فاطمه رضاپور
تو ای یکتاترین رنگینکمان کِی نقش میبندی؟
به روی قلب صاف آسمان، کِی نقش میبندی؟
زمین بر گِرد خود، پیوسته دنبال تو میگردد
به چشمِ مانده در راهِ زمان، کِی نقش میبندی؟
سراسر صبر بر هجران، سراپا شوق دیدارت
به باغی پر شقایق، باغبان، کِی نقش میبندی؟
زمانه پر شد از نفرت، ستمکاری، سیهروزی
تو ای شادی بگو در قلبمان، کِی نقش میبندی؟
صدایت یا اباصالح نمیآید در این غوغا
تو ای آهنگ آرامش، فغان، کِی نقش میبندی؟
جهانی میرود تا ناکجا آباد شبگردی
علاجی کن طلوع مهربان، کِی نقش میبندی؟
و خورشید غروب جمعه، تبدارانه میپرسد
به قاب انتظار این جهان، کِی نقش میبندی؟