* فاطمه زند اقطاعی
شرارههای عطش بر جان کودکان زبانه میکشد و نوای العطش، زخم بر جگر عباس مینهد؛ سردار سپه اذن میخواهد…
جان بر کف و مقتدرانه گرداگرد سپاه حسین(علیه السلام) میچرخد. فردا را به زمان سپرده، او امروز آماده است و از ولی اذن میطلبد…
شیههی اسب گرد میپاشد بر رخ سیاهرویان تاریخ و آنها عقب کشیده گویا هیمنهی عباس از فشردن شمشیر در دستهایشان کاسته و خواری را به آنها یادآور ساخته. فقط کافی است جرقهی صلابت حیدری را نشان دهد ولی ابتدا اذن میطلبد…
عمود خیمهی حسین(علیهالسلام) لحظههایی پیاپی طواف خیمهگاه میکند و زینب(علیهاالسلام) دل از شوق بر نمیدارد که یاوری در کنار حسین اوست…
رهاتر از نسیم صبح است که در چنگ ساقهی اقاقی به حبس درآید. اماننامه را پس میزند و برادران را به یاری امام زمان میخواند…
شباب قامتان عباس چه خوش درخشیدند به رقص شمشیر در باد، که خندهی عشق بر لبان پدر گواه حمایت از ولی دارد و روانهی اشک سپه سالار بر آستانهاش، گواه سوز عمیق دلدادگی برای جانان است…
کنون ما حماسهی عباس را میخواهیم که با هیبتش، علمش، کمالش در مقابل امامش متواضعانه پلک بر هم نهاده و ندای «هَل مِن ناصِرٍٍ یَنصُرنی» حسین(علیهالسلام) را پاسخ میگوید.
سرّ عاشقی در زبان خلاصه نمیشود. او درس زندگی را در میدان عمل پیاده کرده و آموخته که حسینی بودن نه در زبان که در دل و جان باید راه یابد.
آن چه ابوفاضل را بزرگ میکند پیوند مخلصانهی وی در اطاعت از معبود است. مولایش برای یاری و حفظ دین آمده و او در رکاب امامش سر از پا نمیشناسد. تالیتِلْوِ معصوم چه زیبا چکامهی حماسه را به تصویر کشیده است.
گذر گذر زندگی شیعه با اصحاب عاشورا و واقعهی عاشورا گرهخورده؛ چون جان کلامش را در حب حسین(علیهالسلام) و اولاد او میجوید و صعود را درگذشتن از خویشتن میبیند که اولین مرحلهی بیداری فکری عاشوراست. نمودی که در همهی گزارههای میهمانان کربلا آن را میتوان دید. از طفل شیرخوار تا کودکی سه ساله از نوجوان ده و سیزده ساله تا جوان ۲۵ساله و پیرمرد شصت ساله… و همه و همه بصیرت را در آیندهی زمان به نظاره نشستند و این مقولهی کمی نیست؛ آگاهی به زمان را میطلبد.
نهال نوبنای اسلام که تازه در قلبها ریشه دوانیده در هیاهوی نرم معاویه، برکنج غریبی نشسته و شمشیر از رو برکشیدهی یزید که چگونه میخواهد بر پیکرهاش وارد کند و اینجاست که درایت و تدبیر حسینی، گرد از غربت اسلام گرفته و کرامت انسانی و اسلامی را احیا و شرافت و عزت را برای امت رسولالله بیمه کرد.
امروزِ ما جدای از دیروزمان نیست جرقّهی عبرتها حقیقت تاریخ را مسلّم میکند و آمال شیعه را به منتهی میرساند. از این رو باید پرپرواز عاشورا را گشود و به سوی عبودیت اوج گرفت « اِنّی اَتَقَرَّبُ اِلی اللَّهِ وَ اِلی رَسُولِهِ وَ اِلی امیرِالْمُوْمِنینَ وَ اِلی فاطِمَهَ وَ اِلَی الْحَسَنِ وَ اِلَیْکَ بِمُوالاتِکَ وَ…» از طرفی عاشورا تکرار و تسلسل هر سالهی گذشته نیست که دمیدن در شریان خفتهی بشریت و جان بخشیدن به کویر مردهی دلهای آزاده است. شیدای شعور عاشورایی است که قلب زمان را بیدار میکند و ندای «اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَحَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ » را در تجلی ولایت خلیفهالهی طنین انداز میکند. پس باید نمود عاشورا را در سینههای بیدار بجویی و خود را به عروهالوثقای کربلا متصل کنی تا کرامت انسانی جلوهگر شود و تا از خود نگذری عظمتش را نمییابی « بِاَبی اَنْتَ وَ اُمّی لَقَدْ عَظُمَ مُصابی بِکَ…»؛ و این چنین است که سالار زمان را میجویی که پا در رکاب حضرتش بگذاری و سیاهی ظلم را بر اهلش پس زده و خروش عدالت را از خدای آن منجی میطلبی و تمنای ظهورش را میکنی… مردی که همهی ذکرهای مصیبت برای اوست هر جا که مجلس روضه است جای قدمهای اوست.