شرحی بر خطبهی ۱۵۷ نهج البلاغه از خطبه هاى امام علی(ع)
استاد نوقانی
«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى جَعَلَ الْحَمْدَ مِفْتاحاً لِذِکْرِهِ، وَ سَبَباً لِلْمَزیدِ مِنْ فَضْلِهِ، وَ دَلیلاً عَلى آلائِهِ وَ عَظَمَتِهِ»؛ ستایش مخصوص خداوندى است که «حمد» را کلید یاد آوری خود قرار داد و آن را سبب ازدیاد فضل و رحمت، و راهنماى نعمتها و عظمتش گردانید.
عبرت از گذشتگان
«اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى جَعَلَ الْحَمْدَ مِفْتاحاً لِذِکْرِهِ»؛ معنای «الحمد الله» این است که جنس حمد و هر حمدی و ثنایی مخصوص ذات اقدس احدیت است. حمد در مورد امور اختیاری که از اشخاص دیده میشود به کار میرود.
«مفتاح» به معنای کلید و وسیلهای است که درهای قفل شده و بسته به وسیلهی آن باز میشود و تا قفل در باز نشود نمیتوان به طور معمول و مشروع و مجاز وارد مکانی شد.
مقصود مولا از این که حمد را کلید ذکر و یاد خدا قراردادهاند، این است که اولین گام در طریق صحیح ذکر و رابطهی با خدا معرفت و شناخت اوست: «اَوَّلُ الدِّینِ مَعْرِفَتُهُ» (خطبهی اول نهج البلاغه، فراز سوم). وقتی معرفت کسب شود زبان به مدح و ثنا گشوده میشود و با معرفت و تسبیح و تنزیه ممکن نیست انسان از یاد خدا غافل شود و به غیر او مشغول گردد و به حمد و ثنای دیگران بپردازد؛ زیرا هر جمال و کمال را که در اشیا و افراد ببیند، خالق آنها خداست.
«وَ سَبَباً لِلْمَزیدِ مِنْ فَضْلِهِ»؛ یکی دیگر از آثار و برکات حمدی که به معنای شکر و سپاس میباشد، این است که بر نعمت افزوده وآنرا، مداوم و پایدار میسازد و نقطهی مقابل آن ناسپاسی است، که نعمت را زایل کرده، تبدیل به نقمت مینماید. «لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزیدَنَّکُمْ وَ لَئِنْ کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذابی لَشَدیدٌ» (ابراهیم /۷)؛ «اگر شکرگزاری کنید، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود و اگر ناسپاسی کنید، مجازاتم شدید است!»
«وَ دَلیلاً عَلى آلائِهِ وَ عَظَمَتِهِ» و ازآثار دیگر حمد این است که هر حمد و سپاسی راه را برای وصول به نعمت دیگر باز میکند و انسان را به سوی آن هدایت مینماید و شاید هم معنای دیگرش این باشد که انسان را به سوی ولی نعمت حقیقی و شناخت عظمت او راهنمایی میکند.
«عِبادَ اللّهِ، اِنَّ الدَّهْرَ یَجْرى بِالْباقینَ کَجَرْیِهِ بِالْماضینَ. لا یَعُودُما قَدْ وَلّى مِنْهُ، وَ لا یَبْقى سَرْمَداً مافیهِ. آخِرُفِعالِهِ کَاَوَّلِهِ. مُتَسابِقَه اُمُورُهُ، مُتَظاهِرَهٌ اَعْلامُهُ. فَکَاَنَّکُمْ بِالسّاعَهِتَحْدُوکُمْ حَدْوَالزّاجِرِبِشَوْلِهِ» (فراز ۲، خطبه ۱۵۷)؛ «بندگان خدا، روزگار بر باقیماندگان چنان گذرد که بر گذشتگان گذشت، آنچه سپرى شد بازنگردد، و آنچه هست جاویدان نماند کارآخرش همچون کار اوّل آن است. امورش (درفناپذیرى) ازهم پیشى مىگیرند، و پرچمهایش پشتیبان یکدیگر است. گویا حاضر در قیامت هستید، شما را مىراند چون ساربانى که شترهاى چابکش را مىراند».
در این فراز مولا اشارهای به تاریخ دارند تا پند و نصیحتشان مؤثر و با دلیل و برهانی فطری همراه باشد، کتاب تاریخ را جلو چشمان مخاطبین قراردادهاند تا با تفکر و اندیشه به گذشت زمان و سرگذشت اهل آن نگاهی دقیق و عبرتآمیز نمایند و از هر صفحهی آن درسی حکیمانه بیاموزند؛ زیرا هر صفحه از زندگی پیشینیان درس عبرت و پندی برای آیندگان است. «لَقَدْکانَ فیقَصَصِهِمْ عِبْرَهٌ لِأُولِی الْأَلْباب» (یوسف/۱۱۰)، «درسرگذشت آنها درس عبرتى براى صاحبان اندیشه بود!»
علی در یکی از سخنان خود میفرمایند: «أَلَاإِنَّ الْأَیَّام َثَلَاثَهٌ- یَوْمٌ مَضَى لَاتَرْجُوهُ وَیَوْمٌ بَقِیَ لَابُدَّمِنْهُ- وَیَوْمٌیَ أْتِی لَاتَأْمَنُهُ- فَالْأَمْسِ مَوْعِظَهٌ وَالْیَوْمَ غَنِیمَهٌ- وَغَدا ًلَاتَدْرِی مَنْأَهْلُه» (علامه مجلسی، ج۷۵، ص ۶۰)؛ روزها سه قسمند: روزى که گذشته و امید به بازگشتش ندارى. روزى که درآن قرارگرفته اى و ناچاری از بودن در آن و روزآینده که اطمینانی به آن ندارى. روزگذشته برای تو موعظه و پند است و امروز را غنیمت بدان، فردا را نمیدانى در آن خواهی ماند یا نه.
شناخت تاریخی اگر با تفکر و اندیشه همراه باشد مؤثرترین روش برای تربیت و ساختن انسانهاست چون عقل و فطرت به سادگی آن را میپذیرد و از جهت دیگر چون تاریخ تکرار میشود سیر و مطالعه در تاریخ گذشتگان تجربهی انسان را در زندگی زیاد میکند؛ بنابراین یکی از روشهای قرآن کریم برای تربیت بشر همین بیان تاریخ و سرگذشت پیشینیان است. «إِذْ قَالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ نُوحٌ أَلَا تَتَّقُونَ* إِنِّی لَکُمْ رَسُولٌ أَمِینٌ* فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ* وَمَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى رَبِّ الْعَالَمِینَ* فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ* قَالُوا أَنُؤْمِنُ لَکَ وَاتَّبَعَکَ الْأَرْذَلُونَ* قَالَ وَمَا عِلْمِی بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ* إِنْ حِسَابُهُمْ إِلَّا عَلَى رَبِّی لَوْ تَشْعُرُونَ*وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الْمُؤْمِنِینَ* إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ مُّبِینٌ* قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ یَا نُوحُ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْمَرْجُومِینَ* قَالَ رَبِّ إِنَّ قَوْمِی کَذَّبُونِ* فَافْتَحْ بَیْنِی وَبَیْنَهُمْ فَتْحًا وَنَجِّنِی وَمَن مَّعِی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ* فَأَنجَیْنَاهُ وَمَن مَّعَهُ فِی الْفُلْکِ الْمَشْحُونِ* ثُمَّ أَغْرَقْنَا بَعْدُ الْبَاقِینَ* إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَهً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُّؤْمِنِینَ» (شعراء/۱۲۱-۱۰۶)؛ هنگامى که برادرشان نوح به آنان گفت: «آیا تقوا پیشه نمىکنید؟! مسلّماً من براى شما پیامبرى امین هستم.! تقواى الهى پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید. من براى این دعوت، هیچ مزدى از شما نمىطلبم، اجر من تنها بر پروردگار عالمیان است. پس، تقواى الهى پیشه کنید و مرا اطاعت نمایید.» گفتند: آیا ما به تو ایمان بیاوریم در حالى که افراد پست و بىارزش از تو پیروى کردهاند؟ (نوح) گفت: من چه مىدانم آنها چه کارى داشتهاند! حساب آنها تنها با پروردگار من است اگر شما مىفهمیدید و من هرگز مؤمنان را طرد نخواهم کرد. ما، او و کسانى را که با او بودند، در آن کشتى که پر (از انسان و انواع حیوانات) بود، رهایى بخشیدیم سپس بقیه را غرق کردیم؛ در این ماجرا نشانهی روشنى است امّا بیشتر آنان مؤمن نبودند.
در جای دیگر صبر ایوب را در مقابل آن همه ناگواریها و آرامشهای سخت میستاید: «وَ أَیُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمین» (انبیا/۸۲)؛ و (به یاد آر) ایوب را هنگامى که پروردگارش را ندا کرد که همانا مرا بیمارى و شدت و آسیب رسیده، و تو مهربانترین مهربانانى. در آیات دیگری داستان اقوام گذشته و سرنوشت آنها را بیان میکند تا عبرتی برای دیگران باشد.
مولا نیز در این فراز اشاره به حقایق تاریخ گذشتگان برای آیندگان نموده تا با چشم حقیقتبین تاریخ را مطالعه کنند و از تاریخ پند گیرند و درس عبرت بیاموزند.
«عِبادَ اللّهِ، اِنَّ الدَّهْرَ یَجْرى بِالْباقینَ کَجَرْیِهِ بِالْماضینَ» سنت آفرینش از قوانین ثابت این جهان است؛ خداوند به این مسأله اشاره نموده است: «اسْتِکْباراً فِی الْأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّیِّئِ وَ لا یَحیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ سُنَّتَ الْأَوَّلینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلا» (فاطر/۴۲)؛ اینها همه بهخاطر استکبار در زمین و نیرنگهاى بدشان بود امّا این نیرنگها تنها دامان صاحبانش را مىگیرد آیا آنها چیزى جز سنّت پیشینیان و (عذابهاى دردناک آنان) را انتظار دارند؟ هرگز براى سنّت خدا تبدیل نخواهى یافت و هرگز براى سنّت الهى تغییرى نمىیابى! تبدیل سنت الهی به این است که کسی کار بدی بکند و نتیجهی خوب ببرد و تحویل سنت الهی این است که قومی که مستحق عذاب شدهاند، عذاب نشوند؛ بلکه آنها به قوم دیگری برسد که این خلاف حکمت و عدل است؛ لذا قانون الهی استثنا و تبعیض برنمیدارد. تاریخ تکرار میشود و افعال و امورش شبیه هم هستند. در هر زمان عدهای عزیز و عدهای ذلیل؛ بعضی فقیرند و بعضی غنی؛ گاهی پیروزند و گاهی شکست میخورند. «قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُروا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُکَذِّبینَ» (آلعمران/۱۳۷)؛ پیش از شما، سنّتهایى وجود داشت (و هر قوم، طبق اعمال و صفات خود، سرنوشتهایى داشتند که شما نیز همانند آن را دارید.) پس در روى زمین، گردش کنید و ببینید سرانجام تکذیبکنندگان (آیات خدا) چگونه است. «إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاس (همان/۱۴۰)؛ اگر (در میدان احد)، به شما جراحتى رسید (و ضربهاى وارد شد)، به آن جمعیّت نیز (در میدان بدر)، جراحتى همانند آن وارد گردید. و ما این روزها (ى پیروزى و شکست) را در میان مردم مىگردانیم (و این خاصیّت زندگى دنیاست).» در این میان سرمایهی عمر است که به سرعت رو به نقص و اتمام است.
«فَکَاَنَّکُمْ بِالسّاعَهِتَحْدُوکُمْ حَدْوَالزّاجِرِبِشَوْلِهِ». «حَدْوَ» به معنای راندن است. «زاجر» رانندهای است که به تندی میراند. «شمول» شتری است که هفت ماه از وضع حملش گذشته و شیرش خشک شده است، برخلاف شتری که باردار است و با ملاحظه و مهربانی رانده میشود. ایام و لحظات و ساعات شبانه روز آنچنان شما را به سرعت به سوی منزلگاه ابدی میراند که گویا از قافله عقب ماندهاید، همچنان که گذشتگان این سفر را به سرعت طی کردند.
و همچنانکه گذشتگان این سفر را به سرعت طی کردند و به منزلگاه ابدی ملحق شدند، شما هم با همان سرعت مشغول طی مسافت هستید و با هر قدمی که بر میدارید و هر لحظه و ساعتی را که پشت سر میگذارید، به آخرت نزدیک میشوید. «ما أسْرع السّاعاتِ فِی الْیوْمِ، وأسْرع الاْیّام فِی الشّهْرِ، وأسْرع الشُّهُور فِی السّنهِ، وأسْرع السِّنِین فِی الْعُمُرِ» (خطبه۱۸۸/نهج البلاغه)؛ ساعات در روز چه به سرعت مىروند و روزها از ماه چه به سرعت میگذرند و ماهها در سال و سالها در عمر چه با شتاب سپرى مىشوند!
«فَمَنْ شَغَلَ نَفْسَهُ بِغَیْرِ نَفْسِهِ َحَیَّرَ فِى الظُّلُماتِ، وَارْتَبَکَ فِى الْهَلَکاتِ، وَ مَدَّتْ بِهِ شَیاطینُهُ فى طُغْیانِهِ، وَ زَیَّنَتْ لَهُ سَیِّئَ اَعْمالِهِ. فَالْجَنَّهُ غایَهُ السّابِقینَ وَ النّارُ غایَهُ الْمُفَرِّطینَ»؛ پس هر کس خود را به آنچه که شایستهی او نیست سرگرم کند در تاریکیها سرگردان گردد و در مهلکهها گرفتار شود و شیطانها او را به سوی طغیان و سرکشى کشانند و کارهاى زشتش را در نظرش خوب جلوه دهند. پس بدانید که بهشت پایان راه پیشیگیرندگان و آتش جهنم سرانجام کسانی است که سستی میورزند.
این فراز گویا پاسخی از سؤال ضمنی است. مثل این که کسی سؤال کند که با این اوصاف از زندگی دنیا – این که دنیا به سرعت در گذر است و ما را به سوی آخرت میراند و به زودی از ما جز نام نیک و بد نمیماند- چه باید کرد؟ وظیفه چیست؟ مولا در مقام پاسخ و ارشاد و راهنمائی میفرمایند: باید از خود و از نفس خود و حقیقت خود غافل نشوید و خود را به این دنیای فانی مشغول نکنید، همّ خود را دنیا قرار ندهید؛ چرا که«آفَهُالنَّفْسِ الْوَلَهُ بِالدُّنْیَا» (تمیمى آمدی، ۱۳۶۶، ص۱۳۶)؛ دلباختگى به دنیا آفت نفس آدمى است. اگرگرفتار دنیا بشوید، زرق و برق و افتخارات موهوم آن پردهای ضخیم مقابل چشمان حقیقت بین شما می افکند و نور بصیرت را از شما میگیرد و گرفتار ظلمت دنیا میشوید و نمیتوانید راه سعادت و نجات را تشخیص دهید؛ بلکه متحیّر و سرگردان میشوید.
چنانچه قرآن کریم مضمون جملهی مولا را چنین بیان میدارد: سورهی «الَّذینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فی غِطاءٍ عَنْ ذِکْری وَ کانُوا لا یَسْتَطیعُونَ سَمْعاً أَ فَحَسِبَ الَّذینَ کَفَرُوا أَنْ یَتَّخِذُوا عِبادی مِنْ دُونی أَوْلِیاءَ إِنَّا أَعْتَدْنا جَهَنَّمَ لِلْکافِرینَ نُزُلاً*قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرینَ أَعْمالاً*الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً*أُولئِکَ الَّذینَ کَفَرُوا بِآیاتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ فَلا نُقیمُ لَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ وَزْنا» (کهف/۱۰۱- ۱۰۴)؛ همانها که پردهاى چشمانشان را از یاد من پوشانده بود، و قدرت شنوایى نداشتند، آیا کافران پنداشتند مىتوانند بندگانم را به جاى من اولیاى خود انتخاب کنند؟ ما جهنم را براى پذیرایى کافران آماده کردهایم! بگو: آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین (مردم) در کارها، چه کسانى هستند؟ آنها که تلاشهایشان در زندگى دنیا گم (و نابود) شده با این حال، مىپندارند کار نیک انجام مىدهند! آنها کسانى هستند که به آیات پروردگارشان و لقاى او کافر شدند به همین جهت، اعمالشان حبط و نابود شد. از این رو روز قیامت، میزانى براى آنها برپا نخواهیم کرد.
از این آیات و جملهی مولا که در این فراز آمده؛ نتیجه میگیریم که گاهی شیطان با نفس اماره کارهای بد را در نظر انسان خوب جلوه میدهد تا جایی که امر بر خود انسان مشتبه میگردد و گمان میکند که بهترین کارها و خدمت را او انجام میدهد، چون چشم حقیقت بینش بسته شده و با چشم ظاهر همه چیز را میبیند.
«فَالْجَنَّهُ غایَهُ السّابِقینَ، وَ النّارُ غایَهُ الْمُفَرِّطینَ» (خطبه۱۵۷/نهج البلاغه)؛ این یکی دیگر از سنن و قوانین الهی است که تغییر و تبدیلی در آن نیست.
منابع
* قرآن کریم.
* نهج البلاغه.
۱. تمیمى آمدى، عبد الواحد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، دفتر تبلیغات، قم، ۱۳۶۶.
۲. مجلسى، محمّد باقر، بحار الأنوار الجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار، ج۷۰، اسلامیه، تهران.