محمد علی رضاپور
ماهیِ پر توقع ِ همیشه گلایهمند
که عمری
به آب، دشنام میداد
تنها سه ثانیه
با زندگی، صمیمی شد
و با آن که در سلامت نبود،
از دور،
سلامتی را سلامی داد
و در ثانیهی نخست
هنگامی که قلاب صیاد، قلبش را به خود آورد
نگاهی کرد حسرت بار
به ژرفای تمام عمری که ژرفایش را ندیده بود
و در ثانیهی دوم،
دیگر،
توان نگاهی حسرت آلود هم نداشت
و در ثانیهی سوم
بیآن که خودش بداند
به احترام زندگی، به احترام آب
با تمام وجودی که دیگر نداشت،
پرید
و در پایان،
وقتی تن لاغرش به پایین افتاد
ماهیگیر ِ پر توقع ِ همیشه گلایهمند
که به ماهی رسیده بود؛
اما
هنوز به عرفانِ اجباری ِ ماهی، راهی نداشت
با پا، روی ماهی زد
و با پارویِ زبان، راند
بیت تکراریِ ترجیع بند ” ناسپاسی ” را.
آب
همچنان
صبورانه
تحمل میکرد.