پرهیز از گناه در درسهای اخلاق استاد اعتمادی
تنظیم: خانم مولودی
انسان، گاهِ بیداری، خود را بر قایقی سوار مییابد که بر دریایی موّاج و وحشی در حرکت است؛ قایقی که آب را به داخل نفوذ داده و عنقریب است واژگون گردد. آدمی را در این هنگامه حولی فرا میگیرد و بنا میکند با هرچیز ممکن آب را از صحنه خارج کردن؛ امّا چه سود که هر مشت برمیدارد مشتی دیگر به داخل سرایت میکند. در این حال اگر کسی راه نفوذ آب را به وی نشان دهد، حتّی اگر او را در مسدود کردن یاری ننماید، باز توانسته آرامشی به او ببخشد تا کاری سودمند انجام دهد. انسان نیز وقتی هجمهی حجیم گناهان خود را میبیند که قلبی لطیف را به سختی و واژگونی میکشاند، هراسِ همراه با یأسی وجودش را فرامیگیرد؛ اینجا نیز یافتن راه نفوذ شیطان میتواند او را به آرامشی مهیّج برساند.
استاد اعتمادی با استفاده از آیات و روایات، دریچهی دریافت نسیم این طمأنینه را به روی ما میگشایند و در ادامه نکات نابی را به ما مینمایانند تا بتوانیم با مراعات آن، از موانع راه عبور کرده، خود را به ساحل امن کمال برسانیم.
پیشنیاز دستیابی به این احساس امنیت، نخست شناخت جایگاه خویشتن است.
۱. شناخت جایگاه خویشتن
نکتهی اوّل این است که انسان وقتی ارزش خود را بشناسد و جایگاه و اهمیّت خود را بداند، برای از دست ندادن این موقعیت و پایین نیاوردن ارزش خویشتن، به دنبال گناه نمیرود. لذا باید با توجّه به منابع دینی، دید که خداوند چه ارزش و جایگاهی برای انسان قائل است. آیات مختلفی در این زمینه وجود دارد که به تفسیر مقتضی نیاز دارد؛ لکن در ادامه برخی از این آیات فهرستوار آورده میشود.
خداوند آنگاه که میخواهد انسان را بیافریند در مورد او میگوید من میخواهم او را در زمین خلیفه قرار بدهم: «إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَهً» (بقره/۳۰) شناخت اینکه خلیفهی خدا کیست و چه استعدادها و آمادگیهایی دارد ما را به ارزش انسان واقف میکند.
آیهی دیگری که میتواند ارزش انسان را به ما بشناساند این است که: «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ» (تین/۴) اگرچه هنوز معنای احسن تقویم به خوبی روشن نگردیده امّا طبق تفاسیر، این عبارت به جایگاه بلند آدمی اشاره دارد و نشان میدهد پایگاه انسان بسیار پایگاه بلندی است.
با نگاه به برخی آیات دیگر به ارزش جسم انسان پی میبریم. آنجا که خداوند میفرماید: ای انسان همه چیز را برای تو آفریدم: «خَلَقَ لَکُم مَّا فِی الأَرْضِ جَمِیعًا» (بقره/۲۹) امّا این انسان نباید غرّه شود و باید بداند که خلقت او بیهدف نبوده و او به سوی هدف و مقصودی بالا در حرکت است و در واقع آنچه در زمین است برای کمک به او در رسیدن به این هدف خلق شده است. قرآن به ما نهیب میزند و میفرماید: «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ»(مؤمنون/۱۱۵) انسان رو به تکامل است و برای تکامل خلق شده است. لازم است بگردد و هدف خود را پیدا کند و بفهمد که به کجا باید برسد. البتّه قرآن او را در یافتن این هدف یاری میکند و میفرماید: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» (ذاریات/۵۶).
وقتی به این آیات نگاهی گذرا میاندازیم درمییابیم که خداوند در واقع دارد مسیری را در مقابل انسان قرار میدهد که به کمال مطلق، که خود اوست، منتهی میشود: «یَا أَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَى رَبِّکَ کَدْحًا فَمُلَاقِیهِ» (انشقاق/۶). روندهی این مسیر شریف فقط انسان است و البتّه تمام اسباب و وسایل سفر برای او مهیّاست. انسان برای طی کردن یک چنین مسیری و رسیدن به یک چنین مطلوبی طرّاحی و آفریده شده است. آیا این شرافت نیست و یا بهتر بگوییم آیا این اشرفیت بر سایر مخلوقات نیست؟ انسان استعدادی دارد که میتواند به سوی کمال حرکت کند تا جایی که آنقدر به کمال مطلق نزدیک شود که بین او و خداوند جز «قاب قوسینی» (اشاره به سورهی نجم/ ۹) فاصله نباشد.
خداوند با قرار دادن فطرت خداجو در نهاد انسانها و فرستادن پیامبران و همچنین کتاب آسمانی، طی طریق را برای ایشان ممکن ساخته است با وجود این همین انسانی که اشرف مخلوقات است و در احسن تقویم خلق شده، گاهی خودش را به اسفل السافلین میرساند؛ جایی که لیاقتش به حدّی میرسد که قرآن از آن با تعبیر «أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» (اعراف/ ۱۷۹) یاد میکند. یعنی در این مسیر شریف موانعی هست که بدون شناخت موانع و آماده کردن خود برای مبارزه با آنها نمیتوان خود را به سر منزل مقصود رساند.
۲. تسخیر قلب، مقصود شیطان
انسانی که ارزش خود را میشناسد و نمیخواهد کرامت خود را از دست بدهد، باید از قلب خویش، به عنوان فرمانده سایر اعضا مراقبت کند. امام صادق میفرمایند: «مَا مِنْ شَیْءٍ أَفْسَدَ لِلْقَلْبِ مِنْ خَطِیئَهٍ إِنَّ الْقَلْبَ لَیُوَاقِعُ الْخَطِیئَهَ فَمَا تَزَالُ بِهِ حَتَّى تَغْلِبَ عَلَیْهِ فَیُصَیِّرَ أَعْلَاهُ أَسْفَلَهُ» (کلینی، ج۲، ص۲۶۸)؛ برای قلب انسان چیزی بدتر از گناه نیست. همانا قلب گناه میکند و ادامهاش میدهد تا اینکه گناه بر او چیره میشود و او را سرنگون میکند.
بنابراین گناه و استمرار و اصرار بر آن، قلب را وارونه میکند. وارونگی قلب به این معناست که دیگر آیات و روایات و مواعظ در آن اثر نمیکند و این چیزی است که شیطان میخواهد.
شیطان میخواهد وارد قلب شود، بر قلب حکومت کند و در نتیجه انسان را اسیر خویش و وادار به نافرمانی و عصیان نماید. لذا بر آدمی است همچنانکه از قلعهای حراست میکند، از قلب خود محافظت کند. طبیعی است که پاسدار قلب هرچه بیشتر از راههای نفوذ شیطان آگاه باشد، موفّقتر خواهد بود.
بزرگان علم اخلاق دو راه ورود شیطان به قلب را حرص و حسد بیان کردهاند. در اثر حرص چشم واقعیتبین کور و گوش واقعیت شنو نیز کر میشود. انسان در پرتوی چراغ بصیرت راه را تشخیص میدهد و وقتی این چراغ به خاموشی گرایید، شیطان مسلّط شده و منکر را نیکو جلوه میدهد؛ در نتیجه انسان از این طریق به ورطهی گناه میافتد.
هنگامى که حضرت نوح(ع) از کشتى پایین آمد و شیطان نزد او رفت و گفت: در روى زمین مردى بزرگتر از تو نیست که منّت او بر من از همگان بیشتر باشد تو از خداوند خواستى که این بدکاران را هلاک کند و مرا از آنها راحت کردى، اینک تو را به دو خصلت تعلیم مىدهم، از حسد دورى کن که من گرفتار او شدم و از حرص بپرهیز که آدم گرفتار او شد(طبرسى، ۱۳۷۴ش).
نتیجه آنکه اگر انسان میخواهد از جایگاه خود تنزل نکند باید مراقب این دو ابزار شیطان باشد، مبادا گرفتار حرص و حسد گردد. امّا علمای علم اخلاق دو راه دیگر نیز برشمردهاند که آن را از راههای نفوذ شیطان میدانند که عبارت است از غضب و شهوت.
اگر انسان دنبال خواست شهوت و غضب را گرفت در این صورت خود را تحت سلطه و حکومت شیطان قرار داده و قلبش آشیانه و جایگاه شیطان خواهد شد. چون منطقهی حکمرانى و چراگاه او همان هواها و تمایلات نفسانى است و اگر با خواسته هاى شهوانى جنگ و جهاد کرد و خود را از سلطه و نفوذ آنها آزاد نمود و خلق و خوى خود را همانند خوى فرشتگان ساخت، قلبش را جایگاه و قرارگاه فرشتگان نموده و دل خویش را محل نزول و فرودگاه آنان ساخته است. (مجلسى، ۱۳۶۴ش)
۳. غفلت، علّت سقوط
بعد از اینکه قلب در تسخیر شیطان قرار گرفت و از یاد خدا به کلّی غافل شد، این قلب از نظر روحی دچار ایستایی میشود. امام صادق میفرمایند: «وَقْفُ الْقَلْبِ فِی الْغَفْلَهِ عَنِ اللَّه» (مصباح الشریعه، باب ۵۷، ص۱۲۱)؛ سکون قلب در غفلت از یاد خداست. حقیقتاً شیطان پس از ورود به قلب، آن را زنده نمیگذارد و انسانی که قلبش دچار سکون شده باشد دیگر انسان نیست. یعنی نه تنها زندگی انسانی ندارد بلکه زندگی حیوانی هم ندارد و تا حدّ نباتات تنزّل درجه پیدا میکند. این علّت سقوط آدمی است. قرآن نیز در توصیف انسانهای پستتر از حیوان همین نکته را متذکّر میشود و میفرماید: «أُولئِکَ کَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ»(اعراف/ ۱۷۹)؛ آنها مانند چهارپایان بلکه گمراهترند، آنها همان غافلانند.
نتیجه آنکه اگر انسان بخواهد به ورطهی گناه نیفتد و خود را از بهترین و شریفترین جایگاهها به بدترین و پستترین آنها تنزّل ندهد باید مراقب باشد که با حرص و حسد، غضب و شهوت، شیطان را به قلب خویش راه ندهد؛ چرا که ورود شیطان به این مرکز حسّاس میتواند منجر به غفلت از یاد خدا گردد و غافل ماندن منجر به مرگ زندگی انسانی خواهد شد.
منابع:
* قرآن کریم.
طبرسى، على بن حسن، مشکاه الأنوار / ترجمه عطاردى – تهران، چاپ اول، ۱۳۷۴ش.
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، بحار الأنوار- ترجمه جلد ۶۷ و ۶۸ / ترجمه موسوى همدانى – تهران، چاپ اول، ۱۳۶۴ش.
کلینی، کافی، دار الکتب الاسلامیه، ج۲.
مصباح الشریعه، بیروت، اعلمی، باب ۵۷.