* طاهره موسوی گرمارودی
عید غدیر است و جهان در سرور
ارض و سما غرق نشاط است و نور
بانگ طرب خوانیِ کرّوبیان
سوی زمین میرسد از آسمان
شیعه کند فخر بر اهلِ زمین
زان که بُوَد در صفِ اهل یقین
اهلِ یقینی که مَرامش ولاست
در نظرش آلِ علی مقتداست
ای شرفِ اهل ولایت، غدیر!
برکهی سرشارِ هدایت غدیر!
آب حیاتی که سکندر نیافت
آن تویی و سوی تو باید شتافت
زمزم و کوثر ز تو کِی بهترند؟
آبروی خویش ز تو میخرند
خلقت گیتی چو خدا مینمود
منبع آن از قطرات تو بود
این که شود زنده همه چیز زآب
زآبِ غدیر است نه از هر سراب
از ازل این برکه به جا بوده است
آینهی لطف خدا بوده است
بر لبِ این برکهی باغِ بهشت
دست ملایک گِلِ آدم سرشت
برکه نه، بل قلزمِ آب حیات
بر لب آن، کشتیِ اهل نجات
آدم ازین برکه کفی برگرفت
تا که دعایش به سَما پَر گرفت
امّتِ نوح ار که از آن میچشید
صدمه ی طوفان ز چه می شد پدید؟
آتش اگر سرد شدی بر خلیل
آب ازین برکه بر آن زد جلیل
آنچه کلیم از شجر طور دید،
برقِ ولا بُد که از آن نور دید
و آنچه به میقات بر او شد عیان
رشحه ی این برکه بُدی بیگمان
عیسی اگر مُرده چنان زنده کرد
یا که شفا داد بسی اهلِ درد
معجزه ی او ز همین برکه بود
چون نَمی از آن به دعا می فزود
بر لب این برکه وضو کرد عشق
آبروی خویش ازو کرد عشق
قطره ای از آن که ز دستش چکید
لاله شد از خاک شهیدان دمید
حُرمت این برکه ندانست کس
جز رُسُل و نایب ایشان و بس
آوَخ اگر معرفتی خلق داشت
کِی به خود این برکه فرو میگذاشت؟
تا که زمان گشت و محمّد رسید
حرمت این برکه ز نو شد پدید
پهلوی آن چون که پیمبر ستاد
درس ولایت به همه خلق داد
شأن علی را چو عیان می نمود
قدرِ وی از گفته ی قرآن فزود
گفت که “اکملت لکم دینکم”
هان نشود معنی این آیه گم!
هرکه بر او هست ولایت مرا
هست علی نیز ورا مقتدا
از لب این برکه بُوَد یادگار
عترت و تنزیل خداوندگار
تا به سرِ جاری کوثر رسند
همره پیغمبرِ خاتم شوند
باری اگر امرِ ولایت رسید
گفت نبی، خلق هم آن را شنید
بود همین برکه گواهی بر آن
نی فقط آن لحظه که در هر زمان،
آینهای شد ز برای علی
سطحِ وی از نورِ علی مُنجلی
هرکه در این آینه نا آشناست
خود شکند، حق شکنی نابجاست
ای علی! ای از همگان دستگیر
دست مرا نیز به محشر بگیر …