دو چهرگان، دیروز و امروز

docheregan

بررسی نفاق از دیروز اسلام تا امروز انقلاب

*محبوبه محمد زاده لاری                   

معنا و مفهوم نفاق

کلمه نفق در قرآن به معنی راه، البته راه‌های مخفی و پنهانی آمده است:« وَإِن کَانَ کَبُرَ عَلَیْکَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَن تَبْتَغِیَ نَفَقًا فِی الأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِی السَّمَاء فَتَأْتِیَهُم بِآیَهٍ وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلاَ تَکُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِینَ فی السماء» (انعام/۳۵). شهید مطهری در تعریف نفاق می‌فرماید: منافق کسی است که فکر و اندیشه‌اش یک جور می‌گوید و زبانش جور دیگر، درست بر ضد آن. احساسات و عواطفش در یک جهت است، ولی تظاهرات ظاهریش در جهت دیگر (سخنرانی شهید مطهری در کانون توحید تهران).

پدیده‌ی ناپسند نفاق از جمله پدیده‌هایی است که در طول تاریخ زندگی اجتماعی بشر همواره مانع سیر تکاملی جوامع بشری به‌ویژه جوامع دینی بوده است. انسان‌ها به صورت فطری نفاق و دورویی را نامطلوب می‌دانند و از منافقین روی برمی‌گردانند، امّا نکته‌ی قابل تأمل آن است که بحث شناخت نفاق در هر عصر و دوره‌ای از درجه بالایی از اهمّیت برخور‌دار است. نفاق یک صف‌بندی درونی و بسیار خطرناک در جامعه‌ی دینی است که سبب جبهه‌‌بندی داخلی علیه دین، رهبری و حکومت دینی می‌شود. ضربات جریان نفاق بر پیکره‌ی اسلام و مؤمنان، همواره بیش از کفار و مشرکین بوده است، به گونه‌ای که امیرالمؤمنین علی‌(علیه‌السّلام) به نقل از پیامبر اسلام‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله) خطاب به محمد ابن‌ ابی‌بکر می‌فرمایند: «تحقیقاً برای امتم از مؤمن و مشرک هراس و نگرانی ندارم، چرا که مؤمن به واسطه‌ی ایمانش تحت محافظت خداست و مشرک را نیز به سبب شرکش، خداوند نابود می‌کند. لیکن من برای شما از هر منافق پنهان و نقابدار که عالمانه سخن می‌گوید، نگرانم. چرا که می‌گوید آن‌چه را خوب می‌دانید و عمل می‌کند آنچه را بد و منکر می‌دانید (نهج‌البلاغه/ نامه۲۷).

در این مقاله با بررسی مختصر تاریخ صدر اسلام و مقایسه‌ی تحلیلی و تطبیقی آن با شکل‌گیری و استمرار انقلاب اسلامی و هم‌چنین استناد به سنّت‌های تغییرناپذیر الهی حاکم بر تاریخ، تلاش گردیده دسته‌بندی‌های پدیده‌ی شوم نفاق، به ویژه نفاق جدید، نحله‌های جریان نفاق و آثار و پیامدهای آن و هم‌چنین چگونگی شناخت و مقابله با آن به استناد آیات قران و سخنان گهربار امیرالمؤمنین حضرت علی‌(علیه‌السّلام) و در راستای تبیین سخنان مقام معظم رهبری در این باره مورد مطالعه قرار گیرد.

دسته‌بندی منافقین

به طور کلی تاریخ اسلام دو دوره‌ی “تنزیل” و “تأویل” را شامل می‌گردد که جریان نفاق در هر دو برهه، به عنوان یک صف‌بندی درونی، در جامعه دینی فعال بوده و می‌باشد.

الف) دوران تنزیل

دوره‌ی نزول قرآن و زمان مبارزه با دشمنانی است که می‌خواستند از پیدایش دین ممانعت به عمل آورند. در این دوره جامعه‌ی دینی با دو دسته از منافقین مواجه گردید: یک دسته “منافقین پنهان” و دسته‌ی دیگر “منافقین محارب.
حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای در دسته‌بندی منافقین، آنان را به سه دسته‌ی کلی تقسیم می‌نمایند و در توضیحاتی پیرامون “دسته‌ی اول منافقین” می‌فرمایند: دسته‌ی اول منافقین، ابتدای ورود پیامبر‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به مدینه هستند. کسانی بودند که یا اسلام نیاوردند و یا بعضی از روی احساسات به اسلام ایمان آوردند. ولی اعتقاد به اسلام و پیامبر‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله) در دل آنان عمقی نداشت و با یک تکان، ایمانشان ضایع شد. این‌ها کسانی بودند که در قرآن از آنان با «
فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ…» در اوّل سوره‌ی بقره صحبت می‌شود. اوّل کار، همه نوعی ایمان آوردند (مگر تعدادی). امّا، بذر ایمان در دل این‌ها پا نگرفت، ایمان آن‌ها ضعیف بود، ‌عمق پیدا نکرد، ارتباط عمیق با یهود هم نگذاشت ایمان آن‌ها مستحکم شود. در باطن ایمان را از دست دادند و یا از اوّل نداشتند، ولی جرأت نمی‌کردند اظهار کنند. فضای مدینه، ایمان پر نور جوانان، آیات قرآن، وحی، مسائل پر هیجان، فضای مدینه را قبضه کرده بود. کسی جرأت اظهار بی‌ایمانی نداشت (سخنرانی مقام معظم رهبری در لشگر۱۰‌‌سید الشهدا علیه‌السّلام).

این دسته از منافقین در مدینه در واقع نقش ستون پنجم را برای یهود، کفار و قریش ایفا می‌کردند. آنان با ارتباط عمیق با یهود، ضمن احداث مسجد ضرار (آسیب زننده)، از طریق یک توطئه‌ی مشترک با سرکردگان یهود از جمله “ابو‌عامر” سعی داشتند انسجام مسلمانان را از درون متلاشی نمایند که خداوند از طریق وحی، پیامبر‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله) را از این توطئه آگاه کرد. پیامبر نیز دستور دادند که مسجد ضرار را تخریب و حتی ویرانه‌ی آن را نیز به آتش بکشانند.

سرکرده‌ی منافقینِ دسته‌ی اوّل در مدینه، فردی به نام “عبدالله ابن اُبَی” بود که با جماعتی معلوم‌الحال، به دفعات سعی نمود به حکومت نوپای دینی ضربه بزند. یکی از این دفعات در ماجرای جنگ احد رخ داد و او نیروهای خود را که تقریباً یک سوم جمعیت سپاه اسلام بود، به بهانه‌ای واهی در شوط (میان مدینه و احد) به مدینه بازگرداند. این انشعاب ضرباتی را به مسلمانان وارد نمود.

در ماجرای غزوه‌ی بنی‌المصطلق نیز عبدالله ابن اُبَی و منافقینِ همراه او در حال طرّاحی توطئه‌ی بیرون نمودن پیامبر‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله) از مدینه بودند که نوجوانی از انصار به نام “زید ابن ارقم” سخنان آنان را شنید و به اطّلاع حضرت رساند. پیامبر‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله) “عبدالله ابن اُبَی” را احضار و توطئه‌ی منافقانه‌ی او را به وی گوشزد نمودند. او “زید ابن ارقم” را به دروغ‌گویی متّهم کرد و با قسم‌های غلاظ و شداد، منکر طرح‌های توطئه‌آمیز خود شد. خداوند سوره‌ی “منافقون” را در رابطه با این دسته از منافقین نازل فرمود.

“منافقین محارب”، دسته‌ی دیگری از جریان نفاق در دوران تنزیل می‌باشند که علیه پیامبر‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و حکومت دینی اعلام جنگ مسلّحانه نمودند. رهبر معظّم انقلاب اسلامی در بیان دسته‌بندی جریان نفاق، منافقین حربی را منافقین دسته سوم می‌نامند و در خصوص آنان می‌فرمایند: دسته‌ی سوم، ‌منافقینی هستند که در مدینه ایمان آوردند، دچار لغزش‌های مغرضانه شدند، خود را حفظ نکردند، رفتند و در یمامه با پیامبر‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله) اعلام جنگ کردند و شدند منافقین محارب (همان).

ب) دوران تأویل

 دوران تأویل دوره‌ی اجرای دستورات و احکام دین و مبارزه با کسانی است که قصد تحریف دین و به انحراف کشانیدن جامعه‌ی دینی را دارند. در این دوره صف‌بندی و رویارویی بر سر تأویل قرآن آغاز می‌گردد. در این راستا و هنگامی‌که آیه‌ی ۹‌سوره‌ی حجرات نازل شد، پیامبر اسلام با نگاهی به آینده و پیش‌بینی برگرفته از قرآن، از تغییر الگوی نبرد و صف‌بندی جدیدی در جامعه‌ی دینی خبر دادند. حضرت در این هشدار فرمودند: «کسی در میان شما هست که برای تأویل قرآن نبرد خواهد کرد، همان‌گونه که من برای تنزیل آن نبرد کردم». برخی از مسلمانان پرسیدند: آیا ما هستیم؟ حضرت جواب منفی دادند و از امام علی(علیه‌السّلام) به عنوان قهرمان مبارزه در عصر تأویل یاد کردند (ر.‌ک به کنزالعمال، ج‌11، صفحه‌613‌، ح ۳۲۹۶۹).

حضرت امیر(علیه‌السّلام) درباره‌ی جریان نفاق جدید یا به عبارت دیگر نفاق دوران تأویل فرمودند: «آنان به وحدانیت خدا شهادت می‌دهند. همین باعث می‌شود تا کشتن آنان بر مردم گران آید و به ولی خدا طعنه زده و بر او خشم گیرند» (همان).

هم‌چنین حدیث دیگری از پیامبر نشان می‌دهد که دوره‌ی تأویل، دورانی طولانی خواهد بود که پس از رحلت آن حضرت آغاز می‌شود و تا ظهور ادامه می‌یابد. رسول مکرّم اسلام در اینباره می‌فرمایند: «مهدی‌‌(عج الله‌تعالی‌فرجه) برای تأویل قرآن پیکار می‌کند، همان‌گونه که من برای تنزیل آن پیکار کردم» (بحار‌الانوار، ج۳۶، ص۳۰۹).

رهبر معظم انقلاب اسلامی از منافقین دوران تأویل با عنوان “نفاق جدید” یاد می‌کنند و در دسته‌بندی‌های نفاق، آنان را جزء دسته‌ی دوم منافقین برمی­شمارند. ایشان در خصوص “نفاق جدید” می‌فرمایند: دسته‌ی دوم کسانی‌اند که جزء مؤمنین بودند، اوّل کار هم هیچ نشانه‌ای از نفاق در این‌ها نبود. ولی به مرور، دچار عوارضی شدند. این عوارض، کار دستشان داد و آن‌ها را از پای در‌آورد. آن‌ها کسانی بودند که دشمنی نداشتند با اسلام و پیامبر‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله) و حرکت اسلامی، دوست هم بودند… کار این‌ها خلف وعده­ای بود که با خدا کردند. دروغی که با عملشان به خود گفتند. خلاف کاری، گناه، عدم اعتنا به تربیت خود (سخنرانی مقام‌معظم‌رهبری در لشگر‌10‌سید‌الشهدا علیه‌السّلام).

بنابراین در دوران تأویل، طبقه‌ی جدیدی از نفاق در جامعه ظاهر می‌گردد که با شکل نفاق در دوران تنزیل متفاوت است و از آن به عنوان “نفاق جدید” یاد می‌شود. مهم‌ترین وجه تمایز نفاق دوران تنزیل با نفاق دوره‌ی تأویل، موضوع “وجاهت” است که منافقین جدید از آن برخوردارند.

چرایی پدید آمدن نفاق جدید

 “نفاق جدید” یا منافقین دسته‌ی دوم، معاندین دوران تأویل می‌باشند که جبهه­ای درون دینی را علیه جامعه و نظام دینی بازگشایی می‌نمایند. قرآن علّت شکل‌گیری این پدیده‌ی شوم و بسیار خطرناک را عدم استقامت و پایداری می‌داند. خداوند در قرآن، مؤمنان را یک‌دست ندانسته و بدون توجّه به ظواهر، آنان را در دو گروه طبقه‌بندی کرده است: “مؤمنین راستین” و “مؤمنین دروغین”. آن‌گاه تفاوت میان مؤمنین راستین و دروغین را در عنصر “پایداری ایمان” دانسته و از کسانی که در ایمان خود راست قامت نبوده و تغییر ماهیت داده‌اند به عنوان اهل نفاق یاد کرده است.

« مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا * لِیَجْزِیَ اللَّهُ الصَّادِقِینَ بِصِدْقِهِمْ وَیُعَذِّبَ الْمُنَافِقِینَ إِن شَاء أَوْ یَتُوبَ عَلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ کَانَ غَفُورًا رَّحِیمًا »؛ برخی از آن مؤمنان، بزرگ‌مردانی هستند که به عهد و پیمانی که با خدا بستند کاملاً وفا کردند. پس برخی بر آن عهد ایستادگی کردند (تا در راه خدا شهید شدند) و برخی مقاومت کرده و هیچ عهد خود را تغییر ندادند. تا آن‌که خدا آن مردان راستگوی با وفا از صدق و ایمانشان، پاداش نیکو بخشد و منافقان را به عدل عذاب کند. اگر بخواهد یا به لطف، توبه‌شان بپذیرد که خدا بر خلق بسیار آمرزنده و مهربان است (احزاب/۲۳-۲۴).

بنابراین قرآن کسانی که بر پیمان خود با خدایشان باقی مانده باشند را مؤمنین راستین دانسته و اینان را بر دو دسته تقیسم می‌کند: “شهیدان سرافراز” و “بازماندگان پایدار و تغییرناپذیر”. از سوی دیگر کسانی که از صداقت در پیمان بی‌بهره باشند، در گروه منافقان جای داده و از ایمان حقیقی بی‌بهره می‌داند. از این رو مؤمن حقیقی کسی است که ثابت قدم بماند و در دوران تأویل نیز ایمان خویش را از دست ندهد.

در این ارتباط امام علی‌(علیه‌السّلام) که به واقع قهرمان مبارزه با منافقین جدید دوران پر فتنه تأویل است، در این‌باره می‌فرمایند: «به خدا سوگند من هم کسی هستم که در انتظار (شهادت) به سر می‌برم و من هرگز در روش خود تغییر نداده و برسر پیمانم ایستاده‌ام» (ر.‌ک: به تفسیر مجمع البیان، ذیل آیات ۲۳ و ۲۴ سوره احزاب).

نحله‌های جریان نفاق در دوران تأویل

نفاق جدید در دوران تأویل دارای نحله‌های متعدّدی است که در هدف دارای وحدت می‌باشند. پیامبر عظیم‌الشأن اسلام پس از اتمام جنگ احد، به امام علی‌(علیه‌السّلام) فرمودند: «واقعاً تو ما را یاری کردی و همراه من با شمشیر خود مبارزه کردی و با جانت از من دفاع نمودی، چه خواهی کرد هنگامی که پس از من با ناکثین و قاسطین و مارقین رو در رو شوی». امام علی‌(علیه‌السّلام) که از این سخنان در شگفت شده بودند از حضرت‌ پرسیدند: «آیا واقعاً چنین اتفاقی خواهد افتاد؟» رسول خدا‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله) به ایشان فرمودند: «به خدا سوگند آری» (القاضی النعمان بن محمد بن منصور صاحب الدعائم، ج۱،ص۴۰۰).

در این حدیث شریف به وضوح پرده از نحله‌های نفاق جدید کنار می‌رود و ماهیت جریان‌های سه‌گانه‌ی منافقین در دوران تأویل آشکار می‌گردد.

ناکثین محصول پیوند چهار عنصر “وجاهت”، “ثروت”، “سیاست” و “قدرت” بودند. امام علی‌(علیه‌السّلام) در خصوص این نحله‌ی نفاق می‌فرمایند: «به چهار نفر گرفتار شدم که هیچ‌کس به مانند آنان دچار نشده است. گرفتار شدم به شجاع‌ترین مردم “زبیر”، زیرک‌ترین مردم “طلحه”، مطاع‌ترین مردم “عایشه” و ثروتمندترین مردم “یعلی ابن مینه”» (ر.‌ک به کتاب الفتوح، ج‌2 ،ص‌463؛ ابن ابی الحدید، ج‌20، ص‌227، ح‌199).

قاسطین متشکّل از چهار عنصر”حسادت و کینه ورزی”، “قدرت طلبی و دنیا طلبی”، “تزویر و نیرنگ” و “باورهای التقاطی و سست” بود.

آزادشدگان پیامبر همواره پس از رحلت آن حضرت مترصّد بودند تا قدرت را از آن خود نمایند و یک حکومت موروثی ایجاد کنند. “عبدالفتاح عبدالمقصود” در این‌باره می‌نویسد: پس از آن‌که عثمان به کار خلافت گماشته شد، ابوسفیان در جمع خانواده‌ی خویش گفت: بنی‌امیه آن را (خلافت را) هم‌چون گوی بربایند. سوگند به کسی که ابوسفیان بدان قسم می‌خورد، پیوسته این امیدواری را دارم که (حکومت) برای کودکان شما به صورت وراثت درآید (عبد‌الفتاح عبد‌المقصود،ص۳۰).

مارقین نیز محصول”عدم بصیرت در تشخیص حق و باطل”، “عصبیت”، “خرافه‌گرایی” و “عدم تبعیت از ولایت” است.
مبنای مارقین جریان نفاق، اسلام منهای ولایت بود که با شعار «حسبنا کتاب الله» خروج نمودند. این نحله از جریان نفاق، حضرت علی‌(علیه‌السّلام) و معاویه را به یک چشم می‌نگریستند. خوارج معتقد بودند معاویه مردی متجاهر به فسق، مکار و نالایق است و حضرت امیر(علیه‌السّلام) هم به دلیل راضی شدن به حکمیت، مرتد گشته و تا توبه نکند به اطاعت او نباید سر نهاد.

عقیده‌ی باطل این نحله از جریان نفاق در جامعه‌ی دینی باقی ماند و فرقه‌های مختلفی از آن‌ها پدید آمد.

پیامد‌ها و آثارجریان نفاق

الف) تباهی ایمان

اوّلین و بارزترین پیامد نفاق، تباهی و فساد ایمان است« النِفاقُ یُفسِدُ الایمانَ» (غررالحکم، ج۱، ص۱۹۲، ح۷۴۱).

هم‌چنان که اگر مؤمنی، ایمان خود را پاس ندارد و از فتنه ‏ها و شبهه ‏ها با چراغ تقوا و پروا بیرون نیاید و با ریا و دورویی، درون خود را پنهان دارد و فقط از سر همراهی با جماعت، به جهادی و نمازی حاضر شود، به تدریج به کفر و بی‏ایمانی نزدیک می‏شود. از این رو ایمان و نفاق گردهم نمی‏آیند و هر یک دیگری را کنار می‏زند و مؤمن از نفاق مبّراست (رشاد، علی‌اکبر، ج۴، ص۴۲۱)؛ «الایمانُ بَرِئَ مِنَ النِّفَاقِ »(غرر‌الحکم، ج۱، ص۳۲۶، ح۱۲۴۴).

منافقان از دین استفاده‌ی ابزاری می‏ کنند و تا آن‌جا که بتوانند آن را در راستای رسیدن به اهداف خود به کار می‏ گیرند. بر این اساس از هیچ نوع تحریفی نسبت به دین ابا ندارند.

یکی از شیوه ‏های کاری مخالفان امام علی‌(علیه‌السّلام) تحریف شأن نزول آیات بود، به این صورت که آیاتی را که درباره‌ی منافقان نازل شده بود به امام علی‌(علیه‌السّلام) نسبت می‏دادند و آیاتی را که درباره‌ی امام علی‌(علیه‌السّلام) نازل شده بود به دشمنان او نسبت می‏دادند.

به عنوان نمونه به این آیه توجه کنید:«وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَادِ»؛ بعضی از مردم در طلب خشنودی خدا، جان خود را می ‏فروشند و خدا نسبت به بندگانش مهربان ا ست (بقره/۲۰۷).

قرطبی می‏گوید: این آیه در شأن علی‌(علیه‌السّلام) نازل شده است. زمانی که رسول خدا در شب هجرت او را در بستر خود خوابانید تا امر بر کفّار مشتبه شود (قرطبی، ج۳، ص۲۱).

با این وصف، معاویه برای این‌که بتواند علیه امام علی‌(علیه‌السّلام) موج تبلیغی بیافریند به سمره بن جندب پیشنهاد کرد با دریافت پول و رشوه تبلیغ کند که آیه درباره‌ی ابن ملجم مرادی است. سمره پذیرفت و این کار را انجام داد‌(همان؛ ج۴، ص۷۳).

امام علی‌(علیه‌السّلام) در قسمتی از سخنانشان درباره خوارج نهروان، پس از انکار حکمیت، بیان نموده‏اند آنان قابل اعتماد نیستند و از کتاب خدا فاصله گرفته‏ اند و از راه راست منحرف گشته‏ و باعث تباهی دین گشته ‏اند.

«جُفاهٍ عَنِ الکتابِ نُکُبٍ عَنِ الطَّریِقِ»؛ از کتاب خدا فاصله گرفتند و از راه راست منحرف گشته‏اند (سیدرضی، خ۱۲۵، فراز۸، ص۳۸۷).

در نبرد صفّین، لشکر معاویه قرآن را بر نیزه کردند و آن را به حکمیت گرفتند و با حربه‌ی دین به جنگ قرآن ناطق رفتند. کتاب صامت را عَلَم کردند و ثِقل و عِدل آن را که به فرموده‌ی پیامبر و مفسّر بزرگ قرآن کریم که “مع الحق”است و “الحق معه” تحمیل نمودند و در پی آن علم مخالفت عصیانگری برافراشتند و در این راه، چه شراره ‏ها بر جان و چه شرنگ‏ ها که در کام امام ریختند.

امام در پاسخ به نامه‌ی ابوموسی اشعری که درباره‌ی حکمیت نوشته بود این‌گونه سخن فرمودند: «بسیاری از مردم دگرگونی پذیرفتند و از نصیب خود بی‏بهره ماندند. به دنیا روی ‌آوردند و از سر هوای نفس سخن گفتند. این کار باعث تعجّب من گردید که اقوامی خودپسند، گردآمده‏اند و من می‏ خواهم زخم درون آن‏ ها را مداوا کنم، چرا که می‏ترسم مزمن و غیرقابل علاج گردد (ولی آن‏ها مانع می‏شوند). بدان! که هیچ‌کس نسبت به وحدت و اتّحاد امّت محمّد‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله) از من حریص‏تر و دانشش به آن بیشتر نیست. من در این کار پاداش نیک و سرانجام شایسته را از خدا می‏طلبم و به آن‌چه تعهّد کرده‏ام وفادارم، هرچند تو از آن شایستگی که به هنگام رفتن از نزد من داشتی تغییر پیدا کرده باشی (همان، نامه۷۸، ص۱۰۸۲).

امام قبل از آغاز جنگ نهروان برای اتمام حجّت و ترساندن خوارج نهروان خطبه ‏ای ایراد فرمودند که در آن اشاره به این شده است که نفاق باعث هلاکت و تباه شدن آنان شده است: شما را از این می‏ ترسانم که بامدادان، جنازه‏ هایتان درکرانه‌ی این رود پراکنده باشد، بدون آن که نزد پروردگارتان، حجّتی آشکار و دلیلی روشن (درمخالفت با من) داشته باشید. دنیا شما را به هلاکت می ‏افکند و مقدّرات الهی به دامتان می ‏اندازد. من شما را از این حکمیّت نهی کردم، ولی با سرسختی مخالفت نمودید و به فرمانم پشت کردید، تا سرانجام به دلخواه شما تن در دادم! ای بی‏خردان نادان و ای فرومایگان! من کارخلافی انجام نداده بودم و نمی‏ خواستم به شما زیان برسانم (همان، خطبه۳۶، ص۱۱۹).

معاویه به نام اسلام و مسلمین عَلَم مخالفت با خلیفه‌ی رسول خدا را برمی‏دارد و مردم را به تفرقه و آشوب و اختلاف می‏ کشاند. امام علی‌(علیه‌السّلام) با موضع قدرتمندانه که آمیخته با درد دلی جانکاه است و با سخنان کوبنده که درس اخلاقی برای جامعه‌ی انسانی می‏ باشد از آتش نفاق و تفرقه‏ ای که بین مسلمین شعله ‏ور شده، می‏ سوزد و خطاب به معاویه نامه ‏ای می‏نویسد: «فإِنَّ البغی و الزُّورَ یوتِغانِ بِالمَرءِ فِی دِینِهِ وَ دُنیَاهُ… وَ قَدْ دَعَوْتَنَا اِلَی حُکْمِ القُرآن وَ لَسْتَ مِنْ اَهْلِهِ….والسلام»؛پس ستم‌گری و دروغ‌گویی شخص را در دین و دنیایش تباه می‌گرداند…تو ما را به حکم قرآن دعوت کردی در حالی که خود اهل قرآن نیستی و ما هم پاسخ مثبت به تو ندادیم، بلکه به قرآن پاسخ دادیم و حکمش را پذیرفتیم و به آن تن در دادیم (همان، نامه۴۸، ص۹۸۰).

ب) بحران حقّانیت و مشروعیت

ایجاد بحران حقّانیت و مشروعیت، مهلک‌ترین پیامد جریان نفاق برای جامعه‌ی دینی است. افرادی که تا پیش از این در صفوف مؤمنین و از هم پیمانان آنان بوده و مورد توجّه و اعتماد مردم قرار گرفته‌اند، آن‌گاه که به دلیل عدم استقامت و پایداری دینی تغییر ماهیت داده و تجدید نظر طلب می‌شوند، جامعه را دچار حیرت و سردرگمی می‌نمایند. در این شرایط طبیعی است که تشخیص حق از باطل برای بخشی از جامعه‌ی دینی دشوار گردیده و بحران حقانیت به‌وجود می‌آید و “مشروعیت جریان حق” در افکار عمومی زیر سؤال می‌رود.

امام علی‌(علیه‌السّلام) در این‌باره می‌فرمایند: «اگر مردم می‌دانستند که او منافق است، دروغ‌گوست، از او نمی‌پذیرفتند و گفتار دروغین او را تصدیق نمی‌کردند. امّا با نا‌آگاهی می‌گویند او از اصحاب پیامبر است، رسول خدا را دیده و از او حدیث شنیده و از او گرفته است. پس حدیث دروغین او را قبول می‌کنند» (همان، خطبه۲۱۰).

عنصر وجاهت در ایجاد بحران حقّانیت و مشروعیت بسیار مؤثّر می‌باشد.

بحران حقّانیت و مشروعیت آن‌چنان برای جامعه‌ی اسلامی زیان‌آور است که پیامبر‌(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) برای جلوگیری از این بحران، در مقاطع مختلف بر ولایت امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) و ائمه‌ی معصومین‌(علیهم‌السّلام) تأکید می‌ورزیدند. احادیث منزلت، ثقلین، سفینه و کساء و مصادیقی از این دست، تأکیدات در سیره‌ی نبوی برای جلوگیری از بحران مذکور می‌باشند.

ج) ایجاد بی‌تفاوتی در جامعه

یکی از پیامدهای جریان شوم نفاق در جامعه‌ی دینی، ظهور طبقه‌ی جدیدی از قاعدین و بی‌تفاوت‌ها می‌باشد. بحران حقّانیت و مشروعیت، جامعه را به تفرقه و بیراهه کشانیده و گروه دیگری را نیز به کناره‌گیری و بی‌تفاوتی سوق می‌دهد.

ظهور جریان قاعدین و بی‌تفاوت‌ها در واقع نوعی ریزش در جامعه‌ی دینی و تداوم بحران حقّانیت و مشروعیت است. “ابوموسی اشعری” یکی از مصادیق تاریخی و بارز جریان قاعدین می‌باشد. او که تحت تأثیر القائات عایشه و وجاهت وی قرار گرفته بود، هنگامی که امام حسن‌(علیه‌السّلام) به همراه “عمّار” به کوفه آمدند تا برای مقابله با فتنه‌ی ناکثین مردم را بسیج نمایند، با سوء‌‌استفاده از صحابی بودن و عنصر وجاهت خطاب به مردم گفت: صحابه‌ی رسول خدا از غیر صحابه به رسول او نزدیکترند. شما بر گردن من حقی دارید که باید آن را ادا کنم. این فتنه، یک فتنه‌ی کور است و لذا در این فتنه انسان خواب بهتر از بیدار و نشسته بهتر از ایستاده و ایستاده بهتر از رونده و رونده بهتر از تلاش کننده و تلاش کننده بهتر از سواره است. پس شمشیرهای خود را غلاف کنید تا فتنه روشن گردد (طبری، ج‌4، ص‌486).

 در آن زمان “سعد ابن مالک” و “عبدالله ابن عمر” نیز از جمله کسانی بودند که بی‌تفاوتی و کناره‌گیری را بر مقابله با جریان نفاق ترجیح دادند. “حارث ابن حوط” نیز که اسیر بحران حقّانیت شده بود، از امام علی‌(علیه‌السّلام) در‌خواست کرد که مانند “سعد بن مالک” و “عبدالله بن عمر”، قعود را بر قیام ترجیح دهد.

حضرت پاسخی به او دادند که مشخّص می‌کند که قاعدین و بی‌تفاوت‌ها نمی‌توانند الگوی خوبی در دوران تأویل برای مقابله با نفاق باشند و مؤمنان حقیقی و راستین نباید فریب سخنان ظاهرالصلاح را بخورند و در دام فتنه‌های نفاق بیفتند.

حضرت امیر(علیه‌السّلام) در پاسخ “حارث ابن حوط” می‌فرمایند: عبدالله و سعد حق را تنها گذاشتند و باطل را یاری کردند. اینان چگونه می‌توانند امام و پیشوای خیر باشند تا پیروز شوند (سید‌رضی؛ کلمات قصار، ۲۶۲).

د) ظهور مصلحت‌جویان دروغین

پیامد نفاق برای جامعه‌ی دینی، تخریب و افساد است نه اصلاح. برهمین اساس قرآن کریم یکی از ویژگی‌های منافقان را ادّعای دروغین مصلحت‌جویی آنان می‌داند. از این رو یقیناً جامعه ­ای که دچار پدیده شوم نفاق گردد، شاهد ظهور خیرخواهان دروغین خواهد بود. در این هنگام صف‌بندی سیاسی جدیدی در جامعه شکل خواهد گرفت.
قرآن می‌فرماید: «
وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ لاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ » و سپس در آیه‌ی بعدی تأکید نموده، و می‌فرماید: « أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَکِن لاَّ یَشْعُرُونَ »؛ هنگامی که به آنان گفته می شود روی زمین فساد نکنید، می‌گویند، ما اصلاح‌گرانیم، بدانید که این‌ها همان فساد آفرینان هستند (بقره/۱۱-۱۲).

در تاریخ آمده است که جریان نفاق جدید (نحله ناکثین)، داعیه‌ی اصلاح داشته‌اند. هنگامی که به حضرت علی‌(علیه‌السّلام) خبر دادند که سردمداران ناکثین با داعیه‌ی مصلت‌جویی به سوی بصره در حرکت هستند، حضرت در جمع مردم خطبه خواندند و فرمودند: «اینان (ناکثین) مردم را به سوی اصلاح فرا می‌خوانند». آن‌گاه امام از مردم خواستند تا به مقابله با این جریان فساد برخاسته و فسادآفرینی آن‌ها را به اصلاح واقعی تبدیل کنند و می‌فرمایند: «لَعل الله یَصلح بکم، افسد اهل الافاق» (طبری، ج۴، ص۴۴۵و۴۴۶). علیرغم ادّعای دروغین خیرخواهی جریان نفاق، باید اذعان نمود که مؤمنان راستین اصلاح طلبان واقعی هستند و جریان تجدیدنظر یا نفاق دوران تأویل، تنها گروهی واپس‌گرا می‌باشند که در دوره‌ی تأویل دچار بیماری‌های نفاق و ارتجاع شده‌اند.

ه) ایجاد جنجال و فتنه در جامعه

“غوغاسالاری”و فتنه پیامد دیگر جریان شوم نفاق برای جامعه‌ی دینی است. از آن­جا که منافقین فضای صمیمیت و دوستی را در جامعه­ی دینی به عداوت و دشمنی تبدیل می‌نمایند و مرزبندی خودی و غیرخودی را بر هم می‌زنند، التهاب، هیاهو و تشنّج، فضای جامعه را فرا می‌گیرد. در چنین شرایطی هیجان‌گرایی و احساس‌گرایی بر جامعه حاکم می‌شود و امکان اندیشیدن و تصمیم‌گیری برای گروهی از افراد جامعه از بین می‌رود و فضای سیاسی و اجتماع آن­چنان آلوده و غبار گرفته می‌شود که چشم‌ها از دیدن حق و حقیقت باز می‌مانند و بصیرت‌ها مخدوش می‌شوند.

جریان نفاق با هراس دائمی از روشن شدن حقیقت و ماهیت پنهانش، همواره دست به غوغاسالاری و فتنه می‌زند تا خود را استتار و اختفا نماید. منافقین برای ایجاد هیاهو، جنجال و تشنّج از سخنرانی‌های آتشین و بیانیه‌های داغ و تحریک­آمیز استفاده کرده و سعی می­ نمایند هیجانات زودگذر در جامعه ایجاد کنند.

حضرت علی‌(علیه‌السّلام)درباره­ ی شیوه‌ی جنجال­آفرینی و تشنّج‌زایی ناکثین در فتنه­ ی جمل چنین می­ فرمایند: « و قَد أرعدوا و أبرقوا »؛ اینان رعد و برق برپا کردند (همان، خطبه۹).

ایجاد هیاهو و غوغاسالاری بر سر قتل عثمان از سوی ناکثین و قاسطین و تحریک احساسات مردم از طریق سخنرانی‌های آتشین و به نمایش گذاشتن پیراهن خونین وی و سپس داعیه­ ی خون‌خواهی عثمان، از شیوه‌های جریان نفاق بود که منجر به ایجاد تشنّج و فتنه در جامعه­ ی اسلامی گردید.

منافقین به دلیل آشتی‌ناپذیری با مؤمنین، از یک طرف شدّت عمل خود را نسبت به آنان ابراز می‌نمایند و از طرف دیگر، عطوفت و مهربانی خود را نثار جبهه ­ی ضدّ دین می‌کنند. همگرایی و همراهی جریان نفاق با دشمنان شناخته‌شده و کمین­ کرده ­ی بیرونی، باعث می‌شود حکومت دینی به لبه ­ی پرتگاه آشوب و فتنه­ ی براندازی و تسلّط اجانب سوق پیدا کند.

حضرت امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام)درباره­ ی فتنه‌آفرینی و آشوب‌طلبی منافقین در خطبه‌ای چنین می‌فرمایند: «رنگ به رنگ می‌شوند، آشوب­ های گوناگون به پا می‌کنند به هر تکیه ­گاهی برای ضربه زدن به شما تکیه می‌کنند و به هر کمین‌گاهی برای نقشه کشیدن علیه شما پناه می‌برند. عمل آنان معیوب و گفته‌های آن‌ها جالب است. کار آنان دردی کشنده است. دشمنِ نعمت و آسایشند. بر معصیت تأکید دارند و ناامیدکننده هستند» (همان، خطبۀ۱۸۵).

منافقین با فتنه‌آفرینی و ایجاد آشوب، نظام زندگی اجتماعی را مختل و امنیت عمومی را به مخاطره می‌اندازند. حضرت علی‌(علیه‌السّلام) در خصوص فتنه­ آفرینی منافقین و ایجاد اختلال در زندگی مردم و امنیت عمومی می‌فرمایند: «آن‌ها کسانی هستند که هرگاه متّحد شوند، زیانبار خواهند بود و هرگاه متفرّق شوند سود به بار خواهند آورد». در این هنگام برخی از حاضرین که از فرموده ­های حضرت متعجّب شده بودند، از امام سؤال کردند: زیان اتّحادشان را دانستیم، امّا سود پراکندگی آنان در چیست؟ حضرت در پاسخ فرمودند: «پیشه‌وران و اهل کسب به کارهای خود باز می‌گردند و مردم از تلاش آن‌ها سود می‌برند، بنّا به کار خود می­پردازد، بافنده مشغول بافندگی می‌شود و نانوا به پخت نان می‌پردازد» (همان، کلمات قصار،۱۹۹).

به راه انداختن جنگ “جمل”، “صفّین” و “نهروان” ناظر برفتنه‌آفرینی نحله‌های نفاق در دوران تأویل بود که علاوه بر از هم پاشیدن نظام زندگی اجتماعی و از میان بردن امنیت عمومی، باعث شهید و کشته شدن جماعت بسیاری از مردم و در نهایت سست شدن پایه‌های حکومت دینی گردید.

در وسایل‌الشیعه حدیثی از امام رضا‌(علیه‌السّلام) پیرامون فتنه­انگیزی جریان نفاق نقل شده که: «برخی از کسانی که مودّت و دوستی ما اهل بیت‌(علیهم‌السّلام)را دستاویز ساخته‌اند، زیان و فتنه‌انگیزی‌شان بر شیعیان ما از دجّال بیشتر است». از حضرت پرسیدند: ای فرزند رسول خدا! چرا فتنه‌شان از دجّال بیشتر است؟ حضرت فرمودند: «زیرا با دشمنان مهر و مودّت می‌ورزند و نسبت به دوستان، دشمنی و عداوت می­ نمایند. هرگاه چنین شد، حق و باطل به هم می‌آمیزد و حقیقت مشتبه می­گردد. در نتیجه انسان مؤمن از منافق بازشناخته نمی‌شود» (حرّ عاملی، ج‌16، ص‌179، ح‌21289).

و) تحریف باورهای دینی و تضعیف ولایت و رهبری

ششمین پیامد جریان نفاق برای جامعه ­ی اسلامی، بدعت‌گذاری در دین و تحریف باورهای دینی و هجمه به ولایت و رهبری است. جریان شوم نفاق با ترویج تسامح و تساهل و اباحه ­گری و هم­چنین تأکید بر قرائت‌های مختلف از دین، جامعه را در تلاطم شبهات قرار داده و به سوی گمراهی می‌برد.

در این رابطه حضرت امیر‌(علیه‌السّلام)، به”معاویه” سرکرده­ی قاسطین چنین خطاب می‌کند: «بسیاری از مردم را به گمراهی خویش فریب دادی و به تباهی افکندی و به امواج نفاق خود سپردی. ظلمت و گمراهی آنان را فرا گرفت و در تلاطم شبهه‌ها گرفتار آمدند و از راه راست خود دور گشتند» (سیّد رضی، نامه۳۲).

جریان نفاق همواره در لباس حق ظاهر گردیده و باطل را ترویج می‌کند. این جریان در راه تضعیف باورهای دینی، در برابر رهبری و ولایت قرار می‌گیرد و دست به کارشکنی، سرپیچی و طغیان می‌زند.

حضرت علی‌(علیه‌السّلام) به دلیل این پیامد خطرناک جریان نفاق، بر ضرورت شناخت منافقین و برحذر بودن از آنان تأکید نموده و در خطبه‌ای می­فرمایند: «شما بندگان خدا را به پرهیزگاری سفارش می‌کنم و به درک و شناخت منافقین توجّه می‌دهم. زیرا اینان هم گمراه هستند و هم دیگران را به گمراهی می­کشانند، هم لغزنده‌اند و هم افراد را به لغزش می‌اندازند. در هر راهی دام گسترده‌اند، در برابر هر حقّی، باطلی می­ سازند، برای هر مستقیمی، انحرافی به ­وجود می‌آورند. حرفی که می‌زنند شک و تردید در دل­ها ایجاد می­کند. ظاهری فریبنده دارند. راه انحراف را هموار می‌سازند. اینان گروه شیطانند» (همان، خطبۀ۱۸۵).

نفاق جدید ، اهتمام ویژه‌ای به تحریف باورهای دینی و تضعیف ولایت و رهبری دارد. این جریان می‌کوشد با تمسّک به قرائت‌های مختلف از دین، اسلام ناب محمّدی را قرائت‌ طالبانی و فاشیستی از دین معرّفی نموده و ولایت فقیه را نیز استبداد و دیکتاتوری بنامد.

در همین رابطه امام راحل با آینده ­نگری نسبت به ظهور جریان نفاق جدید می‌فرمایند: شما بعدها مبتلا به این هستید، مبتلا به یک هم­چون اشخاصی هستید که گاهی به صورت اسلامی وارد می ­شوند. همین مسائلی که حالا مطرح می‌کنند که باید ولایت فقیه نباشد، این دیکتاتوری است (صحیفه نور، ج۹، ص۱۷۸).

چگونگی شناسایی جریان نفاق جدید

در دوران تنزیل آیاتى در خصوص اشاره به منافقین و افشاى احوال آنان نازل مى‏شد و منافقین تهدید و افشا مى‏شدند. خیلى از منافقان به وسیله‌ی پیغمبر شناخته و حتّى به دیگران شناسانده مى‏شدند. حرکات موذیانه­ ی نفاق انجام مى‏گرفت، امّا جوّ صراحت و  افشاگرى بر مجموع جامعه­ ی اسلامى مسلّط بود. کسانى که در جنگ در برابر پیغمبر شرکت مى‏کردند، دشمنانى بودند که دشمنى آن‌ها و ابعاد این دشمنى و میزان دورى آن‌ها از اسلام و نزدیکى­شان به آن معلوم بود.

