عزّتمندی/ زهره درساز
از اصول مهمّ اخلاقی که در زندگی انسانهای بزرگوار مشاهده می شود، عزّت نفس است.
«عزّت» در لغت به معنی شکست ناپذیری است. « عزیز» یکی از صفات خداوند است که در قرآن ۹۲ بار آمده است.
«عزّت» در مورد انسان نیز از همین ریشه سرچشمه میگیرد و به معنی حفظ آبرو و شخصیت و عدم کرنش در برابر صاحبان زر و زور و تزویر است که یک نوع شکست ناپذیری تلقّی میشود.
قطعاً چنین عزّتی را میتوان در پرتو ارتباط محکم با صاحب عزّت مطلق، خدای عزیز به دست آورد؛ اتّکا به قدرتی که با داشتن آن هرگز انسان اسیر و ذلیل هوا و هوس نمیشود و در برابر طاغوت درون و برون، سر خم نمیکند.
حقیقت عزّت در درجهی نخست در دل و جان انسان ظاهر میشود و او را از خضوع و سازش و خودباختگی در برابر طاغیان و یاغیان باز میدارد و چنین خصلتی از خصال جوانمردان و بزرگواران است.
۱- عزّت نفس از دیدگاه آیات و روایات
قرآن مجید در سه آیه همه ی عزّت را از آن خدا میداند و میفرماید: « فَإِنَّ العِزَّهَ لِلّهِ جَمِیعًا »(نساء،۱۳۹).
خصلت عزّت از صفات الهی است. بنابراین آنانکه دارای این خصلت بزرگ هستند در حقیقت مظهر یکی از صفات الهی میباشند؛ بنابراین طبق آیه زیر رسولخدا و مؤمنان راستین نیز دارای عزّت هستند: « …وَلِلَّهِ الْعِزَّهُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ…»(منافقون،۸)؛ عزّت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است.
بنابراین اگر کسی به سوی صفات و رفتاری ضدّ عزّت برود قطعاً از مؤمنین راستین نخواهد بود.
از این آیات فهمیده میشود، پایه ی اساسی و شرط اصلی تحصیل عزّت، در اعتقاد به خدا و ایمان و بندگی است، چراکه عزّت همان حالت ترفیع و بلندی روح است که نمیگذارد انسان مغلوب و مقهور چیزی شود و دچار ذلّت و گرفتاری آن گردد. کسانی که در مقابل ثروت اندوزی و بهدستآوردن مال، قدرت و مقام یا طمع به اموال و ثروت های مردم یا در مقابل شهوات و تمایلات نفسانی، مقهور، مغلوب و ذلیل هستند و شخصیت خود را از دست میدهند، فاقد عزّت مندیاند زیرا در مقابل یکی از این ها شکست خورده و خوار گشته اند. عزّت برای آن انسان آزادهای است که خود را در مقابل هیچ یک از تمایلات نفسانی اسیر نبیند. بندگان هوا و هوس نمیتوانند دارای عزّت نفس باشند. (فلسفی، ج۱، ص۱۵۳).
چنانکه حضرت علی(علیهالسلام) میفرماید: « عَبدُ الشَّهوه أَذَلّ من عبد الرق»؛ بندهی شهوت از برده ی زرخرید ذلیلتر است (تمیمی آمدی، ص۳۰۵).
کسانی که از تذلّل در مقابل غیر خدا بپرهیزند و فقط خدای را معبود خود بدانند و تمام تذلّل خود را در پیشگاه او ابراز نمایند به عالیترین مقام عزّت نفس دست مییابند.
از جمله مناجات های حضرت علی(ع) در پیشگاه خداوند این بود که: « إِلَهِی کَفَى بِی عِزّاً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً وَ کَفَى بِی فَخْراً أَنْ تَکُونَ لِی رَبّاً » ؛ خدایا برای من این عزّت کافی است که بندهی تو باشم و این افتخار بس است که تو مالک و پروردگار من باشی(مجلسی، ج۷۴، ص۴۰۰).
