خیرخواهی و خیراندیشی

kheir-khahi

استاد شایسته خوی/ تنظیم: خانم هاشمی

 مقدّمه

زندگی سفر کوتاهی است برای ساختن و ساخته‌شدن که اگر این سفر کوتاه اگر بر مدار توحید باشد، آدمی را به هدف هستی نائل می‌سازد. توحید و اعتقاد به آن، یک علامت است، یک رمز، یک نشانه؛ نشانه‌ای که جدا می‌کند «زندگی موحّدانه» را از هرچه جُز آن است.

از این‌رو زندگی موحّدانه و زیست توحیدی، نشانه‌هایی دارد. یک موحّد، اندیشه، رفتار، سخن گفتن و زندگی‌اش با دیگران فرق دارد. او عالَم را مخلوقِ خدایی می‌داند که عالم و قادر و سمیع و بصیر است. او انسان‌ها را «عیال الله» می‌بیند. او کائنات را با تمام عظمتش، پر کاهی از قدرت لایزال الهی می‌داند.

این‌ها گوشه‌ای از اندیشه‌ی انسان موحّد است و روشن است که این اندیشه، رفتاری دیگر‌گونه می‌زاید. از این‌رو یک انسان موحّد در تعاملاتی که با جهان هستی دارد، رفتاری ویژه از خود نشان می‌دهد. او با انسان‌ها به گونه‌ای دیگر رفتار می‌کند.

یکی از مهم‌ترین نشانه‌های رفتاری یک انسان موحّد در ارتباط با دیگران، نُصح و خیرخواهی است. چنان‌که پیش‌تر اشاره شد، رفتار، زاییده‌ی اندیشه است، از این‌رو خیرخواهی زاییده‌ی خیراندیشی است و اساساً به گفته‌ی پیامبر(ص) «دین، عبارت است از خیراندیشی؛ الدِّینُ‏ النَّصِیحَهُ. (ابن حیون،۱۳۸۵ق، ج۲،ص۴۷)

در واقع خیرخواهی و خیراندیشی یکی از حقوق برادران دینی نسبت به یکدیگر است امام رضا(ع) می‌فرمایند: «حَقُ‏ الْمُؤْمِنِ‏ عَلَى‏ الْمُؤْمِنِ‏ أَنْ‏ یَمْحَضَهُ‏ النَّصِیحَهَ فِی الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِیبِ کَنَصِیحَتِهِ لِنَفْسِهِ» (الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا(ع)، ۱۴۰۶ ق، ص۳۶۹).

بنابراین هر مؤمنی باید با کمال خلوص و یکرنگی تلاش کند افزون بر دفع ناروایی‌ها و ناپسندی‌ها از برادران مؤمن خود، خیر نیز به آن‌ها برساند.

نشانه‌ها

خیرخواهی نشانه دارد، علامت دارد‌. هر کسی نمی‌تواند ادّعای خیرخواهی و خیراندیشی کند و اینک نشانه‌های خیرخواه:

۱. دردمند است و درد دیگران را نیز می‌فهمد و لمس می‌کند. او برای دیگران دعا می‌کند و در حلّ مشکلاتشان می‌کوشد. چون حلّ مشکلات مردم را توفیق و نعمت الهی می‌داند و کیست که از نعمت الهی گریزان باشد؟

بنابراین اگر دیدید مشکل دردمندی به دست شما حل می‌شود، خدا را شکر کنید و از او بخواهید باز هم از این توفیقات نصیبتان کند که ارزش این نعمت و توفیق اصلاً قابل اندازه‌گیری نیست.

۲. خیرخواه، سوز درون دارد و با این سوز درونی، غیر خدا را ذوب می‌کند. قلب او برای کمک به دیگران می‌تپد.

۳. خیرخواه، اوّاه است. همواره نگران و مضطرب است از این که چرا کوتاهی کرده، چرا نتوانسته مولایش را راضی کند. او پیوسته به خودش اعتراض دارد.

۴. مردم را در زندگی خود سهیم می‌کند. در واقع دیگران در سایه‌ی زندگی او، زندگی می‌کنند.

از امام حسن(ع) پرسیدند: زندگانی چه کسی بهتر است؟ حضرت فرمود: کسی که مردم را در زندگانی خود سهیم کند. دوباره پرسیدند: زندگانی چه کسی بدترین است؟ حضرت فرمود: کسی که در سایه‌ی زندگانی‌اش هیچ کس زندگی نکند (از او بهره نبرد) (فرهنگ سخنان امام حسن(ع)، ص۵۴۲ و ۵۴۳).

۵. او خود را بین خدا و مردم قرار می‌دهد. از این‌رو هرچه خود دوست دارد برای دیگران نیز می‌پسندد و آن‌چه را اکراه دارد، برای دیگران نیز نمی‌خواهد (نهج البلاغه، نامه۳۱).

۶. او اهل تألیف قلوب است. قلب‌ها را به هم نزدیک می‌کند، از تفرقه‌افکنی و دو‌به‌هم‌زنی بیزار است و صلح و سازش می‌آفریند.

۷. خیرخواه، مؤدّب به آداب الهی است. در واقع خیرخواهی مصداق ادب است و شرخواهی، مخالف آن. ادب هم چیزی نیست جز انتخاب بهترین و زیباترین گزینه‌ها. لذا ادب از نشانه‌های خیرخواهی است.

مصادیق

۱. راهنمایی و مشاوره

یکی از مصادیق خیراندیشی و خیررسانی، نمایاندن راه درست از کژ‌راهه است که بارزترین جلوه‌گاه آن، مشاوره می‌باشد. مشاوره در روایات از جایگاه ویژه‌ای برخوردار است. از جمله آن که از آن با عنوان چراغ هدایت، تکیه‌گاه مطمئن، ابزار احتیاط و دوراندیشی، ایمنی‌بخش از لغزش و ندامت یاد شده که هیچ‌کس، هیچ‌گاه از آن بی‌نیاز نیست.

البته گفتنی است که مشورتی سودمند و اثربخش خواهد بود که مشورت دهنده‌اش از سلامت ایمانی، اخلاقی و عقلانی برخوردار باشد. از این‌رو ما در روایات از مشورت با شخص ترسو، بخیل، حریص، پست و فرومایه و دروغگو نهی و در مقابل به بهره‌گیری از نظرات افراد عاقل، متدیّن، دلسوز، رازدار، باتجربه و دوراندیش توصیه شده‌ایم.

۲. اندرز دادن

هرکس در هر مرتبه‌ای نیازمند نصیحت و اندرز دیگران است. اساساً انسان کمال‌طلب همواره در تلاش است تا از هر چیزی و هرکسی پند بگیرد و از آن در راه کمال خویش بهره جوید. او پیوسته طالب اندرز دیگران است.

البته پنددهنده هم باید شرایطی داشته باشد تا پندش به دل نشیند و اثر گذارد. او باید نخست نصیحت‌گر خود باشد. یعنی خود‌ساخته باشد و از روی دلسوزی و اخلاص نصیحت کند. از این‌رو در سخن ناصح ناصالح اثری نیست که: «النَّصِیحَهُ مِنَ‏ الْحَاسِدِ مُحَالٌ» (صدوق، ۱۴۱۳، ص۵۸).

و نیز امام علی(ع) می‌فرمایند: «لا ینصح‏ اللّئیم‏ أحدا إلّا عن رغبه أو رهبه فإذا زالت الرّغبه و الرّهبه عاد إلى جوهره» (تمیمى آمدى، ۱۴۱۰ ق، ص۷۹۳)؛ خیرخواهی لئیم از روی ترس و طمع است. همین که ترس و طمعش زایل شود او نیز به حالت اوّل خود برمی‌گردد و خیرخواهی نمی‌کند.

دیگر آن که ناصح باید اندرزش را به‌سان هدیه‌ای تقدیم دیگران کند. هم‌چنین نصیحت ناصح باید فقط و فقط بر محور حق باشد نه منفعت شخصی یا گروهی یا چیز دیگر.

او باید در اندرز دادن، اعتدال را رعایت کند تا اندرزش سبب ملامت و دیگری نشود و اثر منفی نداشته باشد. نصیحت او باید به اندازه‌ی ادراک پندگیرنده باشد و از همه مهم‌تر آن که از نصیحتِ شخص، نزد دیگران بپرهیزد که: «نُصْحُکَ‏ بَیْنَ‏ الْمَلَإِ تَقْرِیعٌ»؛  (تمیمی آمدی، ۱۳۶۶، ص۲۲۵) نصیحت کردن تو در جماعت سرزنش کردن است.

وظایف پند گیرنده

گیرنده و شنونده‌ی پند نیز شرایط و وظایفی دارد از جمله:

۱. پند را بپذیرد که امام جواد(ع) فرمودند: «مؤمن به سه چیز نیازمند است: توفیقی از سوی خدا، پند دهنده‌ای درونی و نصیحت‌پذیری از کسی که او را نصیحت می‌کند» (حرانی،۱۴۰۴، ص۴۵۷).

