(مروری برحماسهی مردم آمل در ۶/بهمن/۱۳۶۰)/ تکتم آزاد
تصور کنید ساعت ۱۱ شب که یا تازه خوابیدهاید و یا در تدارک خوابیدن هستید، صدای تیراندازی به طور مداوم در شهر و محلهتان به گوش برسد و تا صبح هم ادامه داشته باشد. چه حالی به شما دست میدهد؟ آیا در طول شب و یا فردا صبح حاضرید از خانهتان بیرون بیایید و به محل کارتان بروید؟
در شب ۶ بهمن سال ۶۰ همین اتفاق در شهر آمل افتاد؛ اما مردم آمل چه کردند؟ آیا در خانههایشان ماندند و از ترس جان خود و عزیزانشان از خانه بیرون نیامدند؟ ماجرا از آن جایی شروع شده بود که گروهی از اتحادیه کمونیستهای ایران که نامشان را سربداران با الهام از گروه سربداران مشهور گذاشته بودند چند ماه قبل از بهمن ۶۰ در جنگلهای اطراف آمل مستقر شدند. این گروه متشکل از مارکسیستها، فمینیستها، مائوئیستها بودند. (سپهر ذبیح، جنبش چپ در ایران معاصر، صص۱۸۰، ۱۸۲و ۱۶۳) تا قبل از انقلاب مشی سیاسی و فرهنگی داشتند اما بعد از انقلاب با تغییر ساختاری که در اهداف و روش خود دادند مشی مبارزات مخفی و مسلّحانه را در پیش گرفتند و با این تفکر که انقلاب از مسیر حقیقی خود منحرف شده است، به گفتهی محمدرضا سپرغمی یکی از اعضای اصلی اتحادیه، تصمیم به «قیام شهری» مطرح شد. آنها این اقدام خود را تحت عنوان «قیام فوری» طراحی کردند تا بدون از دست دادن فرصت، هر چه سریعتر در یک نقطه شورش مسلحانه به راه بیندازند و مردم را به یک قیام و انقلاب علیه نظام جمهوری اسلامی دعوتکنند. (رک:آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پروندهی محمدرضا سپرغمی، ش۱۸۲۹۵). آنها طی ارزیابیها به این نتیجه رسیدند که در شهری مانند تهران هیچ گونه شانسی موفقیت ندارند.بنابراین شمال کشور را انتخاب کردند. در واقع آنها میخواستند با انتخاب شمال کشور جبههی سوم را بر ضد جمهوری اسلامی تشکیلدهند؛ زیرا عراق در جنگ تحمیلی، بخش عمدهای از امکانات و نیروی نظامی ایران را در جبههی اول به خود مشغول کرده است؛ مبارزات کردها در کردستان نیز جبههی دوم علیه نظام به شمار میرفت؛ و اتحادیهی کمونیستها با ایجاد جبهه سوم در شمال کشور آن هم در آمل،به تهدید تهران میپرداخت.(علیکردی، اسناد اتحادیهی کمونیستهای ایران در واقعهی آمل، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۸۶، صص۵۰و۵۴)
اتحادیه با ذهنیتی که از جنگهای چریکی و دهقانی داشت جنگلهای اطراف آمل را مناسب یافت. اساساً در دو سال اول پس از پیروزی انقلاب اسلامی، شهرهای شمالی کشور شاهد فعالیت زیاد کمونیستها و چپیها بود و گروههای مختلف به راحتی دست به تبلیغات سیاسی میزدند.
حزب تودهی ایران که اولین حزب مارکسیستی در ایران بود اولین فعالیتهای خود را در شمال به دلیل نزدیکی به شوروی آغاز کرد.آنها در شهرهای شمال، از جمله آمل طرفدارانی نیز کسب کرده بودند که بیشتر در محلهی رضوانیه و اسپه کلای آمل، مستقربودند و خانهی تیمی هم داشتند اما طی یکی دو سال بعد از انقلاب که با ابلاغ دولت، مالکان منازل باید هویت مستأجران خود را گزارش میدادند کار برای گروههای سیاسی سخت شد؛ بنابراین از فعالیتهای علنی به فعالیتهای زیرزمینی روی آوردند در نتیجه مکانهایی مانند جنگلهای آمل، مکانهای امنتری برایشان محسوب شد. البته انتخاب آمل و جنگلهای اطراف آن دلایل دیگری هم داشت:
۱– آمل به دلیل این که بین کوههای جنگلی در دو طرف جادهی هزار و دریا قرار دارد به فعالیتشان عمق استراتژیکی میبخشید و موقعیت مناسبی برای جنگ و گریز را برایشان فراهممیکرد.
۲- آمل نزدیکترین شهر شمال به تهران و به عنوان دروازهی ورود به دیگر شهرهای شمال است و از طرف دیگر به مرز آبی با شوروی، مقر کمونیستها در آن زمان نزدیک بود.
۳- بستن جاده هراز به گونهای که امکان ارتباط با پایتخت و نیروهای اعزامی را کاهشدهند.
۴- وجود آب رودخانه و خوراکیهای زمینی و درختی و…(رک. اسناد اتحادیه کمونیستهای ایران در واقعه آمل، صص۵۳و۵۴)
یکی دیگر از مهمترین دلایل آنها، برای انتخاب آمل این بود که تصور میکردند در این شهر زمینههای مردمی برای همراهی، آنها وجود دارد که البته بزرگترین اشتباهشان نیز همین مسأله بود. سابقهی مبارزاتی مردم آمل در هنگام انقلاب و پیش از آن و سابقهی برقراری حکومت مردمی در دوران حکومت شاه و البته دارا بودن یک تشکیلات اولیه توسط سازمان در این شهر به آنها این باور و تصور اشتباه را داده بود که مردم آمل نیاز به یک جرقّه دارند و طی تحلیل و اخبار نادرستی که از طرف رهبران اتحادیه به خورد اعضا داده میشد آنها انتظار داشتند با شلیک اولین گلوله در شهر مردم به آنها بپیوندند.(به ما گفته بودند به محض تیراندازی، مردم به شما ملحق میشوند، (آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده محمود آزادی، ش۲۴۱۸۲) با این امید و آرزو در طی راهپیمایی چند روزهی بسیار سخت از حاشیهی رودخانهی هراز در میان برف سنگینی که روزهای اول بهمن ۶۰ باریده بود غروب پنجم بهمن خود را به ابتدای شهر رساندند. به گفتهی سردار ناصر شعبانی که در آن زمان فرماندهی سپاه آمل بود «آنها با لباس فرم سپاه وارد شهر شدند لذا یک ماشین گشت سپاه گزارش داد که ما آنها را دیدیم اما فکر میکردیم سپاهی هستند، قضیه از این قرار بود که بنی صدر در زمان ریاست جمهوری خود به یکی از کارخانههای آمل که لباس فرم سپاه را تولید میکرد دستور داد ۴۰۰ یا ۴۰۰۰ لباس به دارنده این نامه تحویل بدهد. (در ۶ بهمن ۶۰ در آمل چه گذشت؟ مصاحبهی تابناک با سردار ناصر شعبانی ، تاریخ انتشار: ۶ بهمن ۸۸- کد خبر: ۸۳۲۳۴)
آنها با همین لباس جادهی هراز را بستند و اعلامیه پخش میکردند و از حدود ساعت ۵/۱۱ شب ۶ بهمن تیراندازی در سطح شهر را آغاز کردند به تصور این که مردم به آنها بپیوندند.
از طرفی قصد تسخیر سه نهاد را داشتند: پایگاه و ساختمان بسیج، فرمانداری و سپاه. بنابراین افراد خود را به سه گروه تقسیم کردند و در این سه هدف وارد درگیری شدند. در حین عبور از خیابانهای شهر هر گاه با نیروهای مسلح یا افرادی که ظاهر حزب اللهی داشتند رو به رو میشدند به آنها حمله میکردند و آنها را به شهادت میرساندند و هر فردی را که با آنها همکاری نمیکرد به قول خودشان اعدام انقلابی میکردند. (رک: اسناد اتحادیهی کمونیستهای ایران در واقعهی آمل، ص۶۷)
اما با لو رفتن هویت اصلیشان که از افکار و اعمال و گفتارشان هویدا بود و با اطلاعرسانی سپاه کسی به آنها نپیوست. با نپیوستن مردم قصد عقبنشینی از عملیاتشان را داشتند اما از مرکز اتحادیه، به ادامهی درگیری توصیه شدند. (آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پروندهی غلامرضا سپرغمی، ش۲۴۱۴۲) لذا آنها به درگیریها ادامه دادند و اوج درگیری هم در اطراف مقر بسیج بود. البته اتفاق بسیار جالبی در آنجا روی داد. بدین ترتیب که سپاه با اطلاع از استقرار سربداران در جنگل گروهی از سپاهیان و بسیجیان را چند روز قبل از ۶ بهمن به قصرهای تعیین شده در جنگل فرستاده بود به طوری که در شب حادثه در ساختمان بسیج فقط ۷ نفر حضور داشتند؛ اما با گزارشی که به گروه سیروس که مسئول تسخیر ساختمان بسیج بودند ارائه شده بود و با کاغذی که از جیب یکی از افراد دستگیر شده به دست آمده بود در آن نوشته شده بود: «از شیشه وارد ساختمان بسیج شویم»(رک: حماسه مردم آمل، چاپخانه ستاد مرکزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۶۸، ص۷۲) در حالی که فقط ۷ نفر از بسیجیان در ساختمان بودند. این خاطره را سردار شعبانی نیز تعریف کرده و گفته است: «این موضوع را بعدها با علامه حسن زاده آملی که در آن زمان امام جمعهی آمل بودند در میان گذاشتم، ایشان ضمن خواندن آیه «…أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَهِ مُرْدِفین…» (انفال/۹) گفتند که در جنگ بدر نیز ملائکه آمدند و به پیامبر۹ کمک کردند و اینها این موضوع را نمیفهمند. (در ۶ بهمن ۶۰ در آمل چه گذشت؟ همان)
خلاصه گروه مهاجم در تمام طول شب به تیراندازی و درگیری ادامه دادند و به تصورشان شهر را تسخیرکردند؛ البته سپاه نیز به دلیل آسیبپذیری (طبق گفته سردار شعبانی به مقابلهی رودررو نپرداخت(همان) و به کار اطلاعرسانی و جمعآوری نیروهای مردمی از شهر و روستاهای اطراف پرداخت.
ساعت حدود ۶ صبح تقریباً تیراندازیها تمام شد. اما کم کم با روشن شدن روز، حماسه مردم آمل به وقوع پیوست و صدها نیروی داوطلب مردمی با روی آوردن به مقر سپاه و گرفتن اسلحه به مقابله با سربداران جنگل رفتند. سنگربندیها آغاز شد و از مرد و زن همگی با آوردن شن و گونی، اقدام به سنگرسازی و نبرد سنگر به سنگر کردند تا آنجا که شهر آمل لقب «هزار سنگر» گرفت.
یکی از ابتکارات جالب نیروهای بسیجی این بود که پشت یک وانت نیسان سنگر درست کرده بودند و وانت با دنده عقب به سمت دشمن حرکت میکرد. نیروهای بسیجی پشت سنگر داخل وانت به سمت دشمن تیراندازی میکردند، راننده هم از تیراندازی دشمن در امان بود.
البته رانندهی وانت این ابتکار را از یکی از مردم آمل الهام گرفته بود وی با گذاشتن یک کیسه شنی در پشت خود عقب عقب به سمت دشمن حرکت میکرد تا هم از تیرها در امان بماند و هم در امر کمکرسانی مؤثر باشد. (سیمین رهگذر، شهر هزار سنگر، از مقاومت تاریخی مردم شهر آمل، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۹۰، ص۷۰) مردم در چند بخش اساسی ایفای نقش کردند: کمک در ایجاد سنگر و مواضع دفاعی، تلاش برای دستگیری دشمن، درگیری مسلحانه و جنگ تن به تن، کشف محل استقرار دشمن، تخلیهی شهدا و کمک به مجروحین (مهدی خانی، مقاومت اسلامی مردم هزار سنگر، آمل، مرکز مطالعات و پژوهشهای ارتش ۲۰ میلیونی، تهران، ۱۳۷۴، ص۱۷۴)
تا این که تا ساعت ۱۰ صبح دشمن از بسیاری از مناطق شهر عقبنشینی کرد و در منطقهی اسپه کالا تجمع نمود و تا ساعت ۱ بعدازظهر مقاومتکرد. اما با پخش شدن خبر کشتهشدن کاک اسماعیل، فرماندهی کل عملیات، تشکیلاتشان به هم ریخت و گروه باقیمانده کمکم به سمت جنگل متواری شدند و قصد داشتند اسلحههای مخفی شده را بردارند اما در آنجا نیز با نیروهای مستقر سپاه درگیر شدند و تعدادی از آنها هم در آنجا کشتهشدند. (رک: آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، غلامرضا سپرغمی، پرونده۲۴۱۴۲)
در این تهاجم ۴۰ نفر از مردم شهر اعم از سپاهی، بسیجی و مردم عادی شهید شدند و حدود ۸۷نفر از کمونیستهای مهاجم نیز کشته شدند (تعداد کل افرادشان حدود ۱۰۰-۱۱۰ نفر بود) (رک: علی کردی، همان، ص۶۴)
افراد کمی که از گروه باقی ماندهبودند با شکست در ابعاد سیاسی و نظامی به طور کامل جنگل را تخلیه کردند و به مناطق مختلفی از کشور متواری شدند که در طی یکی دو سال بعد همهی افراد متواری، دستگیر شدند و در دادگاهی با حضور خانوادههای شهدای آمل بازجویی شده و به کیفر اعمال خود رسیدند.
پس از واقعهی آمل و تبدیل شدن آن به شهر هزار سنگر، امام خمینی(ره) از مردم آمل تشکر کردند و در بخشی از سخنان خود فرمودند:«… ما باید از شهر آمل و مردم فداکار آن تشکر کنیم… ما دیدیم مردم دلیر و مسلمان آمل چه به روزتان آوردند…» (روزنامه کیهان، ش۱۱۴۹۷، یکشنبه، ۱۱بهمن ۱۳۶۰)
منابع
۱. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
۲. خانی، مهدی، مقاومت اسلامی مردم هزار سنگر، تهران، مرکز مطالعات و پژوهشهای ارتش۲۰میلیونی،۱۳۷۴.
۳. ذبیح ،سپهر،جنبش چپ در ایران معاصر،بیجا،کنکاش،۱۳۶۶.
۴. روزنامهی کیهان، شماره۱۱۴۹۷، یکشنیه ۱۱/بهمن/۱۳۶۰
۵. ستاد مرکزیسپاه پاسداران انقلاب اسلامی، حماسه مردم آمل، تهران ،۱۳۶۸
۶. کردی، علی، اسناد اتحادیهیکمونیستهای ایران در واقعهی آمل،تهران، ۱۳۸۶.
۷. مصاحبهی تابناک با سردار ناصر شعبانی، ۶/بهمن/۱۳۸۸.