در نظر اسلام مقام و موقعیت هرکس وابسته به بهره ای است که از ارزش های بزرگتر دارد. به جز تقوا و پرهیزکاری، دیگر امتیازات ظاهری ملاک شرافت و عزّت افراد نیست.
حدیثی است نبوی که: « اُطلُبوُا الحَوَائِجِ بِعِزَّهِ الأنفُسِ»(پاینده، حدیث ۳۲۵، ص ۲۱۸) ؛ اگر حاجتی به دیگران دارید از آنها بخواهید ولی با عزّت نفس؛ یعنی برای حاجتی که دارید، خودتان را نزد دیگران پست و ذلیل نکنید، عزّتتان را حفظ کنید و در حالی که آن را حفظ میکنید اگر حاجت و نیازی دارید آن را طرح کنید؛ نیاز خود را به قیمت از دست رفتن عزّتتان رفع نکنید.
و نیز جمله ی معروفی است در نهجالبلاغه که حضرت ضمن خطابه ای به اصحابشان میفرمایند: «فَالْمَوْتُ فِی حَیَاتِکُمْ مَقْهُورِینَ وَ الْحَیَاهُ فِی مَوْتِکُمْ قَاهِرِین»(نهج البلاغه، خطبهی۵۱) ؛ مردن این است که بمانید ولی مغلوب و مقهور باشید و زندگی این است که بمیرید ولی پیروز باشید.
از این رو اساساً مسأله ی عزّت و قاهریت و سیادت آنقدر ارزش والایی دارد که اصلاً زندگی بدون آن معنی ندارد.
همین تعبیر را حضرت سیدالشهدا(ع) است در روز عاشورا دارند که: « هیهات مِنَّ الذِّلَّهُ »(ابن نماحلی، ج۱، ص۴۲).
در خلال تاریخ عاشورا هیچ موضوعی جز این مطلب موج نمیزند.
در وسائلالشیعه از حضرت صادق(علیهالسلام) حدیثی نقل شده که امیرالمؤمنین همیشه می فرمودند: « لِیَجْتَمِعْ فِی قَلْبِکَ الِافْتِقَارُ إِلَى النَّاسِ وَ الِاسْتِغْنَاءُ عَنْهُم»( کلینی، ج ۲، ص ۱۴۹)؛ همیشه در قلب خود دو حسّ متضاد با هم را داشته باش: نیازمندی؛ یعنی مانند یک نیازمند با مردم رفتار کن و بی نیازی؛ یعنی مانند یک بینیاز و بیاعتنا با مردم رفتار کن.
امام در ادامه چنین می فرمایند: « فَیَکُونَ افْتِقَارُکَ إِلَیْهِمْ فِی لِینِ کَلَامِکَ وَ حُسْنِ بِشْرِکَ » (همان) ؛ امّا آن مرحلهای که باید مانند یک نیازمند رفتار کنی در نرمی سخن است و در حسن سیرت و تواضع و ابتدای به سلام؛ « وَ یَکُونَ اسْتِغْنَاؤُکَ عَنْهُمْ فِی نَزَاهَهِ عِرْضِکَ وَ بَقَاءِ عِزِّک»(مجلسی، ج۷۱، ص۱۵۸)؛ و آن مرحله که باید بینیاز باشی و جای تواضع نیست [درحفظ آبرو و بقای عزّت توست] آنجاست که پای حیثیت و شرفت در میان است. آنجا که دیدی اگر بخواهی ذرّه ای نرمش نشان دهی، آبرو و عزّتت را از دست میدهی دیگر جای این نیست که رفتار یک نیازمند را داشته باشی.
عزّت بر اساس روایات تنها در پرتو تقوا و بندگی خاصّ خدا به دست می آید. چنانکه امام صادق(علیهالسلام) میفرمایند:
« ٍاعْلَمْ أَنَّهُ لَا عِزَّ لِمَنْ لَا یَتَذَلَّلُ لِلَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ لَا رِفْعَهَ لِمَنْ لَمْ یَتَوَاضَعْ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَل»( همان، ج۷۵، ص۲۴۹) ؛ بدان کسی که در پیشگاه خداوند تذلّل و خضوع ننماید، عزّت و بزرگی ندارد و آن کس که در مقابل حضرت حق تواضع و فروتنی نمیکند رفعت و بلندی مقام ندارد.
۲- رابطه ی عزّت و تقوا
اسلام تقوا را سبب آزادی، آسایش، عزّت و بزرگواری میداند و انسان بی تقوا را اسیر و برده میشمارد.
امیر مؤمنان علی(ع)در اینباره فرمودند: «لَا شَرَفَ أَعْلَى مِنَ الْإِسْلَامِ وَ لَا عِزَّ أَعَزُّ مِنَ التَّقْوَى وَ لَا مَعْقِلَ أَحْسَنُ مِنَ الْوَرع»(مجلسی، ج۶۶، ص۴۱۱)؛ شرافتی بالاتر از اسلام نیست و عزّتی عزیزتر از تقوا و پناهگاهی بهتر از ورع وجود ندارد.
در احادیث، تقوا کلید حلّ مشکلات و سبب عزّت و آزادی انسان و نجات از گرفتاری ها معرّفی شده. تقوا برای انسان محدودیت به وجود نمی آورد؛ بلکه شخصیت انسانی او را احیا میکند و از اسارت شهوت ها، غضب ها، کینه توزی ها، خودخواهی ها، طمع ها و شکم پرستی ها و … آزاد میسازد.
پیامبر گرامی اسلام(ص)فرمود: «مَنْ أَرَادَ أَنْ یَکُونَ أَعَزَّ النَّاسِ فَلْیَتَّقِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَل» (همان، ج۱۷، ص۴۸) ؛کسی که میخواهد عزیزترین افراد باشد باید تقوا و پرهیزگاری را شعار خود قرار دهد.
انسان باایمان از نخستین لحظه ای که نور تقوا در کانون جانش پرتو می افکند، به اهمّیت و گرانقدری آن آگاه میشود و به مقتضای این آگاهی و دید بلند و وسیع است که کمال و عزّت را در قدرت و دارایی و نسب و نژاد جستوجو نمیکند؛ بلکه شرافت فردی خویش را به میزان ایمان و عقیده و فضایلی که در نهاد خود برپاداشته میسنجد. او از خضوع و ذلّت اجتناب می نماید؛ زیرا میداند خضوع و کوچکی فقط در پیشگاه خداوندی شایسته است که تمام موجودات جهان هستی به اراده اش پدید آمده و انسان ها بنده ی حقیقی او هستند؛ اصولاً خضوع در برابر خالق بیهمتای جهان، خود بزرگترین مایهی سربلندی است.
این برتری و استیلا که فرد پرهیزگار از راه ارتباط با مبدأ اصلی جهان به دست آورده، در تمام مراحل حیات با او همراه است. فروغ تقوا و پاکیزگی روان، از نشانههای بارز و درخشان شخص متّقی است و دیگران نیز احساس میکنند که در روان چنین فردی، حقیقت محکم و استواری استقرار دارد و شخصیتش توخالی نیست که با تصادم کوچکی از جا در برود (موسوی لاری، ص۲۹۰ -۲۹۱).
آدمی به اقتضای انگیزه طلبی و غریزه ی مهرخواهی دوست دارد عزیر و ارجمند باشد و از عزّت و شرافت و گرانمایگی خویش لذّت میبرد. بسیاری از تلاش های شبانه روزی نیز با انگیزه ی دستیابی به همین خواسته ی فطری و در راستای اجابت همین نیاز طبیعی صورت میگیرد.
از دیدگاه مکتب عزّتبخش اسلام نیز حفظ این موهبت الهی به عنوان یک وظیفه ی دینی و انسانی مورد تأکید بوده و هیچکس حق ندارد دیگری را تحقیر نماید حتّی در مورد شخص خود نیز مجاز نیست عزّت خویش را به هر دلیل و بهانه ای در مخاطره قرار دهد.
مبارزه با هواهای نفسانی و مخالفت با خواسته های آن نه تنها مغایرتی با ارجمندی و عزّت نفس ندارد بلکه صیانت از آن نیز در گرو مخالفت بی امان با نفس خواهد بود.
واگذاری بی قید و شرط نفس در برآوردن همه ی خواسته ها و تمایلات نفسانی درونی علاوه بر آنکه با پاسداری از شرافت آدمی ناسازگار است، او را از هدف والایی که برای وصول به آن آفریده شده به طور جدّی دور ساخته و در آن صورت، نه از عزّت نفس و ارجمندی آدمی اثری میماند، نه از رعایت حقوق دیگران خبری خواهد بود.
اسلام برترین ریاضت و مجاهده را تقوا و پرهیزگاری معرّفی مینماید که با انگیزه ی الهی صورت میگیرد (ر.ک: اسماعیلی یزدی، ص ۱۱۸ تا ۱۲۵).
حضرت علی(علیهالسلام) می فرمایند: «وَ إِنَّمَا هِیَ نَفْسِی أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى لِتَأْتِیَ آمِنَهً یَوْمَ الْخَوْفِ الْأَکْبَرِ وَ تَثْبُتَ عَلَى جَوَانِبِ الْمَزْلَق» (نهج البلاغه، ص۹۶۷، ضمن نامه ۴۵)؛ همّت و اندیشه ام تنها در این است که نفس خود را با تقوا و پرهیزکاری تربیت نموده و رام گردانم تا در روزی که ترس و بیم آن فراوان است آسوده باشد و بر اطراف لغزشگاه استوار ماند.
۳– رابطه ی مسئولیت و کرامت
۱) خداوند حکیم نعمت ها را بی جهت به بندگانش نمی دهد و بی جهت هم نمیگیرد و این داده ها را ملاک برتری نمی شمارد. پس ناچار داده های او بازده ی می خواهد و در این بازده ی و بازگرداندن و کوشش هاست که برتری ها تحقّق می یابند و درست در همینجاست که مسئولیت ریشه میگیرد. داده ها و نعمت های الهی مسئولیت می آورد:
«ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ »(تکاثر،۸). پس هر که بیشتر دارد، مسئولیتی بزرگتر خواهد داشت.
۲) در وجود ما نعمت ها و سرمایه هایی است که باید بارور شوند و بهره دهند و در فاصله ی تولّد تا مرگ، ما این سرمایه ها را از دست می دهیم مگر اینکه آن ها را به ثبت برسانیم و در جای خویش مصرف نماییم: «مَا عِندَکُمْ یَنفَدُ وَمَا عِندَ اللّهِ بَاقٍ…»؛ این سرمایه ها اگر در راه هواها و هوس ها مصرف شوند سودی دربر ندارند.
زیرا هواهای نفسانی باتلاق هایی هستند که سرمایه ها را در خود فرو می کشند و هرگز سودی بر آن نمی افزایند؛ بنابراین باید از این سرمایه ها در راه حق استفاده کرد و این همان درس کوتاه و پرمغز قرآن است که میگوید: «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ»؛ ما برای خدا هستیم نه برای هوس ها و خواهش های دل، ما برای او هستیم و این است که به سوی او باز میگردیم.
پس مؤمن به خدا از واقعیت نظام متقن جهان و نفس خود و از رابطه ی انسان با جهان خلقت و حرکت تکاملی آن آگاه است. به وظایف و رسالت هایی که از شناخت این رابطه نتیجه میشود ایمان دارد و به آنها عمل میکند. آن دسته از مسلمانان که فاقد احساس مسئولیت هستند، افرادی هستند که به درجه ی ایمان نرسیده اند و الاّ مؤمنین راستین، انسان های متعهّد و مسئولی هستند که به خاطر دوراندیشی و در نظر گرفتن مصلحت های بزرگتر در مقابل منافع زودگذر و آنی شاخصند و هدف های عالیتر را بر امیال پست ترجیح میدهند؛ چون منافع و سعادت خود را در سعادت و سلامت جامعه دانسته و مصالح خود را در ارتباطی وسیع تر و برای زمانی بس درازتر در نظر می گیرند و سرنوشت خویش را با مرگ پایانیافته تلقّی نمی کنند؛ زیرا به ادامه ی حیات دیگر ایمان دارند و نسبت به انجام وظایف و رسالت های خود احساس مسئولیت می نمایند ( ر.ک: پایدار، ص ۱۰۰ – 98).
عالیترین مرتبه ی تعهّد و مسئولیت پذیری در انسان هایی چون پیغمبران و پیشوایانی چون علی بن ابیطالب(علیهالسلام) و حسین بن علی(علیهالسلام) و حسن بن علی(علیهالسلام) و… دیده میشود. این بزرگواران خود را مسئول تاریخ بشر و مسئول زمان، عقاید، آرمان ها و سرنوشت امروز و فردای همه ی انسان ها می دانستند؛ چرا که وقتی کرامت و ارزش های اخلاقی و آرمان ها و هدف های اصیل انسانی از جانب متجاوزین و خودپرستان تهدید میشود. اینگونه انسان ها خود مظهر کرامت الهی هستند، چنانکه امام هادی(علیهالسلام) در زیارت جامعه میفرمایند: «و عباده المکرمون». ایشان نمی توانند بی تفاوت بمانند حتّی یک لحظه درنگ نمی کنند، گویی تمام مسئولیت تاریخ را بر دوش خود حس می نمایند. امام حسین(علیهالسلام) وقتی که ارزش های متعالی انسان را در معرض نابودی میبینند، در وصف حال خود چنین می فرمایند: « لَا تَرَوْنَ الْحَقَّ لَا یُعْمَلُ بِهِ وَ الْبَاطِلَ لَا یُتَنَاهَى عَنْهُ لِیَرْغَبَ الْمُؤْمِنُ فِی لِقَاءِ اللَّهِ وَ إِنِّی لَا أَرَى الْمَوْتَ إِلَّا سَعَادَهً وَ الْحَیَاهَ مَعَ الظَّالِمِینَ إِلَّا بَرَماً »( مجلسی، ج۴۴، ص۱۹۲) ؛ آیا نمیبینید که به حق عمل نمیشود و از باطل جلوگیری نمی شود، در این حال مؤمن به حق آرزوی دیدار پروردگارش (مرگ) را میکند و من در چنین شرایطی مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز ننگ و ذلّت نمیبینم.
منابع:
قرآن، ترجمه محمد مهدی فولادوند.
نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام.
نهج الفصاحه، ترجمه ابوالقاسم پاینده.
۱. ابن نماحلی، جعفر بن محمد؛ کرمی، علی، در سوگ امیر آزادی، ترجمه مثیر الأحزان، ج ۱، ص۴۲.
۲. اسماعیلی یزدی، عباس، فرهنگ اخلاق، قم، مسجد مقدس صاحب الزمان( جمکران)، ۱۳۸۲.
۳. پایدار، ح، چرا انسان متعهد و مسئول است، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، بیتا.
۴. تمیمی آمدی، عبدالواحدبن محمد، غررالحکم و دررالکلم، مشهد، انتشارات ضریح آفتاب، ۱۳۸۱.
۵. فلسفی، محمدتقی، شرح و تفسیر دعای مکارم الاخلاق، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۳.
۶. کلینی الرازی، ابن جعفر محمدبن یعقوب، اصول کافی، تهران، منشورات دارالکتب الاسلامیه، چاپ پنجم، ۱۳۶۳هـ.ش.
۷. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، منشورات مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۳هـ .ق، چاپ دوم، ج۳، ۱۳۶۷.
۸. موسوی لاری، سید مجتبی، رسالت اخلاق در تکامل انسان، بیجا، انتشارات جهان آرا، بیتا.