سیده عالمه هاشمی
داشتم قصهی حضرت موسی را برای پسر ۶ سالهام تعریف میکردم. رسیدم به آن جا که خداوند به مادر حضرت موسی ع الهام کرد که فرزندش را در صندوقچهای بگذارد و به رود نیل بیندازد.
پسرم با حیرت گفت: مادرش این کار رو کرد؟
سرم را با ناراحتی تکان دادم.
گفت: بعدش چی شد؟
گفتم: خدا بهش قول داد که پسرش رو به آغوشش برمیگردونه.
پسرم با حیرت بیشتر گفت: برگردوند؟
با خوشحالی سرم را تکان دادم.
پسرم نفس راحتی کشید و با شعف گفت: میدونستم خدا زیر قولش نمیزنه درست مثل بابا.
*************************
داستانی که خواندید برگرفته از واقعیت است. این داستان کوتاه خیلی خوب میتواند اثر عمیق قصههای قرآنی بر کودکان را نشان دهد.
میدانیم که قصهی حضرت موسی ع از داستانهایی است که بیشترین آیات قرآن را به خود اختصاص داده است. بنابراین به نظر میرسد حرفهای زیادی برای گفتن داشته باشد.
در مجال پیشِ رو نگاهی گذرا خواهیم داشت به مهمترین آموزههایی که یک مادر میتواند در ضمن تعریف این داستان، به کودکانش منتقل کند؛ آموزههایی که فیالواقع در هیچ کلاسی بازگو نمیشوند اما به شدت در کیفیت و سبک زندگی اثرگذارند.
ناگفته نماند که شما میتوانید این داستان را به بخشهای مختلف تقسیم کنید و هر بار قسمتی از آن را برای کودکانتان تعریف کنید. علاوه بر این باید حواستان باشد که بعضی جاها را فعلاً بازگو نکنید و بر عکس برخی جاها را چند بار تعریف کنید.
این مسائل هوشمندی و دقت نظر مادر را میطلبد.
به هر حال این داستان حاوی اندیشههای بسیار غنی است که اگر مادر بتواند به خوبی از پسِ انتقال و درونیسازی آن برای فرزندانش برآید به جرأت میتوان گفت مادری را در حق آنان تمام کرده است.
شروع این داستان باید با تعریف شوکت و ابهت و ثروت و البته ظلم فرعون باشد و در ادامه خوابی که دید و وحشتی که به جانش افتاد.
همین آغاز داستان این آموزه را به کودک منتقل میکند که ثروت، آرامش نمیآورد.
در ادامه وقتی علت ترس را توضیح میدهیم کل شوکت و ابهت فرعون را فرومیریزیم و در واقع قدرت پوشالی او را به آتش میکشیم که عملاً سبب میشود کودک هیچ ترسی از قلدرها و ابرقدرتها به دل را ندهد.
در گام بعدی وقتی از کشتن پسران و اندوه مادران حرف میزنیم، با تحریک احساساتش، تخم نفرت از ظلم را در سینهاش میکاریم.
قسمت بعدی داستان آن جاست که خدا به دل مادر حضرت موسی ع انداخت که اگر میخواهد پسرش زنده بماند او را در صندوقچهای بگذارد و به رود نیل بیندازد. این قسمت به لحاظ تعمیق باورهای توحیدی میتواند بسیار اثرگذار باشد. زیرا کودک باور میکند که خداوند قادر مطلق است. اوست که میتواند نوزادی را در رودخانهای بزرگ و متلاطم از خطر ماهیها و امواج و… حفظ کند. به این ترتیب خدا در ذهن کوچک کودک، بزرگ میشود.
از آن طرف وقتی دودلی مادر حضرت موسی را میبیند و اطمینانی که از سوی خدا به او داده میشود که “ما فرزندت را به تو بازخواهیم گرداند”، دلش قرص میشود اما هنوز در حالت تعلیق قرار دارد. به بیان دیگر گویی ایمان ناتمام کودک در افتوخیزهای داستان، پس از تلاطمهای متعدد در نهایت به ساحل طمأنینه و باور میرسد.
پس از این وقتی میبیند که دشمن فرعون یعنی حضرت موسی ع دارد در کاخ فرعون و بیخ گوش او و در آغوش همسر فرعون بزرگ میشود، شگفتیاش بیشتر شده و بیش از پیش به قدرت خدا ایمان میآورد.
در بخش بعدی آن گاه که میفهمد که موسی شیر هیچ دایهای را نمینوشد، غصهدار میشود اما آن گاه که خبردار میشود مادر موسی به کاخ آمده و دارد به پسرش شیر میدهد و از او مراقبت میکند، عمیقاً حیرتزده شده و وعدهی الهی را به خاطر میآورد که: “ما او را به تو بازخواهیم گرداند”.
اینجاست که میوهی ایمانش به بار مینشیند و خدا در وجودش جوانه میزند و میدانیم که دانش در کودکی همچون نقش بر سنگ است.
پس مادران عزیز بیایید از این ظرفیت فوق عظیم بهره ببریم و ذهن کودکان معصوممان را با برخی آثار کممایه پر نکنیم. اگر فرزندانی میخواهیم که به پستی تن ندهند، اگر دوست داریم آنان تعالی ذهنی داشته باشند، اگر دلمان میخواهد جهانبینی درست و محکمی به کودکانمان بدهیم، از این ظرفیت غافل نشویم و بدانیم که اغلب بزرگان و اثرگذاران اجتماعی وقتی حرف از تربیت به میان میآید، از تأثیر قصههایی سخن میگویند که لالایی هر شبشان بوده است.