۲. گیرنده‌ی پند باید نصیحت را توفیقی از سوی خداوند بداند و آن را تجارتی پرسود شمارد.

۳. او نباید نسبت به پند ناصحان بدگمان گردد بلکه باید به او و پندش روی آورد.

۴. بداند که مخالفت با اندرز ناصح سبب هلاکت می‌شود.

امام سجّاد(ع) در این‌باره می‌فرمایند: «حقّ ناصح این است که پند‌گیرنده در برابر او زانوی ادب بزند و قلبش را با نصایح او سیراب سازد و گوشش را برای او شنوا کند تا نصیحتش را بفهمد. آن‌گاه در آن تأمّل کند. پس اگر نصیحتش را بر صواب دید، خدا را سپاس گوید و از او بپذیرد و اگر بر صراط صوابش نیافت، به دیده‌‌ی مهربانی به وی بنگرد و متّهمش نکند و بداند که او در خیرخواهی کوتاهی نکرده بلکه خطا کرده» (حرانی، ۱۴۰۴، ص۲۷۵).

۳. خدمت به بندگان خدا

خدمت به بندگان خدا، فرصتی است ناب که از سوی خداوند نصیب انسان می‌شود. معصومین(ع) در دعاهای خود از خدا چنین می‌خواسته‌اند: «وَجَعَلَنِی مُبَارَکًا أَیْنَ مَا کُنتُ» (مریم/۳۱).

بر این اساس، انسان موحّد باید هر جا که هست برای جامعه سودمند باشد. خلق خدا، عیال خدا هستند و محبوب‌ترین آن‌ها نزد خدا کسی است که به عیال خدا، سود و شادی برساند.

این سود رسانی و احسان، گاهی نسبت به والدین است، گاهی نسبت به خویشان و زمانی نسبت به مؤمنین.

فرد موحّد نمی‌تواند در قبال سرنوشت مؤمنین بی‌تفاوت باشد. پیوند او و مؤمن دیگر یک پیوند ایمانی و الهی است. به این ترتیب همّت و تلاش نسبت به امور مسلمانان از وظایف اسلامی است که اگر مسلمانی نسبت به آن بی‌توجّه باشد، شایسته نیست بر او نام موحّد گذاشت.

خدمت به بندگان خدا باعث رضایت خداوند، ایجاد سرور و شادی در جامعه و حاکمیّت روح خیرخواهی و همکاری بین مسلمانان می‌شود و برکات فراوان دیگری نیز دارد.

آثار خیرخواهی

۱. به استناد آیه‌ی ۲۷۲ سوره‌ی بقره که می‌فرماید: «مَا تُنفِقُواْ مِنْ خَیْرٍ فَلأنفُسِکُمْ»؛ خداوند هر خیری را که ناصح برای دیگران بخواهد به خود او برمی‌گرداند.

۲. رنج و سختی آخرت از او برطرف می‌شود (مجلسی، ۱۴۰۳، ج۷۴، ص۳۱۲).

۳. تحت ولایت الهی قرار می‌گیرد و به ولایت اهل بیت می‌رسد (مجلسی، ۱۴۰۳، ج۷۴، ص۳۱۳).

۴. بهترین زندگی‌ها نصیب شخص خیرخواه می‌شود (فرهنگ سخنان امام حسن(ع)، ص۵۴۲ و ۵۴۳).

۵. به عنوان عابدترین مردم شناخته می‌شود (کلینی، ج۲، ص۱۶۳).

۶. لقاء‌الله نصیبش می‌گردد (کلینی، ج۳، ص۲۳۸، ح۲).

۷. مورد شفاعت حضرت زهرا(س) قرار می‌گیرد (دشتی، ص۱۶۰، ح۷۶).

۸. بیماری‌های قلبی‌اش شفا می‌یابد؛ زیرا خیرخواهی داروی شفابخش دردهای روحی است (مجلسی، ۱۴۰۳، ج۷۸، ص۳۷۳، ح۱۴).

شرخواهی

در مقابل خیرخواهی، شرخواهی قرار دارد. شرخواهی ریشه‌ی بسیاری از رذایل اخلاقی است. حسادت یکی از اقسام شرخواهی است. حسود، چشم دیدن پیشرفت دیگران را ندارد. به عبارت دیگر او شرّ دیگران را می‌خواهد.

خودخواهی از دیگر اقسام شرخواهی است. زیرا خیرخواهی رابطه‌ی مستقیم با دیگرخواهی دارد و خودخواهی در تقابل با دیگر‌خواهی است. هم‌چنین خودخواهی در تضاد با خودسازی نیز هست؛ یعنی هر چقدر کسی خود‌ساخته‌تر باشد، خیرخواه‌تر و دیگر‌خواه‌تر است و هر اندازه فردی، خیرخواه باشد، حسود نخواهد بود.

تمسخر، تحقیر، ترحّم، کینه‌توزی، غیبت، عداوت، سنگ‌اندازی، اختلاف‌افکنی، بدبین کردن مردم و ناامید کردن آن‌ها از دیگر مصادیق شرخواهی به شمار می‌آیند.

نتیجه

دریافتیم که میان توحید و خیرخواهی رابطه‌ی عمیق وجود دارد. دانستیم که موحّد خیرخواه کیست و چه اوصافی دارد. بدین ترتیب توحید آن است که بدانیم باید به دیگران کریمانه بنگریم و در مقابل آن‌ها مؤدّب بوده و خیرخواهشان باشیم. نسبت به حاکم مهربان باشیم. از نیازمندان دستگیری کنیم و بیاموزیم که چگونه ناهمسانی‌ها را تحمّل نماییم.

توحید یعنی بدانیم چه چیزی به نفع ماست. یعنی بفهمیم دیگران مانند ما مخلوق خدا هستند و شایسته‌ی احترام.

پس توحید مقوله‌ای غامض و بغرنج نیست. وقتی موحّد شدی، فطرتت نورافکن راهت می‌شود. درکت از حوادث بالا می‌رود. دیگران به راحتی با تو ارتباط می‌گیرند و مجذوب صداقت و راستی‌ات می‌شوند.

موحّد که شدی دیگر چند رو نیستی. فقط یک رو داری و آن هم روی الهی است.

موحّد که شدی وظیفه‌شناس می‌شوی و در همه‌ی عرصه‌ها وظیفه‌ای متناسب با نقش توحیدی‌ات ایفا می‌کنی.

پس موحّد شدن، پیچیده شدن نیست. پیچیدگی ویژگی افرادی است که از توحید فاصله گرفته‌اند.

پس بکوشیم در پی خیر باشیم که: «فَاسْتَبِقُواْ الْخَیْرَاتِ»(مائده/۴۸)؛ در کارهاى نیک بر یکدیگر سبقت گیرید.

 منابع:

* قرآن کریم

** نهج البلاغه، سیّد رضی، ترجمه‌ی حسین انصاریان، تهران، انتشارات پیام آزادی، چ سوم، ۱۳۷۹.

۱.       ابن بابویه، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه،‏ محقق غفارى، على اکبر، قم‏، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه، ۱۴۱۳ ق‏.

۲.     ابن حیون، نعمان بن محمد مغربى،‏ دعائم الإسلام، محقق فیضى، آصف‏،  قم‏، مؤسسه آل البیت(ع).۱۳۸۵ق.

۳.     ابن شعبه حرانى، حسن بن على، تحف العقول – قم، چ دوم، ۱۴۰۴ / ۱۳۶۳ق.

۴.     تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم – قم، چاپ: دوم، ۱۴۱۰ ق.

۵.     دشتی، محمّد، نهج الحیاه (فرهنگ سخنان فاطمه(س))، مؤسّسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین(ع)، قم، چ چهاردهم.

۶.     سخایی، مژگان، بارقه‌ی نور (دفتر دوم)، چاپ دوم، تهران، فرهنگ منهاج، ۱۳۸۶.

۷.     فرهنگ جامع سخنان امام حسن(ع) (ترجمه موسوعه کلمات الإمام الحسن(ع))، پژوهشکده باقر العلوم، ترجمه‌ی علی مؤیّدی، قم، نشر معروف، ۱۳۸۲.

۸.     کلینی، محمّدبن یعقوب، اصول کافی، ترجمه‌ی سیّد جواد مصطفوی، دفتر نشر فرهنگ اهل بیت(ع).

۹.     الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا(ع)، منسوب به على بن موسى، امام هشتم(ع)، مشهد، ۱۴۰۶ ق.

۱۰. مجلسی، محمّد باقر، بحار الأنوار، دار احیاء التراث العربی، بیروت-لبنان، چ سوم، ۱۴۰۳ه.ق.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا