آخرین نیایش

کوچه‌ها را یکی پس از دیگری پشت سر‌گذاشت. خورشید غریبانه به غرب آسمان رنگ غروب می‌زد و در انتهای افق پنهان می‌شد. امشب را به خانه‌ی دخترش می‌رفت. هُرم گرما‌ی سنگفرشِ کوچه‌ها چهره‌اش را می‌سوزاند. این شصت و سومین بهار قرآنی بود که بر سر سفره‌ی رمضان میهمان خدا می‌شد. در را که کوبید همه به استقبالش ‌آمدند. مرغابی‌ها، کودکان و دختر مهربانش. رنگین‌کمان مهربانی‌اش بر آسمان خانه‌ی کوچک ام‌کلثوم، رنگ رنگ محبت و لطف و احسان و کرامت را به‌تصویر ‌کشید، درست چون رنگین کمانی که همه‌ شب برآسمان غبار‌گرفته و غربت‌زده و تفتیده‌ی کوفه رنگ حیات پاشیده بود. همه از حضور او شادمان بودند. این رمضان او هر شب را در خانه‌ی یکی از بچه‌ها میهمان بود و امشب نوبت خانه‌ی ام‌کلثوم بود.

 دختر هم حس می‌کرد که امشب شبی غریب است. طَبَقِ افطار را که بر زمین گذاشت به چشم‌های پدر خیره شد. بر ساحل موج‌خیز مهربانی نگاهش‌ غرق تماشا بود که ناگاه موجی بلند و خروشان آمیخته با بغض او را به خود آورد. ام‌کلثوم با دستپاچگی به طبق افطار خیره شد. دو تکه نان جو،کاسه‌ای شیر و قدری نمک، همین! اما پدر گریست:«دخترم برای من دو خورش حاضر کرده‌ای؟ نمی‌دانی که من از برادرم رسول خدا تبعیت می‌کنم…؛ به خدایم سوگند افطار نمی‌کنم تا از این دو خورش یکی را برداری». ام‌کلثوم پریشان ظرف شیر را برداشت و پرسید: تنها با کمی نان جو و نمک؟

لحظه‌ها سنگین و آهسته می‌گذشت. ام‌کلثوم از دریچه به حیاط خانه چشم دوخته بود. بی‌تابی‌های پدر پریشانش می‌کرد.

امشب گویی در عمق آسمان و لابه‌لای ستارگان قراری دارد که این‌گونه بی‌‌قرار نجوا می‌کند. نغمه‌ی مناجاتش عمق جان را می‌سوزاند. «یس» تلاوت می‌کرد و استغفار بر لب داشت؛ چون دریایی متلاطم می‌خروشید و ناگاه آرام می‌گرفت «به خدا سوگند این همان شبی است که حبیبم، رسول خدا به من وعده داده‌ است». اللّهُمَّ بَارِکْ لِیَ الْمَوْتَ؛ خداوندا! مرگ را بر من مبارک گردان.

شب از نیمه گذشته. شهر گویی در سکوتی وهم‌آلود به خواب رفته است. اهل خانه همه خوابیده‌اند، حتی مرغابی‌ها. تنها علی بیدار است و در کار مناجات و ام‌کلثوم که مضطرب، پدر را می‌پاید.

امشب از آسمان عطر پیامبر به مشامش می‌رسد. همان عطری که در لحظه‌های خوب کودکانه‌اش از آغوش گرم پیامبر استشمام می‌کرد. آن گاه که او را در کنار خود و در بستر خود می‌خوابانید؛ علی همیشه و همه جا در پی پیامبر بود، در سفر و حضر، چون شتربچه در پی مادر؛ آن گاه پیامبر از اخلاق نیکش برای علی نشانه‌ها برپا می‌داشت و او را به پیروی از آن‌ها می‌گماشت.

 به آسمان چشم دوخت. امشب دوباره آسمان ستاره باران بود. چون شب‌های بیتوته‌ی پیامبر در خلوت حرا. شب‌هایی که برای آرامش دل بی‌قرار خدیجه، علی ظرفی غذا را تا بالای کوه با خود می‌کشید و با همه‌ی کوچکی‌اش در عظمت نیایش‌های پیامبر شریک می‌شد. امشب دوباره آسمان ستاره باران بود، گویا امشب علی مبعوث می‌شد. وعده‌ی دیدار نزدیک ‌شده بود.

 علی که درود خدا بر او باد به راه افتاد. ام‌کلثوم جلو دوید: پدر این چه حالی است امشب! مرغابی‌ها نجوا کنان به جامه‌ی او آویختند او خواست آن‌ها را از پدر دور کند؛ امام فرمود: آنها را به حال خود بگذار.حالا سروصدا می‌کنند اما به زودی نوحه سر خواهند داد. اشک از چشمان ام‌کلثوم جاری شد، ملتمسانه از پدر تقاضا کرد: دستور بفرمایید که جُعده به مسجد برود و با مردم نماز بگذارد. پدر آرام نگاهش کرد، نگاهش گرم و مهربان و عمیق بود و فرمود:« از قضای الهی نمی‌توان گریخت».  کمربندش را محکم بست و در حالی که شعری زمزمه می‌کرد«هان ای فرزند ابوطالب! کمر خویش را برای مرگ محکم ببند؛ زیرا مرگ تو را ملاقات خواهد کرد» لبخندی شیرین بر لب‌هایش نشست: «از مرگ، آن گاه که به سوی تو می‌آید، جزع و فریاد مکن» و به سوی مسجد شتافت.

قدم‌هایش مصمم و استوار بود. گام‌هایی به استواری گام‌های لیله‌المبیت. به همان صلابت و استواری. آن شب هم می‌دانست که نو عروس مرگ آراسته به پیشوازش شتافته. به مسجد نزدیک می‌شد. حس کرد کسی با فاصله او را تعقیب می‌کند؛ برگشت و به تاریکی چشم دوخت؛ حسن علیه السلام بود که برای حفاظت از پدر با فاصله ‌مراقبش بود. او را به خانه برگرداند. شب‌های پایانی میهمانی خدا بود و مسلمانان در مسجد مشغول دعا و مناجات. وارد مسجد شد و در تاریکی، نمازی اقامه کرد به شرافت نیایش‌های بی‌مانند علی. نمازی که اگر تیر از پایش می‌کشیدند او غرق در ستایش معبود دست و دل از بندگی برنمی‌گرفت. خود را به بلندای بام مسجد رساند و با همه‌ی وجود نغمه‌ی اذان را سرود. اذانی که در سایه‌ی همت و رشادت مردانه‌ی او شکوه و جلال یافته بود، در آسمان کوفه پیچید. از مأذنه پایین آمد. هنوز در گوشه و کنار صحن مسجد عده‌ای درخواب بودند و برخی بیدار، اما فروخفته در غفلتی عمیق. امام، با بانگ «الصلوه، الصلوه»، خفتگان را برای نماز بیدار کرد. جماعت شتابان برای حضور در صف اول بر هم سبقت می‌گرفتند و علی نماز را اقامه کرد. آخرین نماز عشق.

   وقتی اهل کوفه قامت خون آلودش را بر سر زنان به خانه می‌بردند، غریوی غرور آفرین شنیدندکه خُروشید «بِسْمِ اللّهِ وَبِاْللّهِ وَ عَلَی مِلَّه رَسُولِ اللّهِ فُزتُ و رَبِّ الْکَعْبَه؛ به پروردگار کعبه سوگند که رستگار و کامروا شدم».

او را به سمت خانه می‌بردند؛ او که در قبله‌گاه زاده شد و در سجده‌گاه کشته. علی بر روی دستان مردم به سوی خانه می‌رفت و می‌اندیشید. به روز‌های« بدر» به روز‌های «حنین» به روز‌های «خندق». به لحظه‌هایی که حبیبش محمد که درود خدا بر او باد، او را راهی نبرد کرده و فرموده ‌بود: «تمام اسلام در برابر تمام کفر ایستاده است» و او می‌ایستاد و قامت نا‌استوار طغیان و ظلم و کفر و بیداد را در هم می‌شکست. به روز‌هایی اندیشید که در برابر ناکثین ایستاد با همه‌ی «وجاهت»، «ثروت»، «سیاست» و «قدرت» آنان و در برابر  قاسطین ایستاد با همه‌ی «حسادت و کینه ورزی»، «قدرت طلبی و دنیا طلبی»، «تزویر و «نیرنگ» و «باورهای التقاطی و سست» آنان و در برابر مارقین ایستاد با همه‌ی «بی‌بصیرتی در تشخیص حق و باطل»، «عصبیت»، «خرافه‌گرایی» و «عدم تبعیت از ولایت» آنان؛ اینک با بی‌بصیرتی و حقد و کینه‌ی هم آنان در شهادت برایش باز شده بود.

علی را به خانه بردند و او می‌‌دانست که موعد دیدار نزدیک است. با شعارحکم برای خداست نه برای تو ای علی؛ « للّه الحکمُ لا لک یا علی» دیباچه‌ی عظیم‌ترین شگفتی خلقت را بستند و علی قرآن ناطق در ماه قرآن به نام قرآن کشته شد و جهانی هنوز تشنه‌کام اقیانوس مواج علوم ناب و ناشناخته‌ی علوی است. او که می‌فرمود: «به خداوند سوگند تمام آیات الهی را می‌دانم. پروردگارم به من قلبی فهیم و زبانی پرسنده بخشیده است. از من، هر آن‌چه از آیات الهی می‌خواهید بپرسید، ‌که می‌دانم تمام آیات الهی کی و کجا نازل شده است، در فرازها و یا فرودها. در روزان و یا شبان».

بزرگ‌مردی که می‌دانستند هر آیه‌ای که نازل می‌شد رسول ‌خدا شیوه‌ی قرائت آن را به او ‌آموخته بود. آن‌گاه املاء می‌کرد و او می‌نوشت؛ سپس تأویل، تفسیر، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه آن را به علی علیه السلام می‌آموزانید و دعا می‌کرد که آن حقایق را دریابد و حفظ کند.

****

گویی هنوز بر مناره‌های تاریخ این ندا طنین انداز است که: «کتاب پروردگار در دسترس شماست. این پیام آسمانی، همه‌ی مصالح و مفاسد حیات دنیوی و اخروی شما را بیان نموده است؛ حلال و حرام، فرایض و شایستگی‌ها و همه و همه را توضیح داده، حقایق ابهام‌انگیز را تفسیر و مشکلات را روشن ساخته است». به‌راستی چه رنج آور است دارو و درمانِ درد‌های صعب‌العلاج را در کنار خود داشتن و باز به دنبال درمان دردهای بی‌درمان روزمرگی‌هایت گرد جهان آواره گشتن. حال آن‌که امام و امیر عارفان دلنشین و زیبا با سرایشی آسمانی می‌فرمایند: «‌‌این قرآن معدن ایمان است و مرکز آن، چشمه‌سار دانش است و دریاهای آن، باغستان داد است و برکه‌ها و آبگیرهای آن، سنگ‌‌ زیرین بنای اسلام است و پایه‌های آن، وادی‌ حقیقت است و سبزه‌زارهای آن، دریایی است که بردارندگان آب، آن را خشک نگردانند؛ چشمه‌ساری است که هرچه از آن برگیرند فرونخشکد، آبشخوری است که درآیندگان، آب آن را نکاهند، منزلگاهی است که مسافران راهش را گم نکنند، نشانه‌‌ای است که روندگان به روشنی آن‌ را ببینند، پشته‌‌ای است که روی آورندگان از آن نگذرند و آن را نگذارند». چگونه گوش‌های شنوا این نغمه‌های دل‌انگیز از حقایق ایمان را بشنوند و باز صمٌ بکمٌ عمیٌ‌فهم لا یعقلون این چنین گنجینه‌ای را فرو‌هشته و در به در، به سراغ مطلّای دروغین کذّابان به هر معدنی سرک می‌کشند؟ و حال آن که امیر بلاغت و عرفان هشدار داده‌است که: « و بدانید کسی را که با قرآن است نیازی نباشد، و بی‌قرآن بی‌نیاز نباشد، پس بهبودی خود را از قرآن بخواهید و در سختی‌ها از آن مدد جویید. زیرا در قرآن شفای بزرگترین دردها یعنی کفر و نفاق و تباهی و گمراهی است». اما آیا تنها تلاوتی سبک سرانه و عجولانه بسنده است برای غور در این بحر بی‌کران و صید مروارید‌های غلطان؟ پیرو امیر مؤمنان ولی آگاه زمان امام خامنه‌ای این گونه توصیه دارند: «وقتى انس با قرآن پیدا شد، مجال تدبّر و تأمّل و تفکّر در معارف قرآن به دست خواهد آمد. قرآن را نمی‌شود سرسرى خواند و گذشت؛ قرآن احتیاج دارد به تدبر، تکیه‌ى بر روى هر کلمه‌اى از کلمات و هر ترکیبى از ترکیب‌هاى کلامى و لفظى. انسان هرچه بیشتر تدبّر کند، تأمّل کند، انس بیشترى پیدا کند، بهره‌ى بیشترى خواهد برد».31/4/1391 به راستی اگر یاران پیامبر با تأمّل در قرآن، کلام نازل شده‌ی خداوند تدبّر داشتند؛ از میان آنان ناکثین و قاسطین و مارقین بر‌می‌خاست؟. آیا لکّه‌های سیاه جنگ جمل و صفین و نهروان بر تارک تاریخ نقش می‌بست؟ رهبر انقلاب می‌فرمایند: «در صدر اسلام، آن کسانى که ممدوح واقع شدند بیش از آن چه که به خاطر نماز و عبادتشان ممدوح واقع شدند، به خاطر موضع‏گیرى‏هاى سیاسى‏شان، اجتماعى‏شان و مجاهدتشان ممدوح واقع شدند. ما ابى‌ذر، عمار، مقداد، میثم‌تمار، یا مالک اشتر را کمتر به عبادتشان مدح مى‏کنیم. تاریخ، این‏ها را به آن مواضعى مى‏شناسد که این مواضع، تعیین‏کننده بود؛ حرکت کلان جامعه را توانست هدایت کند، شکل بدهد و به پیشرفت این حرکت کمک کند. آن‏هایى هم که مذمت شدند، همین‏جور. خیلى از بزرگان که مورد مذمت قرار گرفتند، به خاطر شرب خمر مذمت نشدند، به خاطر بى‏نمازى مذمت نشدند؛ به خاطر عدم حضور در آن‌جایى که حضورشان لازم بود، مذمت شدند.۱۶/۱/۱۳۸۹

امروز با کمی تعمّق در آن‌چه در گوشه‌گوشه‌ی عرصه‌های حیات جامعه‌ی جهانی رخ می‌نماید به سادگی می‌توان دریافت شعار‌های پر‌زرق و برق بشردوستانه و دمکراسی‌‌مآبانه و عدالت‌جویانه تزویری بیش نیست که با تدبیری شگرف از سوی کهنه‌کاران عرصه‌ی سیاست به جهان عرضه می‌شود. همه‌ی آن‌چه غول‌های عظیم تصویرسازی ارائه می‌کنند غول‌ها و بزرگ‌‌مردان تدبیر‌سازی در گوشه‌ای تدبر کرده و اندیشیده‌اند و اینان با پوشش زرین تصویر در قالب سبک‌زندگی و مهارت‌های رفتاری و زندگی نوین عصر ارتباطات روانه‌ی تاریکخانه‌ی اذهان ما می‌کنند. اما ناگفته پیداست و انسان بصیر جامعه‌ی مهدوی می‌داند چرا این‌گونه خشمگین و متعصب در مقابل سبک زندگی اسلامی قد علم کرده‌‌اند. امروز مسلمین می‌دانند تقابل اسلام و غرب نه فقط تقابل در منافع و یا تضاد بر سر دوستان و دشمنان و یا دست یافتن به دانش‌های ممنوعه است. که البته این همه اختلافات هست اما این‌ها همه‌ی اختلافات نیست. آری به‌راستی امروز تقابل اسلام و غرب در تقابل مبانی ایدئولوژیکی واندیشه‌ای آن‌هاست؛ که غرب تا وقتی‌که غرب بماند که تردید است بماند و اسلام ناب تا وقتی ‌که اسلام ناب بماند که قطعاًً خواهد ماند این اختلاف مبنایی پا برجا خواهد بود. اما خوب می‌دانیم امروز تمامی تلاش‌های جنگ طلبان عرصه‌های جنگ سخت و نرم بردر هم پاشیدن کیان اسلام ناب محمدی و از هم گسیختن مبانی آن است و تنها چیزی که می‌تواند انسجام و اتّحاد آحاد مسلمین را در اقصی نقاط عالم حفظ کند و از اعوجاج و انحراف و تفرّق و تشتّت بازشان دارد که یاران صدیق و مؤمن و مجاهد و معتقد دیروز به ناکثین و قاسطین و مارقین تبدیل نشوند، باور به ایمان و اعتقاد و تدبّر و تعمّق در آموزه‌های دینی است که سرچشمه‌ی زلال و ناب آن قرآن است. در حقیقت انسان مدبر و مقتدر و مسلمان می‌کوشد ضمن حراست از اندیشه‌های ارزنده‌ی اسلام ناب محمدی صلی الله علیه وآله از آموزه‌های دین الگو گرفته و به الگوسازی در عرصه‌های جهانی نیز بپردازد. امروز اگر به هر گوشه‌ای از زوایای زندگی‌مان نیک بنگریم همه چیز و همگان را به شدت تحت تأثیر فرهنگ غرب می‌بینیم. الگوی خوراک و پوشاک و مسکن ما نیز همین‌گونه است. تجلیل‌ها و تحقیرها و شرافت و حقارت‌های انسان‌ها بر آن مبنا تعریف می‌شود. بسیاری از ارزش‌های امروزی ما بر مبانی فرهنگ غرب پایه‌ریزی شده و این سبک زندگی یک انسان مسلمان و شیعه‌ی مهدوی و منتظر نیست؛ که او می‌داند ابتدا باید خانه را ساخت و پس از آن جامعه را.

مسلمان معتقد و باورمند می‌داند عبودیت خداوند بهترین هدف انسانی است و این بارز‌ترین ویژگی سبک زندگی فاطمی و به تبع آن سبک زندگی مهدوی است. خداوند در آیه‌ی ۹۷ سوره‌ی مبارکه نحل می‌فرماید «مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِّن ذَکَرٍ أَوْ أُنثى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیَاهً طَیِّبَه وَلَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا کَانُواْ یَعْمَلُونَ». حیات طیبه یعنی رسیدن کلّ جامعه‌ی جهانی به مرحله‌ی جدیدی از حیات، زندگی، احساس و درک؛ و مطالبه‌ی این تحوّل عظیم یعنی تحقق زندگی نیکو و شایسته در هر حوزه‌ای. شرط تحقق حیات نیکو و پاک، ایمان است و عمل صالح. رسیدن به این هدف، یعنی عبودیت خداوند و تحقق آن در زندگی، از یک طریق ممکن است و آن شناخت حجت‌های الهی و امامان معصوم علیهم السلام است که ارادهی خداوند را تحقّق می‌بخشند و برای قرب به خداوند تنها راه محسوب می‌شوند. آیا می‌شود منتظر چنین تحوّل عظیمی باشیم اما اقدامات ما معطوف به حوزه‌ی خصوصی و زندگی شخصی خودمان باشد؟

 تنها به خور و خواب و خشم و شهوت خویش اندیشیدن حرکت در حوزه‌ی خصوصی زندگی است؛ این لازم است اما کافی نیست که نه همین لباس زیباست نشان آدمیت. پس برای ورود به تمدّن عظیم جامعه‌ی مهدوی و حیات طیبه‌ی اسلامی، شیوه و سبک زندگی ما نیزمی‌بایست متأثّر از آموزه‌های اسلامی بشود و راه رسیدن به آن تدبّر و تعمّق در واژه واژه‌ی دستور‌های کتاب راهنمای انسانیت، قرآن است. و نیز تبعیت از چراغ‌های راهنما و علائم هدایت‌گر این مسیر: حجت‌های الهی و ائمه طاهرین است و جانشینان آن‌ها در عصر حاضر.

آخرین مقالات

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا