نگاه تفسیری به سورهی نبأ در سخنرانیهای استاد اعتمادی
تتنظیم: خانمها مرادی و احمدپور
سورهی مبارکهی نبأ در مکّه نازل شده و هفتاد و هشتمین سورهی قرآن است.
نام مبارک سوره «نبأ» است به معنای «خبر»، نبی هم از این گرفته شده به معنای کسی که خبرآورنده و خبر دهندهی مهم است. سوره، خبر از یک خبر بزرگ میدهد. از گفتگوی افرادی خبر میدهد که سؤال و بحث و گفتگو میکنند. امّا شما تا آخر سوره که مطالعه میکنید نه خود خبر معلوم میشود که چه بوده و نه خود افرادی که گفتگو میکردند. مفسّران از آیاتی که بعد از این آیه آمده به دست آوردند که افراد چه کسانی میتوانند باشند و خبر چه میتواند باشد.
«عَمَّ یَتَسَاءلُونَ»؛ از چه پیاپی میپرسند؟
عَمّ: از دو کلمه عن و ما تشکیل شده و وقتی حرف جر بر سر مای استفهامیه بیاید، الف «ما» حذف میشود.
آیهی اول سؤال است و آیهی دوم و سوم جواب سؤال کننده است. این سبک سؤال کردن در قرآن فراوان به چشم میخورد.
«عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ، الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ» سؤالاتی که در قرآن از طرف خداوند میشود، استفهام حقیقی نیست یعنی این چنین نیست که خداوند خبر نداشته باشد و بخواهد سؤال کند بلکه هر کدام از سؤالات معنی و هدفی را در نظر دارند.
صفت عظیم که آمده از بزرگی فوقالعادهی آن خبر می دهد.
در مورد نبأ روایاتی است. برخی میگویند منظور، قرآن است چون در قرآن مطالبی نهفته است که اگر انسان به متن و محتوای مطالب پی ببرد واقعاً خبر عظیم انسان را پیر میکند.
برخی میگویند مقصود عقاید اسلامی است: خداشناسی، صفات خدا، نبوّت و… .
برخی منظور از نبأ را رسالت پیامبر دانستهاند که در رسالت پیامبر مسألهی قیامت مطرح میشود. وقتی پیامبر به رسالت مبعوث میشود دو مسئولیت مهم دارد: یکی اینکه مردم را با خدا آشنا کند و بعد احکام را به مردم بگوید تا عمل کنند، برای روز قیامت و روز جزا.
چون آیات بعد راجع به قیامت و حالات قیامت و موقعیت جهنّمیان و بهشتیان صحبت کرده، لذا عدّهی زیادی از مفسّران معتقدند نبأ عظیم یعنی قیامت.
– «الَّذِی هُمْ فِیهِ مُخْتَلِفُونَ» کسانی در این خبر بزرگ بحث و گفتگو میکردند.
دعوت پیامبر به یگانگی خداوند همراه با خبردادن از قیامت و بیم دادن از عذاب خدا بوده است و در قرآن هم قیامت را با نشانهها و خصوصیات و بیم دادن از عذاب ملاحظه میکنیم و این سبب شده که عدهی زیادی که منکر این مسأله بودند (قیامت و عذاب) اختلاف کردند، همچنان که در مسألهی پذیرش خدا اختلاف داشتند.
بعضی مرگ را فنا میدانستند و بعضی بقای روح را به صورتهای دیگر معتقد بودند.
انسانها فطرتاً خداجو بودند یعنی قبول داشتند که یک ذاتی که مورد پرستش و احترام است، وجود دارد؛ منتها در نوع آن اختلاف داشتند به همان نسبت در مورد قیامت هم اختلاف داشتند.
یک عدّه از انسانها منکر قیامت و معاد بودند. (سبأ/۷)
یک دسته منکر معاد نبودند بلکه آن را بعید دانسته میگفتند چه زمانی باشد معلوم نیست. به طوری که به حالت شک میافتادند.(مؤمنون/۳۵) این گروه نه میگفتند معاد نیست و نه میتوانستند بپذیرند چه روزی است.
دستهی سوم معاد را قبول داشتند امّا شک داشتند. (نمل/۶۶)
دستهی چهارم به حدّ یقین قبول داشتند امّا عناد میکردند. (ملک/۲۱)
– «کَلَّا سَیَعْلَمُونَ»؛ اینچنین نیست بلکه به زودی خواهید دانست که چیست؟
نه چنان است که کفّار میپندارند که توحید و معاد را باور ندارند و یا در حال شک هستند بلکه به زودی خواهند دانست و برای تأکید و تهدید مشرکین و کفّار خداوند متعال زمان را نزدیک بیان میکند. «س» بر سر فعل مضارع میآید و به معنای به زودی میباشد و در آیهی بعد تهدید را تکرار نموده:
– «ثُمَّ کَلَّا سَیَعْلَمُونَ»؛ تا اهمیت مطلب را برساند و همین تکرار از جهت روانی بسیار مؤثّر است یعنی نوعی بیداری و آگاهی را میرساند. در ادامه آیاتی مطرح میشود که در آن ها خداوند نعمتها را یادآوری میکند.
– «أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ مِهَادًا»؛آیا زمین را مهد آسایش شما قرار ندادیم؟
قرآن در جاهای زیادی از زمین نام برده که زمین مهد آسایش و آرامش انسانهاست و هم دارای ذخایر مختلفی است و هم مرکز روییدنیهاست. پس در واقع زمین مرکز و اصل نعمتهای خداوند و پرورشگاه جسم و قوای نفسانی است.
کلمهی «مهاد» در کتب لغت به سه معنای تسویه، تسهیل و اصلاح آمده است.
یعنی اگر سطح زمین تسویه یعنی مسطح نمیبود و کوهها و درّهها آن را پوشانده بود و اگر به جای سهولت، سنگهای بزرگ سطح زمین را فراگرفته بود، زراعت در آن غیرممکن و صلاحیت زندگی کردن در آن وجود نداشت.
– «وَالْجِبَالَ أَوْتَادًا»؛ کوهها را به منزلهی میخهایی (برای حفظ و نگهداری زمین) قرار دادیم.
«اوتاد» از وَتَد به فتح و کسر تاء و سکون تاء به معنای میخ میباشد.
کوهها به منزلهی تکیهگاههایی هستند که زمین را از حرکتهایی که در اثر فشارهای موادّ مذابی که درون زمین وجود دارد نگه میدارند. همچنین کوهها دارای خواصّی هستند که عبارتند از: ۱. محیطی مناسب برای رشد بسیاری از حیوانات و گیاهان و میوهها ۲. محلّ جاری شدن چشمهها و رودها ۳. جلوگیری کننده از بادهای شدیدی که اگر به روی زمین بوزد تمام اهل زمین را نابود میسازد.
زمین یک قطعهی جداشده از خورشید است که به صورت گداخته شده بود و در سالهای متمادی بر آن قطعهی گداخته هوا و بارانهای ممتد باریده و سرد شده است.
زمین مِهاد نبود، ما آن را برای شما مِهاد و مسطّح کردیم و پوستهی آن را ضخیم کردیم که روی آن بتوانید زندگی کنید. چون درون زمین موادّ مذاب است. این مواد در برخی نقطهها که حرارت خیلی زیاد است شروع به جوشیدن میکند. غلیان مواد، زمین را میلرزاند و اگر کوهها نبودند یک لحظه زمین آرام نبود که شما بتوانید روی آن زندگی کنید.
– «وَخَلَقْنَاکُمْ أَزْوَاجًا»؛ و خلق کردیم (تمام موجودات را) به صورت زوج
در گذشته مردم تصوّر میکردند که تنها حیوانات و انسانها زوج میباشند ولی به تدریج علما و دانشمندان به دست آوردهاند که نه تنها انسان و حیوان بلکه نباتات هم زوجیت دارند، در جمادات هم این قوّهی مثبت و منفی وجود دارد. دو سیم را که به هم متّصل کنید برق روشن میشود.
قرآن کریم در آیات متعدّد، زوج بودن را برای تمام موجودات بیان فرموده از جمله: سورهی ذاریات آیهی ۴۹ میفرماید: «وَمِن کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنَا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ»؛ از هر چیزی خلق کردیم زوج. خداوند به یک مسألهی علمی اشاره میکند ای انسانی که منکر خدایی و معتقدی که جهان در اثر تصادف به وجود آمده! چطور تصادف همه را مثل هم نیافریده!
– «وَجَعَلْنَا نَوْمَکُمْ سُبَاتًا»؛ خواب را برای شما آسایش قرار دادیم.
«سُبات» یعنی قطع کردن. یعنی وقتی انسان در عالم خواب است حواس او از مسائلی که در اطراف او میگذرد، قطع میشود. به راستی خواب از نعمتهای بزرگ پروردگار است که اگر این نعمت نمیبود نیروهای انسان به سرعت از کار میافتاد و از طرفی خواب، نوعی مرگ است که انسان را به یاد مرگ میاندازد و به وسیلهی خواب عدّهای از دانشمندان اثبات روح را قبول کردهاند. همچنین برخاستن از خواب ما را به یاد برخاستن از قبر میاندازد؛ چنان که پیامبر اکرم فرمود: همانطور که میخوابید، میمیرید و همانطور که بیدار میشوید، برانگیخته خواهید شد.
– «وَجَعَلْنَا اللَّیْلَ لِبَاسًا»؛ شب را برای شما پوشش قرار دادیم.
پردهی شب بدن و اعصاب شما را از شعاع نور می پوشاند. انسان و حیوان را در پناه تاریکی خود آسوده و مطمئن مینماید. در این آیهی مبارکه خداوند متعال آن لطف و عطوفت خود را کاملاً به بندگان میشناساند. پروردگار مهربانتر از پدر و مادر، انسانها و جانوران را با پوشاک نیلگون شب میپوشاند تا این انسان سرگرم دنیا لحظات تاریکی را مجبور به استراحت شود.
هفت در عربی بر مطلق عدد نیز اطلاق میشود. طنهاوی از دانشمندان عرب میگوید: مقصود از هفت آسمان متعدّد بودن آن است نه عدد معیّن هفت.
قرآن مکرّر میفرماید ستارگانی که میبینید فقط در آسمان نزدیک زمین هستند. «إِنَّا زَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِزِینَهٍ الْکَوَاکِبِ»(صافات/۶)، «وَلَقَدْ زَیَّنَّا السَّمَاء الدُّنْیَا بِمَصَابِیحَ»(ملک/۵). هر آینه آسمان نزدیک را به چراغها آراستیم و سپس خداوند اشاره به استحکام آسمانها مینماید که کرات بالا طوری به یکدیگر مرتبط شدهاند که هر کدام در مدار خویش میلیونها سال میچرخند و هیچ انحرافی پیدا نشده. میفرماید: باغهای پیچیده به هم (باغهایی که درختکاری میکنند به هم پیچیده نیست) باغهای طبیعی یعنی جنگلها که خودش روییده میشود.
– «وَجَنَّاتٍ أَلْفَافًا»؛ همه به وسیلهی همین آبهایی است که ما میفرستیم. این است رحمت واسعهی خداوند و لطف بیش از حدّ او تا چه کسی سپاسگزاری کند و چه کسی ناسپاسی!
بلافاصله خداوند متعال روز رسیدگی به این حسابها را یادآور میشود:
– «إِنَّ یَوْمَ الْفَصْلِ کَانَ مِیقَاتًا»؛ همانا آن روز، روز جدایی و وعدهگاه بود.
«فصل» به معنای جدایی و میقات به معنای وعدهگاه خداست.
فعل «کان» نمایانگر این است که جهنّم و روز قیامت و عذاب آن و تمام مسائلی که در قیامت انجام میشود همه با خلقت جهان خلق شده و بعداً به وجود نیامده.
آیه که با «اِنَّ» تأکید شروع شده ما را متوجّه خبر عظیمی میکند که در اوّل آیات فرمود: «عَنِ النَّبَإِ الْعَظِیمِ»، که آن خبر عظیم که خدا از آن یاد کرده همین یوم الفصل است.
اوّلین مسأله در روز قیامت مسألهی جدایی بین مردم است؛ یعنی هر طایفه و گروهی که عمل به هر چه نمودهاند جزا میبینند.
قرآن در این زمینه آیات مکرّری دارد: «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ»(اسراء/۷۱)؛ روزی که خوانده میشود هر گروهی با رهبرشان و «یَوْمَ یُنفَخُ فِی الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا»(نبأ/۱۸)؛ همان روزی که در صور دمیده میشود پس روی آورید فوج فوج.
روزی که نفخه ای همراه با انفجار و دگرگونی، وضع زمین و زمان را به هم ریزد و روزی که با این نفخه، مردم از موطن خود برانگیخته شوند و در همان هنگام مردم به صورت فوج فوج به سوی هدفها و نتایج اعمال خود روی میآورند، همان مقصدی که در زندگی دنیا با کوشش به دنبال آن بودهاند.
دمیدن در صور را در کتابهای لغت شیپور معنا کردهاند حال این همان باشد یا نه، به هر حال صدایی است بسیار وحشتناک.
نفخ الفزع و نفخ الحیات هم داریم. نفخ الفزع نفخهای است که وقتی دمیده میشود همهی موجودات میمیرند.
نفخ الحیات نفخهای است که تمام موجودات یکدفعه زنده میشوند.
در هر صورت مفسّران نقل میکنند که صدا بسیار وحشتناک و هراسناک است که مردمی که به صورت فوج فوج به سوی محشر رو میکنند با یک حالت وحشی حرکت میکنند، روی هم میریزند… .
– «وَفُتِحَتِ السَّمَاء فَکَانَتْ أَبْوَابًا» (نبأ/۱۹)؛ آسمان گشوده گردد و از آن پس درهایی میشود.
کرات آسمان در هم فشرده شده و از هم پاشیده میگردند به طوری که به نظر بیننده دیواری در آن واحد شکافته میشود.
– «وَسُیِّرَتِ الْجِبَالُ فَکَانَتْ سَرَابًا» (نبأ/۲۰)؛ کوهها به راه افتد و سرابی میگردد.
اینکه میفرماید کوهها راه میافتد مثل سیل میشوند چطور اتّفاق میافتد؟
موادّ گداخته در دل زمین که به تدریج روی هم انباشته شده و سرد شدهاند به صورت مذاب درآمده و روی زمین راه میافتند؛ به طوری که خیال میکنید سرابند، یعنی آبنما ولی آب نیستند.
«سراب» به معنای آب خیالی است و به هر کار بدون حقیقت که حقیقت به نظر آید سراب گویند.
در آیه میفرماید کوهها به راه میافتند و مثل سراب به نظر میآیند یعنی در آن روز کوهها متلاشی شده و شکل کوه بودن خود را از دست میدهند. در قرآن در آیات متعدّدی اشاره به این موضوع شده است. در سورهی واقعه آیهی۵ میفرماید: «وَبُسَّتِ الْجِبَالُ بَسًّا»؛ کوهها به طور عجیبی پاره پاره میشوند.
و: «وَتَکُونُ الْجِبَالُ کَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ»(قارعه/۵)؛ کوهها مانند پشم حلّاجی شده، متلاشی میشوند.
و: «وَتَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَهً» (نمل/۸۸)؛ و کوهها را مىبینى [و] مىپندارى که آنها بى حرکتند.
و: «إِنَّ جَهَنَّمَ کَانَتْ مِرْصَادًا» (نبأ/۲۱)؛ به درستی که جهنّم در کمینگاه است.
مرصاد را سه معنی کردهاند: ۱. کمینگاه ۲. سخت کمین کننده ۳. راه و مسیر، که هر سه معنا اینجا متناسب است.
در معنای اوّل جهنم جایگاهی میشود که فرشتگان مأمور شکنجه و ملائکهی غلاظ و شداد منتظر و مراقب ورود دوزخیان میباشند.
در معنای دوم که نزدیک به همین معنی است این انتظار مربوط به خود جهنّم است که در واقع خود مکان جهنّم منتظر و مراقب کفّار و بدکاران است.
در معنای سوم که جهنّم راه و طریقی است که همگی باید آن راه را بپیمایند بنابر مصداق آیهی ۷۱ و۷۲ در سورهی مریم که میفرماید: «وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَى رَبِّکَ حَتْمًا مَّقْضِیًّا» (مریم/۷۱)
هیچ یک از شما نیست مگر آنکه به دوزخ درآیند؛ یعنی مسیری است که همه باید از آن مسیر بروند حتّی انبیاء و اولیاءالله. پس معنای سوم که به معنی راه است همه وارد میشویم، حتماً مقضیاست. میفرماید:«ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوا»(مریم/۷۲)؛ خدا اهل تقوا را نجات میدهد.
– «لِلْطَّاغِینَ مَآبًا»(نبأ/۲۲)؛ برای سرکشان بازگشت گاهی هست.
طاغیان افراد متجاوزند و حدود عمل را رعایت نمیکنند و این سرکشان مدّت مدیدی در آن مکان که نه اثری از خنکی و نه نوشیدنی خنک است میمانند. طبق روایتی از رسول خدا نقل شده که فرمودند: کسی که داخل آتش شود از آن خارج نمیشود تا حقابی در آن بماند.
– «لَابِثِینَ فِیهَا أَحْقَابًا»(نبأ/۲۳)؛ در آن (جهنّم) سالهای دراز و طولانی عذاب کشند.
«احقاب» عبارت است از شصت سال که هر روز آن هزار سال است.
این توقّفشان تا زمانی که در آنجا بَرد و شراب نمیخورند، احقاباً است؛ یعنی احقابی باید بمانند که آنجا نه بَرد است و نه شراب، حال بعد از آن چه میشوند و به چه جایی نزول پیدا میکنند یا بالاتر میآیند تکلیفشان روشن میشود.
– «إِنَّ جَهَنَّمَ کَانَتْ مِرْصَادًا» (نبأ/۲۱)؛ جهنّم در انتظار است؛ در انتظار کسانی که دنیا را برای خود ساختند این گروه طاغیان هستند که علیه قوانین الهی طغیان کردند و نتوانستند با نفسشان مبارزه کنند و نفس، آنها را مغلوب کرد.
خداوند نعمتهای جهنّمیان را بیان میکند: اوّلاً نه برد دارند و نه شراب، نه هوای خنک دارند و نه نوشیدنی خنک:
– «إِلَّا حَمِیمًا وَغَسَّاقًا»(نبأ/۲۵)؛ مگر آب جوشان و آبی که چرکآلود است. این جزا و نتیجهی کارهای خودشان است. آتش جهنّم را خودمان در دنیا مهیّا میکنیم.
– «جَزَاء وِفَاقًا»(نبأ/۲۶)؛ یعنی نتیجهی اعمال این فرد جهنّمی موافق با حال خودش است.
و این نتیجهی اعمالشان است که درخور کردار و رفتار آنهاست که نه ترس از کتاب مانع اعمال آنها شده و نه… .
– «إِنَّهُمْ کَانُوا لَا یَرْجُونَ حِسَابًا»(نبأ/۲۷)؛ یعنی ایمان به قیامت و امید به روز بازگشت ندارند.
روز قیامت را انکار کرده و مادامی که انسان قیامت را انکار کند خدا را به کلّی از یاد میبرد. در نتیجه آن روزی که خدا باید از آنان دستگیری کند آنان را فراموش کرده و سعادت خانهی آخرت را بر آنان تحریم میگرداند و همین است معنای این آیه:
– «فَذُوقُوا فَلَن نَّزِیدَکُمْ إِلَّا عَذَابًا»(نبأ/۳۰) در آیهی قبل خدای متعال یکی از نعمتهای بزرگ خود را که همان قرآن است یادآور میشود: «وَکُلَّ شَیْءٍ أَحْصَیْنَاهُ کِتَابًا»(نبأ/۲۹)؛ هر چیزی را ما در کتاب به شماره و احصا گذاشتیم، پس چون شما به کتاب خدا هم ایمان نداشتید بنابراین تمام مطالب کتاب را ندیده گرفته و راه اشتباه و خطا و نسیان را پیمودید پس: «فَذُوقُوا فَلَن نَّزِیدَکُمْ إِلَّا عَذَابًا».
«فا» در اول این جمله «فاء نتیجه»است یعنی این عذاب نتیجهی اعمال خودتان است که نه تنها کم نخواهد شد بلکه بعد از عذاب، عذابی به عذابتان افزوده میشود.
با مطالعه در قرآن هر وقت یک آیهی عذاب میآید بلافاصله بعد از آن آیهی رحمت میآید. خداوند مؤمنان را از کفّار کاملاً جدا فرموده حتّی در مورد والعصر که خداوند میفرماید:«إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ»(العصر/۲) بعد «إِلَّا» میآورد که آنها که مؤمن هستند مأیوس نشوند که عذاب برای آن ها هم هست. در اینجا هم تا «کذّابا» مربوط به طاغوتها میشود، آنها که هوای نفس را رهبر خود قرار دادند. امّا گروه با تقوا که عقل را رهبر قرار دادند و خدای را شناختند و به دنبال این شناخت، انجام وظیفه کردند اینها «فوز» دارند:
– «لِلْمُتَّقِینَ مَفَازًا» «فوز» عالیترین درجه هست برای انسان.
امام علی(ع) در جنگهای زیادی شرکت میکند و بر دشمن غلبه پیدا میکند و گاهی جراحات زیادی هم برمیدارد ولی فقط زمانی که شمشیر بر فرق مبارکش وارد میشود میفرماید: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَهِ» آخرین پلکان تکامل را طی میکند.
این درجه را اهل تقوا دارند. آنها که توانستند شخصیت وجودی خود را بشناسند و خود را به درجات عالی برسانند.
افکار منشأ اعمال است و این اعمال است که در نفوس انسانها به صورت خویها و ملکات نفسانی درآمده است. یا ملکه برای این اخلاق زیباست و یا خویی است که از نفس او منشأ گرفته و خوی حیوانی است.
پرهیزکاران که در دنیا بر هوای نفس غالب شده و عقل را بر آن غلبه دادهاند و بنا به فرمودهی پیامبر(ص) جهاد اکبر نمودند، نعمتهای مهمّی را در قیامت به دست خواهند آورد.
– «حَدَائِقَ وَأَعْنَابًا» (نبأ/۳۲)؛ که این باغها محصول اعمال و اندیشههای ثمربخش متّقیان است.
یعنی پرهیزکاران اعمال نیک خود را که در دنیا انجام دادهاند به صورت باغستانهایی خرّم و پربهره مییابند.
«اعناب» جمع انگور و «حدائق» به معنی باغهاست.
اینکه نام میوهی مخصوصی را آورده از این جهت است که هم خاصیّت غذایی، هم میوهای و هم دارویی دارد.
در یکی از تفاسیر آمده که درخت انگور مثل پیچک میپیچد و بالا میرود تا به نور خورشید برسد، اهل تقوا هم خود را به زمین متّصل نکرده و مرتّب در حال فعّالیت هستند و آرامش ندارند تا به خدا برسند.
برخی مفسّران میگویند «حدائق» یعنی باغهایی که در و دیوار دارد و محصور شدن آن به وسیلهی درختان انگور است و اینکه خداوند نام میوهی مخصوصی را آورده یعنی تقوا از حدود محصور بوستان گذشته است.
امام باقر فرمودند: متّقین دارای کراماتی هستند که این کرامات در دنیا هم هست.
از این جهت که متّقین در دنیا جلوی خواستهها و شهوات (شکم یا جنسی) خود را گرفتند خداوند نعمتهایی را برایشان فراهم کرده.
مرد با تقوایی که خود را از شهوت جنس حفظ کند، چشمش را حفظ کند، دلش را نگه دارد در قیامت دارای چند تن از این دخترهاست، یکی ظرف آب به دستش میدهد، یکی مقابلش می نشیند، یکی… . اینها مثل دنیا به همدیگر هم حسودی نمیکنند.
خدا جمیل است و جمال را دوست دارد. مؤمنان هم باید خود را متّصف به صفات جمال خدا بکنند.
خداوند اشاره به این فکر جمالآرا کرده که اگر در دنیا به خاطر ایمان، یک دختر زیبایی را کنار گذاشتی و فکر زیبایی نکردی، نتیجهاش را در آخرت خواهی دید.
– «وَکَوَاعِبَ أَتْرَابًا» (نبأ/۳۳) یعنی همرازان و همسران متّقیان دخترانی موزون، آراسته و رشد یافته با اندامی برجسته میباشند و این به سبب نیروی نگهدارندهی آنهاست که در دنیا در برابر مظاهر فریبنده از خود نشان دادند و غریزهی شهوت آنها را فریب نداد.