امّا دوران امیرالمؤمنین‌(علیه‌السّلام) که دوران تأویل است این خصوصیّت را نداشت. در دوران امیرالمؤمنین‌(علیه‌السّلام) هر دو لشکری که در برابر هم قرار مى‏گرفتند، نماز مى‏خواندند. اگر ماه رمضان بود هر دو لشکر روزه مى‏گرفتند. از میان هر دو لشکر آواى تلاوت قرآن شنیده مى‏شد. مسلمان‌ها در هر دو لشکر احساس مى‏کردند که صراحت و راحتى خیال دوران پیغمبر را ندارند. از این رو در جنگ صفّین، در نبردهاى امیرالمؤمنین‌(علیه‌السّلام) چند بار زمزمه ­ی سؤال و شبهه و حیرت به وجود آمد و مسلمان‌هایى که اسلام قدیمى از دوران پیغمبر داشتند و مسائل و حقایق اسلامى را از اوّلین روزهاى ولادت اسلام و به ­خصوص ولادت حکومت اسلامى ثبت کرده بودند، مثل عمّار یاسر، مى‏توانستند گره ­گشا باشند و مشکل را برطرف کنند. امّا بسیارى سردرگم بودند. در ماجراهاى دوران امیرالمؤمنین‌(علیه‌السّلام) اختلاف صفوف آشکار نبود (خامنه‌ای، سیّد علی، صفحه۲۷). اشتراک در شعارها به قدرى فضا را تنگ کرده بود که امیرالمؤمنین‌(علیه‌السّلام) بارها ‏فرمود: «لا یَحْمِلَ هذَا الْعَلَمَ اِلَّا اَهْلُ الْبَصَرِ وَ الْصَّبْرِ »؛ تنها مقاومت کافى نیست، بینایى و هوشیارى و تیزنگرى لازم است (مغنیه، محمّدجواد، ج۲، ص۵۰۹).

ما امروز در دنیایی عظیم که در بسیارى از نقاط آن شعارهایی زیبا سر داده مى‏شود، کم و بیش همان وضعیت را داریم. حتّى امروز در دنیاى اسلام که درک و دریافت و بینش اسلامى در آن گاهى به فاصله‏ هایى به اندازه‌ی فاصله‌ی ایمان و کفر از هم دور هستند با چنین واقعیتى مواجهیم.

امروز آشکارترین و روشن‌ترین حقایق اسلامى به وسیله­ی بخشى از مدّعیان اسلام در کشورهاى اسلامى نادیده گرفته مى‏ شود. امروز همان روزى است که شعارها یکسان است، امّا جهت ‏گیری‌ها به شدّت مغایر با یکدیگر است. امروز شرایطى مشابه شرایط حکومت دوران امیرالمؤمنین‌(علیه‌السّلام) بر فضای جامعه حاکم است.

امروزه مى‏ شود از دیدگاه دقیق و نافذ امیرالمؤمنین‌(علیه‌السّلام) به واقعیت‌هاى جهان و جامعه نگاه کرد و بسیارى از حقایق را دید و شناخت و علاج دردها را پیدا کرد. امروزه یکی از مهم‌ترین تهدیدها و چالش‌های جوامع اسلامی، جریان نفاق و نحله‌های آن می‌باشد. این جریان تاکنون ضربات جبران­ ناپذیری بر پیکره‌ی اسلام وارد کرده است. از سوی دیگر ناشناختگی و پیچیدگی این شجره‌ی ملعونه و جریان شوم، آن را خطرناک‌تر می‌سازد. بر همین اساس و با توجّه به تأکید آیات قرآن و سخنان ائمّه­ ی معصومین‌(علیهم‌السّلام) خصوصاً حضرت امیرالمؤمنین‌(علیه‌السّلام)، شناخت منافقین و مقابله با آن‌ها یکی از ضرورت‌های جوامع اسلامی در دوران تأویل می‌باشد.

رهبر معظّم انقلاب اسلامی در بحثی پیرامون جریان نفاق، چگونگی شناخت این جریان را تبیین نمودند. ایشان با ارائه­ ی ملاک و معیار برای شناسایی منافقین فرمودند: امروز برای شناسایی منافقین دسته­ ی دوم (منافقین جدید) نشانه وجود دارد و نشانه­ ی آن همراهی با دشمنِ شناخته شده است. جمهوری اسلامی دشمنان معروفی دارد که هیچ پرده­ پوشی در دشمنی خود ندارند، مانند جهان استکبار که رأس آن­ها امریکاست. حالا که دشمن صریح داریم، کوچک و ضعیف هم نیست، منافق را می­شود از همراهی با دشمن شناخت. این وسیله امروز در اختیار ماست، ولی در اختیار مسلمانان دوران پیامبر‌(صلی‌الله‌علیه‌وآله) نبود (سخنرانی مقام‌معظّم‌رهبری در لشکر‌10‌سیدالشهدا علیه‌السلام).

همراهی با دشمن، متابعت از او را به همراه می‌آورد و افرادی که از دشمن تبعیت کنند، دچار ضلالت و گمراهی شده، از حیطه­ ی ولایت الهی خارج شده و در زمره­ ی ولایت طاغوت قرار می‌گیرند. براین اساس  می‌توان از این نشانه و معیار برای شناخت جریان نفاق استفاده کرد.

در آیات نورانی قرآن نیز آمده است: « وَلَن تَرْضَى عَنکَ الْیَهُودُ وَلاَ النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ …»؛ هرگز یهود و نصاری از تو خشنود نخواهند شد مگر آنکه پیروی از آیین آن‌ها نمایی (بقره/۱۲۰).

حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای در ادامه­ ی تبیین چگونگی شناخت جریان نفاق جدید می‌فرمایند: هر کسی با دشمن همراهی کند، مورد سوءظن قرار می‌گیرد. هر کس برای دشمن و در جهت او کار می‌کند، مورد سوءظن است. هر کس از کار او، دشمن استفاده می‌کند، مورد سوءظن است. هر کس برای دشمن استدلال درست می­کند، مورد سوءظن است (سخنرانی مقام‌معظم‌رهبری در لشکر‌10‌سیدالشهدا علیه‌السلام).

رهبر معظّم انقلاب اسلامی، “وجود عناد” در افراد همراه شده با دشمن را نشانه­ ی قطعی نقاق دانسته و می‌فرمایند: مورد سوءظن یعنی چه؟ منافق است؟ نه. شاید از روی غفلت کار انجام می ­دهد. مورد سوءظن است، یعنی این امکان به وجود می­ آید دشمن به سوی خود کشانده و جزء دشمن باشد. راه برای امتحان هم باز است. اگر نشانه ­ی “غفلت” در اوست، غافل است. اگر دیدیم نشانه­ ی “عناد” در اوست منافق است (همان).

چگونگی مقابله با جریان نفاق

شهیدمطهّری، مبارزه با منافقان را “سخت­ترین میدان مبارزه­ ی موحّدان” دانسته و تنها راه جلوگیری از به قدرت رسیدن و یا حذف آنان از معادلات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را بسترسازی فکری، فرهنگی و بالا بردن سطح آگاهی افراد جامعه می‌داند. ایشان در این‌باره تصریح می‌فرمایند: مشکل‌ترین مبارزه، مبارزه با نفاق است که مبارزه با زیرک­ هایی­ست که احمق را وسیله قرار می‌دهند. این پیکار از پیکار با کفر به مراتب مشکل‌تر است. زیرا در جنگ با کفر، مبارزه با یک جریان مکشوف، ظاهر و بی‌پرده است. امّا مبارزه با نفاق در حقیقت مبارزه با کفر است و شیطنت و درک آن برای توده‌ها و مردم عادی بسیار دشوار و گاهی غیرممکن است و لذا مبارزه با نفاق غالباً شکست­خورده است. زیرا توده‌ها، شعاع درکشان از سرحدِ ظاهر نمی‌گذرد و نهفته را روشن نمی‌سازد و آن­قدر بُرد ندارد که تا اعماق باطن‌ها نفوذ کند (مطهّری، ج‌16، ص‌338).

جهل و ناآگاهی مردم، سپری مستحکم و دژی مطمئن برای جریان شوم نفاق می‌باشد. در این هنگام تنها راه چاره، آگاه سازی مردم از طریق روشنگری خواص است. بر همین اساس شهید مطهّری می‌فرمایند: باید توجّه داشت که هر اندازه احمق زیاد باشد، بازار نفاق داغ‌تر است. مبارزه با احمق و حماقت، مبارزه با نفاق نیز هست. زیرا احمق، ابزار دست منافق است. قهراً مبارزه با احمق و حماقت، خلع سلاح کردن منافق و شمشیر از دست منافق گرفتن است (مطهّری، ص۱۷۶).

از این رو و براساس سیره ­ی پیامبر عظیم‌الشأن اسلام و ائمّه‌ی معصومین‌(علیه‌السّلام) نباید ابتدا به ساکن منافقین و یا مردم ناآگاه و همراه شده با منافقین را حذف کرد. بلکه می‌بایست با حفظ آرامش و متانت توأم با صلابت، جامعه را از “ظاهر بینی” به “دقیق بودن” رهنمون ساخت تا با به وجود آمدن امنیتِ تفکّر، مردم فرصت یابند در فضایی آرام بیندیشند و انتخاب نمایند. لذا جبهه­ ی حق و مؤمنین برای مقابله با جریان نفاق به عناصری هم­چون متانت، پایداری، پویایی و استمرار نیاز دارند.

سخن پایانی

پایان­بخشِ این نوشتار دو جمله از امام عظیم‌الشأن و رهبر معظّم انقلاب اسلامی پیرامون جریان نفاق خواهد بود.
حضرت امام‌خمینی‌(ره) می‌فرمایند: بزرگترین معصیت امروز در کشور، ایجاد اختلاف است، ایجاد نفاق است (صحیفه نور، ج‌9‌، ص‌435).

رهبر معظّم انقلاب اسلامی نیز پیرامون جریان نفاق می‌فرمایند: با پدیده­ ی نفاق هوشمندانه برخورد کنید. پدیده­ی نفاق خطرناک است. چیزی که توانست درصدر اسلام کوشش مجاهدین و مؤمنین را در نهایت معطّل بگذارد، نیروها و لشگریان قدّاره­کش نبودند، بلکه حیله‌ها و مکرها و خدعه‌های دشمنان نقابدار منافق بود (سخنان مقام معظّم رهبری در لشکر‌10‌سیدالشهدا علیهالسلام).

منابع:

*قرآن کریم، ترجمه ­ی ناصرمکارم شیرازی، قم، دارالقرآن‌کریم، ۱۳۷۳، چاپ دوم.

*نهج البلاغه، الموسوی (سید رضی)، ابو‌الحسن محمدبن الحسین، ترجمه وشرح سیدعلی نقی فیض‌الاسلام، چاپ افست،۱۳۵۱.

۱. ابن‌ابی‌الحدید، عزالدین‌ابو‌حامد، شرح نهج‌البلاغه ابن‌ابی‌الحدید، مصحح: محمد ابوالفضل ابراهیم، قم، کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی، ۱۳۳۷.

۲. ابن اعثم کوفی، محمد بن علی، الفتوح، ترجمه: محمد بن احمد مستوفی هروی، مصحح: غلام‌رضا طباطبایی مجد، تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۲، جلد۱.

۳. آمدی تمیمی، عبدالواحد، غررالحکم و دررالکلم، جمال الدین محمد خوانساری، تحقیق: سیدجلال الدین ارمدی، تهران، ۱۳۶۰، بی جا.

۴.القاضی النعمان بن محمد بن منصور صاحب‌الدعائم، شرح الاخبار، قم، مطبعه سید‌الشهداء، ۱۴۰۴ق.

۵. حرعاملی، محمدبن‌حسن، وسائل‌الشیعه الی‌التحصیل مسائل‌الشریعه، بیروت، د‌ار احیاء التراث العربی، ج۱.

۶. خامنه‌ای، سید علی، سخنرانی مقام معظم رهبری، ۱۳۷۷، در لشکر۱۰سید الشهداء.

۷.خامنه‌ای، سید علی، بازگشت به نهج‌البلاغه، تهران، بنیاد نهج‌البلاغه، ۱۳۷۲.

۸. رشاد، علی اکبر، دانشنامه‌ی امام علی‌(علیه‌السّلام)، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۸۰ش.

۹. طبرسی، حسن، مجمع‌البیان فی تفسیرالقرآن، تهران، ناصرخسرو، ۱۳۷۱، چاپ سوم.

۱۰.طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ابوالقاسم پاینده، تهران، اساطیر، ج‌3 و۶.

۱۱. عبد‌الفتاح عبد‌المقصود، امام علی‌(علیه‌السّلام)، ترجمه محمود طالقانی و دیگران، تهران، نشر انتشار، ۱۳۵۰.

۱۲. قرطبی، محمد‌بن‌احمد، جامع‌الاحکام‌القرآن(تفسیر قرطبی)، بیروت، دار‌الکتاب‌العربی.

۱۳. متقی، علی‌بن‌حسام، کنز‌العمال، بیروت، الرساله، ۱۴۱۳ق.

۱۴. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، الاسلامیه،.

۱۵. مطهری، مرتضی، جاذبه و دافعه، بی جا، صدرا، چاپ سی و هشتم، ۱۳۷۹.

۱۶. مطهری، مرتضی، سخنرانی در کانون توحید.

۱۷. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، قم، صدرا، ۱۳۸۱.

۱۸. مغنیه، محمد‌جواد، فی ظلال نهج‌البلاغه، بیروت، دار‌العلم للملایین، ۱۳۵۸.

۱۹. موسوی خمینی، روح‌الله، صحیفۀ نور.

۲۰.موسوی خمینی، روح‌الله، وصیت‌نامه‌ی سیاسی الهی امام‌خمینی.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *