استاد نوقانی/ تنظیم: شفیقه رأفت
درشماره قبل فرازهایی از نامه ۳۱ نهج البلاغه بیان گشت. روی سخن امام در این وصیت نامه به همهی افراد بشر و به خصوص جوانان و تاثیر به کار گیری تجربهی گذشتگان در امر جوانان میباشد. در این شماره نیز در ادامهی همان نامه ابتدا به امر تعلیم و تربیت در نوجوانان پرداخته شده و پس از آن در طریق تحقیق و تشخیص راه حق از باطل نکاتی مطرح گردیده است.
«أَیْ بُنَیَّ إِنِّی لَمَّا رَأَیْتُکَ قَدْ بَلَغْتَ سِنّاً وَ رَأَیْتُنِی أَزْدَادُ وَهْناً بَادَرْتُ بِوَصِیَّتِی إِیَّاکَ خِصَالًا مِنْهُنَّ أَنْ یَعْجَلَ بِی أَجَلِی دُونَ أَنْ أُفْضِیَ إِلَیْکَ بِمَا فِی نَفْسِی أَوْ أُنْقَصَ فِی رَأْیِی کَمَا نُقِصْتُ فِی جِسْمِی أَوْ یَسْبِقَنِی إِلَیْکَ بَعْضُ غَلَبَاتِ الْهَوَى وَ فِتَنِ الدُّنْیَا فَتَکُونَ کَالصَّعْبِ النَّفُورِِ وَ إِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ کَالْأَرْضِ الْخَالِیَهِ مَا أُلْقِیَ فِیهَا مِنْ شَیْءٍ قَبِلَتْهُ…؛ فرزندم! دیدم به سن پیری رسیدهام و احساس سستی در قوایم نمودم. پس به این وصیت دست یازیدم، و فرازها و خصلتهایی از آن را پیش از این که اجلم فرا رسد برایت گفتم تا این که آن چه را در دل داشتهام بیان نکرده باشم، یا این که در رأی و اندیشه ام نقصانی پدید آید هم چنان که در جسمم پدید آمده و هم چنین قبل از آن که هوی و هوسها و فتنههای جوانی برتو هجوم آورد و مانند مرکبی سرکش گردی که دیگر پند و اندرزهای مرا نپذیری؛ همانا قلب جوان مانند زمین خالی است (که هنوز در آن کشت و زرعی نشده) هر بذری که در آن پاشیده شود میپذیرد…».
امام در فراز دوازدهم خطاب به فرزند خود میفرمایند:
«فَبَادَرْتُکَ بِالْأَدَبِ قَبْلَ أَنْ یَقْسُوَ قَلْبُکَ وَ یَشْتَغِلَ لُبُّکَ؛ من در تعلیم و ادب تو پیش از آن که دلت سخت شود و قساوت پیدا کند و عقل و فکرت مشغول امور دیگرگردد مبادرت ورزیدم».
بنابراین اگر مربّیان فرصت تعلیم و تربیت را از دست دهند، مانند آن است که کشاورزی فرصت بذرافشانی را در فصل مناسب از دست بدهد، زیرا زمین هر قدر آماده باشد، در فصل غیر مناسب بذر را قبول نمیکند و حاصل و نتیجهای نخواهد داشت.
بهترین موقعیّت برای تعلیم و تربیت اوّل نوجوانی است که انسان از محیط خانه و خانواده بیرون میرود و تحت حفاظت و مراقبت معلّم و مربّی قرار میگیرد.
از طرف دیگر میدانیم که امام تنها، پدر امّت نیست بلکه مربی و معلمی دلسوز و فرزانه و پیشوا و الگویی کامل برای همهی انسانهاست.
پس این وصیّت علاوه بر توصیهای که برای پدران و مادران و فرزندانشان دارد، وظیفهای برای معلّمین و مربیّان جامعه نیز میباشد. زیرا اوّلین وظیفهی آموزش و پرورش این است که ایمان کودکان و نوجوانان را تقویت کنند و آنها را با قرآن و دستورات اخلاقی که از لسان اهل بیت (علیهم السّلام) رسیده، آشنا نمایند. چرا که قلب نوجوان خالی از هر پیرایشی و آمادهی پذیرش انواع بذرها و دانههاست و چه بسا همین نوجوان تربیت شده بعدها به عنوان یک معلّم دلسوز بتواند مسیر دیگر نوجوانان را تغییر دهد و با اخلاق و رفتار خود آنها را اصلاح کند.
امام همچنین می فرمایند: «لِتَسْتَقْبِلَ بِجِدِّ رَأْیِکَ مِنَ الْأَمْرِ مَا قَدْ کَفَاکَ أَهْلُ التَّجَارِبِ بُغْیَتَهُ و…؛ با تصمیم جدّی به استقبال اموری روی که اهل تجربه زحمت آن را متحمّل شده اند…».
لذا نوجوان هر اندازه که علم و دانش داشته باشد از تجارب گذشتگان بی نیاز نیست بلکه باید از سخنان و نظرات آنها بهره مند شود.
حضرت همچنین میفرمایند: «اگر چه من عمر گذشتگان را نداشتهام ولی با تأمل در اعمال و رفتار و آثار باقیمانده از آنها نظر و با تفکّر و اندیشه در اخبار و آثار آنها چنان شدم که گویا از اوّل تا به آخر با آنها بودهام».
در فراز بعدی نیز چنین آمده: «وَ اعْلَمْ یَا بُنَیَّ أَنَّ أَحَبَّ مَا أَنْتَ آخِذٌ بِهِ إِلَیَّ مِنْ وَصِیَّتِی تَقْوَى اللَّهِ وَ الِاقْتِصَارُ عَلَى مَا فَرَضَهُ اللَّهُ عَلَیْکَ وَ الْأَخْذُ بِمَا مَضَى عَلَیْهِ الْأَوَّلُونَ مِنْ آبَائِکَ وَ الصَّالِحُونَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِکَ فَإِنَّهُمْ لَمْ یَدَعُوا أَنْ نَظَرُوا لِأَنْفُسِهِمْ کَمَا أَنْتَ نَاظِرٌ وَ فَکَّرُوا کَمَا أَنْتَ مُفَکِّرٌ؛ پسرم! بدان بهترین چیزی که از سخنانم در این وصیّت نامه به آن عمل میکنی، تقوا و پرهیزکاری است و اکتفا به آن چه خداوند بر تو واجب نموده و پیروی از راهی که در گذشته پدرانت پیموده اند، خصوصاً راه شایستهگان از خاندانت که در آن راه گام نهادهاند؛ زیرا همان گونه که تو دربارهی خود نظر میکنی آنها نیز نظر کرده اند و اندیشیدهاند و به این نتیجه رسیدهاند که آن چه را که به خوبی شناخته اند بگیرند و عمل کنند و آن چه را مکلّف نیستند از آن دوری و خودداری نمایند.
در این فراز امام، فرزندشان و تمام نوجوانان را به تقوا وصیّت میکنند، زیرا تقوا ریشه و مبنای هر فضیلتی است و بیتقوایی موجب فساد و تباهی.
پس از آن نیز میفرمایند: «فَإِنْ أَبَتْ نَفْسُکَ أَنْ تَقْبَلَ ذَلِکَ دُونَ أَنْ تَعْلَمَ کَمَا کَانُوا عَلِمُوا فَلْیَکُنْ طَلَبُکَ ذَلِکَ بِتَفَهُّمٍ وَ تَعَلُّمٍ لَا بِتَوَرُّطِ الشُّبُهَاتِ». (فراز ۱۷، نامه۳۱) اگر از روش گذشتگانت ابا و امتناع داری و میل داری نا آگاهانه اقدام کنی پس باید در طریق تحقیق و تشخیص راه حق از باطل به نکاتی توجّه نمایی.
ذکر این نکته لازم است که با این که ائمّه طاهرین (علیهمالسّلام) ادامه دهندهی راه نبوت و امامت هستند و امّت نیز موظّفند از آنها پیروی کنند و امام خود با بصیرت کامل راه را تشخیص میدهد؛ ولی از راهنمایی و هدایت برای تشخیص صحیح خودداری نمیکنند.
علاوه بر این باید گفت از این فراز، این نکات استنباط میشود : باید از راه درست و صحیح و با فهم کامل و آگاهی، راه تحقیق را بپیمایی نه این که خود را به ورطهی شبهات بیفکنی، چون یک جوان آن اندازه تجربه و ظرفیّت ندارد که بتواند در هر زمینه ای وارد شود و بعد از داخل شدن تا گرفتار نشده و هضم نگردیده، اشتباهش را تشخیص دهد. لذا جوان اگر نمیخواهد بدون تحقیق راه پدران و نیکان گذشته اش را ـ آنان که از آنها نام نیک و آثار نیک باقیمانده ـ برود، لااقل باید از وارد شدن در طریق مشکوک بر حذر باشد.
امام در فراز بعد میفرمایند: «وَ عُلَقِ الْخُصُومَاتِ وَ…» (فراز ۱۸، نامه ۳۱)
باید برای تشخیص حق از باطل و خوب از بد با نظری خالی از غرض و خصومت به امور نظر کنی وگرنه ممکن است همه چیز را با نظر دشمنی ببینی، هم چنان که به نظر دوستی، بدیها را خوب میبینی و توجیه میکنی.
لذا دل انسان باید خالی از هرگونه پیش داوری باشد.
نکته بعدی که امام به آن اشاره میکنند به این است: «وَ ابْدَأْ قَبْلَ نَظَرِکَ فِی ذَلِکَ بِالاسْتِعَانَهِ بِإِلَهِکَ عَلَیْهِ وَ الرَّغْبَهِ إِلَیْهِ فِی تَوْفِیقِکَ وَ…؛ قبل از این که بخواهی در هر راهی قدم بگذاری و تحقیق کنی از خدای خودت استعانت بجوی و در توفیقت در این راه به او توجّه کامل نما».
اکنون سؤال میشود که چگونه مطمئن باشیم که در راهی قدم نهادهایم که برای رسیدن به طریق صحیح ما را به مطلوب میرساند؟
امام در این زمینه میفرمایند: «با استعانت از خدا و توجّه به او قبل از ورود در هر امری میتوانی مطمئن باشی به موفّقیّت در آن امر، اما به یک شرط و آن شرط این است «وَ تَرْکِ کُلِّ شَائِبهٍ أوْ لَجَتْکَ فِی شُبْههٍ، أَوْ أسْلَمَتْک إِلى ضَلَالَهٍ، ؛ این که از هر شائبهای که افکارت را مشوّب و مشّوش میکند و تو را به شبهه میافکند و به گمراهی سوق میدهد بر حذر باشی».
امام در فراز ۲۰ نیز میفرمایند: «فَإِنْ أَیْقَنْتَ أَنْ قَدْ صَفَا قَلْبُکَ فَخَشَعَ وَ تَمَّ رَأْیُکَ فَاجْتَمَعَ وَ کَانَ هَمُّکَ فِی ذَلِکَ هَمّاً وَاحِداً فَانْظُرْ فِیمَا فَسَّرْتُ لَکَ؛ پس چون یقین کردی که قلبت صفا یافته و در برابر حق خاضع شده و نظراتت تکامل یافته و نصیحت قطعی گردیده، پس با این آمادگی در آن چه برایت تفسیر میکنم و توضیح میدهم با دقّت نظر کن».
لذا «وَ إِنْ [أَنْتَ] لَمْ یَجْتَمِعْ لَکَ مَا تُحِبُّ مِنْ نَفْسِکَ وَ فَرَاغِ نَظَرِکَ وَ فِکْرِکَ- ۷۱ فَاعْلَمْ أَنَّکَ إِنَّمَا تَخْبِطُ الْعَشْوَاءَ وَ تَتَوَرَّطُ الظَّلْمَاءَ وَ لَیْسَ طَالِبُ الدِّینِ مَنْ خَبَطَ أَوْ خَلَطَ وَ الْإِمْسَاکُ عَنْ ذَلِکَ أَمْثَلُ؛ اگر آن چه را در طلب آن هستی برایت فراهم نشد و فراغت خاطر پیدا نکردی و اندیشهات قانع نشد، بدان که در طریقی قدم نهادهای و فکر میکنی که ایمن از سقوط نیستی، و در دل تاریکیها که عاقبت هم به جایی ره نمیبری قدم میزنی، زیرا آن کسی که در حال تحیّر و شک و تردید است طالب دین نیست [چون دین حق مطابق با فطرت بشر است و در قبول و پذیرش آن نیاز به استدلال و برهان نیست و به آسانی فطرت میپذیرد و کسی که دربارهی دین، شکّاک باشد، طالب دین حق نیست] و در چنین حالتی توقّف بهتر است از این که در راههای مشکوک و ظلمانی قدم بگذاری».