استاد نوقانی/ تنظیم: شفیقه رأفت
خطبهی ۱۱۴ مولا علی علیه السلام
فراز پنجم: «وَنُؤْمِنُ بِهِ إِیمَانَ مَنْ عَایَنَ الْغُیُوبَ وَ وَقَفَ عَلَى الْمَوْعُودِ إِیمَاناً نَفَى إِخْلَاصُهُ الشِّرْکَ وَ یَقِینُهُ الشَّکَّ. وَ نَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً ص عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، شَهَادَتَیْنِ تُصْعِدَانِ الْقَوْلَ وَ تَرْفَعَانِ الْعَمَلَ لَا یَخِفُّ مِیزَانٌ تُوضَعَانِ فِیهِ وَ لَا یَثْقُلُ مِیزَانٌ تُرْفَعَانِ [مِنْهُ] عَنْه»؛ به خدا ایمان داریم؛ ایمان کسى که غیبها را به چشم خود دیده و بر آنچه وعده دادهاند آگاه است؛ ایمانى که اخلاص آن شرک را زدوده و یقین آن شک را نابود کرده است. و گواهى مىدهیم که خدایى نیست جز خداى یکتا؛ نه شریکى دارد و نه همتایى. و گواهى مىدهیم که حضرت محمد ص بنده و فرستادهی اوست که درود خدا بر او و خاندانش باد. این دو گواهى (شهادتین) گفتار را بالا مىبرند و کردار و عمل را به پیشگاه خدا مىرسانند. ترازویى که این دو گواهى را در آن نهند سبک نباشد و اگر بردارند با چیز دیگرى سنگین نخواهد شد.
توضیح: مولا در ادامهیخطبهی بعد از استعانت از خداوند برای مبارزه با نفس اماره که مهمترین آفت و مانع از ایمان حقیقی و قلبی است؛ با اقرار و اعتراف به احاطهی علمی پروردگار که از مکنونات قلبی بندگانش آگاه است و اعمال ظاهر و باطن آنها را ثبت و ضبط مینماید، به مهمترین عمل که ایمان و اعتقاد قلبی است اشاره نموده، ایمان و عقیدهی قلبی خود و پیروانشان را عرضه میدارند تا درسی باشد برای آیندگان.
مراحل ایمان
ایمان سه مرحله دارد:
- اقرار به زبان (یعنی شهادتین)؛
- تصدیق و اندیشه و فکر با ادله و برهان؛
- اعتقاد و ایمان قلبی که مهم همین مرحلهی سوم است؛ چون قرآن اقرار به زبان یعنی شهادتین را ایمان ندانسته و رد کرده است: «مِنَ الَّذِینَ قَالُوا آمَنَّا بِأَفْوَاهِهِمْ وَلَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ… (مائده/۴۱)»؛ ای فرستادهی (خدا)! آنها که در مسیر کفر شتاب میکنند و با زبان میگویند: «ایمان آوردیم» و قلب آنها ایمان نیاورده.
و نیز: «قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَلَکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ» (حجرات/۱۴)؛ اعراب گفتند ایمان آوردیم بگو به ایشان که ایمان نیاوردهاید لکن بگویید تسلیم شده ایم( اسلام آوردیم) هنوز ایمان در قلبهای شما نفوذ نکرده.
همچنین قرآن مرحلهی دوم یعنی تصدیق اندیشه و فکر را هم ایمان نمیداند و دربارهی فرعون میفرماید: «وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَیْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا» (نمل/۱۴)؛ فرعون بعد از معجزات موسی گفتند اینها سحر است و انکار کردند آن معجزات را و حال این که یقین داشتند که از آیات الهی است ولی از روی ظلم و برتری جویی و هوی نفس انکار نمودند.
فرعون بعد از دیدن معجزات موسی گفت: اینها سحر است و آن معجزات را انکار کرد. حال آن که یقین داشت که از آیات الهی است ولی از روی ظلم و برتریجویی و هوای نفس انکار نمود؛ چون نفس اماره اجازه نمیداد که از کبر و غرور دست برداشته و تسلیم شود. مانند شیطان که به خالقیت و ربوبیت خداوند عقیده داشت چون گفت: «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ (اعراف/۱۲)»؛ من از او بهترم؛ مرا از آتش آفریدهای و او (آدم) را از گل و گفت: «رَبِّ بِمَا أَغْوَیْتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَلَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ (حجر/۳۹)»؛ پروردگارا! چون مرا گمراه ساختی، من (نعمتهای مادی را) در زمین در نظر آنها زینت میدهم و همگی را گمراه خواهم ساخت. یعنی به معاد عقیده داشت چون گفت: «أَنْظِرْنِی إِلَى یَوْمِ یُبْعَثُونَ» (اعراف۱۴)؛ مرا تا روزی که (مردم) برانگیخته میشوند (قیامت) مهلت ده (و زنده بگذار). شیطان همهی اینها را تصدیق میکرد ولی کبر و حسد و هوای نفسش مانع شد که در مقابل آدم سجده کند.
لذا مرحلهی سوم ایمان مهم است که قلب و روح با اعتقاد و اطمینان خاطر تسلیم شود. اگر ایمان به این مرحله برسد با اخلاص و عمل تؤام است.
از امام علیه السلام معنى ایمان را پرسیدند: «فَقَالَ الْإِیمَانُ مَعْرِفَهٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ (فیض الاسلام، ۱۳۶۵، ج ۶، ص ۱۱۸۶ و ۱۱۸۷، حکمت ۲۱۸)»؛ آن حضرت فرمودند: ایمان معرفت و شناختن به دل (اعتقاد و باور نمودن) و اعتراف به زبان و انجام دادن با اعضا (دست و پا و چشم و گوش و زبان و مانند آنها) است.
شاید بتوان گفت که اصل، معرفت و باور قلبی است و اقرار به زبان و عمل بر اساس آن معرفت، از لوازم ایمان است.
در قرآن کریم نیز آمده است: «مَنْ کَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ وَلَکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ (نحل/۱۰۶)»؛ کسانی که بعد از ایمان کافر شوند –به جز آنها که تحت فشار واقع شدهاند در حالی که قلبشان آرام و باایمان است- آری آنها که سینهی خود را برای پذیرش کفر گشودهاند، غضب خدا بر آنهاست و عذاب عظیمی در انتظارشان!
بنابراین ایمان حقیقت و واقعیتی است مربوط به روح و قلب؛ یعنی از اعمال روحی است نه جسمی.
در عرف عام به افرادی که اهل عبادت و واجبات و مستحباتند میگوییم مؤمن در حالی که این اعمال اگر از اعتقاد صحیح قلبی نشأت گرفته باشد اثرات ایمان و لوازم ایمان است نه خود ایمان و اگر هم از اعتقاد قلبی نباشد انگیزهی دیگری او را به عبادت و دعا و غیره واداشته که با از بین رفتن آن نیاز و انگیزه، آن حالت دعا و عبادت هم از بین خواهد رفت.
جایگاه ایمان دل و قلب است و فرد در پرتو آن اعتقاد قلبی، طمأنینه و آرامش پیدا میکند و شک و تردید و تزلزل در او ایجاد نمیشود. چه بسا شخصی نماز بخواند، روزه بگیرد، اهل دعا و مستحبات باشد ولی توکلش کم باشد یا صبر و تحملش در شداید و گرفتاریها ضعیف باشد. این چنین فردی ایمان و اعتقادش ضعیف است. لذا باید گفت ایمان درجات و مراتبی دارد و افراد از جهت ایمان متفاوتند.
«هُوَ ٱلَّذِی أَنزَلَ ٱلسَّکِینَهَ فِی قُلُوبِ ٱلمُؤمِنِینَ لِیَزدَادُواْ إِیمَانا مَّعَ إِیمَانِهِم وَلِلَّهِ جُنُودُ ٱلسَّمَوَاتِ وَٱلأَرض وَکَانَ الله عَلِیمًا حَکِیماً» (فتح/۴)؛ اوست آن کس که در دلهاى مؤمنان آرامش را فرو فرستاد تا ایمانى بر ایمان خود بیفزایند و سپاهیان آسمانها و زمین از آن خداست و خدا همواره داناى سنجیدهکار است.
این آیه بعد از صلح حدیبیه نازل شد که پیامبر اکرم با یارانشان برای زیارت خانهی خدا حرکت کردند ولی به حدیبیه که رسیدند کفار قریش مانع ورود آنها به مکه شدند. لذا ناچار به دستور پیامبراکرم از احرام خارج شدند و صلحنامهای بین مسلمانان و کفار قریش امضا شد. مسلمانان از این امر ناراحت شدند. این امر امتحان و آزمایش برای مؤمنین بود. یک عده مؤمنین خاص تسلیم شدند و هیچ شک و تردیدی پیدا نکردند، ولی عدهای ضعیفالایمان از این حادثه متزلزل شدند. خداوند با نزول این آیه به آنها وعدهی فتح و پیروزی داد و مؤمنین خاص بر ایمانشان افزوده شد.
لذا ایمان افراد در یک درجه و مرتبه نیست؛ بعضیها ایمان محکم و ثابت دارند و با خوشیها و ناخوشیها تغییر نمیکنند ولی بعضیها ایمان متزلزل و متغیر دارند.
مولا میفرمایند: «فَمِنَ الْإِیمَانِ مَا یَکُونُ ثَابِتاً مُسْتَقِرّاً فِی الْقُلُوبِ، وَ مِنْهُ مَا یَکُونُ عَوَارِیَّ بَیْنَ الْقُلُوبِ وَ الصُّدُورِ إِلَى أَجَلٍ مَعْلُومٍ (خطبه ۱۸۶ نهج البلاغه دشتی)»؛ ایمان بر دو قسم است: یکى ایمانى که در دلها ثابت و برقرار است و دیگرى در میان دلها و سینهها ناپایدار است تا سرآمدى که تعیین شده است.
در واقع ایمان بعضی افراد عاریه است؛ یعنی در قلب و روحشان مستقر نگردیده بلکه در مراتب اولیهی ایمان قرار دارند.
امام جعفر صادق علیه السلام میفرمایند: «إنّ الإیمانَ عَشْرُ دَرَجاتٍ بِمَنزِلَهِ السُلَّمِ، یُصْعَدُ مِنهُ مِرْقاهً بَعدَ مِرْقاهٍ (مجلسی، بحارالانوار، ج ۶۹، ص ۱۶۶)»؛ ایمان مانند نردبانى است که ده پله دارد و پلههاى آن یکى پس از دیگرى پیموده مىشود.
قرآن کریم نیز در سورهی بقره ایمان کامل را این گونه بیان میفرماید: «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ (بقره/۲۸۶)»؛ پیامبر (خدا) بدانچه از جانب پروردگارش بر او نازل شده ایمان آورده است و مؤمنان همگى به خدا و فرشتگان و کتابها و فرستادگانش ایمان آوردهاند (و گفتند:) میان هیچ یک از فرستادگانش فرق نمىگذاریم و گفتند: شنیدیم و گردن نهادیم. پروردگارا! آمرزش تو را (خواستاریم) و فرجام به سوى توست.
این آیه گویای ایمان حقیقی و کاملی است که پیامبر و مؤمنین تابع آن حضرت از آن برخوردارند؛ ایمان به تمام ابعاد آن که شامل ایمان به خدا، فرشتگان، وحی، نبوت و معاد “الیک المصیر” است. “سمعنا” و “اطعنا” اشاره به لوازم آن دارد؛ یعنی ایمانی که توأم با عمل باشد. این ایمان کاملی است در مقابل ایمانهای ناقص و تک بعدی.
ایمانهای ناقص
۱. ایمان یک بعدی:
ایمان تک بعد و ناقص را قرآن کریم چنین توصیف میکند: «نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ وَیُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذَلِکَ سَبِیلًا. أُولَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْکَافِرِینَ عَذَابًا مُهِینًا» (نساء/۱۵۰)؛ ما به بعضى ایمان داریم و بعضى را انکار مىکنیم و مىخواهند میان این [دو] راهى براى خود اختیار کنند. آنان در حقیقت کافرند و ما براى کافران عذابى خفتآور آماده کردهایم.
در هر زمان افرادی هستند که اسلام را با تمام ابعادش قبول ندارند.
۲. ایمان التقاطی یعنی آمیخته به شرک:
«إِذَا دُعِیَ اللَّهُ وَحْدَهُ کَفَرْتُمْ وَإِنْ یُشْرَکْ بِهِ تُؤْمِنُوا» (غافر/۱۲)؛ وقتی خداوند به یگانگی خوانده میشد انکار میکردید و اگر برای او همتایی میپنداشتند ایمان میآوردید.
نیز: «وَإِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَحْدَهُ اشْمَأَزَّتْ قُلُوبُ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَهِ وَإِذَا ذُکِرَ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِ إِذَا هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ» (زمر/۴۵)؛ هنگامی که خداوند به یگانگی یاد میشود دلهای کسانی که به آخرت ایمان ندارند مشمئز (و متنفر) میگردد، اما هنگامی که از معبودهای دیگر یاد میشود، آنان خوشحال میشوند!
این آیه در حقیقت علت ایمان آمیخته به شرک را انکار آخرت میداند. این حالت در بعضی از روشنفکران دیده میشود زیرا ابا و امتناع دارند از این که خدا را قدرت مطلقه در جهان بدانند خصوصاً وقتی سخن از مرگ و عالم برزخ و قیامت میشود با غرور علمی میگویند اینها با نظریات علمی منافات دارد. اینها علم را در مقابل قدرت الهی قرار میدهند.
۳. ایمان تقلیدی:
«وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ قَالُوا بَلْ نَتَّبِعُ مَا وَجَدْنَا عَلَیْهِ آبَاءَنَا» (لقمان/۲۱)؛ هنگامی که به آنها گفته شود از آنچه خدا نازل کرده پیروی کنید، میگویند: نه! ما از چیزی پیروی میکنیم که پدران خود را بر آن یافتیم! آیا حتی اگر شیطان آنها را دعوت به عذاب آتش فروزان کند (باز هم تبعیت میکنند)؟
۴. ایمان منافقانه:
«وَإِذَا لَقُوا الَّذِینَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَیَاطِینِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَکُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ» (بقره/۱۴)؛ و چون با کسانى که ایمان آوردهاند برخورد کنند مىگویند ایمان آوردیم و چون با شیطانهاى خود خلوت کنند مىگویند در حقیقت ما با شماییم ما فقط (آنان را) ریشخند مىکنیم.
۵. ایمان اضطراری:
«فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَکَفَرْنَا بِمَا کُنَّا بِهِ مُشْرِکِینَ. فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمَانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنَا سُنَّتَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ فِی عِبَادِهِ وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْکَافِرُونَ» (غافر/۸۴-۸۵) ؛ هنگامی که شدت عذاب ما را دیدند گفتند: هم اکنون به خداوند یگانه ایمان آوردیم و به معبودهایی که شریک او میشمردیم کافر شدیم. اما هنگامی که عذاب ما را مشاهده کردند ایمان آنها به حالشان سودی نداشت. این سنت الهی در مورد بندگان پیشین اوست و کافران در آن هنگام زیانکار شدند.
و نیز: «حَتَّى إِذَا أَدْرَکَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا الَّذِی آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِیلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِینَ. آلْآنَ وَقَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَکُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ» (یونس/۹۰-۹۱)؛ تا هنگامی که غرقاب دامن او را گرفت، گفت: ایمان آوردم که هیچ معبودی جز کسی که بنیاسرائیل به او ایمان آوردهاند وجود ندارد و من از مسلمینم. (اما به او خطاب شد:) الان؟! در حالی که قبلاً عصیان کردی و از مفسدان بودی؟
این آیات گویای ایمانهای ناقصی است که خداوند دربارهی آنها حکم کفر را صادر نموده است.
منبع
- قرآن کریم
- نهج البلاغه
- فیض الاسلام، علی نقی؛ ترجمه و شرح نهج البلاغه، تهران،ج ۶، ۱۳۶۵ش.
- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۶۹.