فاطمه زنداقطاعی
@…com مامان: سلام دختر نازم صبح بخیر. حالت چطوره؟ ببخش دیشب نتوانستم جوابت را بدهم خیلی دیر وقت بود حدس زدم آن لحظه خواب باشی با خودم گفتم: بعد از نماز صبح سراغت بیایم. نمیدانم الآن خوابی یا بیدار؟ از پیام دیروزت فهمیدم کمی ناراحتی!
@…com ریحانه: سلام مامان، چیز مهمّی نیست. نمیدانم! شاید مهم باشد.
@…com مامان: الهی! جانم به قربانت، چه شده؟ مشکلی پیش آمده؟
@…com ریحانه: راستش کمی دلم گرفته؟
@…com مامان: برای چه؟ عزیز دلم، من را نگران کردی. خواهش میکنم با من حرف بزن.
@…com ریحانه: از اینکه چرا من دخترم! باید محدود باشم هر کاری میخواهم بکنم یکی میگوید: زشت است، تو دختری! بنشین سرجات، هرجا میخواهم بروم میپرسند: کجا میروی؟ با کیمیروی؟ کِی میآیی؟ خسته شدم. حس و حال هیچ کاریرا ندارم.
@…com مامان: نازنینم منظورت را نفهمیدم. یعنی چه که محدودی؟ مگر میخواهی چهکار کنی؟
@…com ریحانه: مثلاً من باید خودم را بپوشانم، موهایم بیرون نباشد، توی کوچه که راه میروم بلند بلند نخندم، بیرون از خانه، لباسهای رنگارنگ نپوشم، به هرکسی نگاه نکنم… بدتر از آن، چرا من مثل مردها نمیتوانم موتورسواری کنم، اصلاً من دوست دارم قهرمان جهانی ورزش باشم. چه اشکالی دارد؟ مگر من چه فرقی با بقیه دارم؟ دائم باید زیر ذرّهبین این و آن باشم. دریغ از یک ذرّه افتخار …آآااه که کسی من را درک نمیکند.
@…com مامان: الهی مادر فدات! که دوست ندارم ناراحتی و غمت را ببینم معلوم است که حرف دلت زیاد است و جوابی برایش نداری ولی می دانی چه موقعیتی داری؟ به دور از خانواده مشغول درس خواندنی که انشاءالله برای خودت و کشورت مفید باشی. به نظرت این محدودیت است؟ اینکه چیزی نیست اگر کمی حوصله کنی و حرفهای من را بخوانی میدانی چقدر با ارزشی که تا حالا خبر نداشتی.
@…com مامان: ریحانهجان؛ به دنیای دور و برت نگاه کن. آدمها را ببین. هر کدام با دیگری فرق دارد. اگر قرار بود همه مثل هم باشند، زندگی معنی نداشت. مثلاً اگر همهی آدمها زن یا همه مرد بودند؛ میدانی چه میشد؟ دیگر آدمیزادی روی زمین نبود، یا اگر مردهای دنیا زن یا زنها مرد میشدند باز هم مشکل بود که چرا این یکی مرد و آن یکی زن شده.
از طرف دیگر، به طبیعت نگاه کن. کارهای زیاد و گوناگونی هست. اگر همه مثل هم بودند دیگر نظمی توی دنیا نبود. باید استعدادهای جورواجوری باشد و هر استعدادی کاری به عهده بگیرد وگرنه همهی کارها مختل میماند.
دختر نازم! پس اگر این تفاوتها نبود نمیتوانستیم رشد کنیم؛ میدانی این تفاوتها باعث شده ما به هم نیاز داشته باشیم و از همدیگر بهرهمند شویم. ببینم، حالا تفاوتهای دنیا و آدمها را قبول داری؟
@…com ریحانه: آره مامان اینکه معلوم است.
@…com مامان: عزیز دلم! پس فکر نکن اگر کسی قدرت بدنیاش زیاد است یا خیلی خوبدرس میخواند یا از همه زیباتر است یا هر روزی یک مُد لباس میپوشد…، حرف اول را میزند. اصلاً نقل این حرفها نیست. گره کار همینجاست که راه را گم کردیم.
تا حالا فهمیدیم که دنیا رنگارنگ است و هر رنگی هم خاصیّت خودش را دارد. به نظر تو رنگ سفید با ارزش است یا قرمز یا سبز؟ نمیتوانی بگویی؛ چون هر رنگی در جای خودش مفید است. زن بودن من و تو یا مرد بودن دیگری جای خودش فایده دارد و نشانهی ضعف و برتری نیست. زیبایی شیر به یال و کوپالش و جلوهی آهو به چشمان زیبا و حالت آروم و لطیفش است. به نظر تو حملهی شیر یا رمیدن آهو قشنگ نیست! زیبایی مرد هم به نیرومندی وخشونت و زیبایی زن به ظرافت ولطافت اوست.
خلاصه؛ اینها همه نعمت خداست. مهم اینست که هرکسی از این نعمت بهتر بهره ببرد، برنده و ممتاز است. چون نشانهی برتری آدمها انسانیت آنهاست نه زن یا مرد بودنشان که آن هم با ایمان به خدا و عمل صالح به دست میآید.
@…com مامان :دخترگلم فکر میکنی حق و باطل، امانت وخیانت، عزّت و ذلّت… زنانه، مردانه دارد؟ یا شاید صبر، اخلاص، ایمان، توکّل…زنانه، مردانه باشد!
نه عزیزم! هیچکدام زنانه، مردانه نیست اینها نشانهی ارزشمندی وجود ماست. باید آنها را در خودمان زنده کنیم و راهش هم پرهیزکاری است؛ یعنی دوری از آنچه خدا دوست ندارد. آن وقت مدال افتخار به گردنت بینداز و بندهی خوب خدا شو. آرزوی مادرت هم صالح بودن توست هرجا که باشی… .
@…com ریحانه: ممنون مامان، فرصت میخواهم به حرفهاتون فکر کنم.
منابع و مآخذ
رک. قرآن کریم آیه ۱۳حجرات و۹۷ نحل
رک . جوادی آملی، عبدالله، زن در آینه جلال و جمال، قم: نشراسرا،۱۳۸۶
رک . دوست محمدی، هادی، شخصیت زن از دیدگاه قرآن، تهران: نشر بین الملل،۱۳۸۰