دلم را مشکن و در پا مینداز که دارد در سر زلف تو مسکن/شهده شعاری
با تغییر دنیای زندگی، نیازهای بشری نیز تغییر می یابد؛ ملزومات، پیچیدگی ها و ضرورت ها شکل جدیدی به خود می گیرد که، این ضرورت های جدید، توجّه، تحقیق و بررسی و راه کارهای خاصّ خود را می طلبد. پیش از آن که بتوانیم، به طور کامل با ریشه های طلاق در جامعه مبارزه کنیم و گام های جدّی در جهت کنترل این پدیده ی اجتماعی برداریم، در عرصه ی روابط زناشویی با مسأله ی طلاق عاطفی مواجهیم.
طلاق عاطفی نقطه ی پایان زندگی زناشویی است، امّا نه به شکل رایج و سنّتی آن. زوجین در ظاهر به طور عادّی در کنار هم زندگی می کنند، امّا هیچ رابطه ی عاطفی با هم ندارند. طلاق عاطفی به معنای مرگ و پایان زندگی عاطفی زوجین در کنار هم است. این گونه جدایی ها در جایی ثبت نمی شود و جنبه ی رسمی و قانونی ندارد، بلکه یک قرارداد نانوشته و توافق ناگفته بین همسرانی است که به هر دلیلی تمایلی به جدایی رسمی ندارند. معمولاً واکنش های منفی که در جامعه نسبت به طلاق قانونی وجود دارد، نسبت به این مسأله وجود ندارد و این به دلیل کم اهمّیت بودن آن نیست، بلکه همان طور که طلاق در آموزه های دینی ما مکروه ترین حلال است، طلاق عاطفی نیز عواقب ناخوشایندی دارد؛ امّا دیدگاه های سنّتی خانواده معمولاً یا آن را نادیده می گیرند، یا درک نمی کنند، زیرا شناختی نسبت به آن ندارند و از عواقب وخیم آن در ابعاد گوناگون زندگی آگاه نیستند. در بسیاری از مواقع، طلاق عاطفی مقدّمه و به عبارتی پیش نیاز طلاق رسمی و قانونی است و همسران پس از طلاق عاطفی اقدام به جدایی می کنند. طلاق عاطفی نیز چون یک ویروس به تدریج در روابط زن و مرد نفوذ می کند و در نهایت روابط عادّی و عاشقانه ی آن ها را دچار آسیب های جدّی می نماید. شاید همسران زمانی پی به عمق فاجعه و جدّی بودن آن می برند، که از لحاظ عاطفی فرسنگ ها از همسر خود که از قضا از بعد فیزیکی در کنارشان هست، دور شده اند. به عبارت دیگر خود نمی دانند این اتّفاق چگونه رخ داده است.
متخصّصین مختلف، طلاق عاطفی را با نام های گوناگونی مطرح کرده اند، از جمله، طلاق پنهان، طلاق موذی، طلاق خاموش و طلاق روانی. این که ما این معضل اجتماعی را چه می نامیم مهم نیست. نکته ی مهّم، بررسی علل و ریشه ی طلاق عاطفی برای کنترل این عارضه است. ریشه های طلاق عاطفی را می توان در موارد زیر جستجو کرد: تعارض ناشی از ارزش های نو و سنّتی، تغییر سنّ ازدواج، عدم پیش بینی مکانیسم ارضای جنسی، از میان رفتن لطافت جنسی به واسطه ی مشاغل جدید و ناسازگاری های آن با ارزش های سنّتی، نداشتن نگرش صحیح نسبت به ازدواج، ازدواج های اجباری (تحت تأثیر عوامل اجتماعی و جوّ خانوادگی)، ناهمسانی زوجین، عوامل روانشناختی، رشد نیافتگی شناختی (عدم عکس العمل مناسب نسبت به یکدیگر)، تنوّع طلبی جنسی، ناکامی در عشق، تشدید فشارهای روانی، افزایش تدریجی یکنواختی و دلزدگی و انباشت گله مندی و رنجش های مختلف که بی اعتنایی، بروز ندادن احساس مثبت، نارضایتی و تناسب نداشتن بین انتظارات و واقعیّات باعث از بین رفتن و تقلیل توان جسمی و روحی و عاطفی زوج ها می شود. اقامت یکی از همسران در خارج کشور یا نزد والدین بیمار، یا مأموریت که موجب جدایی فیزیکی می شود که با گذشت زمان به جدایی عاطفی و گاه به طلاق رسمی منجر می گردد. پس از مطرح کردن فهرست وار عوامل شناخته شده ی جدایی خاموش، به تحلیل چند عامل که بیشتر در زندگی خانوادگی نقش بازی می کند. می پردازیم.
زوجین در بسیاری مواقع به دلایل گوناگون در جهت حلّ مشکلات خود تعلّل می کنند. مثلاً بسیاری از آنان به دلیل تابوهای شدید اجتماعی به حلّ مشکلات جنسی خود اقدام نمی کنند. عدّه ای آن را مسأله ی مهمّی نمی دانند (و عدّه ی کثیری به دلیل تابوهای شدید اجتماعی در جهت حلّ این مسأله اقدامی انجام نمی دهند). مردم در طی سال ها یاد گرفته اند که نیازی نیست که از خصوصی ترین مسائل خود نزد غریبه ها صحبت کنند. مردان آن را نشانه ی بی غیرتی و زنان آن را نتیجه ی بی حیایی می دانند. (بنابراین کمک خواستن در این مورد را خیلی زشت تر از هر مورد دیگری می دانند) همین موجب می شود که مشکل جنسی که یکی از عمده ترین مطالبات عاطفی است، نادیده انگاشته شده و حل نشده باقی بماند. بین زوج هاست که در دراز مدت عوارض نامطلوب خود را بر روابط آنان باقی خواهد گذاشت. امروزه متخصّصین و مراکز گوناگونی هستند که خدمات تخصّصی لازم را ارائه می دهند. یکی دیگر از رایج ترین کانال هایی که به طلاق پنهان منجر می شود، عدم تفاهم است. این گونه همسران قادر نیستند برای دستیابی به آرامش، ذوق و سلیقه ی خود را به هم نزدیک کنند. اختلاف در موارد جزئی یا کلّی عشق و محبت را می شوید و جای خود را به خونسردی و گاه خشم می دهد. این همسران، معمولاً به مرحله ی تنفّر و سپس به مرحله ی بی تفاوتی می رسند و بسیاری از آنان چون راه صحیح مبارزه با آن را نمی دانند و با جحم انبوهی از نفرت و سر خوردگی در درون خود مواجهند، پیوسته به انتقام می اندیشند. یکی دیگر از گذرگاه هایی که به طلاق پنهان منتهی می شود، ادامه ی زندگی مشترک به شکل اجباری است؛ یعنی هر یک از همسران نه به انتخاب خود، بلکه به دلایلی همچون عدم امنیت مالی، یا حفظ شخصیّت اجتماعی، آینده ی فرزندان، یا احتمال آسیب دیدن آنان و وحشت از واکنش های اطرافیان، به زندگی مشترک خود ادامه می دهند. از آن جا که ازدواج، مطلوب ترین شکل پاسخ گویی به نیازهای زیستی، روانی و اجتماعی زن و مرد است، این گونه روابط به بسیاری از نیازهای آنان پاسخ نمی دهد، محکوم به شکست است. یکی دیگر از آفت های زندگی خانوادگی سالم و زیبا گرفتار آمدن در چنبره ی روز مرگیست؛ زنان و مردانی که اسیر عادات همیشه زندگی خود هستند و هیچ نیازی نمی بینند که نهال محبّت خود را آبیاری کنند؛ آن ها به ایفای وظایف و مسؤولیّت ها می پردازند و از اینکه گرم نگه داشتن محفل خانوادگی و جاری ساختن فضایی جاری از آرامش جز از طریق عشق امکان پذیر نیست (از اصولی ترین وظایف آنان است) غافلند. زنان می شویند و می روبند و مردان پول در می آورند و روزهای مهم زندگی یکدیگر را فراموش می کنند، از بیان احساساتشان خودداری می کنند، (زمانی را برای گفتگوهای دو نفره اختصاص نمی دهند و هیچ حسّی را به هم منتقل نمی کنند). اوج فاجعه زمانی است که هر دوی آن ها کمبود یا نیاز به تغییر را در خود حس نمی کنند و خلاء عاطفی خود را نادیده می گیرند و به آن اجازه ی ظهور نمی دهند و با استدلال هایی همچون از ما گذشته و زندگی سخت امروز مجالی نگذاشته، خود را فریب می دهند (و از حدّاقل گام هایی که می توانند در جهت بهبود اوضاع بردارند، خودداری می کنند.) به بهانه ی فقر مادّی یا فرهنگی، بعد معنوی و احساسی زندگی را رها می کنند و روابط آنان در چهارچوب مادّی معنا می شود. برای اظهار محبّت کردن نیاز به هدایای گرانبها نیست، در شرایط دشوار مالی به یاد داشتن روز تولّد و سالگرد ازدواج و یک تبریک ساده و بی آلایش کافی است و گاه نتایج آن بسیار درخشان است. از سوی دیگر در شرایط مطلوب مادّی هدیه نباید فقط در بعد مادّی خلاصه شود. (چه بسیار مواردی که همسران از زیر بار وظیفه شانه خالی می کنند؛ به جای به یاد نگاه داشتن مناسبت خاص، وقت صرف کردن، دغدغه ی خرید هدیه ی مناسب که مستلزم شناخت کافی از روحیه ی همسر، آرزوها، تمایلات و خواسته های اوست و پذیرفتن این ریسک که علی رغم همه ی این زحمات، ممکن است لبخند کم رنگی از رضایت بر لبان همسر نقش ببندد، یک چک با مبلغ سنگین به یکدیگر می دهند.) ارزش هدیه نه به سبب بهای مادّی آن، بلکه به سبب آن است، که نشان دهنده ی میزان علاقه و توجّه هدیه کننده به هدیه دهنده است. به همین دلیل است که هرچه در انتخاب هدیه دقّت و ظرافت بیشتری به کار رفته باشد، بیشتر به دل می نشیند.
آمار رسمی طلاق در جامعه درصد ناچیزی از تعداد خانواده هایی که در شرایط «طلاق عاطفی» به سر می برند را نشان می دهد. آمار طلاق عاطفی در کشور ۵۳ درصد است، یعنی از هر دو ازدواج در کشور یکی به طلاق عاطفی منجر شده است. جدایی خاموش تأثیرات متعدّدی در ابعاد گوناگون به جای می گذارد. پس از رخ دادن طلاق عاطفی زوج احساس شکست و سرخوردگی را تجربه می کنند. آنان می دانند که در ازدواجشان شکست خورده اند، حتّی اگر با زندگی در کنار هم آن را پنهان کرده باشند، دچار خلاء عاطفی می شوند و احساس می کنند برای پر کردن این کمبود عاطفی نیاز به جایگزین دارند و در بسیاری موارد ضلع سومی تشکیل می شود، و هر یک از زوجین غریبه ای را وارد حریم خود می کنند که همین نکته نیز زمینه ساز بسیاری از جرم ها و جنایت ها خواهد شد و حتّی آن را یکی از دلایل همسر کُشی مطرح کرده اند. به طور کلّی این خانواده ها بستر مناسبی برای رشد جرم و بزه هستند؛ زیرا طلاق عاطفی تأثیرات بسیار نامطلوبی بر فرزندان نیز بر جای می گذارد. فرزندان نیز چون والدین از اعتماد به نفس پایینی برخوردارند و حتّی علی رغم مخفی کاری والدین به فراست، خلاء عاطفی حاکم بر جوّ خانه را حس می کنند و اغلب در حسرت محیطی گرم و صمیمانه به سر می برند. به طور کلّی طلاق عاطفی نیز با شدّت کم تر و بیشتر همان تأثیرات مخرّب طلاق رسمی را به جای می گذارد.
برای پیشگیری سازمان بهزیستی دو طرح پیش بینی کرده است، که طی آن آموزش های پیش از ازدواج و آموزش های مهارت های زندگی، به جوانان داده می شوند. جوانان باید یاد بگیرند در مورد احساسات خود حرف بزنند. بدون توضیح لازم از همسران خود توقّع نداشته باشند به تمامی مکنونات قلبی آنان آگاهی داشته باشند. آن ها باید به صراحت خواسته های خود را بیان نمایند. باید عشق خود و احساس رضایت خود را به درستی به زبان بیاورند. خصوصاً جوانان باید بدانند که هدفشان از زندگی مشترک چیست و از آن چه توقّعی دارند. (باید جامعه جهت ارتقاء سطح کیفی اهداف زندگی جوانان به آنان آموزش دهد.) از کسی که فقط می خواهد ازدواج کند و مهم ترین فاکتور در آن دارایی همسر است، نمی توان چندان توقع درک موقعیت معنوی داشت. آموزش مهارت های زندگی سطح کیفی زندگی را بالا می برد. روانشناسان توصیه می کنند حتی باید با انتخاب راه های مختلف برای یک هدف خاص از روزمرگی جلوگیری کرد. از سوی دیگر باید همه ی جامعه آموزش های لازم را ببینند و طلاق عاطفی را جدّی بگیرند و قبل از هر چیز به پیشگیری با آن بپردازند. تا باور نکنیم که مشکلی به عزم جدّی نیاز دارد، نمی توانیم آن مشکل را حل کنیم.
منابع:
-نظام حیات خانواده در اسلام، دکتر قائمی علی، انجمن اولیاءو مربیان جمهوری اسلامی ایران، چاپ اول صص-۲۵۸-۳۵۳-۳۵۴-۳۶۹
-خانواده در اسلام، مظاهری حسین، انتشارات شفق، چاپ ششم، ۱۳۷۳ صص ۲۵-۵۲-۵۴-۵۸-۸۵
-انتخاب همسر، امینی ابراهیم، سازمان تبلیغات اسلامی، چاپ سوم،پاییز۱۳۷۲
-اخلاق زن و شوهر و تنظیم خانواده، حجه الاسلام صادقی اردستانی احمد، انتشارات حافظ نوین، چاپ سوم، پاییز ۷۵-صص ۲۷۴-۳۱۵
منابع اینترنتی
– www.shadkami.com
ماهنامه شادکامی و موفقیت، روانشناسی اجتماعی،متینه سلیمانی، آرشیو ماهنامه شماره ۵۸، سال پنجم آذر ۸۷، سردبیر الهام سرمدی، ساعت ۳:۵۰
–www.avalinkhabar.com
خبرگزاری سینا، مجید معتمدی تیر ۱۳۸۴ ،ساعت:۴
–www.yazdprisons.ir
تهیه کننده: حمید رضا باقری ۲۶-۹- ۱۳۸۸ساعت:۴:۱۰