*جمیله سیفی
سرمست و قبراق، شاد شاد، به زمین، به هوا و به این طرف و آن طرف میپرد. به آنچه میخواست رسیده است. خوشحالی تمام وجودش را فرا گرفته و چند روز بعد… افسرده و غمگین، شکسته و عبوس، کناری نشسته، گمان میکنی کشتی آرزوهایش غرق شده است. به راستی این چه حالتی است؟!
حقیقت این است که انسان موجود عجیبی است. در تابستان، زمستان را میخواهد، وقتی زمستان فرا می رسد منکرش می شود و آرزوی تابستان می کند. او به هیچ حالی از حالات رضایت نمی دهد؛ نه به تنگی علاقه دارد و نه به گشایش و عیش فراوان؛ به هر مزیت شایسته ای هم که برسد باز قیافهی انکار به خود می گیرد.
ظهور و بروز این حالات به دلیل دو بعد و حقیقت اصلی است که وجود انسان را در برگرفته؛ یکی از دو رکن، عبارت از جنبه ی مادّی اوست که تسلیم مجرای قوانین طبیعت بوده و نمیتوان آن را خارج از قلمرو ماده و مادّیات بررسی کرد؛ دومین رکن انسان جنبه ی معنوی و روحانی اوست که هر آن بخواهیم آن را نایده بگیریم، نتیجه ای جز فریب خود نداریم. اصل حاضر بیانگر این واقعیّت است که انسان دارای من (خود و شخصیّت)، خودآشنایی و خودبیگانگی، خودکم بینی و خودبزرگ بینی، احساسات خوب و بد، احساس خیر و شر، زیبایی و زشتی، احساس عظمت و پستی و… می باشد. علّامه جعفری در تفسیر و شرح نهج البلاغه ی خود حدود ۲۱۳ صفت برای انسان برشمرده اند (جعفری، محمّد تقی، ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۳).
توضیح اینکه برخی اجسام دارای آثاری هستند که به صورت یکنواخت از آنها ظاهر می شود؛ مثلاً آتش همیشه سوزنده است، یخ همواره سرد بوده و خورشید همیشه سوزان است و نورافشانی میکند. امّا این حقیقت وجودی انسان (نفس) او را منشأ آثار متفاوتی میکند. که به برخی از آن ها اشاره کردیم.
منظور از نفس در تحقیق حاضر هم، من، شخصیّت و روح انسانی است.
با بررسی مختصری درخواهیم یافت که معنای عمیقی در رابطه ی انسان با این حقیقت وجودی وجود دارد و آن اینکه موجودیت طبیعی انسان ها همیشه در حال تغییر و تحوّل و دگرگونی است؛ با کوچکترین تغییر در دیدگاه، با مختصرترین سخن که از راه گوش به درون او وارد می شود، با زندهشدن یک خاطره در ذهن و نیز با دگرگونی ناچیز محیط، نفس او دچار تغییر و تردید گشته و در میان انجام دهم یا خیر، بگویم یا نگویم و هزاران می خواهم و نمی خواهم متحیّر خواهد ماند؛ تمامی این آثار از مبدأ واحدی سرچشمه می گیرند که آن «نفس» است.
با توجّه به اینکه موضوع روح و نفس انسان مقوله ای فرامادّی و داخل در حوزه ی مجرّدات است و شناخت کامل مجرّدات زمانی حاصل می شود که انسان بتواند با نفسی فارغ از تعلّقات جسمانی و بشری به آن بپردازد، به سراغ نهج البلاغه که کلام انسانی الهی است می رویم؛ انسانی که فنای عارفانه را تجربه کرده و طعم مرگ قبل از مردن را نیز چشیده است.
سخن بر محور این است که:
الف) آیا نفس بدون هدایت و رهبری میتواند مسیر رشد و تکامل انسان را هموار سازد؟
ب) آیا نفس در ذات خود مذموم است یا ممدوح؟
ج) تعبیر میراندن نفس به چه معنا است؟
یافتن پاسخ این سؤال ها در نهج البلاغه نتایج معرفتی مهمّی دربر دارد که در مقابله با خواهش های نفسانی و مدیریت و رهبری نفس به کار انسان میآید.
دو گانگی شخصیت انسان، مبنای مبارزه با نفس
نگاه نهج البلاغه به انسان دیدگاهی است که از پیچیدگی و گستردگی فراوان برخوردار است.
امیرمؤمنان علی (علیه السّلام) در خصوص انسان می فرمایند: «ثُمَّ جَمَعَ سُبْحَانَهُ مِنْ حَزْنِ الْأَرْضِ وَسَهْلِهَا، وَعَذْبِهَا وَسَبَخِهَا، تُرْبَهً سَنَّهَا بالمَاءِ حَتَّی خَلَصَتْ، وَلاَطَهَا بِالبَلَّهِ حَتَّی لَزَبَتْ، فَجَبَلَ مِنْها صُورَهً ذَاتَ أَحْنَاءٍ وَ وُصُولٍ، وَ أَعْضَاءٍ وَ فُصُولٍ: أَجْمَدَهَا حَتَّی اسْتَمْسَکَتْ، وَأَصْلَدَهَا حَتَّی صَلْصَلَتْ، لِوَقْتٍ مَعْدُودٍ، وَأجَلٍ مَعْلُومٍ، ثُمَّ نَفَخَ فِیها مِنْ رُوحِهِ فَمَثُلَتْ إِنْساناً ذَا أَذْهَانٍ یُجیلُهَا، وَفِکَرٍ یَتَصَرَّفُ بِهَا، وَ جَوَارِحَ یَخْتَدِمُهَا، وَ أَدَوَاتٍ یُقَلِّبُهَا، وَ مَعْرِفَهٍ یَفْرُقُ بِهَا بَیْنَ الْحَقِّ وَالْبَاطِلِ، والأَذْوَاقِ والْمَشَامِّ، وَالْأَلْوَانِ وَالْأَجْنَاسِ، مَعْجُوناً بطِینَهِ الْأَلْوَانِ الْمُخْتَلِفَهِ، وَالْأَشْبَاهِ الْمُؤْتَلِفَهِ، وَالْأَضْدَادِ الْمُتَعَادِیَهِ، والْأَخْلاطِ المُتَبَایِنَهِ، مِنَ الْحَرِّ والْبَرْدِ، وَالْبَلَّهِ وَالْجُمُودِ»؛ آنگاه خداى سبحان، از زمین درشتناک و از زمین هموار و نرم و از آنجا که زمین شیرین بود و از آنجا که شورهزار بود، خاکى برگرفت و به آب بشست تا یکدست و خالص گردید. پس نمناکش ساخت تا چسبنده شد و از آن پیکرى ساخت داراى اندامها و اعضا و مفاصل و خشکش نمود تا خود را بگرفت؛ چونان سفالینه و تا مدّتى معیّن و زمانى مشخّص سختش گردانید. آنگاه از روح خود در آن بدمید. آن پیکر گلین که جان یافته بود، از جاى برخاست که انسانى شده بود با ذهنى که در کارها به جولانش درآوَرَد و با اندیشهاى که به آن در کارها تصرّف کند و عضوهایى که چون ابزارهایى به کارشان گیرد و نیروى شناختى که میان حقّ و باطل فرق نهد و طعم ها و بوی ها و رنگ ها و چیزها را دریابد. معجونى سرشته از رنگ هاى گوناگون؛ برخى همانند یکدیگر و برخى مخالف و ضدّ یکدیگر، چون گرمى و سردى، ترى و خشکى [ اندوه و شادمانى]. (نهج البلاغه ، خطبه ۱).
تمام معانی ذکر شده در کلام امام (علیه السّلام) بیانگر این ویژگی مهم است که خداوند جسم انسان را ترکیبی از موادّ مختلف و کیفیات گوناگون و استعدادها و غرائز متفاوت (بعد مادی) قرار داده که این تفاوت ها سرچشمه ی اختلاف های بسیاری در طرز تفکّر و روش زندگی انسان ها شده است که خود منشأ صدها پدیده است که به هیچ وجه قابل لمس و دیدن نمی باشد (بعد معنوی و روحی). همانگونه که هماهنگی میان این اجزاء یکی از دو رکن اساسی حیات انسانی است، اضدادی نیز در وجود انسان قرار دارند که در تکاپو و پویندگی منظّم خود، ادامه ی حیات را امکان پذیر می سازند.
مفهوم واژه ی نفس
معادل کلمه ی“نفس“ در فارسی “خود“ است که به تدریج استعمال معیّنی یافته و علاوه بر معنای سابق، دلالت جدیدتری به خود گرفته، که بر طبق این دلالت حاکی از شخصیت آدمی میباشد یعنی مجموعه ی بدن و روحی که به آن تعلّق گرفته است. نهایتاً کلمه ی نفس، معنای یگری را نیز افاده میکند که می توان از آن به حقیقت وجود انسان تعبیر کرد. در این معنا حتّی اگر بدن آدمی متلاشی شود و وحدت ارگانیکی خود را از دست بدهد، نفس باقی می ماند. در عموم آثاری که در آنها از نفس آدمی سخنی به میان آمده و از جمله در تحقیق حاضر نفس به همین معناست.
در شناخت حقیقت نفس نیز می توان گفت نفس در اصل لغت بر خروج نسیم دلالت میکند و تنفّس نیز به همین معنا می باشد. واژه ی نفس در کتاب های لغت بیشتر به معنی ذات و حقیقت شیء آمده است: «قَتَلَ فلانُ نَفسَهُ»؛ یعنی ذات و حقیقت خودش را هلاک کرد (ابن منظور، ص۲۲۳).
واژههای معادل نفس در نهج البلاغه
میزان تأکید حضرت بر هر یک از این مقوله ها یعنی نفس، قلب و روح شاخص مهمی در کارآمدی آن ها دارد (دشتی، محمّد، فرهنگ واژه های معادل نهج البلاغه، مؤسّسه تحقیقاتی امیرالمؤمنین، قم، ۱۳۷۶).
خودشناسی «العالم من عرف قدره» (خطبه ۱۰۲)، خودموعظه گری، خودمحاسبه گری «من حاسب نفسه ربح و من غفل عنها خسر» ( حکمت۲۰۸) ، میزان قرار دادن نفس « یا بنی اجعل نفسک میزاناَ بینک و بین غیرک» ( نامهی 31)، خودارزشی « قیمه کل امری ما یحسنه» (حکمت ۸۱)، اهمّیّت دادن به نفس خویش «اکرم نفسک عن کل دنیهِ وان ساقتک الی الرقاب فانک لن تعتاض بما تبذل من نفسک عوضاَ» ( نامهی ۳۱) «وَاعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ لَمْ یُعَنْ عَلَی نَفْسِهِ حَتَّی یَکُونَ لَهُ مِنْهَا وَاعِظٌ وَزَاجِرٌ، لَمْ یَکُنْ لَهُ مِنْ غَیْرِهَا زَاجِرٌ وَلاَ وَاعِظٌ» (خطبهی ۸۹)، بدگمانی به نفس «المومن لا یمسی و لا یصبح الا و نفسه ظنون عنده» (خطبهی ۱۷۵)، کرامت نفس «من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته» (حکمت ۴۴۱) و… از جمله مفاهیمی است که حضرت در موضوع مدیریت نفس بیان می دارند.
تأکید حضرت امیر در مدیریت صحیح نفس، متّهم ساختن و مذموم دانستن آن است؛ امّا نه به معنای نفی نفس ممدوح. با این وصف حتّی پیروی از تمایلات کوچک نفسانی نیز ممکن است انسان را از دایره ی انسانیت خارج نماید. به فرموده ی حضرت امیر (علیهالسّلام): «فَالصُّورَهُ صُورَهُ إِنْسَانٍ، وَالْقَلْبُ قَلْبُ حَیَوَانٍ…» صورت او مثل صورت انسان است ولی قلبش قلب حیوان… (نهجالبلاغه، خطبه۸۷).
نتیجهی فوقالعاده با اهمّیّتی که از این اصل به دست میآید هدف قرار دادن اصل ذمّ نفس بر مدح آن در کلام امام (علیهالسّلام) است که به منظور حفظ ثابتات در شاکله ی وجود انسان در قلمرو خویش و در ارتباط با خود و برای صعود به مقام نفس مطمئنّه مطرح می شود. مقصود از این ثابتات و بایستگیها، قوانین و مقرّراتی الزامی است که انسان در قلمرو حفظ ذات خود ملزم به عمل به آنها میباشد.
شناخت نفس
در بسیاری از منابع اسلامی چه در قرآن مجید و چه در احادیث معتبر، خودشناسی فراوان مورد تأکید قرار گرفته است: حدیث مشهور «مَن عَرَفَ نَفسَهُ فَقَد عَرَفَ رَبَّهُ»؛ آنکه خود را شناخت، بی تردید خدایش را شناخته است (بحار، ج۲، ص۳۲) گویای این حقیقت است که اگر من آدمی همه جانبه و به خوبی شناخته شود، بزرگترین گام در راه خداشناسی برداشته شده است.
علی(علیه السّلام) فرموده است: «مَعرِفَهُ النَّفس أنفَعُ المَعارِف»؛ شناخت نفس سودمندترین معرفت هاست (غررالحکم، ص۳۱۹). پر واضح است که مقصود از این نفس من، شخصیت و روح آدمی است، که همه ی استعدادها و فعّالیّت های علمی و معرفتی را به دست می آورد و اگر شناخته نشود، نه ماهیت شناخت های علمی و معرفتی خود را درک خواهد کرد و نه ارزش ها و ضرر و نفع آن ها را.
مراتب نفس
عرفا، حکما و بزرگان، نفس را به انواع و مراتبی تقسیم کرده اند، امّا به استناد آیه ی شریفه ی «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» (شمس/۸)، نباید تصوّر کرد که در وجود انسان چند نفس وجود دارد؛ بلکه درست آن است که بگوییم نفس آدمی نردبانی چند پلّه است و ساختاری چند لایه دارد. آدمی در این نردبان گاه بر پایهی نفس امّاره است و گاه بر پلّه ی نفس لوّامه و زمانی هم همه را زیر پا می گذارد و به اوج نفس مطمئنّه صعود می کند. تمام این مدارج، مراتب تشخیص آدمی است (شجری، ص۱۱۸).
انسان به واسطه ی این نفس می شنود و می بیند، می خورد و می آشامد، می ایستد و می نشیند، می خندد و می گرید و شاد می شود و محزون می گردد.
کفر کافران، شرک مشرکان، طغیان طاغیان، کبر متکبّران و… نیز به واسطه ی نفس است.
مدیریت نفس در کلام علوی
علی (علیه السّلام) در تعبیری زیبا و رسا حقیقت نفس و لزوم مدیریت آن را اینگونه بیان می دارند: «ا َیُّهَا النَّاسُ! إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنَانِ: اتِّبَاعُ الْهَوَی، وَطُولُ الْأَمَلِ; فَأَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَی فَیَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ، وَأَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَیُنْسِی الْآخِرَهَ»؛ همانا بر شما از دو چیز می ترسم، هواپرستی و آرزوهای طولانی. امّا پیروی از خواهش نفس، انسان را از حق باز می دارد و آرزوهای طولانی، آخرت را از یاد می برد (نهج البلاغه، خطبه ۴۲).
علی(علیه السّلام) در این جمله ی کوتاه ما را به این حقیقت راهنمایی کرده که تبعیت و پیروی از هوای نفس همچون پرده ای روی عقل ما را می گیرد و انسان غیر از خواسته ی خود چیز دیگری را نمی بیند به همین جهت از حق باز می ماند.
شاید علم به همین حقیقت است که سالک الی الله علی(علیه السّلام) را واداشته تا نیمه شب سر بر زمین گذارد و نجوای «اللَّهُمَّ لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً» را از جان و دل بر زبان جاری کند (بحار الانوار، ج۱۸، ص۲۰۴).
این بعد نفس نیز همواره مورد نظر بسیاری از عرفا و نویسندگان بوده چنانکه مولوی در مثنوی می گوید:
مشورت با نفس خود گر میکنی هر چه گوید کن خلاف آن دنی
…گر نماز و روزه میفرمایدت نفس مکّار است مکری زایدت
پس اگر نفس دستور دهد که عبادت خدا را به جای آور، حتماً مکر تبهکارانه ای درباره ی تو به راه انداخته است. با توجّه به تعریفی که از انسان داشتیم، به این نتیجه می رسیم که انسان موجودی نیست که تنها تعقّل و وجدانی جداگانه یا غرایزی داشته باشد منفرد و بی ارتباط با وجدان. پس هر یک از موجودیت های فوق دارای یکی از دو نفس حیوانی (مرتبه ی دنی) و مافوق حیوانی (مرتبه ی عالی) است و مسلّم است که غرایز طبیعی حیوانی نمی تواند با لزوم رشد و نموّ تعقّل و وجدان به فعّالیّت بدون قید و شرط خود ادامه بدهد، بلکه ناچار است آن ها را محدود کند (جعفری، محمّدتقی، ص۶۴۲) و این گفتار حضرت ناظر به لزوم محافظت از نفس حیوانی است.
گاهی ویژگی بینهایت طلبی انسان تمامیت موجودیت انسانی او را تشکیل می دهد و تمام خواسته ها و حرکات و سکناتش درآوردن همه ی شئون انسانی از انفاق و تحصیل و رحم و مروّت و… در حوزه ی جاذبه خویش است. نتیجه ی منطقی به دست آمده از این معادله حکومت مطلقه ی نفس بر موجودیت انسانی است.
ارزش این حفظ و نگاهبانی در کلام مولا تا آنجاست که می فرماید: «أَسْهِرُوا عُیُونَکُمْ، وَأَضْمِرُوا بُطُونَکُمْ، وَاسْتَعْمِلُوا أَقْدَامَکُمْ، وَأَنْفِقُوا أَمْوَالَکُمْ، وَخُذُوا مِنْ أَجْسَادِکُمْ فَجُودُوا بِهَا عَلَی أَنْفُسَکُمْ، وَلاَ تَبْخَلُوا بِهَا عَنْهَا، فَقَدْ قَالَ اللهُ سُبْحَانَهُ: إِنْ تَنْصُرُوا اللهَ یَنْصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ، وَقَالَ تَعَالَی»؛ شب هنگام چشمان خود را بیدار نگهدارید و شکم های خود را (با روزه) لاغر نمایید و قدم های خود را به کار گیرید واموالتان را انفاق کنید و از بدن هایتان بگیرید و به جان های خود ببخشید و در این گرفتن و دادن بخل نورزید، که خداوند متعال فرمود: اگر خدا را یاری کنید یاریتان می کند و گام هایتان را استوار می دارد (نهج البلاغه، خطبه ۱۸۲).
در این زمینه بهره مندی از نصرت خدا و امدادهای غیبی تنها اختصاص به جهاد اصغر ندارد، بلکه شامل هر دو جهاد اصغر و اکبر می شود. چرا که انسان در مسائل درونی نیز گاهی بین دو فکر و در امور گرایشی بین دو خواهش سرگردان می شود.
پس برای صعود به اعلی علّییّن و طی مسیر کمال، به وسیلهی این حقیقت حتماً باید محاسبه ای داشته باشیم.
امیرالمؤمنین (علیه السّلام) می فرماید: «عِبَادَ اللهِ، زِنُوا أَنْفُسَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُوزَنُوا، وَحَاسِبُوهَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تُحَاسَبُوا، وَتَنَفَّسُوا قَبْلَ ضِیقِ الْخِنَاقِ، وَانْقَادُوا قَبْلَ عُنْفِ السِّیَاقِ، وَاعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ لَمْ یُعَنْ عَلَی نَفْسِهِ حَتَّی یَکُونَ لَهُ مِنْهَا وَاعِظٌ وَزَاجِرٌ، لَمْ یَکُنْ لَهُ مِنْ غَیْرِهَا زَاجِرٌ وَلاَ وَاعِظٌ»؛ بندگان خدا، خود را بسنجید قبل از آنکه مورد سنجش قرار گیرید. پیش از آنکه حسابتان را برسند، حساب خود را برسید و پیش از آنکه راه گلو گرفته شود، نفس راحت بکشید و پیش از آنکه با زور شما را به اطاعت وادارند، فرمانبردار باشید. بدانید همانا آن کس که خود را یاری نکند و پنددهنده و هشداردهنده ی خویش نباشد، دیگری هشداردهنده و پنددهنده ی او نخواهد بود (همان، خطبه۹۰).
محاسبه ی نفس بخش عظیمی از اقسام مواظبت بر نفس و گام نهادن در راه خداست. این محاسبه و مرابطه با نفس و تذکّر مدام دادن به نفس تا از اطاعت خارج نگردد و به معصیت آلوده نشود، محاسبه ی دنیوی نفس است. درباره ی محاسبه ی اخروی نفس مولا می فرماید: «وَتَنَفَّسُوا قَبْلَ ضِیقِ الْخِنَاقِ، وَانْقَادُوا قَبْلَ عُنْفِ السِّیَاقِ»؛ پیش از آنکه وقت از دست برود و شما امکان انجام کاری نداشته باشید، غنیمت بدانید.
و نیز می فرماید: «فَحَاسِبْ نَفْسَکَ لِنَفْسِکَ، فَإِنَّ غَیْرَهَا مِنَ الأ َْنْفُسِ لَهَا حَسِیبٌ غَیْرُکَ»؛ خویشتن را به نفع خویش محاسبه کن، زیرا برای غیر نفس تو حسابگری غیر از تو وجود دارد (همان، خطبه ۲۲۱).
در کلامی دیگر میفرماید: «اعْلَمُوا، عِبَادَ اللهِ، أَنَّ عَلَیْکُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِکُمْ، وَعُیُوناً مِنْ جَوَارِحِکُمْ، وَحُفَّاظَ صِدْقٍ یَحْفَظُونَ أَعْمَالَکُمْ، وَعَدَدَ أَنْفَاسِکُمْ»؛ بدانید ای بندگان خدا! برای شما از درون خویشتان کمین گرفته شده و از اعضای خودتان اعضایی است که شما را می بیند و نگهبانان صادقی است که کردارها و عدد نفس های شما را ثبت می کند (همان، خطبه ۱۵۷)..
گفتنی است که نخستین منشأ و ریشه در اصول ثابته در صیانت ذات، عبارت است از ضرورت قطعی محدود کردن تمایلات و به طور عموم همه ی میخواهم های شخصی و تبدیل آنها به تمایلات و می خواهم های محدود که موجب مرتفع شدن تزاحم و تضادّ مخرّب از میان مردم می باشد. این هماهنگی و تعادل وظیفه ی نفس است. انسانی با این ویژگی، برخوردار از روشنایی خاصّی است. او در هر لحظه می داند چه می کند و به کجا می رود. گویی همواره قطب نمای کشتی زندگی او موقعیت شایسته را به او نشان می دهد.
منزلت ارزشی ذمّ نفس بر مدح آن، گویای پیچیده تر و سخت تر بودن این مبارزه است، زیرا مجاهده با نفس کوششی است بر خلاف امیال و شهوات و آرزوهای انسان که لازمه ی زندگی بشری است و امری که دشوار یاب است و نیل به آن مجاهده ی بیشتری نیاز دارد، ستودنی تر است. مبارزه با نفس همان جهاد با نفس است که ارزش زیادی دارد. زیرا کشتن دشمنان بیرونی آسان تر از شناخت و مبارزه با دشمن درونی است.
در این بحث یعنی نفس مذموم و ممدوح و مدیریت آن، مرزبندی ظریفی وجود دارد که در صورت ابهام، رسالت انسان را ناکام می سازد و بسیاری از مفاهیم نیز در معرض ابهام و کج فهمی قرار می گیرند.
سخنان حضرت در این زمینه گنجینه ایست گرانمایه. در جایجای نهج البلاغه که سخن از نفس آمده است، حضرت نمی فرمایند که طبیعت نفسانی را باید نابود ساخت، بلکه معتقدند حکومت نفس امّاره را باید از میان برد؛ زیرا نفس امّاره نماینده ی اختلاط و طغیان در ضمیر انسان است و تعبیر به میراندن که در بعضی از موارد ذکر شده است یعنی خاموش کردن فتنه. حال این میراندن گاه با اشباع غرایز حاصل می شود و گاهی به مخالفت با آن (مطهری، مرتضی، اخلاق جنسی، صدرا، قم، ۵۵۷).
حضرت علی(علیه السّلام) یکی از وظایف انسان ها را ایستادگی در برابر سرکشی های نفس می دانند: «ِ… انِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فِیَما تَکْرَهُ لَمْ یُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِیَما تُحِبُّ»؛ اگر نفس او در آنچه دشوار است فرمان نبرد، از آنچه دوست دارد محرومش می کند (نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳).
اگر این عزم و همّت در انسان به فعلیت برسد، تمام قوای انسانی با مدیریت صحیح در راستای حیات انسانی استخدام شده و کار منطقی خود را انجام می دهند، زیرا این نیرو یعنی پیکار و ایستادگی، روشنایی خاصّی در انسان ایجاد میکند که جلو تمام فریبکاری ها را نسبت به خود و دیگران می گیرد.
در خصوص اینکه آیا نفس میتواند بدون هدایت و رهبری مسیر رشد و تکامل را هموار سازد می فرمایند: «امْرُءٌ أَلْجَمَ نَفْسَهُ بِلِجَامِهَا، وَزَمَّهَا بِزِمَامِهَا، فَأَمْسَکَهَا بِلِجَامِهَا عَنْ مَعَاصِی اللهِ، وَقَادَها بِزِمَامِهَا إِلَی طَاعَهِ اللهِ»؛ انسان باید نفس را مهار زند و آن را در اختیار گرفته از طغیان و گناهان باز دارد و زمام آن را به سوی اطاعت پروردگار بکشاند (همان، خطبه ۲۳۷).
آنچه در کلام مولا آمده، بیانگر این حقیقت است که خود طبیعی انسان به دلیل ویژگی خاصّ خود هرگز نمی تواند این رهبری را عهده دار شود. تمام راه های مبارزه با نفس زمانی به نتیجه میرسد که با توفیق الهی و عنایات ربّانی همراه باشد وگرنه بدون عنایت حق هیچ مبارزی، طعم کامیابی و پیروزی را نخواهد چشید. همانگونه که حضرت می فرمایند: «عِبَادَ اللهِ، إِنَّ مِنْ أَحَبِّ عِبَادِ اللهِ إِلَیْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللهُ عَلَی نَفْسِهِ»؛ ای بندگان خدا! همانا بهترین و محبوب ترین بنده نزد خدا، بنده ای است که خدا او را در پیکار با نفس یاری داده است (همان، خطبه ۸۷).
هشدار حضرت در نجوای شبانه ی خود دلیل نیاز به یاری خداوند در پیکار با نفس می باشد: «اللَّهُمَّ لَا تَکِلْنِی إِلَى نَفْسِی طَرْفَهَ عَیْنٍ أَبَداً».
اعتراف همه ی عرفا و حکما بر این است که عقل و خرد انسان با همه ی توان و هوشیاری در مبارزه با این دشمن درون ناتوان است. به قول مولانا:
یا رب این بخشش نه حدّ کار ماست لطف تو لطف خفی را خود سزاست
دست گیر از دست ما، ما را بخر پرده را بردار و پردهی ما مدر
بازخر ما را از این نفس پلید کاردش تا استخوان ما رسید
این چنین قفل گران را ای ودود که تواند جز که فضل تو گشود؟
(مثنوی، دفتر سوم، ۲۴۴۸-۲۴۴۵)
منابع:
۱- قرآن کریم.
۲- نهج البلاغه.
۳- ابن منظور، لسان العرب، دار الصادر، بیروت، سوم، ۱۴۱۴.
۴- ابنابیالحدید معتزلی، عزالدین ابوحامد، شرح نهجالبلاغه، ترجمه غلامرضا لایقی، نیستان، تهران، اول، ۱۳۸۹.
۵- جعفری، محمّدتقی، ترجمه و تفسیر نهجالبلاغه، به نشر، تهران، هفتم، ۱۳۷۶.
۶- دشتی، محمّد، المعجم المفهرس لالفاظ نهجالبلاغه، دفتر نشر امام علی (علیهالسّلام)، بی تا.
۷- دشتی ، محمّد، فرهنگ واژههای معادل نهجالبلاغه، قم، دوم، ۱۳۷۶.
۸- شجری، رضا، چهرههای گونهگون نفس در مثنوی مولانا، مجله مطالعات عرفانی، پاییز و زمستان ۱۳۸۵.
۹- علامه مجلسی، بحار الانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه، اسلامیه.
۱۰- گروهی از محقّقین، تفسیر و تحلیل و نقد مثنوی، تهران، مؤسسه تدوین و نشر آثار علّامه جعفری، هفدهم، ۱۳۸۸.
۱۱- گروهی از محقّقین، فکر واره مثنوی، تهران، اول، ۱۳۸۶.
۱۲- گروهی از محقّقین، فکر واره نهجالبلاغه، مؤسّسه تدوین و نشر آثار علّامه جعفری، تهران، اوّل، ۱۳۸۸.
۱۳- مطهّری، مرتضی، فلسفه اخلاق، صدرا، سیام، قم، ۱۳۸۷.
۱۴- معادی خواه، عبدالمجید، فرهنگ آفتاب، تهران، دوم، ۱۳۸۴.
۱۵- میثم بحرانی، کمالالدین میثم، شرح نهجالبلاغه، ترجمه قربانعلی محمدی مقدم، بنیاد پژوهشهای اسلامی مشهد، مشهد، چهارم، ۱۳۸۹.