حلم و تواضع در نهج البلاغه/ منصوره تقربی
در مکتب اسلام توجّه فراوانی به حقوق و تکالیف اجتماعی شده تا آن جا که حق مردم، مقدمهای برای حقوق الهی شمرده شده است. امام علی علیه السلام میفرمایند: «جَعَلَ اللهُ سُبحانَهُ حُقوقُ عِبادِه مُقَدِمَهً لِحُقوقِه [على حقوقه] فَمَن قامَ بِحُقوقِ عِبادَ اللهِ کانَ ذلِکَ مُؤَدّیّاً إِلَى القِیامِ بِحُقوقِ الله»؛ خداوند سبحان حقوق بندگانش را مقدمهی حقوق خویش قرار داده؛ هر که حقوق بندگان خدا را ادا کند، پس به پرداخت حقوق خداوند کشیده شود. (تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، ص۴۸۰، حدیث ۱۱۰۳۹)
فرهنگ دینی ما مملو از نکات و آموزههای تربیتی و اخلاقی در بعد اجتماعی است، راه کمال و قرب الهی جز با تحقق حقوق انسانی به طور همه جانبه هموار نمیشود. فضایل اجتماعی در ارتباط با دیگران و براساس معاشرت با افراد جامعه پدید میآید.
در کلام امام علیه السلام فراوان به این فضایل اشارهشدهاست (خطبهی۲۱۶ و نامهی ۲۵ و ۲۱ و حکمت ۱۱۳و ۲۰ و ۳۵ و ۴۰۶) و قسمتی از نامهی امام به فرزندشان امام حسن مجتبی علیه السلام به این موضوع اختصاص دادهشده و به یکسان نگری منافع خویش و دیگران پرداختهاند. (نامهی۳۱) این مبحث، در تبیین فضایلی است که از وفور بیشتری در کلام امام بهرهمند بوده است.
۱. حلم
حلم در لغت به معنی نگهداری نفس و طبع آدمی از هیجان غضب تعریف شده است. (راغب اصفهانی، ص۱۲۹، و رک. طریحی، همان، ص۵۲۶)
امام خمینی، حلم را اینگونه تعریف نمودهاند: حلم عبارت است از ملکهای که به وسیلهی آن در نفس طمأنینه حاصل شود که زود و بیموقع قوهی غضبیه هیجان نکند و اگر بر خلاف میل نفسانی او چیزی رخ داد و یا مکروهی و یا ناگواری به او رسید از حوصله بیرون نرود. (خمینی، روح الله، ص۳۶۷)
امام علی علیه السلام حلم را در کلامی کوتاه این چنین تبیین کرده و میفرمایند: «اِنَّما الْحِلْمُ کَظْمُ الْغَیْظِ وَ مِلْکُ النَّفْسِ»؛ بردباری، فرو خوردن خشم و تسلط بر نفس است. (تمیمی آمدی، عبد الواحدبنمحمد، ص۳۸۲، حدیث۶۴۰۹)
در نهج البلاغه حلم از صفات بارز حق تعالی معرفی شدهاست، آن جا که امام اوصاف خدای تعالی را میشمارند میفرمایند:
«یَقْضِی بِعِلْمٍ وَ یَعْفُو بِحِلْم»؛ با علم و آگاهی داوری میکند و با حلم و بردباری عفو میکند. (نهج البلاغه، خطبهی۱۶۰) آری عفو الهی همراه حلم و آمیخته با آن است و کسی را که عفو کند مؤاخذه و مجازات نمیکند. آل محمد علیهم السلام را با صفت حلم ستودهاند: «یخبرکم حلمهم عن حلمهم» (همان، خطبهی۲۳۹) و همچنین متقین را با داشتن این صفت تمجید نمودهاند. «فحلماء علماء» (همان، خطبهی۱۹۳) و به جهت سوق دادن انسان به این فضیلت وارسته زمانی که از ایشان در مورد خیر سؤال میشود امام در پاسخ میفرمایند: «لَیْسَ الْخَیْرُ أَنْ یَکْثُرَ مَالُکَ وَ وَلَدُکَ وَ لَکِنَّ الْخَیْرَ أَنْ یَکْثُرَ عِلْمُکَ وَ أَنْ یَعْظُمَ حِلْمُک»؛ خیر این نیست که دارایی و فرزندت افزون شود بلکه خیر و خوبی این است که دانشت افزون و حلمت زیاد شود. (همان، حکمت۹۴)
زیرا طبق اعتقاد عامهی مردم خیر و خوشبختی در کثرت اموال و اولاد است و تلاش فراوانی هم برای به دست آوردن آن به کار میبندند، ولی امام این عقیدهی عامّهی مردم را تخطئه نموده و خیر و خوشبختی را در علم فراوان و حلم زیاد میشمارند. (رک. خویی، میرزا حبیب الله، پیشین، ج۲۱، ص۱۴۱)
ارزش حلم
جهت بیان نمودن ارزش حلم امام میفرمایند: «لاعزّ کالحِلم»؛ عزتی مانند حلم نیست. (نهج البلاغه، حکمت۱۱۲) و در کلامی دیگر میفرمایند: «الحِلمُ نُورٌ جوُهَرُه الَعَقلِ»؛ (تمیمی آمدی، ص۳۸۲، حدیث ۶۴۱۴ و ۶۴۱۳) بردباری نوری است که گوهر آن خرد است و حلم را تمامی عقل معرّفی نمودهاند. (همان، ص۳۸۲، حدیث ۶۴۱۴ و ۶۴۱۳) و همچنین آن را رکنی از عدالت میشمارند و میفرمایند: «وَ الْعَدْلُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ… وَ رَسَاخَهٍ الْحِلْم»؛ و عدل مشتمل بر چهار قسم و فرع است که یک فرع آن استوار داشتن بردباری است. (نهج البلاغه، حکمت ۳۱)
علت این که امام حلم را از ارکان عدالت شمردهاند این است که شخص عادل وقتی غضب میکند غضبش او را از حق خارج نکرده و در باطل داخل نمیکند. (مغنیه، محمد جواد، پیشین، ج۴، ص۲۳۳)
آثار حلم
در کلام امام آثار فراوانی برای حلم بیان شده است که عبارتند از:
الف) حلم سبب پوشش عیوب انسان میشود و انسان با بردباری میتواند نقصهای خلق خود را پنهان کند: «الْحِلْمُ غِطَاءٌ سَاتِر». (نهج البلاغه، حکمت ۴۲۴)
ب) به وسیلهی بردباری یاران انسان زیاد میشود و گاهی از آن تعبیر به قبیله شده است. «الْحِلْمُ عَشِیرَه». (همان، حکمت۴۱۸)
ج) توسط حلم میتوان از افراط و زیاده روی جلوگیری نمود: «َمنْ حَلُمَ لَمْ یُفَرِّطْ فِی أَمْرِه». (همان، حکمت ۳۱)
د) راهی است برای کنترل یاوه گویان: «الْحِلْمُ فِدَامُ السَّفِیه». (همان، حکمت۲۱۱)
ه) حلم و بردباری، مایهی نیک نامی در روابط اجتماعی است: «عَاشَ فِی النَّاسِ حَمِیدا». (همان، حکمت۳۱)
امام علیه السلام آثار حلم را کاملاً بیان نمودهاند، اما به آن اکتفا نفرموده بلکه راه رسیدن به حلم را به بشر آموخته، وفرمودهاند: «إِنْ لَمْ تَکُنْ حَلِیماً فَتَحَلَّمْ فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلَّا وَ أَوْشَکَ أَنْ یَکُونَ مِنْهُم»؛ اگر بردبار نیستی خود را به بردباری بنمای، زیرا اندک است کسی که خود را همانند مردم کند و از جمله آنان به حساب نیایید. (همان، حکمت۲۰۷)
یکی از اصول مهم اخلاقی و راه دستیابی به فضایل برای انسانهایی که تربیت اخلاقی نشدهاند، این است که باید آن را بر نفس خود تحمیل نمایند و پیوسته تکرار کنند تا این تکرار کار سبب شود آن امر اخلاقی به صورت عادت درآید و در ادامه عادت به صورت ملکهی نفسانی ظاهر گردد. (رک. مکارم شیرازی، ناصر، پیشین، ج۹، ص۴۹۹)
البته در مباحث روش شناسی تربیت، از این اصل به عنوان روش تحمیل به نفس یاد میشود که در جوهرهی بسیاری از احکام، آداب و دستورات اسلامی وجود دارد. جهاد و روزه دو نمونهی برجسته از موارد آن است ولی باید حدّ و حدود آن مراعات شود. (رک. باقری، ص ۹۸ تا ۱۰۱)این فضیلت اخلاقی در سیرهی عملی ائمهی اطهار علیهم السلام کاملاً مشهود است و در سرتاسر زندگی امام علیه السلام چه در دوران سکوت ۲۵ ساله و چه پیش از آن که در جنگها و غزوههای ایشان دیده می شود.
نمونهی بارز آن در دوران حکومت خود ایشان بود که در مقابل نامردیها، کج رفتاریهای مردم جاهل و دوستان سفیه خود، هیچ گاه در تاریخ ثبت نشده که امام علیه السلام از خود عدم بردباری نشان داده، بلکه در تمام موارد با سعهی صدر کامل و رفتاری مهربانانه مردم را به راه حق و پیمودن صفات عالیه دعوت مینمودند.
۲. تواضع
اهل لغت تواضع را به معنای اظهار کوچکی کردن و فروتنی نمودن، معنا نمودهاند، (عمید، حسن، ص۴۲۴ و فراهیدی، ج۲، ص۹۹۶) اما در اصطلاح تواضع چون در مقابل صفت کبر قرار دارد عبارتست از شکسته نفسی، که آدمی خود را بالاتر از دیگران نبیند. (رک. نراقی، ملا احمد، پیشین، ص۲۱۱) حضرت امام خمینی (ره) میفرمایند: اگر انسان خود را همان طور که هست ببیند بلکه نسبت به خود با نظر خرده گیری بنگرد و به خود سوءظن پیدا کند، پس خودش در نظرش کوچک و خوار شود و ذلت و افتقار نفس را دریابد و نسبت به دیگران حسن ظن داشته و مخلوقات خدا را بزرگ شمارد در قلب او یک حالت تذلیل و سرافکندگی پیدا شود و این حالت، تواضع قلبی است. (رک. خمینی، روح الله، ص۳۳۴)
ارزش تواضع
امام علیه السلام در اهمیت این فضیلت فرمودهاند: «… وَ لا حَسَبَ کَالتَواضُع… »؛ هیچ ارزش و اعتباری (برای انسان) همچون فروتنی نیست. (نهج البلاغه، حکمت۱۱۳) زیرا متواضعان اگر چه از حسب و نسبی برخوردار نباشد اما به خاطر این صفت محبوب مردمند. (مکارم شیرازی، ناصر، پیشین ، ج ۱۲، ص۶۸۰)
و در کلامی دیگر امام میفرمایند: «اَعظَمُ الشَرَف التَواضُع»؛ بزرگترین شرافت تواضع است. (تمیمی آمدی، ص۲۴۹، حدیث ۵۱۴۰) و به عنوان صفت و فضیلتی پسندیده در مدح پیامبران، این گونه فرمودهاند: «اگر خداوند تکبر ورزیدن را به کسی اجازه میداد ،حتماً در مرحلهی نخست آن را مخصوص پیامبران و اولیاء خود میساخت، اما خداوند تکبر و خود برتربینی را برای همه آنها منفور شمردهاست و تواضع و فروتنی را برایشان پسندیده؛ آنها گونهها را بر زمین گذاردند و صورتها را بر خاک میساییدند و پر و بال خویش را برای مؤمنان گسترانیدند». (سیدرضی، همان، خطبهی۱۹۲)
در خطبهای دیگر که در توصیف پیامبران ایراد نمودهاند و راه و رسم زندگی را از روش پیامبران آموزش دادهاند، برای هر کدام از پیامبران توصیفی در تواضع دارند که در مورد پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم میفرمایند: «یَأکُلُ عَلَی الأَرض و یَجلِسُ جَلسَهَ اَلعَبد»؛ (همان، خطبهی ۱۶۰) پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم روی زمین مینشست و نشستنی چون بندگان. پیامبر گرامی آن چنان در برابر مؤمنان تواضع میفرمود که گویی مورد منّت و نعمت آنان قرارگرفتهاست. در وصف متقین امام میفرمایند: «وَ مَشیهُم التَواضُع»؛ مشی و روش متّقین تواضع است. (همان، خطبهی۱۹۳)امام در خطبهی قاصعه دستور به تواضع داده و آن را بهترین سنگر و نقطهی امن برای مقابله با دشمن خون آشام (شیطان) معرفی نمودهاند، (همان، خطبهی۱۹۲) سنگری که با استفاده از آن به خوبی میتوان جلوی تمام حملات وی را گرفت و طعم ناکامی را در جانش ریخت. (مصباح، محمد تقی، ص۷۹)
همچنان که سنگر حافظ انسان از مقابلات دشمن است، تواضع هم میتواند حافظ وی در مقابله با حملات شیطان باشد. زیرا انسان در حالت تواضع خود را کوچک شمرده و در برابر خدای تعالی خود را ذرهای محسوب نمیکند بنابراین حیلههای شیطان او را گمراه نخواهد کرد.
در نگاه امام تواضع قابل تقسیم به تواضع ممدوح و مذموم است: «مَا أَحْسَنَ تَوَاضُعَ الْأَغْنِیَاءِ لِلْفُقَرَاءِ طَلَباً لِمَا عِنْدَ اللَّهِ وَ أَحْسَنُ مِنْهُ تِیهُ الْفُقَرَاءِ عَلَى الْأَغْنِیَاءِ اتِّکَالًا عَلَى اللَّهِ سُبْحَانَه»؛ چه خوب است تواضع و فروتنی ثروتمندان در برابر فقرا برای رسیدن به پاداش الهی و از آن بهتر بیاعتنایی و تکبر مستمندان در برابر اغنیاء به خاطر تکیه نمودن بر خداست. (نهج البلاغه، حکمت ۴۰۶)
مرحوم مغنیه در شرح این حکمت میفرماید: تواضع فضلیت است، چون خضوع و انقیاد در مقابل خداوند متعال است، پس تکبّر بر باطل و طغیان هم فضیلت محسوب میشود به حکم تلازم عقلی و واقعی. (رک. مغنیه، محمد جواد، پیشین، ج۴، ص۴۵۲)
در کلامی دیگر در مذمّت تواضع در برابر اغنیاء میفرمایند: «… مَنْ أَتَى غَنِیّاً فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِینِه… »؛ کسی که نزد ثروتمندی برود و به خاطر ثروتش در برابر او تواضع کند دو سوم دینش از دست رفته است. (نهج البلاغه، حکمت ۲۲۸)و در نامهی تربیتی خود به فرزند بزرگوارشان میفرمایند: «… مَا أَقْبَحَ الْخُضُوعَ عِنْدَ الْحَاجَه»؛ چه قدر زشت است خضوع (در برابر دیگران) به هنگام نیاز. (همان، نامهی ۳۱)
ظاهر این است که این جمله ناظر به رابطهی خلق با خلق است وگرنه خضوع در برابر خالق در هر حال شایسته است و منظور از تواضع در این موارد تواضع معقول نیست بلکه تواضعهای ذلیلانه و توأم با حقارت است.
آثار تواضع
آثاری در کلام امام برای تواضع بیان شده است:
الف) به وسیلهی تواضع نعمت بر انسان کامل میشود «وَ بِالتَواضُعِ تَتِمُّ النِّعمَه»؛ چون تواضع با مردم سبب میشود که نعمتهایی که در اختیار انسان است استحکام پیدا نموده و دائمی شود. (همان، حکمت ۲۲۴)
ب) با تواضع دوستان فراوان میشوند «مَن لانَ عُودُه کَثُفَت اَغصانه»؛ (همان، حکمت ۲۱۴) کسی که ساقهی وجودش نرم است، شاخههایش فراوان است (لین العود) کنایه از قبول انعطاف است در اجرای امور و حسن معاشرت با دوستان و نزدیکان، زیرا کسی که با مردم با حسن معاشرت و تواضع و فروتنی برخورد کند مردم رغبت و میل فراوان به مصاحبت و همراهی با او دارند و به همین جهت انصار و اعوان او فراوان میشود که از جملهی (کثفت اغصانه) فهمیده میشود. (خویی، میرزا حبیب الله، ج۲۱، ص۲۸۶)
ج) تواضع سبب رفعت و بلندی منزلت انسان میشود «التَواضُعُ یَرفَعُ الوَضیع»؛ فروتنی انسان متواضع را بالا میبرد (تمیمی آمدی، حدیث ۵۱۶۱) و کلماتی فراوان از امام علیه السلام در این زمینه صادر شده است. (همان، حدیث ۵۱۵۸ تا ۵۱۸۲)
البته بعضی از صاحب نظران برای تواضع حد و مرز قائل شدن را آن چنان که اخلاق نویسان کلاسیک ارائه دادهاند، نمیپذیرند و معتقدند که فرهنگ اسلام چندان همخوانی با این حد و مرزها ندارد، زیرا در فرهنگ قرآن و عترت علیهم السلام ملاک مقبول و معقول، بندگی خداست. و اصولاً تکبّر گردنکشی در مقابل حق تعالی است و در مقابل تواضع، پرستش خدای متعال است و نمیتوان تذلّل را نقطهی مقابل تکبر و هر دو را دارای بار منفی دانست؛ بلکه در پیشگاه پروردگار منان هر چه خاکساری بیشتر باشد انسان به کمال لایق خود بهتر دست مییابد. بر این اساس هرگاه اظهار بزرگی در برابر بعض بندگان خدا در جهت عبودیت خدای تعالی قرار گرفت، از نظر برهانی، نه تنها ملاک قبح در آن وجود ندارد بلکه به همان لحاظ چنین رفتاری ضروری خواهد بود. (رک. مصباح، محمد تقی، صص۳۳۴ تا ۳۳۷)
امام علی علیه السلام از کارگزاران حکومت خویش سلوکی فروتنانه را در خواست مینمایند و میفرمایند: «وَ اخْفِضْ لِلرَّعِیَّهِ جَنَاحَکَ وَ ابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَک»؛ پر و بالت را برای مردم بگستران (تواضع کن و با چهرهی گشاده با آنان روبرو شو). (نهج البلاغه، نامهی ۴۶)
منابع
* نهج البلاغه
۱. تمیمی آمدی، عبد الواحد، غرر الحکم و دررالکلم، تصنیف و ترجمهی مصطفی درایتی، مشهد، ضریح آفتاب، ۱۳۸۱.
۲. خمینی، روح الله، شرح چهل حدیث، تهران، مؤسّسهی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، ۱۳۷۱.
۳. راغب اصفهانی، ابوالقاسم حسین بن محمد، الذریعه الی مکارم الشریعه، ترجمهی فرید گلپایگانی، بی جا، انتشارات صبا، ۱۳۷۰.
۴. طریحی، فخرالدین، مجمعالبحرین، بیجا، دارالطباعه حاجی ابراهیم، ۱۳۰۷.
۵. مصباح یزدی، محمد تقی، زنهار از تکبّر، تدوین محسن سبزواری، قم، مؤسّسهی آموزشی پژوهشی امام خمینی، ۱۳۸۶.
۶. مغنیه، محمد جواد، در سایهی نهج البلاغه، تحقیق و پژوهش سامی العزیزی، مترجم محمد جوار معمور، قم، دار الکتاب، ۱۳۷۸.