انتخاب در نگاه شهید مطهّری

entekhab

زهرا فلاحی

آزادی در انتخاب

مرتبه ­ی وجودى انسان ایجاب مى‏کند که حرّ، آزاد و مختار باشد. موجود مختار همواره باید سر دو راهی و میان دو دعوت قرارگیرد تا کمال و فعلیّت خویش را که منحصراً از راه «اختیار» و «انتخاب» به دست مى‏آید، تحصیل کند (مجموعه آثار شهید مطهری، ج۱، ص۹۶) و به هدف نهایی خود برسد.

همه دوست دارند آزاد زندگی کنند و در زندگی خود دست به انتخاب بزنند. شاید کمتر انسانی را بتوان یافت که بدون هیچ اجبار و کرامتی تن به قید و بند ناخواسته بسپارد و آزادی فطری خویش را در بند کشد. این از امتیازات آدمی در مقایسه با سایر مخلوقات است. آزادی همزاد و گوهر آدمی است. او آزاد متولّد می‌شود و باید آزاد زندگی کند و راه و رسم حیات خویش را برگزیند؛ چنان­که حضرت علی (علیه‌السّلام) می‌فرمایند: «بنده ­ی دیگری نباش که خداوند تو را آزاد آفریده است» (نهج‌البلاغه، نامه۳۱) پس حقّ انتخاب، حقّ طبیعی هر فردی است.

قانون خدا در مورد انسان این است که آدمى داراى اراده، قدرت و اختیار باشد و کارهاى نیک یا بد را خود انتخاب کند. اختیار و انتخاب، مقوّم وجودى انسان است (مجموعه آثار شهید مطهری، ج۱، ص۱۴۲).

تا آن­جا که از آثار استاد مطهّری می‌توان برداشت کرد، ایشان قائل به حقّ تعیین سرنوشت برای انسان است. یک انسان مسلمان در تشکیل و برپایی حکومت اسلامی و انتخاب حاکمان حتّی با فرض پذیرش نقش مقبولیت ­بخشی مردم و نه مشروعیت ­بخشی آنان، نقش عمده‌ای دارد. از سوی دیگر مردم پس از تشکیل حکومت اسلامی در انتخاب کارگزاران نظام نیز آزادند.

از آن­جا که گوهر انسان، ‌آزادی است و طبیعتی مختار دارد، می‌تواند سمت و سوی حرکت خود را انتخاب کند. شهید مطهّری انسان را فرزند رشید و بالغ طبیعت‌ می‌داند که نیازی به قیمومیت ندارد. «آن‌چه سایر جانداران با نیروی غیرقابل سرپیچی غریزه انجام می‌دهند، او در محیط آزاد عقل و قوانین قراردادی انجام می‌دهد» (ختم نبوّت، ص۲۰).

نقش تفکّر در تعیین سرنوشت افراد

شرط اساسى براى این‌که انسان بر سرنوشت خود و جامعه مسلّط باشد، تفکّر است. این تفکّر اخلاقى که مورد بحث است، چیزى است نظیر محاسبه‌ی نفس؛ یعنى انسان باید در شبانه­روز فرصتى براى خودش قرار بدهد که در آن فرصت، خودش را از همه چیز قطع کند و به اصطلاح نوعى درون­گرایى نماید؛ در خود فرو رود و درباره­ی اوضاع خود و تصمیماتى که باید بگیرد و کارهایى که باید انجام دهد و آن‌چه که واقع شده، ارزیابى کارهاى خودش در گذشته، ارزیابى رفقایى که با آن‌ها معاشرت مى‏کند، ارزیابى کتاب‌هایى که مطالعه کرده ، درباره­ی همه‌ی این‌ها فکر کند؛ مثلًا کتابى را خوانده، بعد بنشیند فکر کند که من از این کتاب چه گرفتم، این کتاب در من چه اثرى گذاشت، آیا اثر خوب گذاشت یا اثر بد، بعد در انتخاب کتاب دیگر [دقّت ‏کند]. انسان که آن­قدر وقت و فرصت ندارد که تمام کتاب‌هاى دنیا را مطالعه کند، بلکه باید انتخاب نماید (همان، ج۲۲، ص۷۶۶).

انسان باید اوّل فکر کند بعد تصمیم بگیرد. در صورتى که غالباً تصمیماتى که ما مى ‏گیریم از حدّ لازم تفکّر قبلى کم­ بهره است؛ یعنى اگر قبلاُ فکر مى‏کردیم، این‏جور تصمیم نمى‏گرفتیم. معناى این‌که انسان باید روى کارى که مى‏ خواهد انجام دهد فکر کند، این است که به قول امروز به عکس‌العمل ‏ها و لوازم آن کار فکر کند که این کار چه اثرى به دنبال خود مى ‏آورد، چه عکس العمل‏ هایى ایجاد مى‏ کند، مرا به کجا خواهد کشاند. (همان، ج۲۲، ص۷۶۷).

انتخاب اصلح

انسان حکیم، انسانى است که اوّلاََ درکار خود غایت و غرضى دارد، ثانیاَ در میان هدف‌ها و غرض‌ها، اصلح و ارجح را انتخاب مى‏کند، ثالثاَ براى وصول به غرض اصلح و ارجح، بهترین وسیله و نزدیک‏ترین راه را انتخاب مى‏کند. به عبارت دیگر حکمت یا حکیم بودن انسان عبارت است از این‌که انسان از روى کمال دانایى، براى بهترین هدف‌ها، بهترین شرایط ممکن را انتخاب کند؛ و به تعبیر دیگر حکمت یا حکیم بودن مستلزم این است که انسان در برابر همه­ی چراها یک براى داشته باشد، خواه آن چراها به انتخاب هدف مربوط باشد یا به انتخاب وسیله (مجموعه آثار شهید مطهّری، ج۲۲، ص۷۹۵).

مختار بودن انتخاب­کننده

رابطه­ ی انتخاب‌کننده و انتخاب­شده ارتباطى است که باید براساس علاقه و عقیده و ایمان استوار باشد. قلب و احساسات یک رکن این ارتباط و اجتماع است. مردم باید به فردی که انتخاب مى‏کنند معتقد و علاقه‏ مند و مؤمن باشند. اگر مردم، شخصى را انتخاب نکنند، نمى‏توان و نباید آن­ ها را مجبور به انتخاب او کرد. هر چند آن مردم در اشتباه باشند و شخص مورد نظر در منت هاى صلاحیت و واجد شرایط باشد؛ زیرا طبیعت انتخاب کردن و رأى دادن با اجبار ناسازگار است و چنین شخصى نمى‏ تواند به استناد صلاحیت خود به دادگاه شکایت کند که چرا مردم مرا که چنین و چنانم انتخاب نمى‏کنند.

کارى که در این قبیل موارد باید انجام داد، این است که سطح فکر مردم را بالا برد تا تربیت آن‌ها به شکل صحیح درآید. بدین ترتیب وقتى مى‏خواهند فریضه­ ی دینى خود را ادا کنند، عادل‌هاى واقعى را پیدا کنند و به آن‌ها ارادت ورزند و اقتدا کنند و وقتى که مى‏ خواهند فریضه­ ی اجتماعى خود را ادا کنند، افراد صلاحیت‌دار را پیدا کنند و از روى میل و علاقه به آن‌ها رأى بدهند و اگر احیاناً مردم پس از مدّتى ارادت، تغییر عقیده دادند و به سوى کس دیگری رفتند و بى‏ جهت هم این کار را کردند، جاى تأسّف و تأثّر است امّا جاى اجبار و اکراه و دخالت زور نیست (همان، ج۱۹، ص۲۶۶).

رفتار طبق قانون انتخابات

در موضوع انتخابات مى‏ بینیم که بعضى ‏ها اصرار دارند که علّت خرابى انتخابات، نقص قانون انتخابات است که در نیم­قرن پیش وضع شده و با مقتضیات امروز وفق نمى‏ دهد. نمى‏خواهم از قانون فعلى انتخابات دفاع کنم، حتماً نواقصى دارد، ولى آیا مردم طبق همان قانون رفتار مى‏ کنند و فساد پیدا مى‏ شود؟ و یا علّت فساد این است که حتّى به همان قانون هم عمل نمى شود؟ کسى براى خود حدّى و براى دیگران حقّى قایل نیست. آیا قانون فعلى اجازه مى‏دهد که یک نفر وارد شهرى بشود که مردم آن شهر نه او را دیده‏اند و نه مى‏شناسند و نه قبل از آن نامش را شنیده‏ اند و به اتّکای زور و قدرت بگوید من نماینده­ ی شما هستم چه بخواهید و چه نخواهید؟! این گونه مفاسد را با تکثیر یا تبدیل قانون نمى‏توان از بین برد؛ راهش منحصر است به این­که در خود مردم آگاهى‏اى و ایمانى و تقوایى وجود داشته باشد (همان، ج۲۲، ص۴۰۷).

 تفاوت انتخاب انسان‌ها با دیگر موجودات

انسان مانند گیاه نیست که تنها یک راه محدود در جلو او باشد و همین که در شرایط معیّن رشد و نمو قرار گرفت، خواه ناخواه موادّ غذایى را جذب و راه رشد و نمو را طى کند؛ هم‌چنین مانند حیوان نیست که به حکم غریزه کارهایى را انجام دهد. بشر همیشه خود را در سر چهارراه‌هایى مى‏بیند و هیچ گونه اجبارى ندارد که فقط یکى از آن‌ها را انتخاب کند؛ سایر راه‌ها بر او بسته نیست؛ انتخاب یکى از آن‌ها به نظر و فکر و اراده و مشیّت شخصى او مربوط است؛ یعنى طرز فکر و انتخاب اوست که یک راه خاص را معیّن مى‏کند.

این‌جاست که پاى شخصیّت و صفات اخلاقى و روحى و سوابق تربیتى و موروثى و میزان عقل و دوراندیشى بشر به میان مى‏آید و معلوم مى‏شود که آینده­ ی سعادت‌بخش یا شقاوت‌بار هر کسى تا چه اندازه مربوط است به شخصیّت و صفات روحى و ملکات اخلاقى و قدرت عقلى و علمى او و بالأخره به راهى که براى خود انتخاب مى‏کند.

تفاوتى که میان بشر و آتش که مى‏ سوزاند و آب که غرق مى‏کند و گیاه که مى‏روید و حتّى حیوان که راه مى ‏رود وجود دارد، این است که هیچ یک از آن‌ها کار و خاصیّت خود را از بین چند کار و خاصیّت براى خود انتخاب نمى‏کنند، ولى انسان انتخاب مى‏ کند، او همیشه در برابر چند کار و چند راه قرار گرفته است و قطعیّت یافتن یک راه و یک کار فقط به خواست شخصى او مرتبط است.

انسان مانند حیوان تحت ­تأثیر محرّکات نفسانى و رغبت‌هاى درونى واقع مى‏ شود، امّا در مقابل آن‌ها دست­ بسته و مسخّر نیست؛ از یک نوع حرّیتى برخوردار است. یعنى اگر همه­ ی عواملى که براى یک حیوان در انجام عمل غریزى فراهم است و الزاماً او را وادار به عمل و حرکت مى ‏کند، براى انسان فراهم باشد، تازه راه فعل و ترک براى او از ناحیه­ ی عقل و اراده ­ی خودش باز است. انجام این عمل مشروط است به این­که قوّه­ی تمیز و تشخیص او همانند یک شوراى عالى به تصویب برساند و قوّه­ ی اراده­ ی او مانند یک قوّه­ ی مجریه به کار بیفتد. این‌جاست که تأثیر انسان در سرنوشت خود به عنوان یک عامل مختار، یعنى عاملى که پس از آن‌که همه­ ی شرایط طبیعى فراهم است در انتخاب فعل و ترک آزاد است، معلوم مى‏ شود (همان، ج۲۲، ص۷۹۵).

فهرست منابع:

۱-     دشتی، محمّد، نهج البلاغه، مؤسّسه فرهنگی تربیتی امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام)، زمستان ۱۳۷۸.

۲-     مطهّری، مرتضی، مجموعه آثار، ج۱و ۱۹ و۲۲و ۲۳، چاپ ششم، انتشارات صدرا، تهران.

۳-     مطهّری، مرتضی، ختم نبوت، صدرا، چاپ ششم، ۱۳۷۰.

 

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا