نیمه‏ ی پنهان ماه

mobahele

 نکات کلیدی درآیه‌ی مباهله / نسرین هژبری


از نشانه‏ های عشق خدا به بندگان آن است که حجاب‏ ها را از قلبش بر می ‏گیرد، او را توان رسیدن به قرب الهی می‏دهد و گاه چنان با انواع بلاها روحش را آب دیده می ‏سازد که باطنش از غیر خدا تطهیر می‏ شود. چنین بنده‏ای از دریای رحمت الهی سیراب شده و لایق جانان میگردد. به شهادت تاریخ، پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) و خاندان مطهرش تنها مصداق‏ های نفوس مطمئنّه‏ اند که ندای «ارْجِعِی إِلى‏ رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً‏» خطاب به آنان نازل شد. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله) نمونه‏ ی مجسّم رحمت الهی در زمین است، او ماه تابان آسمان ولایت است و وصی عظیم الشأن او، علی‏ بن ‏ابی طالب، به منزله‌ی نیمه‌ی پنهان این وجود مبارک است. چنان که قرآن عزیز می‏ فرماید: «‏فَمَنْ حَاجَّکَ فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ‏ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبینَ (آل عمران/۶۱)

در این گفتار، هم نوا با حدیث منزلت، یوم الدّار، غدیر، ثقلین،آیه‌‌‌‏‌ی ولایت، تطهیر و… بار دیگر ندای حقّانیت مولایمان را با تفسیر آیه‏ ی مباهله در گوش زمان فریاد می‏زنیم. در این مقاله‌ی کوتاه، به اختصار نکات کلیدی درباره‏ی تفسیر این آیه‌ی شریفه و شأن نزول آن را از دیدگاه علمای شیعه و سنّی بررسی کرده، سپس به سه شبهه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏ی مهم در آیه‌ی فوق پاسخ می‏گوییم.

تفسیر آیه‏ی مباهله (آل عمران/۶۱):

«هرگاه بعد از علم و دانشی که (درباره‏ ی مسیح) به تو رسیده (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آن ها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت می‏ کنیم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خویش را دعوت می‏ نماییم شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت می‏کنیم شما هم از نفوس خود، آن‏گاه مباهله می‏ کنیم و لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار می ‏دهیم».

مباهله از مادّه‌ی «‏بهل» به معنای رها کردن و قید و بند را از چیزی برداشتن است، و «‏ابتهال» در دعا به معنای تضّرع و واگذاری کار به خداست و اگر آن را گاهی به معنای هلاکت و لعن و دوری از خدا گرفته اند، به این دلیل است که رها کردن و واگذار کردن بنده به حال خود هلاکت او را به دنبال دارد. در این آیه، مباهله به معنای نفرین کردن دو نفر به یکدیگر است؛ به این معنا که افرادی که در مسأله‌ی مهم مذهبی اختلاف دارند در یک جا جمع شوند و به درگاه خدا تضرّع کنند و از او بخواهند که دروغ‌گو را رسوا سازد.

در آیه‌‌‏ی فوق خداوند به پیامبر(صلّی الله علیه و آله) دستور داد اینک که منطق و استدلال کارساز نیست و مسیحیان نجران هم چنان بر الوهیت مسیح و انکار دلایلی که بر حقّانیت پیامبر(صلّی الله علیه و آله) در کتب آن‏ ها آمده پافشاری می‏ کنند و حاضر به اسلام آوردن نیستند دعوت به مباهله کن و به آن‏ها بگو: «‏ما فرزندان خود را دعوت می‏ کنیم شما هم فرزندان خود را، ما زنان خود را دعوت می‏ کنیم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت می‏کنیم شما هم از نفوس خود دعوت نمایید، آن‏گاه مباهله می ‏کنیم و لعنت خدا را بر دروغ‌‏گویان قرار می‏ دهیم».

واضح است که هدف مباهله این نیست که افرادی دور هم جمع شوند و نفرین کنند و سپس پراکنده گردند بلکه منظور این است که دعا و نفرین اثر خود را عملاً آشکار کند و دروغ‌‏‏‏گو فوراً به عذاب گرفتار شود.

از این جهت در روایات اسلامی وارد شده زمانی که پای مباهله به میان آمد نمایندگان مسیحیان نجران از پیامبر (صلّی الله علیه و آله) مهلت خواستند تا در این باره بیندیشند. نتیجه‏ ی مشاوره‏ ی آن‏ها این بود که اگر محمّد با سر‌‌ و صدا و جار‌‌ و جنجال به مباهله آمد با او مباهله کنید و نترسید و اگر با افراد محدودی از نزدیکان و فرزندان خردسالش به میعادگاه آمد بدانید که او پیامبر خداست و از مباهله‏ی با او بپرهیزید که خطرناک است. زمانی که به میعادگاه رفتند مشاهده کردند پیامبر، فرزندش حسین را در آغوش دارد و دست حسن را در دست گرفته و علی و فاطمه همراه او هستند و به آن‏ها سفارش می‏ کند هر‏گاه من دعا کردم شما «آمین» بگویید. مسیحیان با دیدن این صحنه وحشت کرده و از مباهله خودداری کردند و حاضر به «مصالحه» شدند و به شرایط «ذمّه» تن دادند.

عظمت اهل بیت (علیهم‏السّلام) از زبان اهل تسنّن:

 «مفسّران در این مسأله اتّفاق نظر دارند که «‏أبنائنا» در آیه ‏ی مذکور، اشاره به حسن و حسین، «نسائنا» اشاره به فاطمه و «‏انفسنا» اشاره به علی دارد». (قاضی نورالله شوشتری۴۶/۳) سپس در پاورقی کتاب مزبور در ۳۰ صفحه نام و مشخّصات کتب ۶۰ تن از بزرگان اهل سنّت را که تصریح کرده اند آیه‏ ی مباهله در شأن اهل بیت علیهم السّلام نازل شده است، به طور مشروح آورده است. تعدادی از شخصیت های سرشناسی که این مطلب از آن ها نقل شده است عبارتند از:

۱-مسلم بن حجّاج نیشابوری(۱۲۰/۷)  2- احمدبن حنبل (۱۸۵/۱)، ۳- طبری (۱۹۲/۳)، ۴- حاکم (۱۵۰ /۳)، ۵- حافظ ابو نعیم(ص۲۹۷)، ۶- واحدی نیشابوری (ص ۷۴)، ۷- فخر رازی (۸۵/۸) ، ۸- ابن اثیر (۴۷۰/۹)، ۹- ابن جوزی(ص ۱۷)، ۱۰- قاضی بیضاوی (۲۲/۲) ، ۱۱- آلوسی(۱۶۷/۳) ، ۱۲- طنطاوی(‏120/2)، ۱۳- زمخشری(‏193/1)، زمخشری گوید: «‏این قوی‏‏ترین دلیلی است که فضیلت اهل کساء را ثابت می کند». (‏ضمن پاسخ به شبهه‌‏ی سوّم متن سخنان دانشمندان اهل سنّت‏ را درباره‏ ی این آیه بیان خواهیم کرد). ۱۴- حافظ احمدبن حجر عسقلانی (۵۰۳/۲) ، ۱۵- ابن صبّاغ (ص‏108)، ۱۶- قرطبی(۱۰۴/۳)

تفسیر آیه از دیدگاه شیعیان:

 سید هاشم بحرانی از کتاب صحیح مسلم«‏باب فضایل علی بن ابی طالب» نقل می‏کند: «‏روزی معاویه به سعدبن ابی‏وقاص گفت: چرا ابوتراب (علی علیه‏السّلام) را دشنام نمی‏ دهی؟ گفت: «‏از زمانی که به یاد سخن پیامبر(‏صلّی الله علیه و آله) افتادم از این کار صرف‏نظر کردم. هنگامی که آیه‏ ی مباهله نازل گردید پیامبر‏(‏صلّی الله علیه و آله) تنها از فاطمه و حسن و حسین و علی دعوت کرد و سپس فرمود: «‏اللّهم هؤلاء اهلی» «‏خدایا این ها خاصّان نزدیک من هستند».

در کتاب «‏عیون اخبارالرّضا» در‏باره ‏ی مجلس بحثی که در دربار مأمون تشکیل شده بود می‏نویسد: «‏امام علی بن موسی‏ الرضا (علیه‏ السّلام) فرمود: خداوند پاکان بندگان خود را در آیه‌ ‏ی مباهله مشخّص ساخته است و به پیامبرش چنین دستور داده‏: «‏فَمَن‏حَاجَّکَ‏ فِیهِ‏ مِنْ‏ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِین…» و به دنبال نزول این آیه پیامبر (صلّی الله علیه و آله)، علی و فاطمه و حسن و حسین را با خود به مباهله برد… این مزیّتی است که هیچ کس در آن بر اهل بیت پیشی نگرفته است و فضیلتی است که هیچ انسانی به آن نرسیده و شرفی است که قبل از آن هیچ کس از آن برخوردار نبوده است.(۳۴۹/۱) در سایر تفاسیر نیز از قبیل تفسیر برهان و تفسیر عیاشی و هم چنین در بحارالانوار روایاتی به همین مضمون نقل شده است که همه شاهد بر این مطلب هستند که آیه در حقّ اهل بیت نازل گردیده است.

پاسخ به شبهات آیهی مباهله:

۱-چگونه ممکن است منظور از ابنائنا (فرزندان ما) حسن و حسین علیهما‏السّلام باشند در حالی که ابناء جمع است و جمع بر دو نفر گفته نمی‏ شود و چگونه ممکن است منظور از نساءنا که معنای جمع دارد تنها فاطمه ‏ی زهرا (علیها‏السّلام) باشد و هم چنین منظور از انفسنا تنها علی (علیه‏ السّلام) باشد؟

پاسخ: الف) به کار بردن «صیغه‏ی جمع» بر «‏مفرد‏» یا بر «‏تثنیه» در قرآن و غیر قرآن از ادبیات عرب و حتّی غیر عرب بسیار دیده می شود. زیرا اغلب به هنگام بیان یک قانون یا تنظیم عهدنامه یا سندی حکم به صورت کلّی نوشته می‏ شود و مسئول اجرا را امضاکنندگان عهدنامه و فرزندان آن‏ها معرّفی می‏کنند در حالی که ممکن است هر کدام تنها یک فرزند داشته باشند. یعنی در مرحله‏ ی قرارداد گاهی الفاظ به صورت جمع آورده می‏شود تا بر همه‏ ی مصادیق تطبیق کند ولی در مرحله ‏ی اجرا ممکن است مصداق منحصر به یک فرد باشد و به عبارتی مصداق فرزندان و زنان خاصّ خاندان پیامبر (صلّی الله علیه و آله) و تمام کسانی که جان او بودند علی(علیه السّلام)، زهرا (علیها‏السّلام) و حسنین (علیهما‏السّلام) بودند.

ب) در آیه‏ ی ۱۷۳ آل عمران آمده است: « الَّذینَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إیماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ» کسانی که مردم به آن‏ها گفتند دشمنان برای حمله به شما اجتماع کرده  ‏اند، از آن‏ها بترسید. در این آیه منظور از «النّاس» (‏مردم) طبق تصریح مفسّران تنها نعیم بن مسعود است که از ابو‏سفیان اموالی گرفته بود تا مسلمانان را از قدرت مشرکان بترساند.

در همین سوره در آیه‏ی ۱۸۱ آمده است: «‏لَقَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّذینَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ فَقیرٌ وَ نَحْنُ أَغْنِیاءُ سَنَکْتُبُ ما قالُوا وَ قَتْلَهُمُ الْأَنْبِیاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ وَ نَقُولُ ذُوقُوا عَذابَ الْحَریق‏».«خداوند گفتار کسانی را که می‏گفتند: خدا فقیر است و ما بی‏نیازیم و از ما مطالبه‏ ی زکات کرده است! شنید»؛

ج) از آن جا که جریان مباهله و اختصاص آیات به پنج تن اهل کساء در روایات شیعه و سنّی یک سان نقل شده است، خود گواه محکمی بر صحیح بودن شأن نزول مذکور دارد و ایراد مذکور تنها بر شیعه وارد نیست بلکه همه‏ ی دانشمندان مسلمان باید پاسخ‏گو باشند.

د) گاهی اطلاق کلمه‌‏ی جمع بر مفرد به عنوان بزرگ داشت نیز به کار رفته است؛ چنان که درباره‌‏ی حضرت ابراهیم (علیه ‏السّلام) می‏ خوانیم: «إِنَّ إِبْراهیمَ کانَ أُمَّهً قانِتاً لِلَّهِ حَنیفاً وَ لَمْ یَکُ مِنَ الْمُشْرِکین»‏. «‏ابراهیم امّتی بود خاضع در پیشگاه خدا» ( نحل /۱۲۰) در این آیه کلمه‌‏ی امّت که اسم جمع است بر یک فرد اطلاق شده است. (‏مکارم شیرازی، ۴۴۵/۲)

۱-چگونه نسبت فرزندان فاطمه (علیها‏السّلام) به پیامبر (‏صلّی الله علیه و آله) می‏رسد؟

برای پاسخ به این سؤال به دو آیه می‏ توان استشهاد کرد:

الف)«وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَیْنا وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسى‏ وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ. وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیى‏ وَ عیسى‏ وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحینَ‏» «‏و هدایت کردیم از فرزندان ابراهیم و یا نوح، داوود و سلیمان و ایّوب و یوسف و موسی و هارون و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس که همه‏ی آن‏ها از صالحان بودند»( انعام ۸۴ و ۸۵). چگونه عیسی (‏علیه‏ السّلام) در آیه‏ ی کریمه در زمره‏ی فرزندان انبیاء به شمار آمده است، در حالی که عیسی (علیه ‏السّلام) پدر نداشت؟ آیا انتساب او به انبیاء علیهم ‏السّلام غیر از طریق مادرش حضرت مریم (علیها‏السّلام) بوده است. این استدلالی است که امام موسی کاظم (علیه ‏السّلام) در برابر سؤال هارون‏الرّشید به کار برد و ثابت نمود که فرزند فاطمه (علیها‏السّلام) است. امام باقر (علیه ‏السّلام) نیز در برخورد با حجّاج به همین آیه استدلال نمودند.

ب) هم چنین امام موسی کاظم (علیه ‏السّلام) برای اثبات این موضوع که فرزند پیامبر (‏صلّی الله علیه و آله) است آیه‏ ی مباهله را گواه گرفتند.

طبق نقل علمای شیعه و سنّی در جریان مباهله‏ ی پیامبر (‏صلّی الله علیه و آله) حسنین را به همراه خود آورد؛ پس منظور از پسران پیامبر (صلّی الله علیه و آله‏) حسنین (علیهما‏السّلام) هستند، چنان که فخر رازی مفسّر بزرگ اهل سنّت در تفسیر آیه‏ی ۸۵ سوره‏ی انعام می‏ گوید: «‏‏به این دلیل حسنین فرزندان پیامبرند» و در تفسیرش می‏نویسد: «‏این آیه (‏مباهله) نشان می‏دهد که حسن و حسین که درود بر آن دو، دو پسر پیامبر (‏صلّی الله علیه و آله) هستند. درود و آفرین خدا بر او، زیرا در این جا گفته است که پسرانش را بخوانید و آن گاه حسن و حسین را خوانده، پس آن دو باید پسر او باشند» و آن چه این برداشت را استوار می کند، سخن خداییست که برتر از پندار است. در سوره ‏ی انعام «‏‏و از فرزندان او داوود است و سلیمان تا آن جا که گوید: و زکریا و یحیی و عیسی و …» می‏دانیم که پیوند عیسی (علیه‏ السّلام) با ابراهیم (‏علیه السّلام) که درود بر او باد تنها از راه مادر بود نه پدر. بنابراین پسر دختر را هم می‏توان پسر نامید و خدا داناتر است».

هم چنین پیامبر (صلّی الله علیه و آله) فرمود: «جبرئیل من را خبر داد که این پسرم (حسین) کشته می شود» (‏حاکم ۱۷۷/۳). و فرمود: «‏این فرزند من (حسین)، در گوشه‏ ای از سرزمین عراق کشته خواهد شد (‏ابونعیم،‏202/3) و فرمود: «‏یا علی تو برادر منی و پدر فرزندانم» (حاکم، ۱۷۷/۳).

۳-اگر آیه‌‏ی مباهله به ادّعای شیعیان دلالت بر اتّحاد نفسانی علی (علیه‏ السّلام) و پیامبر (صلّی الله علیه وآله) می‏کند لازم است که محمّد (صلّی الله علیه و آله) و علی(علیه‏ السّلام) هر دو پیغمبر باشند و وحی بر هر دو نازل شود؟

پاسخ: چنان که قبلاً اشاره کردیم به شهادت کتاب‏ های معتبر شیعه و سنّی جمله‏‌ی «انفسنا» اشاره به علی (علیه‏ السّلام) دارد و از همین جمله اتّحاد نفسانی بین پیامبر و علی (علیهم‏ السّلام) ثابت می‏ شود و چون اتّحاد حقیقی میان دو نفس محال است قطعاً مراد از اتّحاد نفسانی، اتّحاد مجازی است و اتّحاد مجازی بیانگر این معناست که هر دو نفس در جمیع کمالات با هم مشترکند؛ اگر آن کمالاتی که با دلیل تنها برای یکی از آن دو نفر ثابت شده است نبوّت و نزول وحی مخصوص پیامبر (صلّی الله علیه و آله) است و ما علی (علیه ‏السّلام) را در این خصوصیت با پیامبر (صلّی الله علیه و آله) شریک نمی‏دانیم.

گواه ما بر این اتّحاد بار دیگر نقل از کتب معتبر علمای اهل سنّت است. امام احمد بن حنبل در مسند و ابن مغازلی فقیه شافعی در مناقب و موفّق بن احمد خطیب خوارزم در مناقب نقل می‏نمایند که رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) پیوسته می فرمود: «علی از من است و من از علی هستم هرکس او را دوست بدارد، مرا دوست داشته است و کسی که مرا دوست بدارد خدا را دوست داشته است».

شیخ سلمان بلخی حنفی باب ۷ ینابیع المودّه را اختصاص به این موضوع داده است به این عنوان که «‏علی کرم الله وجهه مانند نفس رسول الله است و پیامبر (‏صلّی الله علیه و آله) فرمود: «علی از من است و من از علی هستم». در این باب ۲۴ حدیث ازراه‏های مختلف و الفاظ متفاوت از رسول خدا (‏صلّی الله علیه و آله) نقل می‏ کند که فرمود: «‏علی به منزله‌‏ی نفس من است و در آخر باب حدیثی از مناقب جابر نقل می‏کند که گفت شنیدم از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) که فرمود: در علی خصالی هست که اگر یکی از آن‏ ها برای مردی بود کافی بود برای فضل و شرف او و آن خصال عبارت است از فرموده‏ های آن حضرت درباره ‏ی علی از قبیل : «‏هر کس من مولای او هستم، علی مولای اوست (‏اولی به تصرف در امر او)، علی نسبت به من مانند هارون است نسبت به موسی‏، علی همانند نفس من است، جنگ با علی جنگ با دشمن خداست… گروه و جمعیت علی گروه و جمعیت خدا و گروه دشمنان علی گروه شیطان است، علی قسمت کننده‏ ی بهشت و دوزخ است، شیعیان علی رستگاران روز قیامت‏اند».

نکته‌‏ی مهمّی که از اتّحاد نفسانی پیامبر(‏صلّی الله علیه و آله) و علی (‏علیه ‏السّلام) طبق آیه‌ی شریفه‏ ی مباهله استفاده می ‏شود این است که: چون پیغمبر (‏صلّی الله علیه و آله) افضل بر انبیاء است علی (‏علیه ‏السّلام) هم افضل از آن ‏ها می‏ باشد این مطلب در آثار اهل سنّت از قبیل احیاء‏العلوم امام غزّالی، شرح نهج البلاغه‏ی ابن ابی الحدید معتزلی، تفسیر امام فخر رازی، تفسیر جارالله زمخشری و بیضاوی و نیشابوری و دیگران از علمای اهل سنّت ذکر شده است که آن حضرت فرمودند: «‏علمای امّت من مثل و مانند انبیای بنی‏اسرائیل هستند». در خبر دیگر فرموده است‏: «‏‏علمای امّت من افضل و بهتر از انبیای بنی اسرائیل هستند». حال باید تصدیق کرد جایی که علمای این امّت به واسطه‏ ی آن که علمشان از سرچشمه‏ی علم محمّدی (‏صلّی الله علیه و آله) است مانند یا افضل از انبیای بنی اسرائیل هستند، حتماً علی بن ابی طالب (‏علیه ‏السّلام) که پیامبر (‏صلّی الله علیه و آله‏) در موردش فرمود: «‏من شهر علمم و علی در آن شهر است و من خانه‌‏ی حکمتم و علی دروازه‌‏ی آن می‏باشد»، (‏طبق گفته‏ ی علمای اهل سنّت) افضل از انبیا می‏باشد (‏سلطان الواعظین شیرازی ، صص ۴۷۳-۴۷۰).

در این مقاله به پاسخ این سه شبهه بسنده می‏ کنیم و امید داریم که این تلاش اندک در میان مظلومیت مولایمان، روشنگر راه حق جویان باشد.

 منابع

آلوسی، روح المعانی، مصر، چاپ منیریه.

ابن اثیر، جامع الاصول، مصر، چاپ سنه المحمدیه، ۶۰۶ هـ .

ابن جوزی، تذکره الخواص، اصدار مکتبه نینوی الحدیثه، تهران، ۶۵۴ هـ .

ابن صباغ، الفصول المهمه، چاپ نجف، بی تا.

امینی، الغدیر، قم، مؤسسه‌ ی میراث نبوت، ۱۴۳۰هـ .

حافظ ابونعیم اصفهانی، دلائل النبوه، المکتبه العربیه، حلب، ۱۳۹۰ هـ .

حافظ احمد بن حجر عسقلانی، الاصابه، مصر، چاپ مصطفی محمد، بی تا.

حجاج نیشابوری، مسلم بن، صحیح مسلم، مصر، چاپ محمد علی صبیح، بی تا.

حویزی، تفسیر نورالثقلین، قم، مؤسسه‌ی اسماعیلیان، بی تا.

زمخشری، تفسیرکشاف، مصر، چاپ مصطفی محمد، بی تا.

سلطان الواعظین شیرازی، شب‏های پیشاور، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، تهران، بی تا.

شوشتری، قاضی نورالله، احقاق‏الحق، عالم الکتب، بیروت، ۱۲۸۷ هـ .

شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، بیروت، مؤسسه الاعلمی، ۱۴۰۴ هـ .

طنطاوی، تفسیرالجواهر، مصر، چاپ مصطفی البابی الحلبی، بی تا.

عیاشی، تفسیر عیاشی، بیروت، دار احیاء للتراث العربی، بی تا.

فخر رازی، تفسیر کبیر، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۶۰۶ هـ .

قاضی بیضاوی، تفسیر بیضاوی، مصر، چاپ مصطفی محمد، بی تا.

قرطبی، الجامع الاحکام القرآن، مصر، ۱۹۳۶.

مجلسی، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ هـ .

مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، انتشارات دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۵۳ .

نیشابوری، حاکم، مستدرک علی الصحیحین، بیروت، چاپ حیدرآباد (کن)، ۱۴۱۱.

واحدی نیشابوری، اسباب النزول، مصر، چاپ الهندیه، بی تا.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا