی خداوند صورت گرفت. زیرا اگر امیرالمؤمنین پیش از تمام این امّت به اسلام گرویده است پس بهترین و با فضیلت‌ترین ایشان است و پیشی گرفتن در ایمان به اسلام همانطور که خدا شهادت می‌دهد: «أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ» (واقعه/۱۱) نشانه‌ی آگاهی و برتری است. طبق این آیه آن حضرت منحصراً از میان تمام صحابه مقرّب شمرده شده است. یعنی میان او و دیگران از لحاظ معرفت و فضل و تقوا فاصله‌ی زیادی وجود دارد و بدون تردید شخصی که چنین باشد امام است خصوصاً که او در میان آن سه تن برترین بود.

اگر کسی اشکال کند که چطور از میان این سه تن تنها علی(علیه السلام) دارای مقام امامّت شد با این که لازم است هر سه نفر چون در کنار هم در روایت ذکر شده‌اند دارای خصوصیّات مشترک باشند؟ پاسخ این است که حزقیل سابق امّت موسی بود و پیش از همه به موسی ایمان آورد امّا چون قبل از موسی از دنیا رفت امام نشد و اگر زنده می‌ماند پس از موسی او امام می‌شد نه یوشع گرچه در بعضی از روایات به جای حزقیل، یوشع ذکر شده که شاید این روایات صحیح‌تر باشد و این اشکال را برطرف سازد. چنان که علّامه‌ حلّی از ابن مغازلی به نقل از مجاهد روایت کرده است که ابن عبّاس گفت: «یوشع بن نون پیش از همه به موسی و‌ هارون گروید و صاحب یس به عیسی ایمان آورد علی (علیه السلام) به محمد(صلی الله علیه وآله).

فضیلت دیگری را که زمخشری در تفسیر سوره‌ی یس از رسول خدا(صلی الله علیه وآله) برای علی (علیه السلام) نقل می‌کند این است که می‌گوید: پیشتازان امّت‌ها سه تن هستند که یک لحظه به خدا کافر نشده‌اند، علی بن ابیطالب، صاحب یس و مؤمن آل فرعون. (مظفر، ۱۳۸-۱۳۷/۲)

به  راستی چگونه می‌توانیم از فضیلت کسی بگوییم که دوست و دشمن او را می‌ستایند و در برتری او و اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) مدیحه سرایی می‌کنند.

امام شافعی می‌گوید:

یا اهل بیت رسول الله حُبُّکم                            فرضٌ منَ الله فی القرآن انزَلَهُ

ای اهل بیت پیامبر حبّ شما بر همه واجب است و در قرآن آمده است.

کَفاکُم مِن عظیم الفضل إنَّکم                           مَن لَم یُصَلِّ علیکم لا صلاه له

این فضل و برتری شما را کفایت می‌کند که اگر کسی در نماز بر شما صلوات نفرستد نمازش مقبول نیست. (ابن حجر در تفسیر آیه‌ی ۵۶ سوره‌ی احزاب «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِی…» ص۸۸، الغدیر، ص۳و۲/۲ به بعد، بنهانی، ص۹۹)

حسن ختام مقاله را به امیر سخن می‌سپاریم و از زبان او اوصاف خاندان پیغمبر(صلی الله علیه وآله) را مرور می‌کنیم:

«آیات کریمه‌ی قرآن درباره‌ی آن‌هاست، آن‌ها گنج‌های خداوندند، اگر سخن گویند، راست می‌گویند و اگر ساکت بمانند، کسی بر آنان پیشی نمی‌گیرد، باید پیش قراول به قافله دروغ نگوید و درک و عقلش را حاضر سازد». (صبحی صالح، خطبه‌ی۱۵۴)

فهرست منابع:

۱ـ شریف الرضی، نهج البلاغه، تصحیح صبحی صالح.

۲ـ مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، تهران، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۵۸.

۳ـ طباطبائی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، ۱۳۹۳.

۴ـ قرائتی، محسن، تفسیر نور، مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن، تهران، ۱۳۸۷.

۵ـ بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۱۹ق.

۶ـ طبرسی، ابوعلی الفضل بن الحسن، تفسیر مجمع البیان، تهران، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۸۰.

۷ـ قرشی کنجی شافعی، ابوعبدالله محمد بن یوسف بن محمد، کفایه الطالب فی مناقب علی بن ابی طالب، تحقیق: محمد هادی امینی، تهران، چاپ سوم، داراحیاء تراث اهل بیت، ۱۴۰۴ .

۸ـ سیوطی، حافظ، الدّر المنثور فی التفسیر بالمأثور، بیروت، دارالفکر، ۱۹۸۳م.

۹ـ ابن عساکر الدمشقی، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق.

۱۰ـ الحافظ عبیدالله بن عبدالله بن احمد المعروف بالحاکم الحسکانی، شواهد التنزیل، بی جا، مجمع احیاء الثقافه الاسلامیه، ۱۳۸۵ش.

۱۱ـ رازی، فخر، تفسیر الکبیر و مفاتیح الغیب، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.

۱۲ـ جار الله محمود بن عمر الزمخشری، تفسیر الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل و عیون الاقاویل فی وجوه التأویل، بی جا، بی تا.

۱۳ـ الشیرازی البیضاوی، ناصر الدین ابی سعید عبدالله بن عمر بن محمد، تفسیر بیضاوی، بیروت ـ لبنان، مؤسسه الاعلمی، ۱۴۱۰هـ ـ ۱۹۹۰م.

۱۴ـ عتیق نیشابوری، ابوبکر، تفسیر سور آبادی، به تصحیح سعید سیرجانی، تهران، فرهنگ نشر نو، ۱۳۸۱.

۱۵ـ مظفر، محمد حسن، ترجمه‌ی دلائل الصدق، تهران، انتشارات امیر کبیر، ۱۳۷۷ .

۱۶ـ علاء الدین علی المتقی الهندی، کنزالعمّال، بیروت، انتشارات مؤسسه الرساله، چاپ دوم، ۱۴۰۹ هـ .ق.

۱۷ـ الحاکم النیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، تحقیق مصطفی، عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۱ق.

۱۸ـ سبط ابن الجوزی، تذکره الخواص، تهران، مکتبه نینوی الحدیثه، بی تا.

۱۹ـ شهاب الدین احمد بن محمد ابن حجر هیتمی مکی، الصواعق المحرقه فی الرد علی اهل البدع و الزندقه، تعلیق عبدالوهاب عبداللطیف، مصر، مکتبه القاهره، ۱۳۸۵هـ.

۲۰ـ عسقلانی، شهاب الدین احمد بن علی بن حجر، تهذیب التهذیب، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۴۰۴هـ. ۱۹۸۴م.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا