*طاهره موسوی گرمارودی
کی می توان چکامه ی خورشید را سرود؟
کی می توان فضایل زهرا بیان نمود؟
باید چه گفت در خور آن کوثر کمال؟
از قطره، کی برآید وصف زلالِ رود؟
تصویر حُجب و عصمتِ سرشار، مشکل است
تفسیر لطف و رحمت و ایثار، مشکل است
تعبیری از قداست مطلق نمیتوان؛
آری ثنای نور به گفتار، مشکل است
زهراست آنکه مهبط انوار کبریاست
زهراست آنکه دختر پیغمبر هدی است
هم مادر امامان، هم همسر علی
هم مرکز هدایت، هم محور ولاست
او در کمال لایتناهیست بیگمان
آیینه ی جمال الهیست بیگمان
روح دعا و پیکر والای معرفت
ذاتش بری ز هرچه مناهی ست بیگمان
ای قامت بلندِ وقار، ای عفیفِ پاک!
ای کوکب هدایت، وی مهرِ تابناک!
تندیس صبر، معنی ایمان، نمادِ حق!
کی بود جای همچو تویی این بسیط خاک؟
نور تو زیب عرش خدا بود در ازل؛
پیوسته در نماز و دعا بود در ازل؛
خلق تو گشت باعث ایجاد کائنات
ورنه نصیب خلق، فنا بود در ازل
محبوبه ی خدا! گل گلزار مصطفی!
بانوی مقتدا و مهین یار مرتضی!
شکر وجود پاک تو فرض است بر بشر
عفو بشر به خاطر تو، لطفی از خدا…
حق بر ثنای ذات تو اصرار میکند
نام تو را به “فاطمه” تکرار میکند؛
آلکسا چو می شمرد، از میانشان
محور تو را نموده و معیار میکند
یا فاطمه! شفیعه ی محشر تویی و بس!
شأن نزول سوره ی کوثر تویی و بس!
باری، ائمّه گر به همه خلق حجّتند؛
حجّت بر آن ذوات مطّهر تویی و بس!
ای مامِ پر عطوفتِ درد آشنای من!
ای کیمیای لطف تو تنها دوای من!
هم درگهت به شامِ بلیّات مأمنم؛
هم حبّ تو به روز جزا، ملتجای من!
اینک به روز مادر، این هدیه کن قبول
از “طاهره” به مهر، تو ای زهره ی بتول
در “روز زن” به جمله زنان هم عنایتی
ای بانوی یگانه، ای دختر رسول…