چشم دل باز کن که جان بینی

بصیرت افزایی در نهج‌البلاغه/منصوره تقرّبی

بصیرت از مادّه­ ی بصر بوده و دارای دو معناست، یکی به معنای علم و دیگری درشتی و خشونت (ابن فارس، ج۱، ص۲۵۳).

راغب معتقد است بصیرت به نیروی ادراک­ کننده ­ی قلب گفته می­ شود و برای عضو بینایی، واژه­ ی بصر کاربرد بیشتری دارد (راغب اصفهانی، ص۴۶).

البته این واژه در معانی گوناگون مثل بینش دل، نور دل، آگاهی، زیرکی، برهان و عبرت به کار رفته است، امّا همه ­­ی این معانی همان­طور که ابن فارس گفته، به معنای اوّلیه ­ی مادّه ­ی بصیرت، باز می­ گردند.

حتّی اطلاق بصر به چشم نیز به آن جهت است که چشم یکی از مهم­ترین راه­ های تحصیل علم و معرفت است (رک: محمّدی ری‌شهری، ص۱۷).

بصیرت در اصطلاح به معنای داشتن آگاهی همه­ جانبه و ژرف به امور، فریب ظاهر امر را نخوردن و مشاهده ­ی سرانجام کار پیش از اقدام آن ذکر شده است (www.khamenei.ir). هم‌چنین به شناخت دقیق و قلبی انسان از موقعیت­ ها و زمان­ ها و مکان­ ها به منظور جلوگیری از افتادن در دام فتنه­ ها آمده است.

امام علی‌(علی‌السّلام) خود این­گونه واژه­ی بصیر را توضیح می ­دهند: «…فَإِنَّمَا الْبَصِیرُ مَنْ سَمِعَ وَ تَفَکَّرَ وَ نَظَرَ وَ أَبْصَرَ وَ انْتَفَعَ بِالْعِبَرِ وَ سَلَکَ جَدَداً وَاضِحاً یَتَجَنَّبُ فِیهِ الصَّرْعَه فی المَهاوی»؛ شخص بصیر و بینا کسی است که بشنود و بیندیشد و با چشم خود ببیند و عبرت گیرد، سپس در جادّه­ ی روشنی گام نهد که در آن از سقوط در گودال گمراهی دوری جوید (نهج‌البلاغه، خطبه ۱۵۳).

 و در کلامی دیگر بصیرت خود را این گونه تبیین می­ نمایند: «وَ اِنَّ مَعی لَبَصیرَتی ما لَبِستُ عَلی نَفسی وَلا لُبَّسَ عَلَیَّ»؛ من آگاهی و بصیرتم را به همراه دارم؛ نه حقیقت را بر خود مشتبه ساختم و نه دیگری آن را بر من مشتبه ساخته است (همان، خطبه ۱۰).

شارح متفکّر نهج‌البلاغه، علّامه جعفری راه وصول به بصیرت را در شرح جمله ­ی «إِنَّ مَعِی لَبَصِیرَتِی»  در چهار مرحله می­داند. مرحله­ ی اوّل، خودشناسی کامل، سپس درک تشنگی خود برای رسیدن به هدف عالی حیات، بعد از آن تحقیق جدّی در هدف عالی خواهد بود. آن‌گاه خواهد فهمید که این هدف عالی جز فعلیت یافتن همه ­ی استعدادها و امکانات در راه وصول به جاذبه­ ی عظمت الهی نمی­ باشد؛ در مرحله ­ی چهارم است که درک خواهدکرد که با چنین خودی نمی­ توان شوخی کرد و این خود را نمی­توان تسلیم قوانین ناآگاه طبیعت و دیگر انسان­ ها نمود (رک: جعفری، محمّدتقی، ص۱۹۴-۱۹۵).

 گویا حضرت امیر‌(علیه‌السّلام) بصیرت را این گونه معنا نموده­ اند که آدمی خود را نفریبد و فریب دیگران را نخورد.

امام جهت ارزش­ گذاری به این ویژگی اخلاقی در نام ه­ای که به یکی از یاران می­ نویسد، می ­فرماید: «فَإِنَّ نُورَ الْبَصِیرَهِ رُوحُ الْحَیَاهِ الَّذِی لَا یَنْفَعُ إِیمَانٌ إِلَّا بِهِ مَعَ اتِّبَاعِ کَلِمَهِ اللَّهِ وَ التَّصْدِیقِ بِهَا»؛ نور بصیرت، جان زندگی است و ایمان، سودی نمی­ بخشد مگر با این نور و با پیروی از کلمه ­ی خدا و تصدیق آن (مجلسی، محمد باقر، ج۳۰، ص۳۷‌، حدیث۲).

 از کلام امام این­گونه می­توان فهمید که زندگی­ای که در آن بصیرت نباشد، حیات و موجودیتی ندارد یک زندگی خاموش و آرام و دور از هرگونه فهم و تعقّل خواهد بود و شاید به همین دلیل امام در کلامی دیگر می­فرمایند: «إِنَّمَا الدُّنْیَا مُنْتَهَى بَصَرِ الْأَعْمَى لَا یُبْصِرُ مِمَّا وَرَاءَهَا شَیْئاً وَ الْبَصِیرُ یَنْفُذُهَا بَصَرُهُ وَ یَعْلَمُ أَنَّ الدَّارَ وَرَاءَهَا فَالْبَصِیرُ مِنْهَا شَاخِصٌ وَ الْأَعْمَى إِلَیْهَا شَاخِصٌ وَ الْبَصِیرُ مِنْهَا مُتَزَوِّدٌ وَ الْأَعْمَى لَهَا مُتَزَوِّدٌ»؛ به راستی که دنیا انتهای دید کوردلان است که ماورای آن چیزی نمی­بینند. در حالی که شخص بصیر و روشن­ضمیر، دیدش در آن نفوذ می­ کند و از آن می­ گذرد و می­ داند که سرای جاویدان ورای آن است. از این رو، شخص بصیر و بینا آماده ­ی کوچ کردن از دنیاست، حال ­آن­که کوردل، چشمش را به آن دوخته و به سوی آن حرکت می­ کند ولی انسان بصیر از آن زاد و توشه برمی‌گیرد، در حالی‌که کوردل، برای آن، زاد و توشه می­ اندوزد! (نهج‌البلاغه، خطبه ۱۳۳).

در نهج‌البلاغه یکی از رهاوردهای اسلام بصیرت دانسته شده. امام در یکی از خطبه­ ها در جواب کسی که ویژگی­ های اسلام و کفر را خواسته بود، می ­ فرمایند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی شَرَعَ الْإِسْلَامَ فَسَهَّلَ شَرَائِعَهُ لِمَنْ وَرَدَه… وَ تَبْصِرَهً لِمَنْ عَزَم…»؛ ستایش مخصوص خداوندی است که اسلام را تشریع کرد و راه‌های ورود به آن را آسان ساخت… و اسلام برای آن­ ها که عزم بر درک حقیقت دارند، مایه­ ی بصیرت است (همان، خطبه ۱۰۶).

از آن جا که برای رسیدن به یک حقیقت، سه مرحله وجود دارد: نخست، پیدا کردن جایگاه آن؛ سپس فهمیدن و بعد تحلیل نمودن، امام در سه جمله ­ی کوتاه این مراحل سه‌گانه را بیان می ­فرمایند: در مرحله­ ی اوّل اسلام نور درخشانی است که افراد را به سوی خود می­خواند تا به آن برسند، سپس می­ گویند قابل درک است برای کسانی که آن را تعقّل کنند و سرانجام می­ فرمایند آن‌ها که در آن تدبّر نمایند به مغز و حقیقت آن می­رسند (مکارم شیرازی، ج۴، ص۴۷۲) و گویا این تعقّل و تدبّر زمینه ­ای است برای رسیدن به بصیرت، برای هرکسی که اراده و عزمی قوی داشته باشد.

مقام معظّم رهبری در سخنان خود به بصیرت فراوان توصیه نموده ­اند و می­ فرمایند: بصیرت خودتان را زیاد کنید. بلاهایی که بر ملّت­ ها وارد می ­شود، در بسیاری از موارد بر اثر بی‌بصیرتی است. من مکرّر این جمله ­ی امیرالمؤمنین‌ (علیه‌السّلام) را در گفتار­ها بیان کردم که فرمود: «اَلا وَ لا یَحمَل هذا العَلَم اَلا اَهلَ البَصَرِ وَ الصَّبر». می­ دانید، سختی پرچم امیرالمؤمنین از پرچم پیغمبر، از جهاتی بیشتر بود… در زیر پرچم امیرالمؤمنین دشمن و دوست آن چنان واضح نبودند. دشمن همان حرف­ هایی را می­ زد که دوست می­ زد… (دلیری، محمد، ص۲۸ ).

عوامل بصیرت افزا

الف) تفکّر

         «وَ مَنْ تَفَکَّرَ أَبْصَر» هرکسی که بیندیشد بصیرت پیدا می ­کند (نهج‌البلاغه، نامه۳۱).

         «أَفکِرَ تَستَبصِر» بیندیش تا بینش و بصیرت بیابی (تمیمی آمدی، حدیث ۵۷۵).

امام کسی را که داری قدرت اندیشه و تفکّر نیست بی‌بصیرت معرّفی می ­نمایند (رک: همان، حدیث ش۵۸۰) و فکر و اندیشه را رأس و مبدأ بصیرت می ­دانند (رک: همان، حدیث ۵۷۸).

ب) عبرت آموزی

– «مَن اِعتَبَرَ أبصَر»؛ هر که عبرت بیاموزد بصیرت کسب خواهد کرد (سید رضی، همان، حکمت ۲۰۸).

و در جای دیگر رحمت الهی را برای کسی که عبرت بگیرد و پس از آن بینا شود خواستار شده­ اند:

«رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً تَفَکَّرَ فَاعْتَبَرَ وَ اعْتَبَرَ فَأَبْصَر»؛ رحمت خدا بر کسی که اندیشه ‌کرد و عبرت ‌گرفت و پس از آن بینا شد (همان، خطبه ۱۰۳).

ج) زهدورزی

– «ازْهَدْ فِی الدُّنْیَا یُبَصِّرْکَ اللَّهُ عَوْرَاتِهَا»؛ در دنیا زهد بورز تا خدا تو را بصیر نماید و زشتی ­های دنیا را به تو بنمایاند (همان، حکمت ۳۹۱).

زیرا اشتیاق انسان به یک شیء، او را از دیدن زشتی­ هایش کور نموده و چشم­پوشی از آن، حقیقت را برایش روشن می­کند. از این رو دست کشیدن از دنیا و زهد به همان معنایی که مطلوب امام است، سبب خواهد شد انسان نسبت به حقیقت دنیا و آن چه در آن است، بصیرت پیدا نماید.

د) هم­نشینی با علما و دانشمندان

– «جاوِرِ العُلَماءِ تَستَبصِر»؛ با دانشمندان هم­نشین باش تا بصیرت پیدا کنی (تمیمی آمدی، پیشین، ص۵۵۶، حدیث۹۷۹۴).

قابل ذکر است چون دانشمندان و فرهیختگان در جامعه زودتر از دیگران مواطن بصیرت را شناسایی می­کنند، به همین جهت سریع­تر از دیگران فتنه ­ها و شبهات را می ­یابند، بنابراین هم­نشینی با آنان سبب می­شود که انسان در فتنه­ ها و شبهات راه صحیح را پیموده، با بصیرت همراه با زیرکی خود را از این مواطن نجات دهد. هم چنان‌که امام در حکمتی که پایه­ های ایمان را تبیین نموده ­اند به این موضوع اشاره می­ نمایند: «وَ الْیَقِینُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ… عَلَى تَبْصِرَهِ الْفِطْنَه»؛ یکی از پایه‌های ایمان یقین است، یقین بر چهار شعبه است… یکی از آن شعب بصیرت زیرکانه است (نهج‌البلاغه، حکمت۳۱).

ه) صدق نیّت و صفای دل

امام علی‌(علیه‌السّلام) که خود یکی از شاخصه­ های این فضیلت است در خطبه ­ای زمینه و سبب بصیرت خود را صفای دل و صدق نیّتش معرّفی می­ نماید «… وَ بَصَّرَنِیکُمْ صِدْقُ النِّیَّه»؛ صفای دل من، مرا از درون شما آگاهی داد (همان، خطبه۴).

زیرا هنگامی که آیینه‌ی حق­ نمای دل به گرد و غبار و زنگار هوی و هوس، آلوده نشود همه چیز را روشن نشان می‌دهد.

منابع:

۱-     مجلسی، محمّد باقر، بحار الانوار الجامعه لدرر الاخبار الائمه الاطهار، بیروت، موسسه الوفا، ۱۴۰۳ ه.ق.، ۱۹۸۳ م.

۲-     تمیمی آمدی، عبد الواحد، غرر الحکم و دررالکلم، تصنیف و ترجمه‌ی مصطفی درایتی، مشهد، ضریح آفتاب، ۱۳۸۱.

۳-     جعفری، محمد تقی، ترجمه و تفسیر نهج البلاغه، مشهد، آستان قدس رضوی، شرکت به‌نشر، ۱۳۸۸.

۴-     راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین بن محمد، الذریعه الی مکارم الشریعه، ترجمۀ فرید گلپایگانی، بی جا، انتشارات صبا، ۱۳۷۰.

۵-     محمدی ری شهری، محمد، فرهنگ‌نامه بصیرت، ترجمۀ حمید رضا شیخی، قم، دارالحدیث ۱۳۸۸.

۶-      محمدمهدی، جعفری، «کیمیای بصیرت»، مصاحبه با استاد در تاریخ ۱۷/۶/۸۸ برگرفته از وبگاه www.khamenei.ir

۷-     ابن فارس، ابی‌الحسن احمد، معجم مقاییس اللغه، تحقیق عبد السلام محمد هارون، بی جا، مکتب الاعلام الاسلامی، ۱۴۰۴‌ق.

۸-     شهیدی، سید جعفر، ترجمه نهج البلاغه، تهران، انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۷۰.

۹-     تستری (شوشتری)، محمد تقی، نهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه، تهران، دار امیرکبیر، ۱۳۷۶.

۱۰- دلیری، محمّد، بصیرت و فتنه در بیان رهبر انقلاب، تهران، نشر قلم، ۱۳۸۹.

۱۱- مکارم شیرازی، ناصر، پیام امام امیرالمومنین (علیه‌السّلام)، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۸۳.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا