از سلسله درس های استاد الهی زاده
در شمارهی قبلی شمیم نرجس اشاره کردیم که روش تدبر در قرآن ابتدا آیاتی که از نظر ادبی پیوستگی دارند در یک دسته و سیاق قرار میدهیم و در گام دوم جهت هدایتی سوره را که تاثیر هدایتگرایانه دارد کشف میکنیم و در گام سوم که مقصود اصلی در تدبر است «تفهیم متن» میباشد. در تفهیم متن ابتدا از فهم سباقی آیات بهره میگیریم یعنی معنایی که از ظاهر و نص آیات به ذهن سبقت میگیرد و بعد به فهم سیاقی میپردازیم؛ یعنی معنایی که از ملاحظهی ارتباط بین جملات و بین آیهای با آیهی قبل و بعد آن به دست میآید و در مرحلهی بعد فهم قیاسی که تناسبها و تقابلها و مشترکات در دستهها و سیاقها وجود دارد بهدست میآید و در بعضی موارد علاوه بر این سه فهم، فهم مجموعی و هدایتی هم استفاده میشود. یعنی تفهیم مجموعهی نکات اصلی و کانونی میان دستهها در کل متن که یک سیر واحدی دارند و ما را به رویکرد هدایتی سوره میرسانند.
سوره مبارکهی فجر سی آیه دارد که در سه سیاق قرار گرفتهاند:
سیاق اول: آیات ۵-۱ ؛ سیاق دوم: آیات ۲۶-۶ ؛ سیاق سوم: آیات ۳۰-۲۷
دلیل پیوستگی لفظی آیات در هر سیاق:
در سیاق اول چهار قَسَم است و اسم اشاره «ذلک» در آیهی پنجم که به چهار آیهی قبل برمیگردد.
در سیاق دوم آیات ۶ تا ۲۶ به وسیلهی حروف عطف و ضمایر و موصول به همدیگر پیوند خوردهاند.
در سیاق سوم آیات ۲۷ تا ۳۰ نیز به وسیلهی حروف عطف و ضمیر پیوند دارند.
دلیل جدا بودن هر سیاق از سیاق دیگراین است که در سیاق دوم اولین آیه با استفهام تقریری خطاب به پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) میباشد که از نظر لفظی از آیات قبلی منفصل شده و در سیاق سوم آیهی ۲۷ با حرف ندا و منادا شروع شده و از آیات قبل جدا گردیده است.
دلیل پیوستگی محتوایی هر سیاق:
سیاق اول با پنج قَسَم آغاز شده و بعد با استفهام تقریری پرسیده که آیا در این موارد سوگندی برای خردمند نیست؟ که پاسخ آری است و به جواب قسم بهروشنی اشاره نشده است.
سیاق دوم از طغیانگری و افساد قوم عاد و ثمود و فرعون یاد میکند که مستحق عذاب دنیوی و اخروی شدند و اشاره به اینکه انسانهای دنیاگرا نگرشی شبیه اقوام مذکور دارند و ریشه و عامل تفکرشان حب شدید مال میباشد.
سیاق سوم: نفس مطمئنه مورد خطاب قرار گرفته که آسوده از همهی پریشانیهای محشر، مستقیم به سوی پروردگار خود باز میگردد.
جهت هدایتی سوره:
آیات سورهی فجر در فضایی نازل شد که ظلمت دنیاگرایی همه جا را فرا گرفته بود و عدهای با داشتن قدرت و ثروت به طغیان و فساد میپرداختند. (آیهی ۱۱و۱۲) و اندوختن مال، معیاری برای کسب ارج و قرب بود و هرکس بر اساس میزان داراییاش برای خود کرامت الهی قایل بود. (۱۵) و آن کس که در تنگنای معیشتی بود خودش را مورد اهانت پروردگار میدانست. (۱۶) در حالیکه حق یتیم و مسکین پایمال شده و انسانها بیتوجه به این ظلمها دنیاگرایی را هدف و آرمان خود قرار داده بودند (۲۰) سورهی فجر در سه سیاق سعی بر حلّ این مشکل دارد.
سیاق اول، آیات ۱ تا ۵ با پنج سوگند آغاز شده: «وَ الْفَجْرِ» سوگند به سپیدهی صبح هنگامی که تاریکی شب را میشکافد. «وَ لَیالٍ عَشْرٍ» و سوگند به شبهای دهگانه (فهم سباقی). ارتباط این دو قسم به این صورت است که شبهای دهگانهی مورد نظر مربوط به فجر قبلی است. فجری که بعد از ده شب رخ داده است که میتوان فجر را روز عید قربان دانست و شبهای دهگانه را دههی اول ماه ذیحجه دانست (فهم سباقی). «وَ الشَّفْعِ وَ الْوَتْرِ» سوگند به زوج و فرد (منظور ایام تشریق روزهای ۱۱ و ۱۲ (شفع) و روز ۱۳ (وتر) ذیحجه که اعمال حج تمام میشود. «وَ اللَّیْلِ إِذا یَسْرِ» قسم به شب هنگامی که به سوی روشنایی حرکت میکند و اینگونه سپری میشود (فهم سیاقی).
مجموع قَسَمها پایدار نبودن شب را میفهماند. ابتدا سپیده دغدغه است به همین جهت آنچه بعد از گذشت شب پایدار میشود، که فجر و شفع و وتر است بیان شده و در قَسَم بعدی فقط میخواهد بگوید که شب میگذرد اما آیا سپیده میآید یا نه، چیزی بیان نشده است. این برای آن است که بعضی از سپیدههای بزرگ، ایّام الله میباشند که برای رسیدن به آن لازم است ده شب را سپری کرد. اما بعضی از سپیدهها برای آمدنشان یک شب هم بگذرد کافی است (فهم سیاقی- هدایتی). بعد از قَسَمها این پرسش مطرح شده که آیا در این موارد سوگندی برای خردمند نیست؟ «هَلْ فی ذلِکَ قَسَمٌ لِذی حِجْرٍ» این گونه بیان در حقیقت به عظمت و اهمیت سوگندها اشاره میکند، زیرا:
۱. استفهام تقریری برای تأیید و تأکید میآید. ۲. اشارهی دور (ذلک) برای اشاره به سوگندها تفخیم و تعظیم را میفهماند. ۳. تخصیص سوگندها به صاحبان خرد برای این است که فرومایگان آنچنان که شایسته است این سوگندها را درنمییابند.
با توجه به تصریح نشدن جواب قسم، میتوان جواب قسم محذوف را تأکید بر محتوای کل سوره دانست که به عاقبت شوم دنیوی و اخروی طغیانگران دنیاگرا و سرانجام نیک خداگرایان توجه دارد. ارتباط قسم و جواب نیز چنین است. در قسمها برای تبیین یک امر عقلی از محسوسات استفاده شده (تشبیه معقول به محسوس) به این صورت که فجر را میتوان نشان خداگرایی و ظلمت شب را نشان دنیاگرایی و طغیان دانست و چون ظلمتها رفتنیاند ظلم و طغیان از بین میروند و این فجر و خداگرایی است که اصالت و دوام دارد. پس سرانجام خیر و حق پیروزمند خواهد بود (فهم مقایسهای).
سوره با مطرح نمودن نمونههای تاریکی و سرانجام آنان، این زوال را به اثبات میرساند و فجر که نشان از عاقبت نیکو برای خداگرایان است، ظهور پیدا میکند. جهت هدایتی سیاق اول میشودعبارت از: میعادگاههای دل بریدن از دنیا در راستای تأکید بر جهت هدایتی سوره است (پایان شب سیه سپید است).
سیاق دوم آیات ۶ تا ۲۶
در آیهی ششم استفهام تقریری ادامه یافته و این بار از پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآله) دربارهی عاقبت قوم عاد و ثمود و فرعون سؤال میشود. «أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ» آیا ندیدهای که پروردگارت با قوم عاد چه کرد (فهم سباقی). این بیان نشان از آگاهی دقیق پیامبر(صلیاللهعلیهوآله) از سرنوشت هلاکت بار این قوم دارد. قوم عاد صاحب شهر «ارم» بودند. «إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ» شهری با ستونهایی بلند. «الَّتی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ» که نظیر آن ستونها در دیگر سرزمینها ساخته نشده بود. اینگونه وصف قوم عاد (بدل آوردن نام شهر «ارم» برای قوم عاد) نشان میدهد که خداوند تنها به قوم آنها کار نداشته، بلکه شهر آنها را هم کار داشته و از طریق ویران کردن شهرشان آنها را نابود کرد هم خودشان و هم شهرشان نابود شد (فهم سیاقی).
همچنین دربارهی قوم ثمود سؤال میشود. «وَ ثَمُودَ الَّذینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ» همانان که خانههای خود را با برش سنگها در میان درّه بنا میکردند. (ساختمان سازیشان خیلی پیشرفته بوده)؛ «وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ» و فرعونی که صاحب میخها بود (فهم سباقی). کنایه از استحکام قدرت فرعونی است. این وصف به خاطر آن است که به دستور فرعون مخالفانش به چهار میخ به زمین یا چوب بسته و شکنجه میشدند.
وصفهای یاد شده برای هر سه قوم حاکی از قدرت خاص ظاهری و دنیوی (پیشرفت صنعتی) آنان نسبت به اقوام دیگر و در نتیجه بهرهمندی از نعمات و امکانات مادی است(فهم مجموعی) اما این اقوام به جای اینکه به خاطر این قدرتها و نعمتها شکر خدا را به جا آورند، در شهرها به طغیانگری پرداختند. «الَّذینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ* فَأَکْثَرُوا فیهَا الْفَسادَ» (سه گروه را با هم جمع کرده) آنان که در شهرها طغیان و سرکشی کردند و سرکشی ایشان زمینهساز افزایش فساد در سرزمینها گشت. «فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ» به همین خاطر مستحق عذاب سخت دنیوی شدند و پروردگارت تازیانههای عذاب را بر سر آنان فرو ریخت. این آیه در واقع بیان تفصیلی استفهامی است که در قبل مطرح شد.
«إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ» علت این سرنوشت دردناک اقوام مذکور، مراقبت خداوند از اعمال بندگان است و این هشداری است برای بقیه طغیانگران که از کمین الهی غافلند (فهم سباقی).
«فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ» (با کلمهی انسان که اسم جنس است به نوع انسان نظر کرده و از نگرش مادیگرانهی انسان نسبت به آزمایش و ابتلا (وسیلهی آزمایش) سخن به میان میآورد که) هرگاه خداوند انسان را آزمایش کند به این شکل که او را اکرام و انعام کند دلیل بر ارزش و عزت خودش میداند و میگوید خدا مرا تکریم کرده است. (و بر پایهی همین توهم غلط هرچه بخواهد انجام میدهد. عطف نَعَّمَهُ بر فَأَکْرَمَهُ میفهماند که نعمت الهی نوعی اکرام ابتدایی است و اگر انسان از عهدهی امتحان برآید نعمتها تداوم خواهد یافت. و کلمه نَعَّمَهُ شرح و تفصیل میدهد أَکْرَمَهُ را، فاء فَأَکْرَمَهُ، فاء تفریع است یعنی فرع بر ابتلاء است).
«وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ» اما هرگاه خداوند رزق این انسان دنیاگرا را از باب امتحان بر او تنگ بگیرد، میگوید که خدایم مرا خوار کرده است. و این سلب نعمت را سلب ارزش و اهانت به خود میپندارد. (فهم سباقی)
دلیل تقدم امتحان بر نعمت (در آیه ۱۵) بر امتحان با فقر (در آیه ۱۶) اهمیت و سختتر بودن اولی است. چنین انسان خود محوری که همیشه «من من» میکند. (ربی، اکرمن)؛(ربی، اهانن) علیرغم ایمانش (چون ربی میگوید ایمان دارد) از ابتلاء و آزمایش بودن نعمتها و قدرت پروردگار بر باز پس گرفتن این نعمتها غافل است و با توهمِ اکرام و اهانت، دچار طغیان و فساد میشود در صورتی که دادن و گرفتن نعمت آزمایش و امتحان است. «إِذا مَا ابْتَلاهُ» نه اکرام و اهانت و این که صبر در هنگام فقر و شکر در هنگام ثروت هر دو جلوهی ایمان و پیروزی در امتحانات الهی است(فهم سیاقی- مجموعی). پس در آیهی بعد با واژهی «کلّا» این دیدگاه غلط را رد میکند و با حرف «بل» به رفتارهایی اشاره میکند که انجام آنها باعث نقش بستن این تفکر دنیاگرایانه در ذهن آنها شده است. «کَلاَّ بَلْ لا تُکْرِمُونَ الْیَتیمَ» (یکی این که با داشتن مال) یتیم را اکرام نمیکنند. با توجه به اشتراک لفظی در دو واژه «اکرمن» آیه ۱۵ و «لا تکرمون» آیه ۱۷ فهمیده میشود که راه دستیابی به کرامت و گرانقدری در پیشگاه خداوند اکرام یتیمان است نه برخورداری از رفاه و ثروت. «وَ لا تَحَاضُّونَ عَلى طَعامِ الْمِسْکینِ» (دیگر اینکه) یکدیگر را بر اطعام مسکین تشویق نمیکنند. «وَ تَأْکُلُونَ التُّراثَ أَکْلاً لَمًّا» نه تنها یتیم را اکرام نمیکنند که میراث آنان را چپاول میکنند و حلال و حرام را یکجا میخورند. «وَ تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا» ریشه و عامل اصلی این نوع تفکر و رفتار، حبّ شدید مال است که امری قلبی است(فهم سباقی).
بنابراین تعلق خاطر به مال دنیا و حبّ شدید آن حتی مانع ترحم به یتیم و مسکین و باعث گشودن دست چپاول بر میراث ایتام است، واقعیتی است که آن پندار باطل را در انسان ایجاد کرده، همان پنداری که نعمت دادن را اکرام و تنگ شدن روزی را خواری به حساب میآورد (فهم سیاقی).
از تغییر ضمایر مفرد در آیات ۱۵ و ۱۶ (ابتلاه، فاکرمه، رزقه، ربه) به ضمیر جمع در آیات (لاتکرمون، لاتحاضون، تأکلون و…) میفهمیم که منشأ انحرافات و دنیاگرایی جمع است. به طوری که ممکن است در ابتدا انسان نپسندد اما فضای جامعه او را به آن سمت سوق دهد. پس در این آیات دنیاگرایی اجتماعی مطرح است (فهم مقایسهای).
«کَلاَّ إِذا دُکَّتِ الْأَرْضُ دَکًّا دَکًّا» چنین نیست. آنگاه که زمین به سختی کوبیده و نرم میگردد (فهم سباقی).
آیهی ۲۱ آغازگر تهدیدی است برای اقوام طغیانگر فاسد. (عاد، ثمود، فرعون) که در آغاز سوره به آنها اشاره شد. نه انسانی که خداوند را به عنوان ربّ قبول داشته است. «کَلّا»ی ابتدای آیه بیان میکند چنین نیست که طغیانگران فقط دچار عذاب دنیوی شوند. بلکه عذاب اخروی آنان نیز بسیار شدید میباشد؛ زیرا همانطور که از نظر قدرت و صنعت بینظیر بودند و بر اثر آن طغیان و فساد فراوان کردند عذابشان هم بینظیر است (فهم مجموعی- مقایسهای).
طلیعهی سخن دربارهی عذاب، تهدید است با بیان وقایع قیامت. آنگاه که زمین به سختی کوبیده و نرم میگردد «وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَفًّا صَفًّا» و پروردگارت و فرشتگان صف به صف برای اجرای فرامین الهی فرا میرسند. «وَ جیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ» و دوزخ در آن روز آورده شده آشکار میشود. «یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنْسانُ» بعد از این وقایع در آن روز انسان متذکر و متوجه میشود که دنیاگرایی و طغیان نه تنها هیچ ثمری برای او نداشته که باعث ورود او به جهنم نیز شده است (فهم سیاقی- مجموعی).
«وَ أَنَّى لَهُ الذِّکْرى» اما این تذکر و بیداری در لحظهی پر اضطراب معاد برای او هیچ سودی ندارد. «یَقُولُ یا لَیْتَنی قَدَّمْتُ لِحَیاتی» در آن هنگام که قیامتی سخت در پیش دارد و دستش از توشه تهی است با حسرت و افسوس میگوید: ای کاش برای زندگی آخرتم که حیات واقعی من است قدمی برداشته بودم.
تعبیر «لحیاتی» حیات را به آخرت اختصاص داده، گویا حیات او در دنیا، حیات به حساب نیامده است.
آیات ۲۵ و ۲۶ بازگوکنندهی این است که عذابهای الهی در آخرت بینظیر و غیر قابل تشبیه با عذابهای دیگران است. «فَیَوْمَئِذٍ لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ» پس در آن روز هیچکس مانند پروردگار، انسان طاغی را عذاب نمیکند. «وَ لا یُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ» و قادر نیست احدی مانند او آن طاغی را در بند کشد (فهم سیاقی).
آیات ۶ تا ۲۶، سیاق دوم را تشکیل داده است. از عاقبت انسانهایی سخن گفت که در دنیا به طغیان و فساد در برابر حق برخاسته و خداوند شدیداً با آنان برخورد نمود و نگرش غلط چنین انسانهای بدون عمل را در رابطه با انعام الهی یا امساک الهی رد کرد و در انتها از عذاب شدید اخروی آنان سخن میگوید. بنابراین جهت هدایتی این سیاق عبارت است از: «تهدید طغیانگران مفسد در دنیا و آخرت و رد نگرش دنیاگرایان خود محور بیعمل».
سیاق سوم آیات ۲۷ تا ۳۰
بعد از ذکر عذاب وحشتناکی که دامان طغیانگران و دنیاپرستان را در قیامت میگیرد در این آیه به نقطهی مقابل آن یعنی «نفوس مطمئنّه» و مؤمنانی که در میان این طوفان عظیم از آرامش کامل برخوردارند پرداخته و آنها را با یک دنیا لطف و محبت مخاطب ساخته میگوید: «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ* ارْجِعی إِلى رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً» تو ای روح آرام یافته «آسوده از همه این پریشانیهای محشر» مستقیم به سوی پروردگار خود بازگرد. به مقامی که تو از خدا خشنود و خدا از تو خشنود است. اطمینان و آرامشی که در نفس مطمئنه وجود دارد مایهی رضایت و سعادتی است که خطاب «ارْجِعی إِلى رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً» شامل مرگ تا رسیدن به بهشت است و مُطْمَئِنَّهُ اشاره به آرامشی است که در پرتو ایمان حاصل شده، چنانکه در سورهی رعد آیهی ۲۸ میگوید: «أَلا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب: بدانید تنها با ذکر خدا دلها آرام میگیرد».
آری او نفس مطمئنه است همو که به سوی پروردگار خود آرام گرفته و در اثر اطاعت از خدا و رسیدن به پاداش به مقام «راضِیَهً مَرْضِیَّهً» رسیده است. و در نتیجه به قرینهی آیات قبل دنیا را سرای گذر دانسته، دادن نعمت و تنگی روزی را ابتلا و امتحان میداند و به همین سبب زیادی نعمت او را به طغیان و تباهی و استکبار نمیکشد و فقر و نداری او را در ورطهی کفر و ترک شکر قرار نمیدهد؛ بلکه او در جایگاه عبودیت استقرار مییابد و از صراط مستقیم منحرف نمیگردد.
«فَادْخُلی فی عِبادی* وَ ادْخُلی جَنَّتی» پس در زمرهی بندگانم درآی (چنانچه پیش از این به مقام عبودیت رسیده بودی) و در بهشت داخل شو. فاء«فَادْخُلی» نتیجهگیری از جملهی «ارْجِعی إِلى رَبِّکِ» است. میفرماید: چون راضی و مرضی به سوی پروردگارت برمیگردی پس در زمرهی بندگانم درآی و در بهشتم داخل شو و این فرمان دلالت دارد بر اینکه صاحب نفس مطمئنّه در زمرهی بندگان خاص خدا و دارای مقام عبودیت است. اضافهی «جنّت» به یای متکلم برای تشریف و عظمت بهشت است. این تعبیر فقط یک بار در قرآن مجید آمده است. (فعلهای امر «ارجعی» و «فادخلی» انسانها را به وارد شدن در این مسیر عبودیت تشویق میکند) بنابراین غرض و جهت هدایتی این سیاق عبارت است: ارائهی الگوی خداگرایی «نفس مطمئنه» و بیان حسن عاقبت آن به منظور تشویق و ترغیب انسانها میباشد.
در پایان باید گفت: سوره در صدد این است که بازگو کند پایان شب سیه سپید است. از همین رو در سیاق اول این مهم را در قَسَمهای خود آورده «وَ الْفَجْرِ» در ابتدا و سپری شدن شب «وَ اللَّیْلِ إِذا یسْرِ» عنوان نمود. و در سیاق دوم عذاب سخت دنیوی سه طاغوت بزرگ تاریخ که دارای قدرت بینظیر بودند را به عنوان پایان طغیان و فساد آنها معرفی نموده است و دوباره این سرانجام را در عذاب اخروی آنها بیان میدارد. در سیاق سوم با معرفی نفس مطمئنه و عاقبت نیک آن سوره تمام میشود. پس دوباره پایان شب سیه سپید است را متذکر میشود. این سوره سورهی امید بخشی است (فجر این معنی را میرساند) امید بخشی برای مؤمنان است و هشدار برای طغیانگران و مستکبران چرا که آنها دوام ندارند. بنابراین جهت هدایتی سوره عبارت است از:
امید به زوال دنیاگرایان طغیانگر در دنیا و آخرت و امید به لقاء الله خداگرایان.